از رضاخان تا رضاشاه
ریشههای کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ ش را، که سبب شد حکومت پهلوی قدرت را در اختیار بگیرد، باید در خرابیهای ناشی از جنگ جهانی اول و سرخوردگی جبهه ی مخالف استبداد در ایران به دلیل روند معکوس انقلاب مشروطیت جستجو کرد. به فاصله ی کوتاهی از تاجگذاری احمد شاه در ۲۷ شعبان ۱۳۳۲ ق، جنگ جهانی اول در سوم اوت ۱۹۱۴ م آغاز شد و کشورهای متخاصم شامل انگلیس، فرانسه و روسیه در شکل اتفاق مثلث و اتریش و آلمان در قالب اتحاد مثلث رو در روی هم قرار گرفتند و بعدها با ورود عثمانی و مثلث دوم، دامنه ی جنگ به آسیا و از جمله ایران کشیده شد. از این رو، در این فصل بر آنیم تا به بررسی اوضاع و شرایط ایران پس از جنگ جهانی بپردازیم و شرایط روی کار آمدن رضا شاه را ارزیابی کنیم.
رضاخان از حکومت نظامی تا کودتا
رضاخان که در درجات نظامی را در فوج قزاق طی کرده بود، از میرپنجی در سال ۱۲۹۱ ش به درجه ی سرتیپی در ۱۲۹۹ ش رسید و درفاصله ی پاییز و زمستان ۱۲۹۹ ش با حمایت آیرون ساید به مقام فرماندهی فوج قزاق رسید. در زمستان همان سال آیرون ساید و هنری اسمایس ضمن تهیه ی مهمات و آذوقه فوج قزاق، حقوق آنها را پرداخت کردند و علاوه بر رضاخان با سید ضیاءالدین طباطبایی مدیر مسئول روزنامه ی رعد ارتباط لازم برقرار و زمینه ی لازم برای کودتا فراهم شد، زیرا در این مرحله دولت کودتا بهترین گزینه در برابر قرارداد غیرعملی ۱۹۱۹ بود و در عین حال می توانست ضمن مقابله با جنبش های داخل ایران، از پیش روی احتمالی قوای شوروی پس از تخلیه ی ایران از نیروهای انگلیسی جلوگیری کند. بدین ترتیب فوج قزاق ها در سوم اسفند وارد تهران شدند و دو روز بعد از آن نیز احمدشاه با نخست وزیری سیدضیاء موافقت کرد و در کابینه ی سید رضا خان وزیر جنگ شد.
عوامل مساعدت در به قدرت رسیدن پهلوی اول
اوضاع نابسامان سیاسی و اجتماعی داخلی ایران در آستانه ی کودتا از مهم ترین عوامل مساعد داخلی کودتا بود. اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران ویژگیهایی داشت که جملگی به نارضایتی بسیاری از گروههای جامعه ی ایرانی از وضع موجود انجامیده بود.
مجلس شورای ملی که نمادی از انقلاب مشروطه بود و آرمان های مذهبی، ملی و دمکراتیک را در عصر مشروطیت منعکس میکرد، تعطیل شده بود. سلطنت و دولت فاقد کارآمدی در تحقق بسیاری از مطالبات عمومی و منافع ملی بودند. طی شش سال تعطیلی مجلس، ده نخست وزیر و کابینه ظهور و سقوط کردند و عمر بسیار کوتاه دولتها نشان دهنده ی تزلزل و بیثباتی سیاسی در ایران بود.
ارتش سرخ شمال ایران را اشغال کرده بود. قراردادهای خارجی و از جمله قرارداد ۱۹۱۹، که ایران را تا حدود زیادی از نظر مالی و نظامی در اختیار انگلیسیها قرار میداد، احساسات و تمایلات ناسیونالیستی و مذهبی را در ایران جریحه دار کرده بود.
جنبشهایی چون قیام میرزا کوچک خان جنگلی انعکاسی از نگرانی و اعتراض به ضعف و ناکارآمدی حکومت داخلی و نیز برایند تمایلات ضد انگلیسی بود، ولی از آن رو که با تشکیل و اعلام حکومت خودمختار جمهوری گیلان همراه شد و تا حدودی نیز به منزله ی اقدامی در هم پوشانی با تکاپوی شوروی برای حمله نظامی به تهران تلقی می شد، باعث اعلام حکومت مرکزی مبنی بر تجزیه طلبانه بودن این گونه جنبش ها بود و از سوی بسیاری از ناسیونالیست های ایرانی نیز با نگرانی روبرو شد.
از این رو تشکیل حکومت قدرتمند مرکزی که قادر به حفظ و تامین امنیت داخلی، جلوگیری از سلطه طلبی های خارجی در ایران و مانعی در برابر تجزیه طلبی های داخلی و نیز تحقق ضرورت حفظ یکپارچگی ارضی ایران باشد، آرمان بسیاری از گروههای اجتماعی ایران شده بود. به همین دلایل، کودتاگران که چنین به نظر میآمد که قادر به تحقق این آرمان ها هستند، مورد استقبال و حمایت بخشی از مردم ایران قرار گرفتند.
ترور های خودسرانه کمیته ی مجازات در دهه ۱۲۹۰ ش از عوامل ناامنی و وحشت بود که جامعه ی ایران را پذیرایی دولت مقتدر مرکزی و همین امر زمینه ی ظهور رضاخان را فراهم کرد. به نظر یکی از محققان 《اکثریت رجال نظامی و سیاسی و خود مردم کودتا را یگانه راه تغییر وضع کشور می دانستند و هرج ومرج ها زمینه ی قبول دیکتاتوری را برای سامان دادن به امور کشور فراهم آورده بود.》 (باقی، ۱۳۸۲: ۱۲۱ – ۱۲۰).
در اصل کودتا اقدامی به منظور جلوگیری از تجزیه ی کشور یا انفجار انقلابی بود، چرا که در دوران ریاست الوزرایی سپهدار رشتی که ضعیفترین دولت دوران مشروطیت را تشکیل داده بود، اکثر ایرانیان به دنبال حکومت مرکزی قوی و مقتدر بودند. (زرگر، ۱۳۷۲: ۶۱ – ۵۹). نفرت عمیق مردم از خاندان قاجار موجب شد انگلیس ها حمایت از دودمان قاجار را برای ادامه حضور خود در ایران به مصلحت ندانند، پس برای تثبیت موقعیت خود به تغییر حکومت نیاز داشتند. البته ناتوانی قاجاریه که در دوره ی احمدشاه به اوج رسید، دلیل دیگری بود که انگلیسیها را به کودتا راغب میکرد.
تامین مطامع اقتصادی انگلیس در ایران، نیازمند برقراری امنیت در جامعه ی ایران بود و این امنیت از دید انگلیسی ها جز با کودتا میسر نبود. آنان در پی روی کار آوردن کسی بودند که خشونت کافی را برای برقراری امنیت در ایران اعمال کند و در این رابطه صدور آسان نفت برای تامین سوخت کشتیهای جنگی خود و ممانعت از دسترسی رقبا به آن اهمیت فوقالعادهای یافته بود. (کاتوزیان، ۱۳۶۸: ۱۲۱).
هزینه ی سنگین آماده باش دائم نیروهای انگلیسی در ایران برای مقابله با خطرات مختلف از جمله کمونیسم موضوعی بود که انگلیس رفع آن را جز از طریق برقراری حکومت مقتدر عملی نمی دید. علاوه بر آن انگلیس به دنبال آن بود که از کشته شدن سربازان خود جلوگیری نماید که در داخل کشور مشکلاتی به وجود می آورد.
احساس خطر از حرکت های استقلال طلبانه ی مردم در نقاط مختلف ایران عامل دیگری بود که انگلیس را به وجود دولت نیرومند مرکزی در ایران ترغیب میکرد. قیام شیخ محمد خیابانی، جنبش میرزا کوچک خان جنگلی، قیام کلنل محمدتقی خان پسیان، قیام دلاوران دشتستانی و خیزش های پراکنده در شهرهای مختلف واهمه انگلیس ها را در پی داشت و ضرورت استقرار حکومت نظامی را در کشور، اجتناب ناپذیر کرده بود. رضاخان طی سالهای قبل از کودتا در سرکوب این قیام ها کوشیده و این از دیگر دلایلی بود که او مورد توجه انگلیسی ها قرار گرفت. بنابراین از بین کاندیداهای کودتا ضیاءالدین طباطبایی و رضا خان میرپنج به عنوان عوامل سیاسی و نظامی کودتا انتخاب شدند.
پس از انقلاب کمونیستی روسیه و بازتاب آن در کشور، احمدشاه از تسلط کمونیسم در ایران در هراس بود و حتی میخواست از سلطنت به بهانه ی معالجه بیماری استعفا کند. (بهار ۱۳۷۱: ۱/۵۵-۴۸؛ دولت آبادی، ۱۳۷۱: ۴/۱۸۵-۱۸۴). سیاست انگلیس در این دوره بزرگنمایی خطر بلشویسم بود. انگلیسیها می خواستند از این طریق شاه و دربار او و سیاستمداران ایران را از پیش به خود وابسته کنند و زمینه ی پذیرش کودتا را فراهم آورند.
در مورد شاه و درباریان او، سیاست فوقالعاده موثر و موفق بود در نهایت به همکاری آنان در کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ ش منجر شد. شگرد انگلیسیها برای بزرگنمایی خطر بلشویسم آن چنان مؤثر واقع شد که به دنبال شایعه ی تخلیه ی اتباع انگلیس و انتقال بانک شاهنشاهی به بوشهر، دیگر سفارتخانههای بیگانه از جمله فرانسه و آمریکا به فکر خروج اتباع خود از ایران افتادند. (لوسوئور، ۱۳۶۸: ۶۷ – ۶۶ و ۱۴۱ – ۱۴۰).
بدین ترتیب، شاه و درباریان او تصمیم گرفتند مطیع سفارت انگلیس شوند و برای جلوگیری از کودتا و انقلاب داخلی که در صورت وقوع به احتمال بسیار زیاد به جمهوری شدن ایران منجر میشد، با سیاست انگلیس همراهی کنند. سفارت انگلیس نیز با آگاهی از روحیه احمدشاه و موفقیت در بزرگنمایی بلشویسم و ترس شدید احمدشاه از عواقب تخلیه ی قوای انگلیس، او را ترغیب کرد که برای حفاظت از خود در مقابل خطرات احتمالی پانصد نفر از قوای قزاق مستقر در قزوین را به تهران انتقال دهد تا راه اصلاحات نظامی آینده و تشکیل دولت مقتدر مرکزی را نیز هموار سازد، اما هنگامی که احمدشاه آگاه شد که به جای ۵۰۰ نفر، ۲۵۰۰ نفر قزاق به تهران میآیند، متوجه شد که فریب خورده است، بنابراین دستور به بازگشت قزاق ها داد، ولی دستور وی زمانی بود که قزاق های کودتاچی به کرج رسیده بودند و کار از کار گذشته بود. (رحمانیان، ۱۳۷۸: ۱۰۶).
انگلیسیها نیز احمد شاه را مطمئن ساختند که این کودتا در جهت استحکام سلطنت قاجاریه برپا شده است و هیچ خطری متوجه و دربارش نیست. بنابراین ژاندارم ها، که تنها نیرویی بودند که میتوانستند به مقابله با قزاق ها بپردازند به دستور دولت و با مقدمه چینی های قبلی هیچ حرکتی نکردند. (بهار، ۱۳۷۱: ۱/۶۴-۶۳)
سپهدار اعظم رشتی – صدراعظم وقت ایران کاملاً اغفال شده و به او نیز تلقین کرده بودند کودتا برای استحکام و ثبات کابینه ی وی صورت میگیرد. (مستوفی، ۱۳۷۱: ۳/۲۰۸-۲۰۷). او نیز موقعی به وخامت اوضاع پی برد که دیگر کار از کار گذشته و قزاق ها به چند کیلومتری تهران رسیده بودند. سپهدار رشتی برای جلوگیری از ورود قزاق ها به تهران حکومت نظامی اعلام کرد، اما دیگر دیر شده بود. (مکی، ۱۳۶۱: ۱/۲۰۱-۲۰۰)
پیروزی انقلاب بلشویکی، ایران و به ویژه مناطق شمالی آن را در معرض جنبشهای انقلابی قرار داد. جنبش میرزا کوچک خان جنگلی در گیلان، علاوه بر آن که تهدیدی برای حکومت مرکزی قاجار به شمار میآمد، با منافع دولت بریتانیا نیز مغایرت داشت. ارتش سرخ وارد رشت شد و پیشه وری و احسان الله خان کوشش کردند تهران را اشغال کنند. هرچند انگلیسیها از ارتش سرخ شکست خوردند، نیروهای قزاق و رضاخان مانع نفوذ و ورود قوایی شوروی به تهران شدند.
سید ضیاء طباطبایی سیاستمدار و روزنامه نگار ایرانی در تابستان ۱۲۹۸ ش گروهی به نام 《کمیته ی آهن》 را با هدف نابودی جنبش جنگل و نفوذ در دولت برای به دست آوردن اداره ی کشور شکل داد که در آن شخصیت های سیاسی و اجتماعی با رویکرد ضد بلشویکی حضور و فعالیت داشتند. حسین خان عبدالملک، منصورالسلطنه، سید محمد تدین، مسعود خان کیهان، محمد تقی بهار ملک الشعرا، از اعضای اصلی این کمیته بودند. (غنی، ۱۳۷۷: ۷۵)
از عوامل قابل توجهی که از نظر شرایط خارجی زمینه را برای کودتا و در پی آن تغییر سلطنت قاجاریه فراهم ساخت، این بود که با انقلاب ۱۹۱۷ روسیه تعهدات و ملاحظات رژیم تزاری، که مطابق با عهدنامه ی ترکمانچای را رسماً و عملاً از میان برداشت و همین امر تردید دولت مردان انگلستان را در عملیاتی ساختن مقاصد خود کاملا ناامید کرد.
در تأیید این نظر، حسین مکی کودتای رضاخان و سکوت قاجاریه را ناشی از برهم خوردن تعادل قدرتهای جهانی در ایران میداند. وی عقیده دارد که امپراتوری روسیه ی تزاری حفظ توازن سیاسی را در ایران موجب می شد و بهطور لرزان و ناپایدار قاجاریه را مدتی سرپا نگه داشته، ولی سقوط امپراتوری تزاری این توازن را از میان برداشت، و سرانجام نیز سیاست یک طرفه به انقراض سلسله قاجاریه منجر شده است. (مکی، ۱۳۷۷،: ۱۲ – ۱۱)
دولت انگلستان با طراحی انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ م کوشید تا امور نظامی و مالی ایران را در اختیار بگیرد. هرچند این قرارداد با مخالفت نیروهای مذهبی به رهبری آیت الله مدرس نیز مخالفت نیروهای ملی به سرانجام نرسید، انگلیس همچنان در اجرای سیاست های توسعه طلبانه ی خود در ایران مصمم بود.
سیاست قدرت های دیگر جهانی نیز کودتای رضاخان و سقوط قاجاریه را تسهیل و تسریع کرد. دولت هایی مانند آمریکا کودتا را به رسمیت شناختند و دولتهای انگلستان و آمریکا در این خصوص از یکدیگر سبقت گرفتند. (ملیکف، ۱۳۵۸: ۱۱۲). در داخل روسیه جناح اکثریت، حرکت رضا خان را مبارزه علیه نظام فئودالی و گرایش به سمت بورژوازی می دانستند که در نهایت به سوسیالیسم ختم میشود و لذا با آن موافق بودند. فرانسه نیز مخالف کودتا نبود. در آمریکا نیز بسیاری از سیاسیون معتقد بودند رضاخان ایران را به سمت توسعه و نظام سرمایه داری می برد، از این رو ارتباط با آن بهتر صورت می گیرد و لذا با کودتا موافق بودند.
زمینه سازی کودتا
انگلیسی ها مقدمات کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ ش را از زمان کابینه ی مشیرالدوله -حسن پیرنیا – فراهم آورده بودند. کابینه ی مشیرالدوله، که پس از سقوط کابینه ی وثوق الدوله تشکیل شد، در اولین قدم امضای قرارداد ۱۹۱۹ م را موکول به افتتاح مجلس و تصویب آن در مجلس چهارم کرد. این عمل و همچنین سابقه روشن مشیرالدوله به عنوان سیاستمداری وجیه المله باعث شد که او در برخورد با جنبش های ضد قرار داد و به ویژه جنبش خیابانی در تبریز در موضع قدرت قرار گیرد. در مقابل جنبش جنگل نیز به موفقیت نسبی دست یافت.
مخبر السلطنه هدایت از طرف مشیرالدوله به عنوان والی آذربایجان فرستاده و موفق به سرکوبی جنبش سیدمحمد خیابانی و استقرار آرامش در تبریز شد. (هدایت، ۱۳۷۵: ۳۱۸ – ۳۱۴). همچنین با اعزام نماینده به جنگل و شروع مذاکره با جنگلی ها موفق شد شمال کشور را نسبتا آرام کند. (رحمانیان، ۱۳۷۸: ۱۰۷). در سیاست خارجی نیز، مشیرالدوله برای نخستین بار پس از جنگ جهانی اول، سیاست موازنه ی منفی را احیا کرده و با اعزام مشاور الممالک انصاری به مسکو قدم بزرگی برای انعقاد قرارداد مودت ایران و شوروی (قرارداد، ۱۹۲۱ م) برداشته بود. (مستوفی، ۱۳۷۱: ۳/۱۱۳). از این جهت کابینه ی مشیرالدوله موفق ترین کابینه در طول دوران عمر سیاسی اش بوده است. (مستوفی، ۱۳۷۱: ۳/۱۲۸-۱۲۶).
کابینه ی مشیرالدوله بزرگترین مانع انگلیسیها برای تحقق هدف های سیاسی شان در مورد کودتا بود. بنابراین در اولین گام لازم بود کابینه ی وی ساقط و سپس افسران روسی از نیروی قزاق اخراج شوند تا امور لشکری و کشوری ایران کاملاً تحت کنترل انگلیسیها درآید و آن ها بتوانند به آسانی مقدمات کودتا را فراهم آورند. انگلیسیها برای ساقط کردن کابینه ی مشیرالدوله در اولین قدم مساعده ۳۵۰ هزار تومانی پرداخت حقوق قزاقها را، که از مدت ها پیش در جریان بود، قطع و سپس شروع به زمینه سازی برای اخراج افسران روسی کردند. (لوسوئور، ۱۳۶۸: ۵۱)
مشیرالدوله که از مدتها پیش تحت فشار انگلیسیها بود استعفا کرد و سپهدار اعظم رشتی، به جای او مأمور تشکیل کابینه شد. اولین اقدام رسمی سپهدار رشتی نیز اخراج افسران روسی و فرمانده روسی قزاق ها یعنی استاروسلسکی بود که به بهانه ی اتهام اختلاس، دزدی و ارتباط با شوریها صورت گرفت. استاروسلسکی و دیگر افسران روسی حتی اجازه نیافتند برای دفاع از خود در مقابل اتهامات به تهران بیایند و آن ها را بی سر و صدا از مرز کرمانشاه به بغداد فرستادند. (آیرونساید، ۱۳۶۳: ۴۶ – ۴۰).
البته این کار با نارضایتی احمدشاه صورت گرفت و گفته اند که او مجبور شد دستور اخراج آن ها را صادر کند. (مستوفی، ۱۳۷۱: ۳/۱۷۷-۱۷۶). شاه نگران بود که مبادا پس از اخراج افسران روسی، انگلیسیها افسران خود را جانشین آن ها کنند. اما ژنرال آیرون ساید در ملاقات با شاه قول داد قزاقها در آینده تنها زیر نظر فرماندهان ایرانی انجام وظیفه خواهند کرد. (آیرون ساید، ۱۳۶۳: ۳۴ و ۵۱).
پس از اخراج افسران روسی، ابتدا سرهنگ اسمایس انگلیسی و سپس سردار همایون فرماندهی نیروی قزاق را به عهده گرفتند، اما بی لیاقتی سردار همایون خیلی زود آشکار شد و انگلیسیها پس از مدتی جستجو بالاخره فرمانده آتریاد همدان را که منظم ترین و پر تحرک ترین واحد قزاق بود – به فرماندهی قزاق انتخاب کردند. این فرمانده رضاخان میرپنج نام داشت و تنها کسی بود که توانست نظر ژنرال آیرون ساید را جلب و او را امیدوار کند که پس از تخلیه ی قوای انگلیسی، نیرویی قوی و مطمئن در ایران به وجود می آورد.
به گواهی اسناد و شواهد فراوان، ضلع سوم مثلث کودتای سوم اسفند را انگلیسی ها تشکیل داده و در شمارش معکوس برای زوال قدرت قاجار ها نقش موثری ایفا کردهاند. رضاخان به دلیل جسارت نظامی به ویژه در جنگ های عشایری غرب، نداشتن وابستگیهای طبقاتی، خوشنامی سیاسی، تایید آیرون ساید فرمانده کل نیروهای انگلیسی در ایران و عدم آمادگی رجال نظامی مورد توجه سیاست مداران انگلیسی واقع شد. از مهمترین نشانههای انگلیسی بودن کودتا، اعتراف رادیو لندن پس از شهریور ۱۳۲۰ ش به مداخله در کودتا، زندانی کردن شخصیت های ضد انگلیسی پس از کودتا، موافقت انگلیسیها با لغو قرارداد ۱۹۱۹، سپاسگزاری کودتاچیان از انگلیسیها و اعترافات مکرر سید ضیاء مبنی بر دخالت انگلیسی هاست. (زرگر، ۱۳۷۲: ۱۵۲).
قرار دادن قشون تحت سرپرستی کلنل اسمایس انگلیسی در اختیار رضاخان. (مکی، ۱۳۶۶: ۲/۳۴) و به رسمیت شناختن پلیس جنوب و اعتراف رضاخان به حمایت انگلیسیها از او، نشان از انگلیسی بودن کودتا و عوامل آن داشت. موضوعی که بعدها عوامل اصلی کودتا هم آن را مورد تایید قرار دادند.
آیرون ساید در قدرت یابی رضاخان
ادموند آیرون ساید، جوانترین سرلشکر انگلیسی از شهریور ۱۲۹۹ تا اردیبهشت ۱۳۰۰ ش مأمور خدمت در ایران و هدایت کودتای رضاخان پهلوی بود. در تابستان ۱۲۹۹ ش بلشویک ها، در تعقیب نیروهای مخالف خود و همچنین انگلیسی هایی که از این نیروها حمایت میکردند، بار دیگر وارد رشت و انزلی شدند و نیروهای انگلیسی مستقر در این دو منطقه را تار و مار کردند. این حادثه ضربه ی سختی به روحیه ی نیروهای انگلیسی وارد کرد.
به همین دلیل در مهر ماه همان سال دولت انگلستان یکی از ژنرالهای خود به نام آیرون ساید را مأمور کرد تا ضمن ورود به تهران نیروهای انگلیسی را سامان تازهای بخشد و حکومت قدرتمند طرفدار انگلستان را در تهران به روی کار آورد. وظیفه ی این افسر انگلیسی این بود که با تقویت روحیه از دست رفته سربازان انگلیسی، مانع از پیشروی مجدد روس ها شود و نگذارد آنان از ناحیه ی منجیل جلوتر بیایند. (فراهانی، ۱۳۸۵: ۱/۲۴). آیرون ساید پس از انتصاب به این سمت تلاشهای خود را آغاز کرد و او بود که به دستور انگلستان در تهران نقشه ی کودتا را به اجرا درآورد.
انتخاب رضاخان
انگلیسیها برای انتخاب فرمانده ی نظامی کودتا افرادی را انتخاب کردند، این افراد عبارت بودند از: سپهسالار تنکابنی، نصرت الدوله (فیروز میرزا فرمانفرما)، ماژور فضل الله خان، غلام رضا خان میرپنج، محمدصادق خان سردار مخصوص، امیر موثق و عبدالله خان امیر طهماسبی. پس از اینکه به افراد فوق هریک به دلیلی از فرماندهی کودتا خودداری کردند یا کنار گذاشته شدند، بالاخره سیدضیاءالدین طباطبایی با عنوان فرمانده سیاسی کودتا و رضاخان میرپنج به عنوان فرمانده نظامی انتخاب شدند و قول همه گونه همکاری انگلیسیها را دادند. (غنی، ۱۳۷۷: ۱۸۳)
رضا خان میرپنج
رضا خان از طایفه ی پالانی و مادری گرجی نژاد در اسفند سال ۱۲۵۶ ش/ ۱۲۹۵ ق در روستای آلاشت از توابع سوادکوه مازندران به دنیا آمد. (رودگرگیا، ۱۳۹۳: ۳۳). پدرش داداشبیگ از فوج سوادکوه و مادرش زهرا – نوشآفرین – از مهاجران قفقاز بود. رضاخان پدرش را در آغاز کودکی، حدود نه ماه پس از تولدش از دست داد. این امر موجب شد، مادرش او را در شرایط سخت آب و هوایی که حتی او را با خطر مرگ مواجه می کرد. (بهار، ۱۳۸۰: ۱/۶۹) به تهران منتقل کند و از رضا در تهران تحت حمایت داییهای خود بزرگ شد. سرانجام رضا خان در ۱۲ سالگی وارد فوج سوادکوه شد و کار خود را با سربازی آغاز کرد و پس از مدتی به عنوان قزاق به فعالیت پرداخت.
رضاخان در ابتدای خدمتش، که مقارن با دوره ی پایانی سلطنت ناصرالدین شاه بود، با چند نفر از قزاق ها محافظت راه فیروزکوه به ساری را برعهده داشت. حدود چهار سال بعد با کشته شدن ناصرالدین شاه به دست میرزا رضای کرمانی، علی اصغر خان امین السلطان که منصب صدارت را برعهده داشت، فوج سواد کوه را که آمادگی و توانایی بیشتری داشت، به تهران فراخواند تا از سفارتخانه های کشورهای خارجی و مراکز حساس تهران محافظت کند.
رضا خان نیز که عضو این فوج بود به تهران آمد و مدتی محافظ سفارتخانههای انگلیس، آلمان، روس، هلند و بلژیک بود و سرانجام به سر گروهبانی محافظان بانک استقراضی روسیه در مشهد ارتقاء مقام یافت و پس از چندی وکیل باشی گروهان شصت تیر شصت تیر آتریاد – دسته – قزاق تهران و به نام رضا شصت تیر معروف شد. (بهار، ۱۳۸۰: ۱/۷۰-۷۱) چون به سلاح شصت تیر ماکسیم می گفتند، در برخی منابع نام رضاخان را به رضا ماکسیم نوشته اند. با پیروزی مشروطه و عزل عین الدوله از صدارت، مظفر الدین شاه مجبور شد او را به فریمان از شهرهای خراسان رضوی تبعید کند و رضاخان نیز برای محافظت از او به فریمان رفت و به توصیه عین الدوله خواندن و نوشتن را از آنجا آغاز کرد. (همان).
با مرگ عبدالله خان، فرمانده گروهان شصت تیر، رضاخان به درجه افسری ارتقا یافت و فرمانده این گروهان شد و با سرکوبی یاغیان تربت جام به او درجه یاوری یا سربازی دادند. پس از آن رضاخان به فرماندهی آتریاد همدان منصوب شد و پس از نائل شدن به درجه سرهنگی وارد قزوین شد و نیروهایش را در آنجا مستقر کرد و پس از آن با استعفای فرمانده روسی نیروهای قزاق، رضاخان با درجه سرتیپی جای او را گرفت. رضاخان در دوران نخست وزیری مشیرالدوله، برای سرکوبی قیام میرزا کوچک خان جنگلی به گیلان اعزام شد و پس از سرکوبی نهضت و به شهادت رسیدن میرزاکوچکخان به درجه میرپنجی رسید که بالاترین مقام نظامی – بالاتر از سرتیب و پایینتر از امیر تومان – بود.
میگویند رضاخان باهوش، سخت کوش، صریح، بی رحم، ناسیونالیست، مغرور و تندخو بود. او اعتماد به نفس بسیار داشت و به آزادی هیچ دلبستگی نداشت. (کاتوزیان، ۱۳۸۲: ۱۲۷). او در دوران زندگی خود متحمل مصائب زیادی شد و از جمله چندین بار به بیماری مالاریا مبتلا شد که تا پایان عمر او را رنج میداد. زندگیش ساده و با انضباط بود، کمتر به لذایذ توجه داشت و ترتیب خورد و خوراک خود را هیچ گاه عوض نکرد. (غنی، ۱۳۷۷: ۹۰). از خصایص فردی او وقت شناسی و نظم در امور بود. عدم ارتباط رضاخان با وابستگان خود، در دوران کودکی و نوجوانی و سختی زندگیش روح او را سرکش تر کرد، طوری که هنگام ورود به قزاق خانه اخلاقی تند و شخصیتی غیرقابل پیشبینی داشت. (همان).
سید ضیاءالدین طباطبایی
سید ضیاء در خانوادهای روحانی و مذهبی متولد شد و در آغاز در کسوت روحانیان نیز بود و خیلی زود ملبس به کت و شلوار و کراوات و پاپیون و مقید به آداب و فرهنگ غربی شد. در جنبش مشروطیت تمایلات مشروطه خواهی داشت و در مهاجرت صغری و کبری به آستانه ی حضرت عبدالعظیم و قم و نیز در فتح تهران به دست فاتحان مشروطه خواه شرکت فعالانه داشت. (بامداد، ۱۳۴۷: ۱۲۸-۵/۱۲۲) از ۱۷ سالگی نشریاتی چون اسلام و ندای اسلام را در شیراز منتشر می کرد.
اندکی پس از فتح تهران روزنامه ی شرق را منتشر کرد که در آن دیگر حامی جدی مشروطه نبود. بعد از شرق، نشریه ی برق را منتشر کرد. او مقارن مجلس دوم مشروطه به اتهام توهین به مجلس دستگیر و زندانی شد. سپس با کمک برخی از مشروطهخواهان آزاد شد و برای تحصیل به فرانسه و انگلستان رفت و خیلی زود ارتباطات گسترده ای با انگلیسیها پیدا کرد. سپس روزنامه ی رعد با حمایت مالی سفارت انگلیس منتشر کرد. او گاه به حمایت از روسیه و گاه به حمایت از انگلیس میپرداخت و تا حدود زیادی غیر قابل پیش بینی بود.
اما اساساً به طور عمده گرایش به انگلیس داشت و در سرسپردگی به انگلستان یا انگلوفیلی شهره ی آفاق تبریزی شیرازی ۱۳۷۹ در روزنامه ی رعد در زمان جنگ جهانی اول به نفع انگلیسیها و متفقین مقاله مینوشت و بعدها در همان روزنامه به دفاع از قرارداد ۱۹۱۹ پرداخت حتی برای دفاع از آن قرارداد و سرکوب مخالفان به دستیاری کلنل هیک انگلیسی، کمیتهی آهن را تشکیل داد و از طریق این کمیته با مأموران انگلیسی روابط نزدیکی داشت (دولت آبادی ۱۳۷۱: ۴/۱۱۵-۱۱۴ و ۱۷۶-۱۶۷ و ۲۱۹).
وی از حامیان وثوق الدوله و قرارداد ۱۹۱۹ بود و علاوه بر آن، او خاستگاه اشرافی نداشت و در روزنامهنگاری دستی داشت و به خوبی میتوانست از عهده ی صدور بیانیههای انقلابی و عوام فریبانه برآید، چون با رجال و سیاست مداران ایرانی حشر و نشر داشت و تا حدودی به فوت و فن سیاستبازی آشنایی داشت.
در فرایند شکل گیری کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، نزدیکی سیدضیاء و رضاخان نه محصول اراده و خواست او بلکه بیشتر متاثر از حمایت انگلیسیها و بسیاری از ملیون و رضاخان به سبب مناسب تشخیص دادن وی برای پایان دادن به نابسامانی های موجود در ایران از او حمایت کردند.
زمانی که به نخست وزیری رسید، هدف ها و برنامه های خود و کابینه اش را در چهارچوب تلاش برای تجدید سازمان ارتش، اصلاح بعضی از سازمانها و نهادهای دولتی، انحلال محاکم قضایی قدیمی و تشکیل محاکمه جدید، اصطلاحات فرهنگی، اصلاحات مالی، توسعه ی بازرگانی، اصلاحات شهرداری ها، بهبود روابط دوستانه با دولتهای خارجی، تخلیه ی ایران از ارتش بیگانه، تقسیم زمین های خالصه میان کشاورزان و تهیه ی قوانین روستایی برای بهبود حال و رفاه روستاییان مطرح کرد. هدف و برنامههایی که نه توانایی تحقق آنها را داشت و نه شرایط سیاسی موجود اجازه تحقق آنها را میداد.
اقدام تندرویانه او در بازداشت گروهی از رجال سیاسی عمدتاً مشروطه خواه و البته زمین داران بزرگ، کابینه ی صد روزه او را به کابینه ی سیاه مشهور کرد، بیش از آنکه در راستای هدف های نوسازی سیاسی و اقتصادی مورد نیاز جامعه ی ایرانی آن روزگار بوده باشد، در واقع تلاش قدرت طلبانه و منفعت طلبانه شخصی او بود. نزدیکی او و رضاخان در کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ ش و حضور رضاخان در کابینهی او نوعی مصلحت اندیشی سیاسی بود. به همین دلیل این همکاری پایدار نماند و خیلی زود به اختلافات عیان و نهانی انجامید که با توجه به اقتدار شخصیت فردی رضاخان به زیان سید ضیاء و به سود رضاخان انجامید.
کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ ش
کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ ش/ ۲۱ فوریه ۱۹۲۱ م/ جمادی الثانی ۱۳۴۰ ق با نقشه ژنرال آیرون ساید به اجرا گذارده شد.
آیرون ساید در ۲۳ بهمن، ۱۰ روز قبل از وقوع کودتا، نقشه ی کامل آن را در اختیار رضاخان قرار داد. در آن زمان نورمن سفیر وقت انگلیس به سردار همایون پیشنهاد کرد که قزاق های تهران را به قزوین اعزام کند، تا آنها از نظارت انگلیس ها بهره مند شوند. (کرونین، ۱۳۷۷: ۱۵۹). با اعزام قزاق ها به سوی تهران شاه و وزرایش دچار وحشت شدند. شاه سردار همایون را نزد قزاق ها فرستاد تا آنان را مجاب کند که به قزوین برگردند.
سردار همایون در نزدیک کرج در تاریخ اول اسفند ۱۲۹۹ ش با پیش قراولان نیروی قزاق ملاقات کرد، ولی در این مأموریت ناکام ماند و به پایتخت برگشت. پس از ناکامی سردار همایون، سپهدار رشتی که به تازگی دست به تشکیل کابینه ی جدید زده بود، با یکی از ماموران انگلیسی به نام اسماریس به ملاقات شاه رفت و رضایت او را برای اجرای نقشه هایی گرفت که با کمک سپهدار رشتی کشیده بود.
نمایندگان دولت با سران کودتا، رضاخان و سیدضیاء، ملاقات کردند. (ملیکف، ۱۳۵۷: ۳۲)، تا آنان را از این کار منصرف کنند، اما گفتگوی هیئت اعزامی نتوانست رضاخان را از ورود به تهران باز دارد. لذا قزاقها به تهران آمدند و رضاخان اظهار کرد که افراد قزاق هیچ نیت خصمانه ای نسبت به شاه ندارند بلکه به عکس به وفادار و سرسپرده اند. (کرونین، ۱۳۷۷: ۱۶۱)
قزاق ها کمی بعد از نیمه شب ۳ اسفند با هشت قبضه توپ صحرایی و هشت قبضه مسلسل، بدون مواجه شدن با هیچ گونه مقاومتی وارد شهر شدند. (فرخ، بی تا، ۵۲). کابینه ی سپهدار بلافاصله سقوط کرد. احمدشاه بعد از ظهر روز بعد یعنی ۴ اسفند از ضیاء خواست کابینه را تشکیل دهد. رضاخان نیز از طرف احمدشاه به منصب سرداری رسید و لقب سردار سپه را دریافت کرد. (رستمی، ۱۳۷۸: ۱/۸۰)
رضاخان وقتی به اردوگاه مهرآباد رسید، طی سخنرانیاش گفت:《 خدا مرا برانگیخت تا کارها را درست کنم》( غنی، ۱۳۷۷: ۴۵۸). روز سوم اسفند تهران در دست کودتا گران بود. در کلانتریها مقاومت زیادی نشد؛ حدود سیزده پلیس کشته و زخمی شدند. پس از تسلیم شهربانی، ژاندارمری نیز تسلیم شد، اما بریگارد مرکزی از ابتدا نه تنها مقاومتی نکرد، بلکه با قزاقان مهاجم مخلوط شد و به آنها کمک کرد. سپس اقدام به تصرف وزارت خانهها و سفارت خانهها کردند. (همان: ۴۶۷).
آیرون ساید میگوید:《 تصور میکنم همه ی مردم چنین می اندیشند که من کودتا را طراحی و رهبری کرده ام، گمان می کنم که اگر در معنای سخن دقیق شویم واقعا من این کار را انجام داده ام.》 (رایت، ۱۳۸۳: ۲۱۲).
اقدامات دولت کودتا
پس از کودتا، به دستور رضاخان میرپنج اعلامیهای در نه ماده تحت عنوان 《حکم میکنم》 صادر و توسط قزاقان به در و دیوار شهر تهران چسبانده شد. در آستانه ی کودتا سید ضیاءالدین طباطبایی فهرستی از اسامی ده ها تن از رجال کشور را در اختیار رضاخان میرپنج قرار داد تا بلافاصله پس از کودتا دستگیر و زندانی شوند.
کودتاچیان در راستای بیان هدفهای خود بیانیهای صادر کردند. هدف از کودتا در نخستین بیانیه رضاخان میرپنج، کوتاه کردن دست خیانت کاران داخلی، رفع بدبختی ها و فلاکت ملت، بیرون کردن بیت المال مسلمین از دست شهوترانان مفت خور، رفع گرسنگی و بدبختی و… اعلام شد. (بهار، ۱۳۷۱: ۱/۱۰۷-۱۰۸)
روز یکشنبه ۱۱ جمادی الاخر ۱۳۳۹، هنگامی که مردم از خانههای خود بیرون رفتند، اعلامیههایی بر دیوار شهر دیدند که بالای آن نوشته شده بود، حکم می کنم و امضای رضا خان را داشت. مضمون اعلامیه این بود که مشتی مردمان خائن، زمام امور را به دست گرفتند و مملکت را به لبه ی پرتگاه کشاندند، آنان برای توجیه کودتا اعلام کردند که نمیخواهند جسارت کرده در پایتخت که شاه محبوب آنجا مقر دارند، شمشیر خود را بلند کرده و آنجا را تصرف کنند. در این اعلامیه قزاقها خود را فداکاران حقیقی کشور و خواهان پایان دادن به اوضاع ناگوار کشور معرفی کردند. در این اعلامیه آمده بود:
《لذا حکم می کنم:
- تمام اهالی تهران باید مطیع حکام نظامی باشند؛ ۲. حکومت نظامی برقرار میشود و از ساعت هشت شب غیر افراد نظامی و پلیس کسی نباید عبور کند؛ ۳. کسانی که مخالف آسایش واقع شوند، فوراً مجازات سخت خواهد شد؛ ۴. تمام روزنامهها و مطبوعات تا موقع تشکیل دولت باید منتشر شوند؛ ۵. اجتماعات در منازل به کلی موقوف شود؛ ۶. قمارخانه ها باید بسته شود؛ ۷. تا زمان تشکیل دولت تمام ادارات دولتی غیر از ارزاق تعطیل خواهد بود؛ ۸. کسانی که در اطاعت از مواد فوق خودداری کنند در محکمه ی نظامی به سخت ترین مجازات می رسند.》 (آبادیان، ۱۳۸۹: ۳۷).
دستگیری اعیان و اشراف و آزادیخواهان
از همان روز اول کودتا، دستگیری اعیان و اشراف و آزادی خواهان شروع شد. فهرست افرادی که باید بازداشت و حبس می شدند از قبل آماده شده بود.
(لوسوئور، ۱۳۶۸: ۱۴۳). به قول ملک الشعراء بهار هر کسی سرش به تنش می ارزید، در همان روز اول کودتا گرفتار شد مگر معدودی از افراد که امید همفکری و همراهی به آنها داشتند یا از دستگیری آنها ترسان بودند و نمیتوانستند مُهر خیانت به آنها بچسبانند. (بهار، ۱/۸۹-۸۸).
بعضی از آزادی خواهان و دموکراتها نیز به اتهام آزادی خواهی سلطنت ستیزی دستگیر و تبعید شدند. تا روز ۵ اسفند ۲۰۰ نفر دستگیر شده بودند. (لوسوئور، ۱۳۶۸: ۱۴۵-۱۴۴) و بعدها این تعداد – از آزادی خواه و مستبد گرفته تا طرفدار روس و طرفدار انگلیس – به ۴۰۰ الی ۵۰۰ نفر رسید. (مستوفی، ۱۳۷۱: ۳/۲۱۳). در میان دستگیرشدگان اسامی افرادی چون سیدحسن حسن مدرس، احمد قوام، عبدالحسین میرزا فرمانفرما، نصرتالدوله، عین الدوله، سعدالدوله، وثوق السلطنه، محمد ولی خان تنکابنی و سید محمد تدین به چشم میخورد.
بسیاری از بازداشت شدگان را وعده دادند که در قبال پرداخت مبالغی هنگفت، آزادی خود را باز خواهند یافت. محبوسان تا پایان دوره ی کابینه ی سید ضیاء، کماکان در بازداشت بودند. پس از پایان این دوران سه ماهه، احمد قوام السلطنه که خود از محبوسان بود، یک روز پس از این انتصاب به مقام ریاست الوزرایی تمام زندانیان را آزاد کرد. دستگیری اعیان و اشراف برای فریب افکار عمومی صورت گرفت، کودتاچیان می خواستند وانمود کنند که کودتای آنها، نهضتی ضد سرمایهگذاری و ضد اشرافی و به نفع طبقات محروم و فرودست است. (دولت آبادی، ۱۳۷۱: ۴/۲۲۹).
سید ضیاء در اقدامی فریب کارانه، در ابتدای دولت خود طی بیانیه ای قرارداد ۱۹۱۹ و کاپیتولاسیون را لغو کرد. الغای رسمی قرارداد ۱۹۱۹ به دستور سفارت انگلیس برای گول زدن افکار عمومی و مشروعیت بخشیدن به دولت سید ضیا به عنوان دولت ملی و انقلابی بود. (رحمانیان، ۱۳۷۹: ۵۶) سفارت انگلیس در سوم فروردین ۱۳۰۰ ش موافقت خود را با لغو قرارداد ۱۹۱۹ اعلام کرد و سیدضیاء در هفتم فروردین با صدور بیانیهای این امر را به ملت ایران تبریک گفت.
امضای قرارداد ۱۹۲۱ م
از دیگر حوادث زمان دولت سید ضیاء امضای قرارداد ۱۹۲۱ م با شوروی است که معاهدات تحمیلی روسیه بر ایران، قروض ایران به روس ها و قضاوت کنسولی را لغو می کرد. (رواسانی، ۱۳۶۳: ۲۵۶) و به وجهه انقلابی دولت وی می افزود. انگلستان پس از انعقاد قرارداد ۱۹۲۱ با لغو قرارداد ۱۹۱۹ موافقت کرد، چون هدف انگلیس جلوگیری از نفوذ کمونیسم در ایران بود که با انعقاد قرارداد ۱۹۲۱ این هدف تأمین شد. (منشور گرگانی، ۱۳۶۸: ۱۴۶). مذاکرات قرارداد ۱۹۲۱ از کابینه ی مشیرالدوله آغاز شد و در زمان سید ضیاء به امضاء رسید. هدف شوروی از انعقاد این قرارداد تبلیغ اندیشه کمونیسم در ایران بود. بر این اساس، آنان از دخالت نظامی در شمال ایران دست کشیدند و انگلیس نیز با خیال راحت قوای خود را از شمال ایران تخلیه کرد.
سقوط دولت سید ضیاء
دولت سید ضیاء با بحران مالی و با خشم اشراف و ملاکین به دلیل بازداشت های مکرر و الزام به پرداخت پول به دولت و مهمتر از آن با دل سردی انگلیسیها از وی و مخالفتهای جدی رضاخان مواجه شد. رضاخان که پس از کودتا از احمد شاه لقب سردار سپه گرفته بود، روز به روز قدرت می گرفت و سید ضیاء مجبور شد، در چهارم اردیبهشت ۱۳۰۰ ش برای او حکم وزارت جنگ را صادر کند.
پس از آن سردارسپه که منصب وزارت جنگ را داشت، بیشتر بودجه را به این وزارت اختصاص می داد و نتیجه ی این امر محبوبیت وی در میان نظامیان بود. در روز ۱۶ اردیبهشت ۱۳۰۰ ش، بین سید ضیاء و به رضاخان درگیری لفظی روی داد. بعد از این واقعه رضاخان کمتر در جلسات کابینه شرکت می کرد و هر وقت حضور مییافت با اونیفرم نظامی بود و به سید ضیاء هم اعتنایی نمیکرد. او مقر اردوی قزاق را از محل اصلی خود به قصر قاجار انتقال داد و بیشتر شبانه روز آنجا بود.
با شدت گرفتن اختلاف رضاخان با سیدضیاء احمد شاه نیز که از رفتارهای دور از ادب رئیس کابینه به تنگ آمده بود، از رضا خان خواست جلوی قدرت سید ضیاء را بگیرد، به ویژه زمانی که میخواست به دستگیرشدگان آسیب برساند.
در شرایطی که شاه و مردم و شخصیتهای مذهبی موافقتی با سید ضیاء نداشتند، او کوشید با ترغیب ولیعهد برای تصاحب تخت پادشاهی، کودتایی با کمک فرماندهان ژاندارمری قم، قزوین و سمنان ترتیب دهد. (بهار ۱۳۷۱: ۱/۱۰۳). و وقتی از ولیعهد نیز ناامید شد، قصد اعلام حکومت جمهوری در ایران کرد. (مکی، ۱۳۷۴: ۱/۳۰۱). سید ضیاء همچنین قصد داشت سیاست برقراری جمهوری و خلع احمد شاه را از طریق مسلح کردن ارامنه داشناک عملی کند. (مستوفی، ۱۳۷۱: ۱/۲۷۰). اما رضاخان، مجال این کار را به او نداد و از احمد فرمان عزل او را پس از نودوسه روز نخست وزیری در ۴ خرداد ۱۳۰۰ ش دریافت کرد.《نظر به مصالح مملکتی میرزا سید ضیاءالدین را از ریاست الوزرا منفصل فرمودیم. (مدنی، ۱۳۶۱: ۱/۱۰۰).
ملک الشعرای بهار علل سقوط کابینه ی سید را چنین برشمرده است: ۱. نداشتن نیروی که وزارت خانه را در دست بگیرد تا مجلس را به راه بیندازد؛ ۲. نداشتن سابقه وجاهت ملی؛ ۳. سوء انتخاب در کابینه و آوردن کسانی که چندان پایبند اخلاق نبودند؛ ۴. رنجاندن رضاخان؛ (بهار، ۱۳۷۱: ۱۰۰ و ۱۰۱).
خودسری های رضاخان، مبنی بر اختصاص دادن درآمد شهرداری و ادارات مالیه به قزاق های که تحت فرماندهی خود، بی برنامگی، تندروی و شهرت بیگانه دوستی سید ضیاء از دیگر عوامل سقوط او بود. او با همان سرعتی که آمده بود از صحنه سیاسی خارج شد. فردای آن روز به دستور رضاخان، جماعتی در صحن بهارستان ضد سید ضیاء شعار دادند. با رفتن او، سردار سپه حق انتصاب روسای دولت و جادادن افرادی در کابینه به دست آورد.
رضا خان و دولت های مستعجل
دولت قوام السلطنه
احمد قوام ملقب به قوام السلطنه برادر وثوق الدوله، عامل قرارداد ۱۹۱۹ م، به هنگام کودتای سید ضیاء والی خراسان بود و کلنل پسیان فرماندهی ژاندارمری این استان را برعهده داشت. پس از کودتا، خبر رسید که اقوام درصد اقداماتی علیه سیدضیاء است. سید سیاه نیز مخفیانه به پسیان دستور داد تا او را دستگیر و روانه ی تهران کند. و کلنل پسیان که از ماهیت نخست وزیر کودتا مطلع نبود و از طرفی قوام را ضد مردم می دانست، دستور دولت را اطاعت و در ۱۳ فروردین ۱۳۰۰ قوام را دستگیر کرد و به تهران فرستاد. دو ماه بعد از این واقعه، کابینه ی سه ماهه ی سیدضیاء سقوط کرد و قوام، که در زندان بود، آزاد و مامور تشکیل کابینه شد. (مکی، ۱۳۶۱: ۱/۴۱۱).
قوام در رمضان سال ۱۳۳۹ ق/ خرداد ۱۳۰۰ ش کابینه ی خود را به احمد شاه معرفی کرد. رضاخان که در این کابینه وزیر جنگ بود به تقویت ارتش ملی، مطیع ساختن قشقایی ها در فارس، به اطاعت درآوردن بختیاری ها، تسلیم نمودن عشایر خوزستان و ادغام ژاندارمری در نیروهای قزاق پرداخت. (آبراهامیان، ۱۳۸۲: ۱۴۹)؛ وی به وزیر مختار انگلیس گفت:《من با دست ایرانیان کاری انجام خواهم داد که انگلیس می خواست انجام دهد، یعنی ایجاد ارتش نیرومند و استقرار نظم و ساختن یک ایران قوی…》(رحمانیان، ۱۳۷۹: ۱۰۰ و ۱۰۱).
قوام السلطنه در نخستین روزهای صدارتش، تمامی رجالی را که سیدضیاءالدین طباطبایی بازداشت کرده بود آزاد کرد. او مبنای کار دولت خود را حفظ استقلال ایران، روابط دوستانه با سایر کشورها، توسعه ی کشاورزی و آبادانی و تامین رفاه عمومی اعلام کرد و مقابله با جنبش محمدتقی خان پسیان، نهضت جنگل و خیابانی را سرلوحه ی کار خود قرار داد. او به دلیل ناسازگاری با رضاخان، نداشتن حمایت مجلس و روی خوش نشان ندادن روس و انگلیس، پس از هفت ماه ریاست الوزرایی استعفا کرد و دوباره مشیرالدوله به نخست وزیری رسید.
وقتی خبر نخست وزیری قوام انتشار یافت، کلنل از اطاعت وی سرپیچی کرد. قوام با دریافت کمک از رضاخان خان و فرستادن نیروی نظامی به خراسان، صمصام السلطنه بختیاری را به حکومت خراسان منصوب کرد. صمصام به پسیان اطلاع داد که با هدف مذاکره با او عازم خراسان است.
پسیان نیز به وی پاسخ داد تنها در صورتی حکومت او را خواهد پذیرفت که بدون نیروی بختیاری رهسپار خراسان شود. صمصام که از حل مشکل پسیان با روش های سیاسی و گفت و گو ناامید شده بود، به قوام اطلاع داد که با وجود پسیان در رأس قوای نظامی، قادر به حکومت نخواهد بود. قوام درصدد سرکوب پسیان برآمد و قزاق های مسلح را روانه خراسان کرد. علاوه بر نیروی قزاق، قوام که پیش از این خود حاکم خراسان بود و روابط صمیمانه ای با خوانین آن خطه داشت، به آنان دستور مقابله با پسیان داد.
سردار معزخان بجنوردی، حاکم بجنورد به کمک خوانین شیروان موفق به بسیج کردهای قوچان علیه پسیان شد. پسیان نیز برای دفع این شورش به قوچان رفت و با نیروی اندک خود با شورشیان مواجه شد. در جنگی که روی داد، عده ای ا ژاندارم هدمتواری شدند و کلنل نیز ناگزیر با حداقل نیروی باقیمانده به مقاومت پرداخت.
سرانجام باقی افراد نیز کشته شدند. کلنل به تنهایی به مقاومت ادامه داد تا اینکه به محاصره افتاد و با اصابت چند تیر زخمی شد. در نهم مهر ۱۳۰۰ ش، چند نفر سرش را جدا کردند و به مشهد فرستادند. دوستان او سرش را در باغ نادری مشهد دفن کردند. قوام برای اینکه مدفن او به زیارتگاه بدل نشود، دستور داد شبانه به صورت مخفی نبش قبر کنند و سرکلنل را در محله ی سراب دفن کنند، که آن موقع خارج از شهر دور افتاده بود.
عارف قزوینی شاعر و موسیقیدان انقلابی آن زمان، که به دعوت کلنل برای گرد آوری کمک های مردمی برای مرمت مقبره فردوسی در مشهد به سرمی برد، وقتی سر بریده ی کلنل را به مشهد بردند این شعر را سرود:
این سر که نشان سرپرستی است اکنون که رها ز قید هستی است
با دیده عبرتش نظر کن این عاقبت وطن پرستی است
سی سال پس از آن واقعه، در زمان مصدق، دستور دادند نبش قبر شود و استخوان های کلنل پسیان را با احترام نظامی در محل مقبره ی نادرشاه به خاک سپردند.
- قوام السلطنه و واگذاری امتیاز نفت شمال به شرکتهای آمریکایی: رویکرد سیاست خارجی دولت قوام به منظور ایجاد توازن در روابط دیپلماتیک ایران و کاهش نفوذ سنتی روسیه و انگلستان در ایران، توجه به آمریکا بود. قوام السلطنه از طرفداران ورود آمریکا به معادلات سیاسی و اقتصادی ایران بود تا از این رهگذر انحصارات شوروی و انگلستان را در ایران کاهش دهد. وقتی مجلس چهارم بعد از فترت شش ساله در اول تیر ۱۳۰۰ ش افتتاح شد، قوام السلطنه نخست وزیر جدید تصمیم گرفت اوضاع نابسامان اقتصادی کشور را اندکی بهبود بخشد و منبع درآمد جدیدی برای خزانه ی دولت دست و پا کند. به همین منظور واگذاری امتیاز نفت شمال را به یک دولت خارجی مطرح کرد.
قوام السلطنه با یک اقدام سریع و به طرز محرمانه تصمیم گرفت امتیاز استخراج نفت شمال را به کمپانی استاندارد اویل آمریکایی واگذار کند، لذا مواد قرارداد را تنظیم و در جلسه سرّی مجلس شورای ملی تقدیم ریاست مجلس و خود نیز در آن جلسه شرکت کرد و مطالبی را در مورد فواید واگذاری چنین امتیازی مطرح و ضمن آن تاکید کرد که نباید در فوریت تصویب چنین قراردادی کوتاهی شود، و الا از سوی همسایگان ایران یعنی روسیه و انگلستان تلاشهایی صورت خواهد گرفت که احتمال میرود با جنجال مردم واگذاری چنین امتیازی که منافع آن بر هیچ یک از نمایندگان پوشیده نیست، صورت عمل به خود نگیرد. (مکی، ۱۳۶۱: ۱/۵۲۰).
قوامالسلطنه مذاکرات محرمانهای را با نمایندگان شرکت نفت استاندارد اویل آمریکایی در خصوص واگذاری امتیاز نفت ۵ ایالت شمالی ایران آغاز کرد و سرانجام نیز همین مذاکرات در تاریخ ۲۰ نوامبر ۱۹۲۱/ ۲۹ آبان ۱۳۰۰ ش به امضای قراردادی منتهی شد که به موجب آن امتیاز استخراج و بهره برداری از نفت شمال ایران به مدت پنجاه سال به یک شرکت آمریکایی داده میشد. مجلس شورای ملی هم، به منظور جلوگیری از کارشکنیهای احتمالی دولت های شوروی و انگلستان، در همان روز این قرارداد را به تصویب رساند. (هوشنگ مهدوی، ۱۳۷۵: ۱۳ – ۱۲).
دولت ایران تصمیم داشت با اعطای امتیاز نفت شمال به امریکایی ها، منافع سیاسی حاصل از آن را به صورت برگ برنده مهمی در مقابل امتیازات نفتی انگلستان در جنوب برملا کند و از طرفی با جلب سرمایه های آمریکایی خطر تقسیم ایران را به دو منطقه نفوذ روس و انگلیس از میان بردارد. اما این بار نیز دولت های شوروی و انگلستان علی رغم داشتن تضاد های سیاسی و اقتصادی و به ویژه اختلافات ایدئولوژیکی و مرامی، سرانجام در مبارزه علیه شرکتهای آمریکایی در صف واحد قرار گرفتند و تحت هیچ شرایطی اجازه ندادند اخلاف مورگان شوستر جای پای خود را در ایران استوار سازند.
هنگامی که دولت های شوروی و انگلستان مشترکاً خواهان خروج شرکتها و اتباع آمریکایی از ایران شدند، دولت آمریکا به طور جدی از اتباع خود حمایت نکرد و این قرارداد به عنوان وسیله سنجش زد و بندهای سیاسی باقی ماند. (آوری، ۱۳۷۵: ۱/۴۹۵). آن چه بیش از پیش به مقاصد دولتهای شوروی و انگلستان در این خصوص کمک کرد، قتل یک دیپلمات آمریکایی به نام میجر رابرت ایمبری در تهران بود.
بنابراین هنگامی که قوامالسلطنه موفق نشد آمریکا را در معادلات ایران وارد کند، علاوه بر دولت های شوروی و انگلستان، در داخل نیز طرفداران سیاست انگلیس از وی ناراضی شدند و موجبات سقوط دولت او را فراهم ساختند. ( ۱۳۰۰ ش). بعد از وی مشیرالدوله کابینه ی خود را معرفی کرد.
دولت میرزاحسن خان مشیرالدوله
مشیرالدوله برای سومین بار، ۱۱ ماه پس از کودتای ۱۲۹۹ در روز سوم بهمن ۱۳۰۰ به مجلس معرفی و با رأی موافق اکثریت قریب به اتفاق نمایندگان مجلس، به نخستوزیری منصوب شد. احمدشاه بعد از رای اعتماد مجلس به دولت مشیرالدوله، به اروپا رفت. و در کابینه ی جدید مشیرالدوله رضاخان وزیر جنگ بود رضاخان در بیانیه شدیداللحنی، روزنامهها را تهدید و اعلام کرد قلم مخالفان را میشکنم و زبان میبرّم. (مدنی، بی تا: ۱/۱۸۵).
سرانجام مشیر الدوله به دلیل مشکلات موجود در اداره ی کشور و مداخلات سردار سپه در کار دولت از مقام نخست وزیری استعفا کرد، ولی احمدشاه در پاسخ استعفای تلگرافی مشیرالدوله، مصرانه از او خواست از استعفا منصرف شود و به کار خود ادامه دهد. مشیرالدوله پس از دریافت تلگراف شاه از استعفا منصرف شد ولی در مقابل تحریکات سردارسپه دوام نیاورد و بعد از چهار و نیم ماه زمامداری از کار کناره گیری کرد.
کابینه ی دوم قوام السلطنه
با سقوط کابینه ی مشیرالدوله بار دیگر قوام در روز ۲۸ خرداد ۱۳۰۱ ش/ ۱۹۲۲ م مامور تشکیل کابینه شد. (میرزاصالح، ۱۳۸۷: ۳۹۱) و نخست وزیری او در این مقطع هشت ماه طول کشید. در کابینه ی او وزارت جنگ همچنان در اختیار رضاخان بود، اما قوام وزارت خارجه را در این دوره، خود رأسا برعهده گرفت. در این دوره قوام قانون واگذاری امتیاز نفت شمال به شرکتهای استاندارد اویل و سینکلر آمریکایی را به تصویب رساند.
این مصوبه این بار با مخالفت انگلیسی ها مواجه نشد، زیرا انگلیسیها در این کمپانی به طور مخفیانه سرمایهگذاری کرده بودند. بنابراین اعطای امتیاز در واقع منافع آنان را نیز تأمین می کرد. قوام در دوران دوم رئیس الوزرایی خود از یک سو به تلاشهای خود برای اجرای قرارداد نفت شمال با آمریکاییها شدت بخشید و از سوی دیگر، هیئتی از متخصصان مالی آمریکایی را به ریاست دکتر میلسپو برای سر و سامان دادن به امور مالی ایران به تهران دعوت کرد.
در آذر ۱۳۰۱ ش به دنبال دعوت از مستشاران آمریکایی هیئتی، شامل دوازده نفر به ریاست دکتر میلسپو وارد ایران شدند و به مدت پنج سال به تنظیم و اداره امور مالی ایران پرداختند. میلسپو همه سعی خود را برای بهبود وضع مالی ایران به کار گرفت و بهبودی نسبی در امور اقتصادی ایران به وجود آمد. او در خصوص مسائل مالی و جمعآوری مالیاتها موفقیتهای شایانی کسب کرد و مقدمات تأسیس بانک ملی را در ایران مهیا ساخت ساخت. (میلسپو، ۱۳۶۵: ۱۲۰ – ۱۰۰).
میلسپو و هیئت تحت سرپرستی وی در مراحل اولیه مأموریت خود با کارشکنی های دولت انگلستان روبرو شدند. لرد کرزن از اینکه دولت ایران می کوشید ایالات متحده آمریکا را در مقابل شوروی و انگلستان وارد معادلات ایران کند، ناراضی بود. به همین دلیل به بانک شاهنشاهی خود در ایران فشار آورد که از پرداخت مساعده به دولت ایران، که چنین سیاستی را علیه منافع انگلستان در پیش گرفته بود، امتناع ورزد.
علاوه بر این به منظور فشار بیشتر، از قوامالسلطنه خواستند تا بدهی های دولت خود را به انگلستان پرداخت کند. در نتیجه، ادامه همین فشارها باعث سقوط کابینه ی قوام در ۵ بهمن ۱۳۰۱ شد. (هوشنگ مهدوی، ۱۳۷۵: ۱۵ – ۱۴). میلسپو پنج سال در ایران عهدهدار امور مالی بود تا اینکه در کابینه ی مخبرالسلطنه بین میلسپو و وزیر مالیه اختلاف به وجود آمد و باعث شد مجلس شورای ملی در ژوئیه ۱۹۲۷ م/ ۱۳۰۶ ش از تجدید اختیارات وی امتناع ورزد و رسماً ماموریت او و همراهانش خاتمه پذیرفت.
شکست نهایی مأموریت دکتر میلسپو مصادف با افزایش نقش رضاشاه در امور مربوط به سیاست های داخلی و خارجی فراهم شدن شرایط برای تمرکز قدرت در دست او شد، هنگامی که این مستشاران سعی کردند فساد مالی حاکم بر ارتش ایران را از میان بردارند، رضاشاه و اشرافیت نظامی از چنین تصمیمی برآشفتند و در نتیجه مهر پایان بر ماموریت او زدند. (استوارت، ۱۳۷۰: ۱۴)
قوام در دوره ی دوم نخست وزیری خود برای اینکه از شدت انتقالات مخالفان و روزنامه ها بکاهد، حکومت نظامی را، که از زمان کودتای سید ضیاءالدین طباطبایی برقرار شده بود، لغو کرد. این اقدام از شدت انتقادات علیه دولت، که عموماً متوجه رضاخان بود، نکاست. مخالفت ها روز به روز افزایش مییافت تا جایی که مدرس و مصدق از نمایندگان مجلس علیه نظامیگری و یکه تازی رضاخان زبان به اعتراض گشودند.
مدرس در یکی از جلسات مجلس شورای ملی، به تاریخ ۱۲ مهر ۱۳۰۱ ش سخنان شدیدی علیه رضاخان بر زبان آورد و گفت:《ما بر هر کس که قدرت داریم. از رضاخان هیچ ترس و واهمهای نداریم. او را استیضاح میکنیم، عزلش کنیم. قدرتی که مجلس دارد، هیچ چیزی نمیتواند در مقابلش بایستد. (مکی، ۱۳۶۲: ۲/۱۴۷).
اوج گیری مخالفتها علیه رضاخان در مجلس، همچنین اقدامات خودسرانه او که حتی نخست وزیر را نیز خشمگین می کرد، قوام را دچار مشکل کرده بود شاه به دلیل آنکه اقدامات رضاخان به عنوان گامی در جهت ایجاد امنیت در کشور قلمداد میشد، قدرت برکناری او را در خود نمی دید و انگلیسیها نیز مانع اجرای تصمیم می شدند و از وزیر جنگ وی حمایت میکردند.
از سوی دیگر رضاخان نیز که قوام را سد راه قدرت خود می دید، مطبوعات طرفدار خود را وادار کرده بود علیه او مقالات تندی منتشر سازند. انتشار اینگونه مقالات، بی اعتمادی مردم به کابینه ی قوام و ناتوانی وی در حل مشکلات کشور، سبب شد نمایندگان مجلس تصمیم به استیضاح وی بگیرند. این تصمیم موجب استعفا و کنارهگیری قوام از قدرت شد. وی پس از هشت ماه زمامداری در ۵ بهمن ۱۳۰۱ از دور دوم نخست وزیری خود استعفا و جای خود را به مستوفیالممالک داد. (عاقلی، ۱۳۷۱: ۲۳۲)
کابینه ی مستوفی الممالک
میرزاحسن خان مستوفی موسوم به مستوفیالممالک برای پنجمین بار تشکیل کابینه داد. این دوره نخست وزیری او اوج خودسریهای رضاخان است و حتی بسیاری از وزیرانش گماشته رضاخان بودند. لذا ضعف مستوفی موجب استیضاح او توسط برخی نمایندگان مجلس از جمله مدرس شد. مدرس قوام السلطنه را برای ادامه خدمت مناسب تر می دانست و معتقد بود 《مستوفی مثل شمشیر مرصع جواهرنشانی است که فقط برای روزهای بزم و سلام باید آن را به کار بست. مملکت ما امروز احتیاج به شمشیر برنده و فولادی دارد》 (هدایت، ۱۳۷۵: ۳۵۴). از اقدامات مستوفی در دوران نخست وزیری در این دوره، پیگیری قرارداد نفت شمال بود. او پس از مذاکرات با نمایندگان شرکت سینکلر آمریکا، قانون جدید اعطای امتیاز نفت را تدوین و پس از تصویب آن را در مجلس آماده ی واگذاری به شرکت مزبور کرد.
کابینه ی دوم مشیرالدوله
مشیرالدوله برای چهارمین و آخرین بار در روز ۲۶ خرداد ۱۳۰۲ با رأی مجلس و فرمان احمد شاه به نخست وزیری رسید و بار دیگر به ناچار رضاخان سردارسپه را به وزارت جنگ خود برگزید. در چهارمین حکومت مشیر الدوله، مصدق السلطنه وزیر خارجه، ذکاءالملک فروغی وزیر مالیه، و حکیم الملک وزیر عدلیه بودند. مهم ترین وظیفه چهارمین دولت مشیرالدوله برگزاری انتخابات مجلس پنجم بود.
زیرا با اوضاعی که پیش آمده بود، چنین به نظر میرسید که مجلس پنجم مجلس سرنوشتسازی باشد. رضا خان هم که متوجه اهمیت موضوع بود و نقشه هایی در سر داشت، به وسیله نظامیان تحت فرمان خود در کار انتخابات مداخله میکرد. در این میان احمد شاه برای بار سوم به فکر مسافرت به اروپا افتاد و تلاش مشیر الدوله برای انصراف شاه از مسافرت در آن موقعیت حساس به جایی نرسید.
مشیر الدوله که خود را حریف سردار سپه نمی دید، تصمیم گرفت به نفع قوام السلطنه از کار کناره گیری کند و احمد شاه را هم به صدور فرمان نخست وزیری قوام السلطنه راضی کرده بود. سردارسپه متوجه قضیه شد و قوام السلطنه را به بهانه اینکه مشغول توطئهای علیه است و قصد ترور او را دارد، توقیف کرد. مشیر الدوله برای آزادی قوام السلطنه به احمدشاه متوسل شد، ولی تنها کاری که احمد شاه توانست برای قوام السلطنه انجام دهد، جلب رضایت رضاخان برای تبعید او به اروپا بود.
مشیر الدوله که احساس میکرد دیگر کاری از او ساخته نیست. و بعد از رفتن شاه از ایران رضاخان کارها را قبضه خواهد کرد. در اواخر مهرماه ۱۳۰۲ استعفای خود را تقدیم احمد شاه کرد احمد شاه با اکراه استعفای او را پذیرفت و چون دیگر کسی در آن شرایط آماده قبول مسئولیت نبود، روز سوم آبان ۱۳۰۲ فرمان نخست وزیری سردارسپه را صادر کرد و عازم اروپا شد.[۱]
در آبان ۱۳۰۲ شاه با امضای دو دستخط، که یکی ریاست وزرایی سردار سپه و دیگری اعلام مسافرتش بود، عازم فرنگ شد. رضاخان همچنین پس از مصوبه مجلس در خصوص الغای القاب اشرافی و تعیین نام خانوادگی و گرفتن شناسنامه، نام خانوادگی پهلوی را برای خود برگزید. (آبراهامیان، ۱۳۷۷: ۱۶۶)[۲]
شکل گیری نهضت های اجتماعی پیش از نخست وزیری رضاخان
جنبشها و نهضتهای شکل گرفته در این دوره با هدف نفی هرگونه سلطه ی خارجی، اصلاحات با اتکا بر توان و قابلیت های داخلی، استفاده مناسب و شرایط بینالمللی برای اخراج انگلیسیها از خاک ایران، پایان دادن به نابسامانیهای پس از مشروطه و جلوگیری از قدرت یابی استبداد مطلقه بود. اما اگر چه این جنبه ها به دلیل پراکندگی جغرافیایی و ناهماهنگی در سطح ملی، نارسایی ساختاری و بحران مالی نتوانستند به پیروزی قاطع دست یابند، باعث تضعیف موقعیت انگلیس در ایران و سقوط عوامل قرارداد ۱۹۱۹ و سیاست مداران خاندان قاجار شدند. (ملایی توانی، ۱۳۸۱: ۱۷۳ و ۱۷۲) مهم ترین جنبش ها و نهضت های شکل گرفته در ایران می توان به جنبش میرزاکوچکخان موسوم به نهضت جنگل در گیلان، قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز، و قیام کلنل پسیان در خراسان اشاره داشت.
قیام میرزا کوچک خان جنگلی
میرزا یونس معروف به میرزا کوچک خان در رشت چشم به جهان گشود. پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی و حوزوی در جریان به توپ بستن مجلس شورا، به آزادی خواهان پیوست و از مشروطه، در جریان بازگشت دوباره محمدعلیشاه به قدرت، حمایت کرد. او نهضت جنگل را متشکل از انقلابیون مشروطهخواه متمایل به حزب اعتدالیون با هدف اخراج نیروهای بیگانه و حمایت از استقلال کامل کشور، برقراری امنیت رفع بیعدالتی و مبارزه با خودکامگی و استبداد، اصطلاحات اساسی و رفع فساد در تشکیلات دولتی شکل داد. (فخرایی، ۱۳۶۶: ۱/۳) و در سال ۱۲۹۴ ش کمیته ی اتحاد اسلامی را با هدف مقابله با فساد و ضعف حکومت مرکزی ایجاد کرد. میرزا کوچک خان در روز ۲۰ رمضان سال ۱۳۳۸/ ۱۸ خرداد ۱۲۹۹ ش با صدور بیانیهای، تشکیل هیئت دولت جدید را به مردم گیلان اعلام کرد. (شمیم، ۱۳۷۸: ۵۸۵)
در پی انعقاد قرارداد دوستی ایران و روس در سال ۱۹۲۱ سردارسپه پس از شنیدن خبر ختم غائله خراسان، عزم خود را برای نابودی نهضت جنگل مصممتر و جمعی از نیروهای خود را به گیلان اعزام کرد و خودش نیز به سرعت در پی آن ها عازم رشت و منطقه گیلان شد. (مستوفی، ۱۳۴۳: ۳/۳۶۴). وی میرزا و باقیمانده نیروهای تحت امرش را از جهات مختلف تحت فشار قرار داد و حلقه محاصره را روزبهروز تنگتر و سختتر کرد.
کمکم با اقدام رضاخان صفوف نیروهای میرزا از هم پاشید. قوای جنگل یکی پس از دیگری کشته یا تسلیم نیروهای دولتی شدند و میرزا را تنها گذاشتند. میرزاکوچکخان حاضر تسلیم نبود. نیروهای قزاق پس از تسلط به رشت و گیلان در روستاها و کوه ها و جنگل به دنبال میرزا کوچک خان بودند و میرزا بر سر راه خلخال در گردنه گیلان در کوههای طالش گرفتار برف و بوران شد و از شدت سرما از پا در آمد و جان داد.
تضاد فکری و عقیدتی در میان رهبران جنبش جنگل، تضاد منافع طبقاتی و اختلافات عمومی ناهمگونی جمعیتی اعضای جنبش، ورود رضاخان به عرصه سیاسی و توافق قدرتهای خارجی از جمله روس و انگلیس زمینه سقوط نهضت جنگل را فراهم آورد و میرزا کوچک خان قربانی توطئه روس، انگلیس و رضاخان شد. (نوذری، ۱۳۹۰: ۱۱۸)
قیام شیخ محمد خیابانی
شیخ محمد خیابانی در ۱۲۵۶ ش درخامنه – از توابع تبریز – متولد شد. او پس از تحصیل مقدماتی به تحصیل علوم دینی پرداخت و مدتی امام جماعت مسجد جامع تبریز بود و در مدرسه ی طالبیه تدریس کرد و سپس به دوره ی دوم مجلس شورای ملی که در آبان ۱۲۸۸ ش آغاز به کار کرد راه یافت. (بادامچی، ۱۳۵۶: ۲۵ – ۲۳). خیابانی در سال ۱۲۹۶ ش کنفرانس شاخه ی ایالتی فرقه ی دموکرات را در تبریز تشکیل داد. (آبراهامیان، ۱۳۸۹: ۱۴۱). با انحلال مجلس و اشغال تبریز توسط روس ها وی به قفقاز پناه برد، اما مجدداً به تبریز بازگشت و فعالیت سیاسی خود را از سر گرفت. (کاتوزیان، ۱۳۸۶: ۲۰۲ و ۲۰۳). شیخ محمد خیابانی مردی وطن پرست و دارای تعصب ملی شدید و دشمن سر سخت بیگانگان و مخالفت با هرگونه مداخله ی اجنبی در امور داخلی ایران بود.
خیابانی در روز ۱۷ فروردین ۱۲۹۹، در حالی که ۴۰ سال بیشتر نداشت، پس از مخالفت با قرارداد ۱۹۱۹، بر ضد حکومت مرکزی قیام کرد و شهربانی و سررشته ی امور شهر تبریز را به دست گرفت. (فرزاد، ۱۳۲۳: ۱/۴) و در روز پنجشنبه ۱۸ رجب ۱۳۳۸ق/ ۱۹ فروردین ۱۲۹۹ ش بیانیهای به دو زبان فارسی و فرانسه صادر کرد که:《برقرار داشتن آسایش عمومی و از قوه به عمل آوردن رژیم مشروطیت》اهم آن بود. (شمیم، ۱۳۷۸: ۵۷۸).
هدف خیابانی و یارانش کاهش قدرت و نفوذ استبدادی دولت مرکزی و تغییر ماهیت قدرت در ایالات از طریق ایجاد انجمن های ایالتی بود. (کاتوزیان، ۱۳۷۴: ۱۹۴). خیابانی در اولین مقاله اش تحت عنوان《تکیه گاه خونخواران از پا افتاد》 در روزنامه ی تجدد، خواهان اجرای قوانین و استقرار دموکراسی حقیقی شد و از اولیای امور خواست به قانون اساسی عمل و انتخابات مجلس را هرچه زودتر آغاز کنند. او در مقاله دیگری نوشت《نظر ما مساعدت تام و تمام با اولیای امور است و تقاضای ما جز اجرای قوانین و اصول مشروطه نیست.》 (رئیس نیا، ۱۳۵۵: ۲۲۰)
خیابانی در نطق های خود به روشنی اشاره می کرد، هدف قیام فقط ایالت آذربایجان نیست؛ بلکه قیام، نجات همه ایران را در نظر دارد. او نام آذربایجان را به آزادیستان مبدل کرد و دستور داد کلیه اوراق رسمی با عنوان آزادیستان چاپ شود. بعد ها خیابانی در مکاتبات خود با تهران، این مطلب را پیش کشید که《باید دولت آزادیستان به رسمیت شناخته شود》، چون آذربایجان در کسب آزادی و مشروطه کوشش فراوان به کار برده است. هدف خیابانی از این نامگذاری این بود که فقط نامی نو بر این خطه بگذارد و قصد تجزیه ایران را نداشت.
با روی کار آمدن کابینه ی مشیرالدوله، مخبرالسلطنه به عنوان والی تبریز برگزیده و از طرف کابینه ی مشیرالدوله با اختیارات تام برای فرونشاندن قیام به آذربایجان اعزام شد. در روز ۲۹ ذی حجه ۱۳۳۸ نیروهای قزاق تحت فرماندهی او تبریز را تصرف کردند و دست به کشتار و غارت زدند و خیابانی نیز در حال دفاع در زیرزمین خانه یکی از دوستان خود به ضرب گلوله قزاقان کشته شد و قزاقان جنازه او را بیرون آوردند. (هدایت، ۱۳۸۵: ۳۱۸؛ بهرامی، ۱۳۶۳: ۶۳۷ تا ۶۴۰). وی را در گورستان سید حمزه ی تبریز به خاک سپردند. بعدها آن گورستان به مدرسه تبدیل شد، پس از ویرانی، مقبره خیابانی هم از بین رفت. (آذری، ۱۳۶۴: ۴۹۲)
اساس فعالیت شیخ محمد خیابانی ایجاد تحول اساسی در سیستم حکومتی ایران و رفع موانع آزادی بود. وی حصول چنین آرزویی را جز از طریق انقلاب ممکن نمی دانست، اما هرگز به دنبال جدایی طلبی نبود. نخبگان سیاسی و فکری در باکو خیابانی را قهرمان ملی معرفی می کردند که با تصمیم خود مبنی بر تشکیل دولت ملی و تغییر نام آذربایجان به آزادیستان هرگز به دنبال رهایی از موطن اصلی خود نیست، بلکه در فعالیتها و اندیشه ی او نشانی از تفکر جدایی طلبانه و خودمختار آنها وجود ندارد. تصمیم خیابانی در تغییر نام آذربایجان به آزادیستان واکنشی اعتراضآمیز به سیاست نخبگان قفقازی در باکو بود؛ زیرا آنها سرزمینی را که در طول تاریخ اران نام داشت آذربایجان نامیده بودند. (احمدی، ۱۳۸۷: ۲۹۴).
او تحرکات حزبی و فرهنگی را برای مقابله با کمک در رأس هدفهای خود قرار داد و هرگز از نیروهای خارجی در بدنه ی قدرت خود استفاده نکرد و در مدت کوتاهی که در تبریز قدرت را در اختیار داشت نظم را در این شهر پدید آورد. (متولی، ۱۳۸۸: ۱۱۶)
قیام محمد تقی خان پسیان
کلنل محمدتقی خان پسیان در سال ۱۳۰۹ ق/ ۱۲۷۱ ش در تبریز متولد شد. او در بیست سالگی با درجه نایب دومی – ستوان دوم وارد خدمت شد و به تدریج تا درجه سلطانی – سروان – پیش رفت. سپس به کشور آلمان رفت و آموزش خلبانی دید. او در سال ۱۳۳۸ ق با سمت ریاست ژاندارمری خراسان راهی آن دیار شد.
پس از کودتای سوم اسفند سال ۱۲۹۹ و روی کار آمدن دولت سیدضیاءالدین طباطبایی، کلنل پسیان طبق دستور رئیس دولت اقدام به دستگیری والی خراسان کرد و او را به تهران فرستاد و خود کفالت استانداری خراسان را به عهده گرفت. در مشهد از فرماندهان تبریزی شاغل در ژاندارمری به همراه دموکرات های محلی، که بیشتر آن ها آذری بودند، کمیتهای انقلابی تشکیل داد و با قوای ملی حکومت ایالتی خراسان را تأسیس کرد. قوام، پس از رسیدن به قدرت، دستور برخورد با پسیان را داد و سرانجام وی در درگیری با طوایف کرد در جعفرآباد قوچان کشته شد. (آبراهامیان، ۱۳۸۹: ۱۴۸)
شیخ خزعل
شیخ خزعل از قبیله ی اعراب بنی کعبه بود، که با قتل برادر خود قدرت را در دست گرفت و در ۱۳۱۵ ق حاکم محمره و مناطق اطراف آن شد. (شیخ الاسلامی، ۱۳۶۹: ۴۴). او فرمانروای مستقل منطقه نفتخیز خوزستان بود و رسماً تحت الحمایه انگلیس قرار گرفت. و در مدت بیست سال دوران مشروطه مالیات به دولت مرکزی نداد. کوشش انگلیس این بود که از ورود قوای نظامی ایران به این منطقه جلوگیری کند؛
لذا هنگامی که رضاشاه در دوران سردار سپهی خود به برچیدن بساط شهر محمره تصمیم گرفت، نمایندگان سیاسی انگلیس چه در ملاقات های پی درپی با سردار سپه چه در یادداشت هایی که به وزارت خارجه ایران تسلیم می کردند، به شیوههای مختلف کوشیدند تا رضاشاه را از این کار باز دارند. شیخ خزعل در مقابل رضاخان تسلیم نشد، بلکه خود را ناچار به اطاعت از سیاست جدید انگلیس در مورد ایران دید و تکلیف خود را در قبال مسائل پیشرو به خوبی درک کرد و بی هیچ مقاومتی تسلیم شد. (مکی، ۱۳۷۴: ۳/۱۶۳).
نخست وزیری رضاخان
با عزل سیدضیاء پس از دو سال و نیم بعد از پنج کابینه (قوام الدوله، مشیر الدوله، قوام الدوله، مستوفیالممالک، مشیرالدوله) در ۱۶ آبان ۱۳۰۲، احمد شاه قاجار که آخرین سالهای حکومت تشریفاتی خود را میگذراند، رضاخان را برای تشکیل کابینه معرفی کرد.
اقدامات رضاخان در دوره ی نخست وزیری
رضا خان در ارتش اصلاحاتی به وجود آورد و نظام سربازی را برقرار کرد. او در سالهای ۱۳۰۲ تا ۱۳۰۴ ش لایحه ی خدمت اجباری نظام وظیفه را به تصویب رساند و به مکانیزه کردن ارتش پرداخت. از ۱۳۰۰ ش شروع به استفاده از زره پوش، تانک و وسایل نقلیه ی موتوری کرد و چند کارخانه اسلحه سازی در کشور ایجاد کرد. رضا خان ارتش را با پنج لشکر سازماندهی و در تهران، تبریز، همدان و مشهد مستقر کرد. در تهران دو لشکر مستقر بود و این پنج لشکر مرکب از حدود بیست هزار سرباز بود.
رضاخان نیروی هوایی و نیز دفتر مخصوص هواپیمایی با خرید یک فروند هواپیما تاسیس کرد. او مدرسه ی نظام و دانشکده ی افسری، بر اساس نظام اروپایی، تأسیس و تعدادی افسر و فرانسه اعزام و درجات نظامی را اصلاح کرد. رضاخان ناامنی و خودسری ایالات و عشایر را پایان دهد و آنان را خلع سلاح کرد. او در سال ۱۳۰۲ علیه کردهای کرمانشاه، سال ۱۳۰۳ ش علیه بلوچ های جنوب شرق و لرهای جنوب غرب، سال ۱۳۰۴ ش علیه ترکمن های مازندران و کردهای خراسان و اعراب طرفدار خزعل در محمره اقدامات موفقیتآمیزی انجام داد. (آبراهامیان، ۱۳۸۹: ۱۴۹)
طرح جمهوری
رضا خان، با هدف پایان بخشیدن به حکومت قاجار و با تاثیرپذیری از حوادث ترکیه مبنی بر استقرار رژیم جمهوری و ریاست جمهوری مادام العمر مصطفی کمال معروف به آتاتورک، طرح جمهوری در ایران را با تأسی از ترکیه ریخت و با حمایت نمایندگان اکثریت مجلس دوره ی پنجم و رئیس حزب تجدد، مسئله تغییر حکومت را مطرح کرد.
شهید مدرس و تعدادی از نمایندگان مخالف با طرح رضاخان بودند. مدرس با همکاری نمایندگان موافق خود، ضمن مخالفت با تصویب اعتبارنامه های نمایندگان طرفدار جمهوری در مجلس پنجم، تلاش کرد طرح اعتبارنامه های آنان را به تاخیر بیندازد. مخالفت و افشاگریهای مدرس چنان خشم طرفداران رضاخان را در مجلس برانگیخت که یکی از آنان در اتاق تنفس مجلس و به تحریک تدین، رئیس مجلس، به مدرس سیلی زد. (مدنی، ۱۳۶۱: ۱/۱۰۹). انعکاس این حرکت در جامعه گسترده بود و مردم را به خشم آورد و مخالفت با جمهوری خواهی رضاخان را تشدید کرد، ملک الشعرای بهار در این زمینه در جمهور نامه خود چنین سرود:
از این سیلی ولایت پرصدا شد دکاکین بسته و غوغا به پا شد
روز ۲۸ اسفند ۱۳۰۲ بسیاری از مردم تهران در مسجد شاه – مسجد امام خمینی – اجتماع کردند و به مخالفت با جمهوری رضاخانی پرداختند. روزهای بعد راهپیماییها و مخالفتها ادامه داشت. (مکی، ۱۳۷۴: ۳/۴۷۲) و در روز دوم فروردین ۱۳۰۳ به زد و خورد مردم با مأموران رضاخان انجامید. رضاخان با بالا گرفتن اعتراضات از جمهوری صرف نظر کرد.
او که متوجه نقش روحانیان در تهییج مردم شده بود، دریافت که برای پیشبرد نقشههایش باید دل آنان را به دست آورد. (طلوعی، ۱۳۸۶: ۱۳۵) و در ملاقات با آیات شیخ عبدالکریم حائری یزدی، میرزا محمدحسین نائینی و ابوالحسن اصفهانی و در پی ملاقات با مؤتمن الملک رئیس مجلس و مسافر الممالک قول داد که به بحران ناشی از جمهوریخواهی پایان دهد و با صدور اعلامیه ای، ضمن اعلام انصراف از جمهوری، علت این عدول را حراست از اسلام، استقلال کشور، حفظ امنیت و احترام روحانیت به عنوان مقاصد عالی معرفی کرد. (رحمانیان، ۱۳۷۹: ۱۶۲).
به دنبال آن روحانیان بزرگ قم از جمله آیات اعظام نائینی، حائری یزدی و اصفهانی با صدور بیانیهای از رضاخان حمایت و حتی آیت الله نائینی و اصفهانی در بیانیه ای مشترک، مخالفان دولت سردار سپه را دشمن اسلام معرفی کردند. (حائری ۱۳۵۹: ۱۹۷ – ۱۹۳). آیت الله حائری موسس حوزه ی علمیه قم، موضع تقیه و انزوا از سیاست داشت و حتی در حوادث منجر به تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی و نیز مجلس مؤسسان این موضوع را رعایت کرده و حتی به رضا شاه پهلوی تاج و تختش را تبریک نگفته و تلگراف تبریک نیز مخابره نکرده بود.
از مخالفان جدی و سرسخت رضاخان، پس از سید حسن مدرس، آیت الله محمدعلی شاه آبادی بود که در تهران سکونت داشت. وی از رضاخان به عنوان 《چاپاردار》 یاد میکرد و این در زمانی بود که رضاخان با پای برهنه جلوی دستههای عزاداری حرکت میکرد.(استادزاده، ۱۳۵۶: ۶۹ – ۶۶). البته، وی تنها به اظهار نظر در مورد رضاخان نپرداخت و علاوه بر آن وارد صحنه ی مبارزاتی نیز شد. (همان: ۵۸ – ۴۴)
با وجود صرفنظر کردن رضاخان از طرح جمهوری و بیانیه ی علمای قم در حمایت از وی، مخالفت های مردم و مدرس ادامه یافت و با افزایش روز افزون مخالفان جمهوری و درگیری های گوناگون و رسیدن خبر مخالفت مردم به پاریس، احمدشاه، سردار سپاه از مقام ریاست وزرایی عزل کرد. (مکی، ۱۳۷۴: ۳/۵۷۴) و نظر مجلس را برای انتخاب رئیس الوزرای آینده خواستار شد.
رضاخان در برابر اقدام احمدشاه، در ۱۸ فروردین ۱۳۰۳ استعفا کرد و برای فشار به مجلس به نشانه قهر به بومهن رفت. (بهار، ۱۳۷۱: ۲/۶۴)، ولی هوا خواهانش به دستور او دست به هرج و مرج زدند و نشان دادند که مملکت بدون رضاخان با ناامنی مواجه میشود و البته فرماندهان نظامی نیز به مجلس اولتیماتوم دادند که سردار سپه را برگردانند. سرانجام مجلس گروهی را برای برگرداندن رضاخان فرستاد؛ او را در منصب خود ابقا نمودند، مجلس هم طی تلگرافی این انتصاب دوباره را به شاه مخابره کرد، سپس با ۹۶ رای از ۱۰۰ نفر به وی رأی اعتماد داد. او نیز در ۲۴ فروردین ۱۳۰۳ دست به تغییر و اصلاح کابینه اش زد. شکست رضاخان درجمهوری کردن حکومت ایران موجب کاهش چشمگیر در اعتبار شخصی او و حیثیت بخشی از امرای ارتش شد. (کرونین، ۱۳۷۴: ۷۸).
مخالفت مدرس با طرح جمهوری، دلایل متعدد داشت، از جمله اینکه مخالفان مسلک و دشمنان سیاسی او ماننده سوسیالیستها و متجددان از طرفداران جمهوری بودند. (بهار، ۱۳۷۸: ۲/۳۵) مدرس میگفت:《 این جمهوری که میخواهند به ما تحمیل کنند بنا بر اراده ی ملت ایران نیست بلکه انگلیس ها می خواهند به ملت ایران تحمیل کنند، اگر نامزد جمهوری فردی آزادیخواه و ملی بود حتماً به او موافقت میکردم.》(مکی، ۱۳۵۹: ۲/۸۶۶-۸۶۵).
یکی از قربانیان مبارزه با جمهوری، سید محمدرضا معروف به میرزاده عشقی است. او در سال ۱۳۱۲ ق در همدان به دنیا آمد و پس از تحصیلات مقدماتی به اصفهان رفت و سپس به شهر خود بازگشت و جریده ی ناله ی عشقی را در این شهر انتشار داد. در جریان استبداد صغیر از آزادی خواهان حمایت و سپس با روی کار آمدن وثوق الدوله با قرارداد ۱۹۱۹ مخالفت کرد و به همین دلیل زندانی شد.
او ابتدا از دولت کودتا حمایت و در مجلس چهارم با سوسیالیستها همکاری کرد. ولی با برملا شدن نیت اصلی رضاخان و کودتاگران و بر پاشدن غائله ی جمهوری با جمهوری رضاخان مخالفت کرد و علیه جمهوری مقالات تند نوشت و اشعار آتشین سرود. به همین دلیل در هفتم تیر سال ۱۳۰۳ ش در منزل مسکونی خود به ضرب گلوله به قتل رسید، عامه ی مردم از جمله مدرس، رضاخان را در قتل او مقصر دانستند. (طلوعی، ۱۳۸۶: ۱۴۰).
هنوز ماجرای قتل عشقی تازه بود که در روز ۲۷ تیر ۱۳۰۳ واقعه ی سقاخانه ی شیخ هادی به وقوع پیوست که در آن ماژور اینمبری نایب کنسول آمریکا به قتل رسید. (اتفاقات تاریخی، ۱۳۸۶: ۷) گرچه به درخواست آمریکا سه تن از مسببین قتل مجازات و شصت هزار دلار به عنوان خون بهای ایمبری دریافت شد. (Zirinsky,1986:279)؛ رضاخان که خود را مسئول برقراری نظم و امنیت میدانست، تصمیم به اعلام حکومت نظامی گرفت.
مدرس حکومت نظامی را خلاف قانون اساسی جلوه داده و دولت را به استیضاح کشاند. (بهار، ۱۳۷۱: ۲/۱۳۳-۱۳۲) اما از امضاکنندگان در مجلس، فقط ملک الشعرای بهار حضور داشتند و بقیه ی استیضاحکنندگان چون تامین جانی نداشتند، در مجلس شرکت نکردند و بنابراین استیضاح مسکوت ماند. سردار سپه از مجلس تقاضای ردی اعتماد کرد و مجلس هم نظر مثبت اعلام کرد و رضاخان نیز در کابینه ی خود تجدید نظر کرد.
اقدامات برای تغییر سلطنت
سردار سپه با شکست حرکت جمهوری، سه عنصر فعال در به شکست کشاندن آن طرح را از کار انداخت. این سه عنصر عبارت بود از: اقلیت مجلس، روزنامهنگاران مخالف و عده ای از بازاریان که تظاهرات مخالفان جمهوری را سازمان داده بودند. وی اقلیت مجلس را با تهدید و کتک وادار به سکوت کرد و حتی عارف قزوینی را به اشتباه به جای ملک الشعراء بهار به قتل رساند. با قتل میرزاده عشقی روزنامهنگاران را ترساند و بازاریان معترض را به بهانه ی قتل ایمبری به زندان انداخت.
رضاخان پس از تثبیت قدرت با عدهای از رجال مذاکره کرد و گفت مقام خود را محکم نمی بیند و ممکن است شاه همه زحمات او را به باد دهد. و از مجلس درخواست قدرت بیشتر کرد. مجلس هم در ۱۶ بهمن ۱۳۰۳ عنوان فرماندهی کل قوا را به او داد، با این شرط که قول دهد احمد شاه را به ایران برگرداند.
از طرف دیگر رضا خان برای منصرف کردن شاه از بازگشت به کشور، دستور داد اداره غلات گندم کمتری در اختیار نانوایان قرار دهد. در نتیجه نان کم و نامرغوب به دست مردم رسید. طولی نکشید که مردم تظاهرات کردند و تقصیر بی نانی را به گردن شاه انداختند و خواستار خلع او از سلطنت شدند. شاه قبلاً نیز در اواخر جنگ جهانی اول متهم به احتکار غلات شده بود و شهرت خوبی در این مورد نداشت. خیلی زود معلوم شد که دولت دستور نخست وزیر تظاهرات را به راه انداخته است. زنان در میدان بهارستان جمع شده بودند. دکان ها تعطیل شد.
بازاریان برای چاره جویی در منازل علما تحصن کردند. مردم به مجلس حمله بردند و در نتیجه ی برخورد مردم با پلیس چند نفر کشته شدند رضاخان همان شب به نانوایان دستور داد شروع به پخت نان مرغوب کنند. این اخبار به گوش شاه در اروپا رسید و او از رئیس الوزرا توضیح خواست رضاخان در گزارش خود چنین گفت مسائل نان حل شده، ولی مردم در مقام مخالفت با سلطنت برآمده اند. جنبش هایی را آغاز کردند آنها خواستار انصراف شاه از بازگشت شده اند. از شما میخواهم فعلا از مراجعت صرفنظر کنید. شاه نیز پذیرفت.
همزمان طرفداران رضاخان در تبریز بر ضد شاه و قاجار دست به تظاهرات بزرگ زدند. (امیر طهماسب، بی تا، ۹۲ تا ۹۱) دامنه ی تظاهرات در رشت اصفهان و مشهد گسترده شد. این تظاهرات پیشدرآمدی بود تا مجلس مهیا شود و درباره ی آینده شاه اقدامی صورت دهد. روسیه به حمایت از رضاخان پرداخت، چون روس ها فکر میکردند او از طبقه ی پایین و ناسیونالیست ترقی خواه است، می تواند جلوی نفوذ بریتانیا را بگیرد. انگلیس هم رضاخان را مانعی برای توسعه ی کمونیسم می دانست. به تحریک رضاخان روزنامه ها علیه شاه مطالبی نوشتند و او را مسئول ویرانی مملکت معرفی کردند. (آبادیان، ۱۳۸۹: ۳۴۷). در این میان روزنامه ی ناهید، شفق سرخ، کوشش و بهارستان پیشتاز بودند.
رضاخان با تهدید یا تطمیع برخی نمایندگان را ترغیب کرد که به لایحه ی تغییر سلطنت رای دهند. مجلس در روز ۹ آبان ۱۳۰۴ رأی به انقراض قاجار و واگذاری حکومت موقت به رضاخان داد و تصمیم نهایی را به مجلس موسسان واگذار کرد.《مجلس شورای ملی به نام سعادت ملت ایران، انقراض سلسله ی قاجاریه را اعلام نموده و حکومت موقتی را در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص رضاخان پهلوی واگذار می نماید، تعیین حکومت قطعی موکول به نظر مجلس مؤسسان است که برای تغییر مواد ۳۶، ۳۷، ۳۸ و ۴۰ متمم قانون اساسی تشکیل میشود.》
در پی واگذاری حکومت موقت به سردارسپه تلگراف های تبریک از همه جا سرازیر شد. (عامری، ۱۳۸۷: ۱۲۸). اما عده ای از جمله مدرس، مصدق، دولت آبادی، تقیزاده و علاء به مخالفت برخاستند. پس از اعلام انقراض سلطنت قاجاریه، شاهزادگان عالی رتبه قاجاری به ملاقات سردارسپه رفتند و به او تبریک گفتند. (بهبودی، بی تا: ۱۵۲ – ۱۵۱).
بلافاصله پس از تصویب ماده واحده ی انقراض سلسله ی قاجاریه حکم اخراج ولیعهد در همان شب نهم آبان به وی ابلاغ و مقرر شد هر چه سریع تر کشور را ترک کند. (هدایت، ۱۳۲۹: ۴۶۹). رضاخان به عنوان رئیس حکومت موقت و رئیس عالی کل قوا، ابلاغیه ای خطاب به عموم ملت ایران صادر کرد و در آن اجرای عملیات احکام شرع مبین اسلام و رفاه حال عموم را خاطرنشان ساخت. (مکی، همان: ۴۵۲ – ۴۵۰).
اوبرای جلب نظر تودههای مذهبی و رهبران دینی دستور تعطیلی همه مشروب فروشی ها و قمارخانه های کشور را صادر و امیران لشکر و فرمانروایان ایالات را مأمور اجرای آن کرد. (مکی، ۱۳۶۱: ۳/۴۵۰-۴۵۲).
تشکیل مجلس مؤسسان
نخستین مجلس مؤسسان در ایران در سال ۱۳۰۴ ش به قصد تغییر اصول ۳۶ و ۳۷ و ۳۸ متمم قانون اساسی وقت تشکیل شد. این است که مربوط به سلطنت قاجاریه بود و سلطنت را الی الابد در اختیار آنان قرار میداد، توسط مجلس مذکور عوض شد و سلطنت را در خاندان رضاخان موروثی گرداند. (مدنی، ۱۳۷۶: ۳۶). عامل اصلی شکل گیری این مجلس مؤسسان در واقع حزب تجدد بود که در انتخابات مجلس پنجم به کمک نظامیان و رضاخان اکثریت مجلس را به دست آورده بود. (جمعی از مؤلفان، ۱۳۸۰: ۵۳).
سرانجام در ۲۲ آذر ۱۳۰۴ ش مجلس مؤسسان، مواد قانون اساسی را تغییر داد. سلطنت به اعقاب ذکور رضاخان واگذار شد و سن بلوغ جانشین را ۲۰ سال قرار دادند. از ۲۶۰ نماینده ۲۵۷ نفر رای موافق ۳۶ رأی ممتنع دادند. در ۲۴ آذر رضاخان مراسم تحلیف را به جا آورد به تاج گذاری در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ ش در تالار کاخ گلستان انجام شد.
عوامل سقوط قاجاریه
آشفتگی سیاسی و نابسامانی اوضاع اجتماعی و اقتصادی ایران در آستانه ی کودتای سوم اسفند ( ۱۲۹۹ ه/۱۹۲۱ م ) از یک طرف و تحولات ساختار نظام بین الملل، که در پی انقلاب بلشویکی در روسیه صف بندی تازهای را در مناسبات قدرت های جهانی را رقم زد، از سوی دیگر موجبات تغییر نظام سیاسی قاجاریه را فراهم ساخت. از این رو هم شرایط داخلی و هم سیاستهای بازیگران نظام جهانی، موازنه را علیه نظام فرسوده و استبدادی قاجاریه بر هم زد.
ظهور رضاخان را در صحنه ی سیاسی ایران نباید صرفاً رویدادی نظامی تلقی کرد، بلکه هم سویی سیاست قدرت های مداخلهگر خارجی با خواست اجتماعی در شرایطی که امنیت طلبی و مقابله با ناامنی به گفتمان غالب جامعه ایران و محافل فکری آن تبدیل شده بود، باعث شد حکومت قاجاریه که بخشی از قدرت استبدادی خود را با انقلاب مشروطیت از دست داده بود، ناچار شود باقی مانده ی آن را نیز به آسانی واگذار کند. به طور کلی عوامل سقوط سلسله ی قاجاریه به دو دسته ی کلی عوامل خارجی و داخلی تقسیم میشود که در ادامه بررسی شده است:
عوامل خارجی
صدور دست خط مشروطیت در ایران، مانعی بر سر راه تداوم مداخلات استعماری دو قدرت روسیه و بریتانیا ایجاد نکرد. نمونه ی بارز آن تقسیم ایران به مناطق نفوذ در ۱۹۰۷ م و نیز التیماتوم روس ها در مورد اقدامات مورگان شوستر و الزام ایران به جلب نظر روسیه در استخدام مستشاران خارجی است. (مکی، ۱۳۷۷: ۹۷).
در سالهای بعد با واقعه ی قتل ایمبری، نایب کنسول آمریکا، و منصرف کردن کمپانی سینکلر از فعالیت در ایران، دو قدرت توان خود را برای تاراندن رقبا از صحنه ایران آزمودند و احمد شاه قاجار در آن واقعه فقط به علما تلگراف زد و از برقراری حکومت نظامی (به دلیل قتل ایمبری) اعلام ناخرسندی کرد. (غنی، ۱۳۷۷: ۳۵۱). مداخلات قدرت های خارجی در تحمیل کابینههای دوست و قطع مساعده از کابینههای مستقل، در متزلزل شدن قاجارها بیتأثیر نبود و در زمان اشغال ایران در جنگ جهانی اول بر تعداد دولتهای مداخلهگر در ایران افزوده شد.
اشغال ایران بیش از پیش به استیصال حکومتگران قاجار در حفظ قدرت انجامید. در این جنگ نه تنها به اعلام بی طرفی ایران توجه نشد، که روس ها نیروهایی مهم در شمال، غرب و گیلان پیاده کردند، بریتانیا بر شمار سربازان خود در جنوب افزود و آلمان ها بر دامنه ی تحریکات عشایری افزودند. (الیور باست، ۱۳۷۷: ۱۷۷) و پرچم ایران برفراز فقط چند شهر عمده ی کشور در اهتزاز ماند.
با وقوع انقلاب ۱۹۱۷ روسیه، تشکیل حکومت های نظامی در همسایگان شوروی برای نظام سرمایهداری به ضرورت سیاسی بدل شد. نظام سرمایهداری در یافتن تدبیری برای مهار انقلاب کمونیستی به تقویت یا ایجاد دولتهای میلیتاریستی در پیرامون روسیه ی شوروی پرداخت. با خروج نیروهای روسیه از ایران همه ی تیرهای خشم و نفرت متوجه انگلیسی ها شد که از خاک ایران را ترک نکرده بودند؛ از این رو تغییراتی در سیاست انگلستان پیدا شد، از جمله: خروج نمادین از ایران، تحمیل قرارداد ۱۹۱۹، یافتن فرماندهی مناسب برای نیروهای متحد الشکل به عنوان جایگزین انگلیس ها در ایران، طرح کودتا و سپردن آن به عناصر طرفدار انگلستان.
سیاستمداران انگلیسی بر آن شدن با تحمیل قرارداد ۱۹۱۹ زمام اداره ی ایران را در دست گیرند؛ اما وقوع انقلاب روسیه، در جدی شدن مردم در مخالفت با قرارداد ۱۹۱۹ مؤثر واقع شد. با بروز مخالفتهای فراوانی داخلی و خارجی با قرارداد ۱۹۱۹، تغییر جدی تر در سیاست انگلستان اجتناب ناپذیر می نمود و آنها دل به کودتا و رضاخان بستند. نیکی کدی نیز تایید می کند: «انگلیسی ها پس از ناممکن دیدن اجرای قرارداد ۱۹۱۹ بر آن شدند تا راه حل های دیگری بیابند.» (کدی ۱۳۸۱: ۱۳۲).
در این راستا انگلیسیها در صدد تجدید سازمان نظامی ایران برآمدند و به ادغام نیروهای پلیس جنوب، نیروی ژاندارمری و قزاق ها و گماردن چهره ای نظامی و بومی در راس این قوا پرداختند. در تبادل نظر فراوان بین مقامات بلند پایه به انگلیسی ها، با توجه به شرایط بحرانی پایان حکومت قاجار که اندیشه ی کودتا حتی به اذهان غیرنظامیان نیز راه یافته بود – با کانالیزه کردن رخداد های داخلی، رضاخان فرمانده آتریاد همدان با کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، به مقام سردار سپهی رسید. با چرخش محسوس در سیاست انگلستان، اهتمام انگلیسیها متوجه دولت مرکزی قوی شد و با رها کردن سیاست کهن که تشدید نظام خان خانی و ملوک الطوایفی بود، بسیاری از دوستان گذشته مانند شیخ خزعل را به پای دوست جدید (رضا خان) قربانی کردند.
با شکست انگلیسی ها در تحمیل قرارداد ۱۹۱۹ انبوهی از تلگراف ها بین تهران و وزارت خارجه انگلستان مبنی بر تقویت حکومت مرکزی قوی در ایران و متعاقب آن حمایت از رضاشاه مخابره شد. سرپرسی لورن اصرار ورزید که《منافع بریتانیا ایجاب میکند که با رضاخان متحد شویم》که او 《مرد نیرومندی است که با مردم بی رحمانه رفتار میکند و مردم از او میترسند. (سیف پور فاطمی، ۱۳۷۸: ۱۵۴). عوامل دیگری مانند گسترش فعالیت کمونیسم در شمال ایران، دشمنی مجلس با قرارداد ۱۹۱۹، فساد سیاستمداران ایرانی و بی کفایتی احمد شاه از دیگر دلایل حمایت انگلستان از رضاخان برای کودتا و کسب قدرت بود.
علاوه بر نقشی که دولت انگلستان ایفا کرد، دولت بلشویکی شوروی نیز، مطابق اظهارات “آقابکف” که در ابتدا خود از جاسوسان این دولت در ایران بود، به این دلیل که رضاخان را مردی برخاسته از توده ی مردم و واقعیت بر احوال طبقات محروم اجتماع می دانست. نظر مساعد به او و حکومت جدیدش ابراز می کرد. (آقابکف ۱۳۵۷: ۸۹).
عوامل داخلی
مهمترین عوامل داخلی سقوط قاجاریه عبارت است از:
- شکست طبقه ی حاکم در اجرای وظایفشان: به نظر می آید که در این دوره، حکومت قاجار به دلیل افزایش فشارهای داخلی و خارجی با بحران مشروعیت مواجه شد. اکثر نمایندگان مجلس شورای ملی و مجلس مؤسسان نیز که به تغییر سلطنت، رأی مثبت دادند به واقع در عدم مشروعیت قاجار برای ادامه حکومت تردیدی به خود راه ندادند و در شهرهای مختلف مردم از رفتن قاجارها افسوس نخوردند. از دیدگاه آیرون ساید نیز《طبقه ی بالای جامعه ی این کشور، کاملاً فاسد و بی مصرف است و اقشار پایین آن به دست به شدت تنگدستند.》 (آیرون ساید، ۱۳۶۳: ۵۲).
- بیداری وجدان طبقه ی حکومت گر در قبال بی عدالتی های طبقه ی خود: نگاهی به روزشمار حوادث پس از فتح تهران گویای این واقعیت است که اعتبار و حیثیت سیاسی قاجاریه حداقل رسیده بود و آنان سهم ناچیزی در هدایت یا مهار رخدادهای سیاسی داشتند.
- کاربرد پراکنده و ناموثر قدرت و سست شدن پایههای قدرت قاجاریه: اگر آقامحمدخان قاجار به سبب برقراری ثبات و امنیت در کشور پس از دورهای از هرج و مرج سیاسی و بازگرداندن وحدت ملی به ایران، وجاهت سیاسی پیدا کرد، آخرین بازماندگان قاجار حیثیت سیاسی خود را بر سر ناامنی گسترده در کشور از دست دادند. آقامحمدخان یکی از ستونهای قدرتش را بر نظامیگری استوار ساخت، اما در آخرین سال های حیات سیاسی قاجاریه اثری از رکن قدرت هویدا نبود. آخرین پادشاهان قاجار، که فاقد مهارت است استعداد سیاسی ضروری برای حفظ قدرت بودند، بیش از پیش ارکان قدرت قاجاریه را متزلزل کردند.
افزون بر این، پس از مشروطه نهاد مجلس به یکی از ستونهای نگاه دارنده ی قدرت تبدیل شده بود، اما چون هیئت حاکمه در همین مقطع ناتوانی بسیاری را در حفظ روابط صحیح با این نهاد از خود بروز داد، مجلس شورای ملی برای حفظ قدرت در خاندان قاجاریه، تعصبی از خود بروز نداد و حتی به ابتکار تنی چند از نمایندگان به انحلال سلطنت قاجار وجهه قانونی بخشیده شد. ناکارآمدی نهادهای حکومتی نیز عامل تزلزل قدرت قاجاریه شد. قاجارها در دهه های پایانی، قدرت انطباق با رویدادهای داخلی و خارجی را از دست داده بودند و اداره ی کشور به شیوه ی سنتی صورت میگرفت.
ناتوانی احمدشاه و عدم تمایل او به قدرت به تسریع سقوط قاجاریه انجامید. محققان او را “بی حال”( گلشائیان، ۱۳۷۷: ۱۰۷)، “بزدل” و “ریاکار” (غنی، ۱۳۷۷: ۳۸۲) نامیده اند. از احمدشاه حتی کلم فروشی در سوئیس بر پادشاهی ترجیح داشت. (بهار، ۱۳۷۸: ۲/۳۶۲) از مظاهر ناتوانی احمدشاه غیبت سیاسی طولانی از صحنه ی حوادث ایران بود، که راه را برای انتقال قدرت از قاجاریه به پهلوی هموار کرد و کم کم《از طرفداران قاجار کاسته و عقلای مملکت توجه خود را به سردارسپه معطوف داشتند. (گلشائیان، ۱۳۷۷: ۷۹). بیمیلی احمدشاه سوژه جذابی برای مطبوعات فراهم آورد.
- قهر روشنفکران با حاکمیت: جامعه ی ایرانی پس از سرخوردگی از تحقق ایده آل های دموکراتیک خود در نهضت مشروطه، به اصلاحات به شیوه ی آمرانه متمایل شدند و اختیار خود را به دیکتاتوری چون رضاخان سپرد. ناامیدی از مشروطه به عللی چون بازگشت استبداد، عدم تعمیق ارزش های نهضت مشروطه، توقیف آزادی خواهان و مطبوعات و تداوم سیطره ی خارجی باز می گشت.
- تشدید نا آرامی های اجتماعی: اوضاع اجتماعی ایران در هنگام سقوط قاجاریه آشفته بود. گفتنی است که منابع داخلی ضمن اذعان به ناامنی اجتماعی معتقد بودند برخی از سارقان و عناصر شرور را دولت انگلیس تحریک به آشوب می کرد تا《در داخل و خارج انتشار دهد که دولت مرکزی قادر به حفظ امنیت نیست》(کحال زاده، ۱۳۷۰: ۴۰۶).
ترور های خودسرانه در دهه ی آخر قرن سیزده کمیته ی مجازات از عوامل ناامنی و وحشت بود که جامعه ی ایران را پذیرایی دولت مقتدر مرکزی و زمینه ی ظهور شخصیتی مانند رضاخان را فراهم کرد.《اکثریت رجال نظامی و سیاسی و خود مردم این کودتا را یگانه راه تغییر وضع کشور می دانستند و هرج و مرج ها زمینه ی قبول یک دیکتاتوری را برای سامان دادن به امور کشور فراهم آورده بود.》(باقی، ۱۳۸۲: ۱۲۲ – ۱۱۹).
اگرچه طرح کودتا را مقامات انگلیسی مستقر در ایران ریختند، شرایط داخلی نقش مهمی در ظهور رضاخان ایفا کرد. کودتا اقدامی به منظور جلوگیری از تجزیه ی کشور و انفجار انقلابی بود، چرا که در دوران ریاست الوزرایی سپهدار که ضعیف ترین دولت دوران مشروطیت را تشکیل داده بود، اکثر ایرانیان به دنبال حکومت مرکزی قوی و مقتدر بودند.《آرتور میلسپوی》آمریکایی نیز زمینه های داخلی را در روی کار آمدن رضاخان بسیار مؤثر می داند. وی گفته است که رضایت خاطر و علاقه ای صمیمانه عامه ی مردم به رضاخان در همه جا مشهود بود. (میلسپو، بی تا: ۱۷۴).
در چنین شرایطی سفر احمد شاه قاجار به اروپا و رها ساختن کشور در آشفتگی و نابسامانی انتقادات عمومی را علیه او افزایش داد و موجب از بین رفتن محبوبیتش شد. (اتحادیه، ۱۳۶۱: ۱۸۳) به نظر میرسد همین موضوع بعداً در سقوط سریع احمدشاه و سلطنت نقش عمدهای داشته است. چرا که مخالفان سلطنت قاجاریه با به راهانداختن تبلیغات فراوان افکار عمومی را علیه او بسیج کردند و از همین شرایط برای رسیدن رضاخان به سلطنت استفاده شد. عواملی در تسریع رسیدن رضاخان به سلطنت نقش داشت که مهم ترین آنها عبارتند از:
- وجاهت ملی رضاخان: هر قدر پرونده ی قاجارها در آخرین دهه های حکومت به لحاظ جریحهدار کردن غرور ملی و فقدان تلاش برای اعاده حیثیت به ملت، تیره و تار شده بود، برعکس رضاخان از همان《اعلامیه کودتا》خود را چهره ی ملی معرفی کرد و برای جلوگیری از تجزیه ی داخلی و مداخلات اجانب کودتا کرده است. او از ناسیونالیسم ایرانی که جنگ جهانی اول قرارداد ۱۹۱۹ آن را تحریک کرد و از بیگانه ترسی و بیگانه ستیزی که کل فضای ایران را پر کرده بود به سود خود بهره برد. و از سوی دیگر، از آنجا که تمرکزگرایی حکومتی به اشتیاق ملی تبدیل شده بود، توفیق رضاخان در این امر نیز بر اعتبار ملی او افزود.
- برخورداری از مساعدت نهادها و نیروهای داخلی در براندازی قاجاریه: رضاخان در تلاش برای دستیابی به قدرت دست کم از مساعدت عمیق سه نهاد احزاب، مطبوعات مجلس و نیز دولت انگلستان به عنوان نیروی قدرتمند خارجی برخوردار شد. از عوامل موثر در قدرت یابی رضاخان می توان به موارد زیر اشاره کرد:
– مساعدت احزاب و روشنفکران با رضاخان: با بروز ناکارآمدی حکومت قاجاریه در حفظ امنیت اجتماعی و تحقق ایده آل های روشنفکران، آنان در قهر سیاسی سازمان یافته، تمام توان خود را در کفه ترازوی رضاخان، که به زعم آنان به اندازه کافی قاطع، پیشرو و وطن دوست بود. تأمل درباره ی اظهار خرسندی های جامعه ی روشنفکری از تغییر سلطنت، عمق بهره مندی رضاخان از پشتوانه فکری روشنفکران را می رساند. از احزابی که پشتوانه حزبی را برای تحقق پادشاهی پهلوی اول فراهم کردند، حزب تجدد، حزب اصلاح طلبان، حزب سوسیالیست و حزب کمونیست بودند. فراکسیون تجدد، سخت در تکاپوی تصویب سریع لایحه ی انقراض و همچنین تشکیل جلسه ی مجلس مؤسسان به منظور ایجاد پشتوانه قانونی برای پهلوی اول افتاده بود. مؤسسان بدفرجام این حزب (تیمورتاش، داور و تدین) از هیچ کمکی برای دستگیری رضاخان دریغ نورزیدند. نگاهی به برنامه ی حزب تجدد نشان میدهد که این حزب خواستار جدایی دین از سیاست، ایجاد ارتش منظم، صنعتی کردن کشور، اسکان عشایر و… بود. (آبراهامیان، ۱۳۷۸: ۱۱۱)
– مساعدت نهاد مطبوعات با رضاخان: رضاخان قسمتی از مسیر پرشتاب برانداختن قاجاریه را با همراهی مؤثر مطبوعات طی کرد؛ برای مثال نشریه پرآوازه ی حبل المتین که از ارکان فکری انقلاب مشروطه بود، از سال ۱۳۰۰ ش از جمله حامیان رضاخان شد. نهاد مطبوعات که ابهت اشرافیت کهن قاجاریه را که از موانع قدرت رضاخان محسوب می شدند، در هم شکست؛ به طور مثال با نامیدن عالیترین مقام دربار ایران به اسم «احمد علّاف » ابهت او را در هم شکستند.
مطبوعات در ماجراهای جمهوریخواهی نیز از افشای مفاسد نظام شاهنشاهی فروگذار نکردند. اساساً گام نخست ورود رضاخان به صحنه ی قدرت با همراهی روزنامهنگاری ضد اشرافی به نام سید ضیاءالدین طباطبایی صورت گرفت. در سپیده دم کودتای سوم اسفند سید ضیاء بدنامی دستگیری اشراف خائن و خادم را به جان خرید و صد البته که رضاخان از آن امر سود برد. جامعه ی مطبوعاتی ایران از اینکه قاجارها نمی خواستند نقش آنها را در تحولات فکری بپذیرند، سخت آزرده خاطر شده بودند و قاجاریه را لایق حمایت در مقابل رضاخان ندیدند.
– مساعدت نهاد مجلس با رضاخان: در آبان ۱۳۰۴ ش نمایندگان طرفدار لایحه ی انقراض همه جد و جهد سیاسی خود را صرف عبور مسالمت آمیز از کنار مخالفان لایحه ی انقراض کردند. حتی برخی از آن مانند یاسایی در زیرزمین قصر رئیس الوزرا در تدارک جلب آرای مساعد با زور یا خواهش برآمدند. مطالعه ی مذاکرات نمایندگان موافق و مخالف لایحه ی انقراض سلطنت قاجار نشان میدهد که اگر رضاخان هم دستی علنی مجلس چهارم و پنجم را نداشت، با چه مشقت هایی باید راه صعب انتقال قدرت را طی می کرد. طبق ماده ی واحده: 《مجلس شورای ملی انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام نموده و حکومت موقتی را در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص آقای رضاخان پهلوی واگذار می کند.》(بهار، ۱۳۷۸: ۲۸۱).
از میان مخالفان لایحه ی انقراض قاجاریه، دولت آبادی صورت جلسه ی مجلس تاریخی پنجم را که 《تغییر سلطنت》 بود امر تازه ای خواند و روح حاکم بر آن جلسه وحشتناک توصیف کرد. تقی زاده پس از تقدیر از خدمات سردار سپه، محیط طرح موضوع را 《غیر طبیعی و غیر عادی》نامید. مدرس در این مورد که استعفای ریاست مجلس قرائت و رئیس جدید برگزیده نشده و مجلس روند غیرقانونی را برای طرح لایحه طی کرده بود اخطار قانونی داد و مجلس را ترک کرد. دکتر مصدق نیز ضمن پذیرش لیاقت رضاخان در مقام نخست وزیری، از اینکه سلطنت و حکومت یک جا در دست رضاخان متمرکز شود، انتقاد کرد.
– اگرچه ژنرال آیرون ساید خود را معمار کودتای ۱۲۹۹ ش میداند، بدیهی است کودتا بدون مساعدت و حمایت نیروهای داخلی و خاصه کمیته ی زرگنده و اعضای آن، که همواره با سفارت انگلیس مرتبط بودند، محقق نمی شد. میرزا کریم خان رشتی، که از مرموزترین اعضای کمیته ی زرگنده است، صریحاً به نقش واسطهگری خود میان سفارت انگلیس و رضاخان اشاره کرده است. (فردوست، ۱۳۷۰: ۱/۸۳). علاوه بر نقش ژنرال آیرون ساید، تاثیر اردشیر جی و رضاخان در به ثمر رسیدن کودتا موضوعی قابل توجه و شایان تأمل است.
خلاصه
اوضاع نابسامان سیاسی و اجتماعی داخلی ایران به نارضایتی بسیاری از گروههای جامعه ی ایرانی انجامید. دولت فاقد کارآمدی در تحقق بسیاری از مطالبات عمومی بود. طی شش سال تعطیلی مجلس، ده نخست وزیر و کابینه ظهور و سقوط کردند، این امر نشاندهنده ی تزلزل و بیثباتی سیاسی در ایران بود. نفرت عمیق مردم از خاندان قاجار، احساس خطر از حرکت های استقلال طلبانه ی مردمی، انقلاب کمونیستی روسیه و اقبال عمومی به ایجاد ثبات، انگلستان را بر آن داشت که با طرح ریزی کودتا زمینه ی سقوط قاجار را فراهم کند. انگلیس به کمک آیرون ساید رضاخان و سید ضیاء را برای کودتا انتخاب کرد. عمر دولت کودتا چندان پایدار نبود و رضا خان با یکه تازی کم کم از مسند وزارت جنگ به نخست وزیری رسید و سرانجام با تشکیل مجلس موسسان قانون اساسی کشور را تغییر داد و سلطنت را در خاندان خود موروثی کرد.
[۱] . مشیر الدوله در مدت عمر خود هشت بار وزیر دادگستری، شش بار وزیر جنگ، چهار بار وزیرفرهنگ، چهار بار وزیر امور خارجه، دو بار وزیر پست و تلگراف، یک بار وزیر تجارت، دو بار وزیر کشور و چهار بار نخست وزیر بوده است. وی در ادوار پنجم و ششم و هفتم از تهران به وکالت مجلس انتخاب شد، ولی در دوره هفتم از قبول وکالت خودداری کرد و به تحقیق و ترجمه پرداخت و کتاب ایران باستان را در همین دوران به رشته ی تحریر درآورد. او در سال ۱۳۱۴ در گذشت.
[۲] . پهلوی نام خانوادگی میرزا محمود خان مولف تاریخ روابط ایران و انگلیس بود که سردار سپه که سردار سپه او را مجبور کرد از نام خانوادگی پهلوی صرفنظر کند (مکی، ۱۳۷۴: ۲/۳۷۷).
منبع:
- انقلاب مشروطیت و تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران تا انقراض حکومت قاجاریه ، دکتر سیدحسن قریشی کرین
- تهیه الکترونیکی: سایت تاریخ ما، اِنی کاظمی