گزارش فرانسیس فوربز از تهرانِ احمدشاهی

فرانسیس فوربز (Forbes Francis) سرگرد ارتش انگلیس، در دوران سلطنت احمد شاه در سال ۱۹۱۹ م. / ۱۲۹۸ خ. در ماموریتی از سوی ارتش کشورش در ایران بود که در باشگاه شبانه‌ای در تهران با سردار اکرم همدانی آشنا شد.
پس از مدتی آمد و شد، میانشان پیوندی افتاد. سردار از او خواست در مقام مباشرت، سرپرستی املاک وسیعش را به عهده گیرد.
فوربز این مسوولیت را پذیرفت و به استخدام او درآمد و از ماموریت ارتش انگلیس استعفا داد و کنار رفت و به رتق و فتق امور املاک سردار در همدان پرداخت، اما دولتش مستعجل بود. این ارتباط دو سالی بیش دوام نیافت و از خدمت این فئودال بیرون آمد و به وطن خویش بازگشت.

گزارش فرانسیس فوربز از تهران دوران احمدشاه

فرانسیس در این کوتاه مدت، بسیار با ایرانیان درآمیخت و از خلق و خوی آنان چیز‌ها آموخت، اجتماع و زندگی و شیوه زیست فردی و اجتماعی روستاییان، برایش جذاب بود. گوشه‌های فرهنگ این مردم را زیرنظر گرفت، هرچه دید، نوشت و نوشته‌هایی از این دست، بسیار گردآورد و با خود به دیار و وطن برد.
بعد‌ها آن‌ها در کتابی جذاب و خواندنی با عنوان «checkmate» چاپ و نشر شد. کتاب «کیش و مات» برگردان آن و تصویرگر ویژگی‌ها و خصوصیات ایرانیان است. نوشته‌های فرانسیس، ما را از گذشته نیاکانمان باخبر می‌کند تا روزگار آنان را بهتر بشناسیم و حال و هوایشان را دقیق‌تر دریابیم.

خواننده، پیش از خواندن خاطرات آن مسافر، خوب است سردار اکرم را مختصر بشناسد؛ «عبدالله قراگزلو، درگذشته ۱۳۳۴ ق. معروف به امیرنظام لتگاهی از خوانین همدان بود. امیرنظام پسر مصطفی‌قلی‌خان اعتمادالسلطنه قراگزلو بود. او در دوران مظفرالدین‌شاه ملقب به سردار اکرم شد.

مدتی حاکم سرخس و مدتی حاکم خوزستان بود. در سفر دوم فرنگستان از همراهان مظفرالدین‌شاه بود. در دوران محمدعلی‌شاه به مقام امیرنظامی و وزارت جنگ رسید و پس از خلع محمدعلی‌شاه در کابینه دوم ناصرالملک وزیرمالیه شد.» (مجله آینده. ش ۹ تا ۱۲. ۶۰۰-۶۱۷)

فوربز می‌نویسد: ایرانی‌ها اصولا مردمانی جالب توجه هستند. هوش و فراست آن‌ها خیلی بیشتر از حد متعارف است، ولی به کار‌های سخت بی‌علاقه‌اند… زبان ایرانیان غنی، زیبا و خوش‌آهنگ است. گوش دادن به آن هیچ گاه ناخوشایند و گوشخراش نیست و گویی فقط برای شعر و شاعری ساخته شده است…

گزارش
مردم ایران، با وجود بی‌سوادی گسترده‌ای که در سطح مملکت وجود دارد کندذهن نیستند و شگفت‌آور اینجاست که روستاییان ساده ایرانی، یعنی کسانی که حتی قادر به نوشتن نام خود هم نیستند، کاملا با آثار شاعران گرانمایه ایرانی مثل سعدی، حافظ و عمر خیام آشنایی دارند.
مردم ایران به‌رغم زجر و محنتی که در آن دوران افول و ناتوانی کشیده‌اند، هنوز خوی انسانی خود را حفظ کرده‌اند. اینان همچون غربی‌ها تبهکار نیستند. اصولا تبهکار حرفه‌ای (به معنای غرب) در ایران یافت نمی‌شود که این یکی از نقاط قوت ایرانیان بوده است.
با اینکه انواع موادغذایی به فراوانی تولید می‌شود، ولی خود دهقانان که تولیدکنندگان این مواد هستند، بسیار ساده زندگی کرده و اغلب از مواد گیاهی تغذیه می‌کنند. گوشت برای روستاییان جنبه‌ای اشرافی دارد و به جز در مواقع استثنایی، مثل روز‌های عید یا مراسم جشن عروسی مصرف نمی‌شود.
سربازان ایرانی حاضرند خود را به آب و آتش بزنند و با هر خطری درگیر شوند، ولی فقط به این شرط که بدانند فرمانده یا رهبرشان نیز در تحمل مصائب و خطرات با آنان همراه است. از صداقت و شرافت نوکرهایمان احساس رضایت و خوشحالی می‌کنم. چون همیشه می‌توانستیم با کمال اطمینان مقادیر زیادی پول را به جای قفل کردن در کمد، به آن‌ها بسپاریم.

لباس روستاییان در عین سادگی بسیار جالب توجه است. در مردان، یک شلوار گشاد از پارچه نخی آبی رنگ است… همراه یک کلاه گرد بدون لبه و زبر است… زنان روستایی، یک دامن کوتاه چین‌دار (شلیته) می‌پوشند…، ولی هیچ‌گاه مثل زنان شهری، صورت خود را از دیگران پنهان نمی‌کنند.

روستانشینان مردمان محجوب و صلح‌دوست هستند.

گزارش
آن‌ها را سوارکارانی کارکشته تشخیص دادم که واقعا از نظر قدرت سواری و مانور روی اسب نظیر نداشتند…. برای صرف غذا، پارچه سفیدی در کف ایوان گسترده شد و به جای بشقاب نیز در جلوی هر نفر نان پهن فطیر گذاردند و ما آماده شدیم تا با انگشتان خودمان به جای کارد و چنگال و قاشق، به صرف غذا بپردازیم.
غذای آن روز عبارت بود از بره کامل کباب شده، جوجه و مرغابی سرخ شده، جگر، کبک که آن را به سیخ کشیده و کباب کرده بودند، همراه ماست و دوغ، انواع میوه‌جات مثل هلو، انگور، خربزه و انواع و اقسام شیرینی‌های خوشمزه…. نشستیم و بی‌اختیار دست به کار خوردن شدیم.
ادب و تواضع نسبت به میهمان در کلیه آن‌ها به حد افراط مراعات می‌شود و طی آن به‌قدری گرمی و صمیمیت از خود نشان می‌دهند که واقعا انسان را مجذوب می‌کنند. خوشامدگویی میزبان با «سلام علیکم» آغاز می‌شود. بلافاصله استکان‌های چای که زیاده از اندازه شیرین شده دور می‌گردد و افراد حاضر در اثنای صحبت به مرور آن را می‌نوشند.
اگر میزبان دوباره دستور چای بدهد، علامت آن است که میل دارد صحبتش با میهمانان ادامه پیدا کند و میهمان هم ناچار باید به نوشیدن استکان‌های بعدی چای ادامه دهد. ولی اگر میزبان دستوری برای تکرار چای نداد (و البته این امر خیلی به ندرت پیش می‌آید) دلیلی جز این ندارد که مایل به ادامه صحبت با میهمان نیست و می‌خواهد وقتش را به مسائل دیگر بگذراند.
کودک روستایی موقعی که به سن ۱۰ سالگی می‌رسد، هم یک چوپان کارآزموده به حساب می‌آید و هم به خوبی قادر است با وسایل خرمن‌کوبی کار کند.
مواجهه کودکان روستایی با سختی‌های زندگی و انجام وظایف مشکل، آن‌ها را به‌صورت جوان‌هایی نیرومند و پراستقامت درمی‌آورد که این مساله خود دلیل بارزی بر سر بقای آن‌ها نیز هست و نشان می‌دهد چرا آن کسانی که از بدو کودکی مشقات را تحمل کرده‌اند، پس از رسیدن به سن ۱۷ سالگی و دوران جوانی به‌صورت مردانی کامل‌العیار درمی آیند و عوامل انحطاط و تباهی نسل در آن‌ها کمتر دیده می‌شود.

به‌رغم صد‌ها نارسایی، همین مردم دارای خصوصیاتی هستند که آن‌ها را به‌صورت افراد بسیار دوست‌داشتنی و قابل‌توجه درآورده است؛ و در این مورد می‌توان به طبع ظریف و بذله‌گوی آن‌ها و همچنین سخاوتمند و میهمان‌نوازی بی‌دریغشان- به‌خصوص نسبت به خارجی‌ها- اشاره کرد.

منبع روزنامه دنیای اقتصاد

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ