عادل شاه افشار، جانشین نادرشاه
پس از قتل نادر شاه افشار، جنایتکاران هرچه توانستند ربودند و سپس وارد حرمسرا شده و آنچه جواهرات یافتند برداشتند و از بعد با شتاب به سوی چادرهای سه وزیر مورد توجه نادر رفتند و دو نفر از آنان را به قتل رساندند اما از عهدۀ قتل سومی برنیامدند. همان شب خبر نشر یافت اما باور کردنی نبود. پس از قتل نادر هرج و مرج و وحشت عجیبی در اردوگاه حکمفرما گردید. و در همان روز یکشنبه یازدهم جمادی الثانی سال ۱۱۶۰ ه.ق عده ای بارهای اسباب و اشیاء مرغوب را حمل بر شتران کرده متفرق شدند. و از سوی دیگر هرکس بفکر افتاد فرمان ایالتی را بنام خود کرده و به مُهر نادر ممهور ساخته و بیدرنگ به ایالت مذکور رفته و طبق فرمان نادر حکومت آنجا را بدست گیرد.
پس از قتل نادر اغتشاش بزرگی در اردوگاه روی داد. قوای افغان با قوای ایرانی و قزلباش به مقابله برخاستند و احمدخان ابدالی با یاران خود به قندهار رسیده و برای خود قدرتی بهم زد. علیقلی خان که در سیستان بود، به محض اطلاع از قتل نادر پادشاهی خود را اعلام کرده و به سوی مشهد شتافت. افشاریه و قوای قزلباش به او ملحق شدند. وی پس از ورود به مشهد در بیست و هفتم جمادی الثانی سال ۱۱۶۰ ه.ق یعنی شانزده روز پس از قتل نادر بر اریکه سلطنت جلوس کرد. و خود را عادلشاه و یا علیشاه نامید. «انجمن آثار ملی ، محمدحسن قدوسی : ۴۰۵ ،۴۰۶»
عادلشاه فرزند ارشد ابراهیم خان ظهیرالدوله در هفده سالگی به مقام صاحب اختیاری ممالک خراسان رسید. وی در سفر هند بعنوان سردار شرکت نمود. لیکن نادر جمعی از ریش سفیدان را بر او گماشت تا امور مملکتی را به وی بیاموزند. زیرا او همیشه به عیش و نوش و شهوترانی مشغول بود. «همو :۶۲۶» نادرشاه که قصد سرکوبی فتحعلی خان حاکم سیستان را داشت، از علیقلی خان استفاده کرد ، اما وی با ناراضیان سیستان اتحاد برقرار کرد و بعداز مقتول کردن تهماسپ قلی خان جلایر، فریاد استبداد سر داد و عامل خود را به اطراف فرستاد. « استرآبادی ، تاریخ … : ۵۴۰» زمانی که نادرشاه در حیات خود روی به افاغنه، ازبکها و ترکان آورد ، قزلباشها بسوی عادلشاه روی آورده و او را برای جانشینی سلطنت برگزیدند. مرعشی مورخ اظهار می دارد: از آنجاییکه مردم ایران و فرقه های مختلف قزلباش نسبت به نادر و فرزندان او نفرت داشتند، به علیقلی خان روی خوش و نظر موافق نشان می دادند. «استرآبادی ، تاریخ … : ۹۷»
عادلشاه افشار پس از برتخت نشستن ،عده ای را به سرکردگی سهراب خان که لَلِه و غلام او بود را با جمعی از بختیاریها به کلات فرستاد. و مدتی آنجا را به حصر درآورد. تا اینکه مدافعین برج ارغونشاه غفلت نموده و نردبانی را که درکنار برج بود، بجا گذاشته و موجب شدند بختیاریها از نردبان بالا رفته و برج را تسخیر کردند و بر آنجا و حصار کلات مسلط شدند. نصرالله میرزا و امامقلی پسران نادر به اتفاق شاهرخ برادر زادۀ خود هر یک براسبی سوار شده و بطرف مرو گریختند. کاظم بیک افشار برادر عادلشاه که آنوقت در کلات بود، به تعقیب آنان پرداخت و چون نتوانست به آنها برسد، مراجعت کرد. لیکن دوست محمد چهچهه ای که قوشچی نصرالله میرزا بود، حق نمک نشناخته و به تعقیب آنان براه افتاد و امامقلی و شاهزاده شاهرخ را در هیجده کیلومتری کلات دستگیر و به کلات برگردانید و شخصی بنام قربانعلی را بتعقیب نصرالله میرزا فرستاد. در منطقه ای بنام حوض سنگ به نصرالله میرزا رسید. و در نبردی با نصرالله کشته شد. ولی جمعی از قراولان مرو ، نصرالله میرزا دستگیر نموده و به کلات فرستادند.
رضاقلی میرزا را که بیست و نه ساله بود با هیجده نفر از اولاد بزرگ و کوچک که در کلات بودند را به فرمان علیقلی خان همانجا درکلات کشتند. ولی نصرالله میرزا راکه بیست و سه ساله بود و هشت پسر او و امامقلی هیجده ساله و چنگیزخان سه ساله و جهت الله خان شیرخواره و شاهرخ میرزا را به مشهد آوردند.
عادلشاه نمک نشناس آن دو برادر را با برادران شاهرخ بنامهای محبعلی میرزا دوازده ساله، احمدقلی میرزا یازده ساله ، هارون خان، پنج ساله، بیستون خان هفت ساله و محمودخان چهارساله را به تیغ جلاد سپرد. اما شاهرخ میرزا را که در آن هنگام چهارده سال داشت را مخفیانه در ارگ مشهد محبوس ساخت، لیکن خبر فوت وی را منتشر کرد. بدین سبب که هر زمان پادشاهی وی را تأیید و قبول کردند شاهرخ را از میان بردارد. و اگر تأیید نگردید وی را که از دودمان نادر و صفویه است، بر اریکۀ سلطنت نشانده و خود زمام امور را در دست بگیرد.
عادلشاه افشار از خزائن کلات پانزده کرور پول نقد مسکوک که هر کروری پانصدهزار تومان بود ، به دست آورد . البته برای وی جواهرات و باقی تحف و نفایس بسیاری از کلات به مشهد آوردند . شاه جدید ایلات افشاریه و آذربایجان و عراق و فارس و جماعت بختیاری را که نادر به خراسان کوچ داده بود ، همه را به ولایات اولیۀ خود برگردانید. عادلشاه در اوائل محمد قلیخان که مسبب اصلی قتل نادر بود را مهربانی بسیار کرد ، لیکن اندک اندک از نظرش افتاد و او را دستگیر و به اهل حرم نادری سپرد و خاتونهای حرم وی را بجرم قتل نادر قطعه قطعه کردند. علی شاه حسنعلیخان معیرالممالک را با سهراب بیک گرجی غلام، به رتق و فتق امور گماشت و خود به عیش وعشرت پرداخت. دراین موقع اکراد قوچان بنای مخالفت با علیشاه را گذارده و از او سربرگرداندند لذا علیشاه قشونی را به آنسو روانه کرد و اکراد را سرکوب و مطیع ساخت. آنگاه در خراسان قحطی بروز نمود و عادلشاه به مازندران رفته و بمدت هفت ماه آنجا بماند.
ابراهیم خان برادر کوچکتر وی که از برادران دیگر بزرگتر بود ، سردار و صاحب اختیار آذربایجان و عراق در اصفهان بود. اللهیارخان ترخی سرکردۀ افاغنه و عطاخان سرکردۀ ازبکها که با قوای خود در نواحی آذربایجان و شهر زور در حوالی ممالک روم بودند به اصفهان آمده و سپاه خود را در اختیار ابراهیم خان گذاشته و خود به مشهد و بنزد علیشاه آمدند. وی که آمدن آنها را مخل در کار حکومت می دید، همه را به اتفاق سهراب خان غلام ، برای جاسوسی و آوردن اطلاعات از دربار ابراهیم خان، به اصفهان فرستاد. لیکن ابراهیم خان به نیت آنها پی برده و سهراب خان را درحمام بقتل رسانید.
ابراهیم خان با قوای افاغنه و ازبک و سردارانشان بامهربانی و عطوفت رفتار کرده و آنها را به خود جلب نمود. و به فکر کشور ستانی افتاد. وی سلیم خان قرقلوی افشار که از یک چشم نابینا بود را به خود خیلی نزدیک میدید و او را عمواوغلی خطاب می کرد لذا وی را به رتق و فتق امور اصفهان گماشت.
در اصفهان مردی بود بنام شفیعای ابرو، ادعای کشف و کرامت می کرد . ابراهیم خان جهت رسیدن به مقام سلطنت به او متوسل شد و شفیعا پس از پیش بینی آیندۀ اظهار کرد که ابراهیم خان چهل سال در مقام سلطنت ایران باقی خواهد بود. ابراهیم خان هم از دل و جان مرید وی گردید. همزمان امیر اصلان خان قرقلوی افشار که فرمانروایی آذربایجان را داشت، به وی ملحق شد.
ابراهیم خان ازاین پس سرکشی آغاز کرده و قوای افغان و ازبک را به کرمانشاهان اعزام کرد و آنها امیرخان را که فرماندهی قوای کرمانشاهان را برعهده داشت شکست داده و او را دستگیر نمودند . سپس شهر را مورد چپاول و غارت قرار داده و تمامی ادوات جنگی که بدستور نادرشاه در آنجا ذخیره و نگهداری می شد را تصرف کردند .
ابراهیم خان خود را ابراهیم شاه نامید . او به قصد آذربایجان از اصفهان خارج شد و چون عادلشاه از نیت او آگاه شد، از مازندران جهت تنبیه برادر خود براه افتاد. ابراهیم خان امیر اصلانخان افشار را که عمه زادۀ نادر و حاکم آذربایجان بود، احضار نموده و قوای خود را آماده کرد. در این اثنا میرزامحمد تقی گلستانه بنام وکیل الدوله که بدستور نادر حاکم کرمانشاه بود نیز به ابراهیم خان پیوست. حد فاصل دو شهر زنجان و سلطانیه جنگ میان دو برادر آغاز گردید. دیری نگذشت فوجی از لشکریان عادلشاه که از ماجرای پیش گویی چهل سال سلطنت ابراهیم شاه باخبر شدند ، به وی ملحق شدند و نفاقی در سپاه علیشاه پدید آمد و همه روی از او برتافته و پراکنده شدند. علیشاه که دیگر تاب مقاومت نداشت، با سه هزار تن از سپاهیان خود بسوی تهران گریخت و ابراهیم خان قشونی پنج هزار نفری برای دستگیری وی به تهران گسیل داشت محسن خان که از سوی علیشاه حاکم تهران و نمک پروردۀ او بود، با جمعی از رجال و اوباش تهران علیشاه را دستگیرکرده و تسلیم کسان ابراهیم خان نمود. آنان نیز علیشاه را به خونخواهی عموزادگان و شاهزادگان افشار دو چشمش را نابینا ساخته و با غل و زنجیر و حال وخیم به دربار ابراهیم خان فرستادند.
در این هنگام امیراصلانخان در تبریز به اقتدار کاملی رسید . لذا ابراهیم خان سپاهی را برای سرکوبی وی روانه کرد که در مراغه بین آنها نبرد آغاز شد پس از مدتی ابراهیم خان همان حیله ای را که در جنگ با برادرش بکار بسته بود تکرار کرد که موجب پیروزی او شد بدین صورت که دستور داد نظریه و پیش بینی شفیعای ابرو را بر سر علم کرده و به سپاهیان دشمن نشان دادند که این امر سبب شد سپاهیان امیر اصلانخان شکست خورده و متفرق شدند و خود او به کوهستان قراچه داغ پناه برد اما کاظم خان قراچه داغی او را دستگیرکرده و بفرمان ابراهیم خان وی را با برادرش ساروخان در تبریز بقتل رسانید.
بدین ترتیب ابراهیم خان صاحب قدرت گردید و سپاهیان نادری که در نواحی آذربایجان، لرستان، کردستان، اهواز، هویزه ، فارس و بنادر و کرمان با طوایف افغان و ازبک که متفرق بودند، به او پیوستند تا جائیکه سپاهیان وی به یکصد و پنجاه هزار نفر رسیدند. ابراهیم خان شش ماه در تبریز توقف داشت. بنا براین دولت عادلشاه که فقط یازده ماه دوام داشت، به پایان رسید.