سیر پیدایش آئین قمه زنی در ایران
یکی از آئین های عزاداری ماه محرم که امروزه در ایران منع قانونی دارد، رسم قمه زنی می باشد که عزاداران به وسیله شمشیر و قمه بر سر خود می زدند تا با آنچه بر امام حسین و یارانش گذشته، همدردی نمایند.
«عزاداری که برای امام علی و امام حسین در آخرین روز دهه محرم برپا می شود از همه آیینهای دنیا ترسبرانگیزتر است، زیرا که در این عزاداری مردم برای اینکه درد و رنجی را که شهیدان کشیدند خود تجربه کنند و پیوسته یاد و جایگاه والایشان را نگاه دارند، تن خود را با آلات برنده زخم میزنند و خون خود را میریزند. امروزه هم گاه برای نامسلمانان و بیگانگان دیده شدن در شهر در ماه محرم خطرناک است. گاه میبینیم که مردم بیرق سرخ برداشتهاند و همچنان که فریاد میزنند «علی و حسین» و بر سینه میکوبند و بازوهایشان را با کارد و قمه زخم میکنند و از تنشان خون میریزد، در شهر راهپیمایی میکنند. در ایران اثر زخمی که در عزاداری محرم به خود زدهاند بسا که حتی بر (پشت) گردن خانمهای متجدد با موی کوتاه و لباس غربی به روشنی مانده و پیداست.» / از خاطرات «آکیئو کازما» سفیرمختار ژاپن در ایران.
آغاز این رسم در ایران
درباره تاریخ پیدایش قمهزنی اتفاق نظر وجود ندارد، ولی اغلب مورخان معتقدند آغاز رسم قمهزنی عصر صفویه بود و تثبیت و گسترش آن در عصر قاجار. قمهزنی مختص به ایران نبود. مستشرقان و جهانگردان اروپایی مواردی از قمهزنی را در استانبول، قفقاز و بغداد ثبت کردهاند. شاید به همین دلیل است که مرتضی مطهری معتقد است «قمهزنی و بلند کردن طبل در مراسم عزاداری محرم از مسیحیان ارتدوکس قفقاز به ایران سرایت کرده است.»
عین السلطنه در خاطرات خود به ریشه قفقازی رسم قمهزنی اشاره میکند و مینویسد: «در ایام شباب بس که زن در بازار برای تماشای دستجات جمع میشد و ما به جای عبادت معصیت میکردیم با خویشان و دوستان قرار [می]دادیم روز عاشورا پیاده حضرت عبدالعظیم برویم. از تمام ایام سال شب و روز عاشورا زن بیشتر دیده میشود. در حقیقت هرچه زن است در میان این بازار از طلوع صبح تا مغرب معتکف است. الحمد لله در شهر هم نزاعی و مرافعهای نشده بود. اغلب دستهجات هم قدغن بود حرکت نکنند. قمهزن بسیار بوده. این معمول و نذر ترکها بود. چند سال است داش مشدیهای طهران هم به ولع و حرص بسیار مشغول شدهاند. با وجودی که شرعا ممنوع است احدی نمیتواند ممانعت کند و در سالی چند نفر مقتول میشوند. این عمل نامشروع را از علمای شیعه فقط ملا آقای دربندی مستحسن دانسته. تعزیه که برای پریان و اجانین در باغ شاه میخوانند تا پانزدهم باقی است.»
اشاره عین السلطنه به فتوای «آقا محسن دربندی» نکته مهمی است چرا که اغلب مراجع تقلید بزرگ عالم تشیع ازقمهزنی را حلال و ختی برخی آن را مستحب اعلام کردند و فقط در چند دهه اخیر و بواسطه پخش فیلم و تصویر مراسم قمهزنی در کشورهای دیگر بود که برخی از مراجع تقلید فتوا به حرمت قمهزنی دادند.
البته طبق آنچه از خاطرات عینالسلطنه میتوان فهمید، قمهزنی هرچقدر در آذربایجان و تهران جدیت و خشونت داشته است، در شهرهایی مانند اصفهان ملایم بوده است. عین السلطنه در خاطراتش قمهزنی اصفهانیها را چنین ثبت کرده است: «سینه زدن و نوحهخوانی آنها هم تماشائی بود. وسط دسته دیدیم یک شور و شیون عظیمی فوق العاده برخاست. بلند شده جلو رفتیم. دیدیم سه نفر لخت شده کفن نمودهاند و هریک قمه در دست دارند. اما همان دور نگاه داشتهاند. ابدا به سر خود نمیزنند. اما هرکدام را ده بیست نفر آدم دورش احاطه کرده و اینها مثل آدمهای مست تلوتلو میخورند و گاهی میخواهند زمین بخورند. آن ده بیست نفر آنها را نگاه میدارند. درست نگاه کردیم دیدیم فقط هرکدام چند دانه تیغ به سر خود زدهاند که خون آن خشک شده و برای آن چند دانه تیغ و خون خشک شده که صبح زدهاند اینجا از حال رفته و به حال نزع افتادهاند و آن شور و غوغا برای آن سه نفر تیغزن بلند است.»
قمه زنی در عصر صفویه و قاجار
اما درباره پیدایش قمهزنی باید گفت که نصرالله فلسفی در کتاب شاه عباس کبیر گزارش میکند خاندان صفویه یک فوج فدایی داشتند که در عزاداری ماه محرم با شمشیر به سر خود میزدند تا با امام حسین و یارانش همدردی کنند. آنان میگفتند در چنین روزی که امام حسین و اصحابش تیر و شمشیر میخورند، پس ما هم این حالت را برای خودمان ایجاد میکنیم؛ یعنی نشان میدهیم که فدایی امام حسین هستیم و حاضریم سرمان بریده شود.
قمهزنی در عصر صفویه تنها میان همین فوج فدایی رواج داشت. در عصر قاجار که انواع عزاداریهای نامتعارف مانند قفل آجین کردن و شمع آجین کردن، باب شد، قمهزنی نیز رونق پیدا کرد.
افراد در رسم قفل آجین کردن قسمتهایی از بدن خود را سوراخ کرده و از محلهایی که سوراخ کرده بودند قفل، زنجیر، نیزه و خنجر عبور میدادند. شمع آجین کردن نیز در عصر قاجار رواج داشت و در آن عزاداران بدن خود را سوراخ کرده و در زخم خود شمع روشن قرار میداد. این شمعها پس از آب شدن به زخم و بدن فرد میرسید. بعضی وقتها پس از تمام شدن شمع، فیتیله از چربی بدن استفاده کرده و روشن میماند.
در حالی که قفل آجین و شمعآجین کردن دیگر در میان رسوم عزاداری محرم وجود ندارند، اما قمهزنی پس از عصر قاجاریه نیز باقی ماند و هنوز هم وجود دارد. در همان عصر قاجار نیز گستردگی قمهزنی بیش از آن دو رسم پیشین بود.
نویسندگانی که در آن زمان در ایران بودند مطالب فراوانی درباره قمهزنی نوشته اند. «سموئیل بنجامین» نخستین سفیر آمریکا در ایران مینویسد: «در این میان ناگهان جمعی سفیدپوش که کاردهایی در دست داشتند، پدیدار شدند که با هیجان زیاد کاردها را بالا برده و به سر خود میزدند و خون از سر آنها و از کاردهایی که در دست داشتند، فواره میزد و سرتاپایشان را سرخ کرده بود. واقعاً که منظره دلخراش و بسیار تأثرآوری بود که هرگز نمیتوانم آن را از یاد ببرم. کسانیکه در این دستهها سینه یا قمه میزنند، گاهی اوقات آنقدر به هیجان آمده و یا خونی که از آنها میرود [آنقدر زیاد است] که بیحال شده و روی زمین میافتند و حتی ممکن است اگر فورا مداوا نشوند، جان خود را از دست بدهند.»
شاید تصور شود که این مراسم مختص مردم و طبقات پایین بوده است، اما اینطور نیست و در میان درباریان نیز رواج داشته است. برای مثال «دکتر ژوانس فووریه» پزشک ویژه ناصرالدین شاه، در کتاب سه سال در ایران مینویسد: «امروز روز دهم محرم است و مومنین متعصب، فرصت را برای قمه زدن از دست نمیدهند. در اردوی شکار ناصرالدین شاه که حتی فردا هم برای معالجه زخمهای ایشان کافی نیست! شاید این که حتی در سفر هم مرتکب این عمل زشت میشوند و از راه رفتن به این حالت در زیر آفتاب سوزان تابستان بیمی ندارند، پوستی کلفتتر از سایر مردم عادی داشته باشند.»
حتی در دوران قدرتگیری رضاشاه نیز که مخالفتها با قمهزنی آغاز شده بود این رسم هنوز در برابر دولتمردان اجرا میشد. قهرمان میرزا در خاطرات خود اشاره جالبی به قمهزنی در مقابل رضاخان دارد که در محرم سال ۱۳۰۱ هجری شمسی ثبت شده است: «بعد دسته نظام آمد. جلو قمهزنها بودند، اما به حکم سردار سپه جزئی زخمی که زده بودند قمه و شمشیرها را از دست آنها گرفته و با دست توی سر خود میزدند. سایر قمه زنها هم که رد میشدند هرکس زیادی زخم به خود زده بود امر میکردند قمه را از او میگرفتند. بعد شاگردهای نظام بودند. همه سرهای باز، به سر و سینه خود میزدند. بعد توپخانه بود که تمام اسبهای انگلیسی توپخانه را یدک و کتل بسته بودند. بعد پیادهنظام، بعد سواره نظام، همه صاحبمنصبان سرهای برهنه، همراه دستهجات موزیک به نوای عزا مترنم [بودند] و هردسته نوحه مخصوص میخواند که من فقط یک شعر آن را توانستم حفظ کنم: ز بیداد کوفی و از جور شامی / چکد خون ز چشم نظامی»