زن در زمان کریم خان زند چه جایگاهی داشت؟
پایه گذار دودمان زند، کریم خان فرزند ایناق خان، ریئس ایل زند بود که در روستای پری از بخشهای ملایر زندگی می کردند و به گویش لری سخن می گفتند، در میان فرزندان ایناق خان، کریم خان، مردی شمشیر زن، دلیر، خردمند و دانا شناخته شده بود و او را «توشمال» به معنی بزرگتر و کدخدا می نامیدند. در دوران صفویه و افشار ایل زند گاه به عثمانیها و زمانی به افغانها می تاختند و دارائی آنها را به یغما می بردند و با این کار بر آن بودند که دشمنان را از ایران برهانند. آنان با ترفند های سیاسی ویژه که آمیخته با ساده دلی و پاکی بود.
همسایگان که چشم به خاک ایران داشتند از کشور رانده و هرگز فرمانبردار آنها نشدند. در این راستا دکتر نوائی می نویسد:
« این طایفه به هیچ قدرتی سر فرود نیاورد، نه خراجگزار افاغنه شد، ، نه خدمتگزار عثمانیان، بلکه با روش جنگ و گریز به اصطلاح آن زمان «قزاقی» دائماً مزاحم اردوی عثمانیها بودند.»
در زمان نادر شاه، این ایل به خراسان کوچ داده شد و در «دره گز» جایگزین شدند.نادر تنی چند از دلاوران ایل که کریم خان یکی از آنها بود به سپاهیان خود افزود. کریم خان از خود دلیری و دلاوری نشان داد تا آنجا که به سرداری سپاه ابراهیم خان برادر زاده نادر برگزیده شد. پس از کشته شدن نادر، برگ نوینی در تاریخ زندگی ایل زند باز شد و آنها از تبعید گاه خود به دیار کهن «پری» بازگشتند.
کریم خان پس از جنگ و ستیز با رقیبان خود که بیشتر از سران بختیاری بودند، در سال ۱۱۷۹ هجری برابر با ۱۷۵۹ پس از زایش مسیح، وارد شیراز شد، آنجا را پایتخت قرار داد و به شاهی رسید. او تا پایان زندگیش هرگز پانیام شاه و سلطان را نپذیرفت و خود را وکیل الرعایا خواند زیرا به این باور بود که وکیل مردم ایران است.« به راستی عنوان جالبی بود. نه پیش از او کسی از این عنوان پرشکوه استفاده کرده بود نه پس از او. پس پاسخ را در شخصیت و مشرب خود او باید جستجو کرد. این عنوانی بود که او از سر عقل و درایت به آن قناعت ورزیده بود.»
ساختار فرمانروائی کریم خان پس از ساسانیان و دستیابی عرب به ایران بنیانی ایرانی نژاد داشت. پس از فروپاشی آل بویه آنانکه در خاک ایران حکمرانی کردند، یا ترک و یا مغول بودند. او نخستین ایرانی پس از ترک و مغول بو دکه در سراسر ایران فرمانروائی کرد. خان پاک دل و بی پیرایه زند، امانه بی سیاست و ناتوان در کشور داری، توانست آرامشی را که زمانها مردم ایران آرزومند آن بودند، برایشان ارمغان آورد. مردم توانستند پس از مدتها جنگ و تنگدستی و بیماری که در دوران نادر و جانشینان او ایران را فرا گرفته بود، در آسایش، با نشاط و شادی زندگی کنند. کریم خان ۱۴ سال پایان عمر را چنان پی ریزی کرد که خود و مردم ایران آسوده و شاد بودند.
در ایامش ایران طرب خانه بود
ز عهدش غم غصه بیگانه بود
از مالیاتها و رشوه خواری کاسته، به پیشه ور و صنعتگر ارج نهاده و به کار گماشته شدند. خرابیها باز سازی شد ، کنترل قیمتها و جلوگیری از گران فروشی مردم را به رفاه و آسایش کشاند. کیشهای گوناگون سنی و شیعه و ارمنی بدون ستیز و جنگ در کنار هم زندگی می کردند. داروغه ها در شهر معین شدند تا از رواج روسپیگری و دزدی جلوگیری شود. درچنین جامعه ای زنان آسود می زیستند زیرا که از جنگ و غارت و جابجائی و کشتار در امان بودند. مردان و سرپرستان خانواده زمان را به جای رفتن به میدان جنگ در کناریار و دیار گذرانده و به آبادانی کشور می پرداختند. زنان روستائی آزاده تر از زنان شهر نشین بودند. آنها همپای مردان در کشتزار ها و مراتع به کشاورزی و یا به نگهداری دامها می پرداختند. زنان در اسب سواری و تیر اندازی استاد و قهرمان بودند. در جشنها همدوش با مردان شرکت کرده وآزادانه به رقص و پایکوبی می پرداختند. آنها در نزد مردان دارای احترام ویژه بودند، زیرا همانند آنها در ساختار اقتصادی خانواده و جامعه نقش چشم گیری داشتند. بر پایه ای این بزرگداشت زن بود که چند همسری در خانواده ها کمتر دیده می شد و بیشتر زنان دور از شور و نگرانی از ورود رقیبی به خانه، تنها معشوق مرد روستا بودند. طلاق و جدائی بسیار کمتر دیده می شد و زندگی خانواده ها به ویژه در روستا و بین ایلهای گوناگون، بر پایه همکاری، برابری و عشق بین مرد و زن بود. آزادی و شجاعت زنان تا آنجا رسید که یکی از آنان، کریم خان را با آنهمه دلاوری به شگفتی و عقب نشینی کشاند. این دختر دلیر فرزند حاجی طغان از رؤسای فراهان بود که در قلعه «وسیله» زندگی می کرد. پس از مرگ پدر، ریاست و نگهداری قلعه را دختر به عهده گرفت. این دختر از دوران کودکی خوئی سلحشورانه داشت و خود را با لباسهای جنگی آراسته می کرد. کریم خان در فراهان برای دستیابی به قلعه وسیله، برای دختر حاجی طغان پیامی بدین صورت فرستاد:
« اگر از حکم ما تخلف نموده به رکاب حاضر نشوی، قلعه را خراب کرده و دست و گردن ترا بسته و کشان کشان به لشگر آورده، بر دار خواهم زد.» دختر در پاسخ خان زند چنین گفت:« کریم خان اگر از مردی نشان دارد خود به میدان آید و با من دست و پنجه نرم کند؛ اگر بر من مسلط شود، هر چه خواهد بکند و اگر من بر وی چیره شدم، اگر خواهم می کشم و اگر مروت اقتضا کند، چشم می پوشم.»۴خان زند از جسارت و شجاعت این زن جوان آگاه شد، جنگ و ستیز را با او شایسته خود ندانست و سپاه را به سوی دیگر روانه کرد.
زن در زندگی کریم خان جایگاه ویژه داشت. داور پاک دل خوب می دانست که اگر به نیمی از جمعیت کشورش ارج ننهد و آزادی نسبی آنان را در اجتماع در نظر نگیرد، همانند گذشته با ترفند های سیاسی زنان در فروپاشی جامعه و دودمان او اثر خواهد کرد. بدین روی حتی رقیبان او که در جنگها ،سران لشگر و خانواده آنها را به اسارت می گرفتند،حق بی حرمتی و تجاوز به زنان زند نداشتند زیرا در غیر اینصورت به پاداش سخت و بی رحمانه کریم خان دچار می شدند.
نمونه بارز این ویژگی و احترام زنان در ایندوره را در داستان اسارت امرا ی زند در جنگ آزاد خان افغان ، هم رزم کریم خان می خوانیم:
«…آزاد خان با کمک دو تن از همسران خود به شناسائی زنان امرای زند پرداخت و آنان را در کنار حرم خود پناه داد. در این برنامه شناسائی معلوم شد از نامزد کریم خان زند که دختر بسیار زیبایی بود اثری نیست… به دنبال جستجو های بیسار، دختر را در خیمه یکی از سربازان ازبک، بازیافتند. اورا نزد سایر زنان بردند و ازبک را نزد آزاد خان گسیل داشتند. ازبک مورد بازجوئی شدید قرار گرفت و معلوم شد که هیچگونه تجاوزی نسبت به حریم عفت دختر صورت نگرفته است. ازبک با خلعت گرانبها رها شد و تمامی زنان اسیر به شیراز فرستاده شدند.۵آزاد خان با امیران زند رفتاری خصمانه داشت اما هرگز نتوانست به زنان بی حرمتی کند.
خان زند، هرگز زندگی را بدون وجود زن دوست نداشت، تا آنجا که در سالهای پایانی عمر به عشق زن زیباروئی که در بزمهای شبانه او آواز می خواند، به نام «شاخه نبات» گرفتار شد. پس از زمانی کوتاه این زن به بیماری دچار شد و به دیار دیگر رفت . مرگ این معشوقه خان پیر زند را به زاری کشاند و زمانی به درازا کشید تا عشق معشوق را فراموش کرد. چندی نگذشت که دل به دلدار دیگری داد. این بار معشوقه جوان به کلمات عاشقانه کریم خان اعتنائی نکرد . پس از مرگ کریم خان زند این دختر زیبا به همسری سلطان علی محمد خان زند در آمد. ولی با روی کار آمدن آغا محمد خان قاجار و کشتار سران ایل زند به دست او علی خان که سرنوشت خود را می دانست، پیش از گرفتار شدن به دست آغا محمد خان ، همسر زیبای خود را به قتل رساند و سپس تسلیم شد.