هنر چانه زنی در معامله ایرانی ها
چانهزنی در گذشته در اینحد رواج داشته که «کلارا کولیور رایس» انگلیسی گفته چانهزنی بهجز برای قیمت کالاهایی مثل نان و قند که نرخ ثابت و دولتی داشته برای هر کالای دیگری متداول بوده است. وی که در اواخر دوره قاجار به ایران آمده بود خرید در بازارهای ایران را هنر به شمار آورده و هنر چانهزنی را مختص ایرانیان دانسته است. در سفرنامهاش نیز روایت بسیار جالبی دارد از نحوه انجام معامله در ایران و نوشته است: «ایرانیها در هر معاملهای بهندرت نخستین قیمت پیشنهادی را میپذیرند؛ مردها بهطور آشکار و زنها نه آشکارا چون مردان، هر دو چانه میزنند.
فروشنده بهایی را برای کالای خود پیشنهاد میکند که بیشتر از قیمت منصفانه آن است. خریدار میخواهد کمترین قیمت را بپردازد. این جریان چندان ادامه مییابد تا معامله با بهایی میان نظر آن دو صورت پذیرد.
فروشنده پس از فروش، همیشه مدعی است که بهای خریدش بیش از این مقدار بوده و جنس را هدیه و تقریبا مفت دادهاست. خریدار نیز ادعا میکند که کالا بیارزش است و به مفت هم نمیارزد، اما وقتی راه خود را پیش میگیرد از خریدش راضی است و به خود میبالد».
قیمت مقطوع ، چانه زدن ممنوع
در گذشته که چانهزدن عادتی معمول بوده و مردم برای خرید و فروش، مَثَل هم داشتند که «تا چانه نزنی حلال نمیشود»، یک نوع چانهزنی هم بوده که دیگر آخرش بوده و اینطوری بوده است: «جریان طولانی چانهزنی در بازار، عبارت مصطلح چانهبازاری را در محاوره مردم بهوجود آورده که مراد از آن چانهزدن طولانی و خستهکننده بهشیوه بازاریهاست». معلوم است که چانهزنی با مشتریان گاهی موجب خستگی میشد و مورخان نوشتهاند: «اغلب کاسبها بهسبب چانهزدن زیاد با چانهزنها، وقتی که شب به خانه برمیگشتند خسته و کوفته بودند». چاره کار هم این بود: «گاهی کاسبهای بیشتر شهرهای ایران برای رهایی از جریان طولانی و خستهکننده چانیزنی این عبارت را که بهصورت مَثَل هم درآمده است، به کار میبرند: سرم را بشکن، نرخم را نشکن… گاهی نیز عبارت: قیمت مقطوع، چانهزدن ممنوع را که با خطی خوش نوشته شده بود در محل کسب خود مقابل چشم مشتری میآویختند».
طرف دیگر ماجرا خریداران بودند که از چانهزدن لذت میبردند و یک دیپلمات خارجی که در عهد ناصری در ایران بوده درباره چانهزنی برای خرید صنایع دستی چنین نوشته است: «چانهزدن با این دلالها خستهکننده و درعینحال سرگرمکننده است. اینها معمولا خوشاخلاق و پرحوصلهاند و اگر پس از یک ساعت چانهزدن و چند بار بستن و باز کردن کالای مورد معامله، نتوانند آن را بفروشند رو ترش نمیکنند و اخمهایشان را در هم نمیکشند».
معامله «حضرت عباسی»!
درباره چانهزنی جالب اینجاست که چون رفتاری عادی و روزمره میان ایرانیان بوده شاید خودشان به آن توجهی نداشتند ولی سیاحان خارجی بسیار با نکتهسنجی به این رفتار ایرانیان نگاه کردهاند و نوشتهاند: «چانهزنی نهتنها برای خرید کالا و نظایر آن به کار میرود بر سر کرایه اسب و قاطر نیز رواج دارد» و نوشتهاند: «در پرداخت حقالقدم طبیب برای آوردن او به سر بیمار نیز چانه میزدند و تا نصف مبلغ، تخفیف میگیرند» و نوشتهاند: «چانهزنی تنها در میان قشر پایین اجتماع متداول نبوده بلکه در قشر بالای جامعه نیز رایج بوده است، مثلا اربابان، نوکران خود را برای خرید کالا میفرستادند و به آنها سفارش میکردند که حتما چانه بزنند» و نوشتهاند:«[در زمان فتحعلیشاه قاجار] چهبسا شخص پادشاه که بر روی تخت سلطنت به معامله جواهرات و منسوجات مبادرت میورزید در باب قیمت آنها به چانهزدن هم میپرداخته است».
«ژان دیولافوا» هم نوشته است: «فروشنده قیمت کالا را…۳ برابر ارزش واقعی آن تعیین مینماید و خریدار بهای واقعی را پیشنهاد میکند. درصورتیکه هر دو تا حدودی میدانند که بهای واقعی آن چقدر است. بالاخره بعد از چانهزدنهای فراوان، معامله را با چند شاهی کموبیش انجام میدهند».
وقتی فروشنده همان اول کار قیمت واقعی کالا را مشخص نکند، ممکن است با وجود چانهزنی باز هم رسیدن به قیمت واقعی سخت باشد و گاهی اینطوری هم میشد: «روند چانهزنی تا جایی پیش میرفت که مشتری گاهی صدایش را بلند میکرد، گاهی گلایه و گاهی التماس میکرد، گاهی کسی را واسطه قرار میداد، گاهی نیز پول نقد را میآورد و به رخ فروشنده میکشید تا او را ترغیب به فروش کند». در این شرایط ممکن بود معامله «حضرت عباسی» شود، یعنی اینطوری شود: «گاهی فروشنده بهای کالا را حضرت عباسی میکرد، یعنی با حکمیت حضرت عباس (ع)، قیمت خرید کالا و میزان سود را به مشتری میگفت و مشتری بر مبنای باور مذهبی، آن را میخرید، با این اطمینان خاطر که مغبون نشدهاست».
دامنه چانهزنی در سنتهای ایرانی گستردهتر از اینحرفهاست؛ درامور مربوط به ازدواج نیز چانهزدن مرسوم بوده و چنین بوده است: «چانهزنی برای همسرگزینی و موضوعات مربوط به مهریه، لباس و زیورهای عروس، خرج مطبخ و جز اینها در همه شهرها و روستاهای ایران رواج کلی دارد. همه این موارد با چانهزنی مختصری مورد قبول طرفین واقع میشود…
در امور همسرگزینی، خانواده دختر شرایطی را پیشنهاد میکنند و داماد یا همه این شرایط را میپذیرد یا تغییراتی در آن میدهد و گاهی جنبه چانهبازاری به خود میگیرد و خانواده عروس بهقول معروف به مرگ میگیرد تا داماد به تب راضی شود…
در همه جای ایران و در میان همه خردهفرهنگها میدانستند و هنوز هم میدانند که وقتی پدر و مادر دختر اجازه بحث و چانهزنی را دادند یعنی رضایت حاصل، و کار تمام است و مَثَل کار که رسید به چانه، عروس را ببین به خانه، که تقریبا در همه جای ایران رواج دارد از همینجا سرچشمه میگیرد».