کار عجیب «فتحعلی قاجار» پیش‌ از امضای «ترکمانچای»

۱ آبان سال ۱۲۱۳ شمسی، «فتحعلی شاه قاجار» درگذشت. دوره سلطنت وی طولانی بود و کارهای بسیاری انجام داد که بدترین آنها جداکردن ارمنستان و گرجستان و آذربایجان و ایالت‌های داغستان و نخجوان از ایران بود!

فتحعلی قاجار، پادشاهی را از عمویش «آقا محمد خان» به ارث برد و از سال ۱۱۷۶ تا ۱۲۱۳ شمسی سلطنت کرد. وی در مدت ۳۷ سال سلطنتش ۲۵ سال با امپراتوری روسیه در حال جنگ بود و ۲ بار شکست خورد و ۲ عهدنامه گلستان و ترکمانچای را امضاء کرد و «در مجموع در این دو عهدنامه حدود ۲۵۰ هزار کیلومترمربع از سرزمین ایران جدا شد.

به مجموع مناطق جدا شده طی این دو عهدنامه، هفده شهر قفقاز یا هفده ولایت قفقازی ایران می‌گویند». در واقع فتحعلی قاجار افتاده بود در میان قدرت‌طلبی و رقابت ۳ امپراتوری روسیه و بریتانیا و فرانسه و چون بلد نبود چه باید کرد کلا شکست خورد و در تاریخ و میان ایرانی‌ها شد نماد شکست و بی‌خیالی و هوسرانی و دست‌ و پا زدن بیخودی برای کاری عبث؛ وقتی کسی زندگی‌اش را بر باد می‌دهد یا کارهای مهم را رها می‌کند و دنبال لذت‌های شخصی است، می‌گویند فلانی فتحعلی شاه است یا مدل فتحعلی شاهی زندگی می‌کند!

نقاشی”فتحعلی شاه”اثر”مهرعلی نقاش”

شیوه زندگی خاص!

دلیل شهرت فتحعلی شاه به لذت‌طلبی اینکه معروف است حرمسرایی بزرگ با یک‌هزار زن داشته که البته در اسناد مختلف این تعداد بین ۱۰۰ تا بیش‌از یک‌هزار روایت شده است. در تاریخ هم از قول «گاسپار دروویل» افسر فرانسوی مستقر در ایران چنین ثبت شده است:

«فتحعلی شاه که روزی خوش‌قیافه‌ترین مرد کشور خود بود، اینک پنجاه‌ساله و دارای قدی بلند است؛ ولی تندرستی او بر اثر شیوه زندگی خاص او ضربت هولناکی خورده ‌است. در این سن‌وسال پشتش خمیده و اندامش بیش‌از حد عادی لاغر است. به سختی به روی پا می‌ایستد. صدایش که سابقاً نیرومند و زنگ‌دار بود، اینک گرفته و لرزان است… فتحعلی‌شاه سوگلی‌های بی‌شماری دارد ولی با توجه به حال و افکار او پزشکان مخصوص توصیه کرده‌اند که بیش‌از سه روز یک‌بار زنان را به حضور نپذیرد.

فتحعلی‌شاه از مدتی پیش مومیا به کار می‌برد. مومیا ماده قیری مخصوصی است که از شکاف صخره‌ای در حوالی نیزار [در نزدیکی شیراز] فرو می‌چکد. این ماده داروی محرک و مقوی عجیبی است. محصول صخره مزبور برای مصرف شخص شاه اختصاص دارد، از این‌رو شکاف را بسته و نگهبانی آن را به مردان مطمئنی سپرده‌اند.

هنگام جمع‌کردن مومیا، عده‌ای از مقامات دولتی حضور می‌یابند و مومیا را درون جعبه‌های نقره‌ای ریخته و پس از مهر و موم کردن به حضور شاه می‌فرستند. فتحعلی‌شاه گاهی مقدار ناچیزی از این ماده قیری را به کسانی که التفات خاصی نسبت به آنان دارد، می‌بخشد».

نگارگری از”فتحعلی شاه”اثر”میرزا بابا اصفهانی”درسال۱۱۷۷شمسی

نمایش قدرت به‌شیوه خاص!

عهدنامه گلستان به تنهایی تأسف‌بار بود و برای بدنام کردن یک شاه و بلکه یک سلسله پادشاهی در عهد خودش و در تاریخ کافی بود. معلوم است ایرانی‌ها ناراحت بودند و قرارداد بعدی یعنی عهدنامه ترکمانچای دیگر برایشان تحمل‌ناپذیربود.

فتحعلی شاه چه کرد؟ روایت بسیار جالب «عبدالله مستوفی» در کتاب «شرح زندگانی من» از اقدامات فتحعلی قاجار پیش‌از امضای عهدنامه ترکمانچای را بخوانیم تا وضعیت دوره فتحعلی شاهی کاملا معلوم شود. «مستوفی» شرح این ماجرا را به‌روایت «از چندین‌نفر از معمرین قوم [سالخوردگان] که آن‌ها از قول حاضرین مجلس شنیده بودند» در کتابش آورده است:

گویند در جنگ دوم روس و ایران وقتی قشون روس به تبریز وارد شد و مصمم بود به سمت میانه حرکت کند دولت ایران خود را در مقابل کار تمام شده‌ای دید و ناچار شد شرایط صلحی که دولت روس املاء می‌کرد، بپذیرد. فتحعلی شاه برای اعلان ختم جنگ و تصمیم دولت در بستن پیمان آشتی، [مجلس] سلامی خبر کرد. قبلا به جمعی از خاصان دستوراتی راجع‌به اینکه در مقابل هر جمله ای از فرمایشات شاه چه جواب‌هایی باید بدهند، داده شده بود و همگی نقش خود را روان کرده بودند.

شاه بر تخت جلوس کرد و دولتیان سرفرود آوردند. شاه به مخاطب سلام، خطاب کرد و فرمود: «اگر ما امر دهیم که ایلات جنوب با ایلات شمال همراهی کنند و یک‌مرتبه بر روس منحوس بتازند و دمار از روزگار این قوم بی‌ایمان برآورند چه پیش خواهد آمد؟» مخاطب سلام که در این کمدی نقش خود را خوب حفظ کرده بود تعظیم سجده‌مانندی کرد و گفت: «بدا به حال روس! بدا به حال روس!» شاه مجددا پرسید: «اگر فرمان… صدور یابد که قشون خراسان با قشون آذربایجان یکی شود و توأمان بر این گروه بی‌دین حمله کنند چطور؟» جواب عرض کرد: «بدا به حال روس! بدا به حال روس!»

اعلی‌حضرت پرسش را تکرار کردند و فرمودند: «اگر توپچی‌های خمسه را هم به کمک توپچی‌های مراغه بفرستیم و امر دهیم که با توپ‌های خود تمام دار و دیار این کفار را با خاک یکسان کنند چه خواهد شد؟» باز جواب «بدا به حال روس! بدا به حال روس!» تکرار شد و خلاصه چندین فقره از این قماش اگرهای دیگر که تماما به جواب یکنواخت بدا به حال روس مکرر تایید می‌شد رد و بدل شد.

شاه تا این وقت روی تخت نشسته، پشت خود را به دو عدد متکای مروارید دوز داده بود. در این‌موقع دریای غضب ملوکانه به جوش آمد و روی دوکنده زانو بلند شد شمشیر خود را که به کمر بسته بود به قدر یک وجبی از غلاف بیرون کشید و این دو شعر را که البته زاده افکار خودش بود به طور حماسه با صدای بلند خواند:

کشم شمشیر مینایی / که شیر از بیشه بگریزد

زنم بر فرق پسکوویچ [فرمانده قشون روس] / که دود از پطر[سن‌پترزبورگ؛ پایتخت امپراتوری روسیه] برخیزد

مخاطب سلام با دو نفر که در یمین و یسارش روبه‌روی او ایستاده بودند خود را به پایه… تخت قبله عالم رساندند و به خاک افتادند و گفتند: «قربان مکش، مکش که عالم زیر و رو خواهد شد». شاه پس‌از لمحه‌ای سکوت گفت: «حالا که این‌طور صلاح می‌دانید ما هم دستور می‌دهیم با این قوم بی‌دین کار به مسالمت ختم کنند». باز این چند نفر به خاک افتادند و تشکرات خود را از طرف تمام بنی نوع انسان که اعلی‌حضرت بر آن‌ها رحم آورده و شمشیر خود را از غلاف نکشیده‌اند تقدیم پیشگاه قبله عالم نمودند. شاه با کمال تغیر از جا برخاست و رفت که دستور صلح را… به نایب‌السلطنه بدهد.

منبع فارس نیوز

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ