قتل میرزا محمدتقیخان فراهانی معروف به امیرکبیر
بیستم دیماه سالروز قتل میرزا محمدتقیخان فراهانی معروف به امیرکبیر؛ بزرگمرد تاریخ معاصر ایران، به فرمان ناصرالدینشاه قاجار است. هرچه نام والای امیرکبیر یادآور اصلاح، پیشرفت، لیاقت و شایستگی است، عزل و قتل او، از جمله خاطرات تلخ و ناگوار حافظه تاریخی مردم ایران است.
چگونگی قتل امیرکبیر ماجرایی تأمل و تأثربرانگیز است که افراد و عوامل بسیاری در آن نقش دارند. اقدامات و برنامههای اصلاحی امیرکبیر به مذاق بسیاری از رجال سیاسی، دیوانیان سنتی، دولتمردان، درباریان و سفارتخانههای خارجی خوش نیامد و از همان آغاز سرناسازگاری با او برداشته و اندکاندک موفق شدند تخم بدگمانی و سوءظن را نسبت به امیرکبیر در دل شاه بکارند.
در میان دشمنان و بدخواهان امیرکبیر یک نام از دیگران پررنگتر و برجستهتر است؛ مهدعلیا؛ مادر ناصرالدینشاه و مادرزن امیرکبیر که سرسختانه و مجدانه در راه سقوط امیر کوشید تا بالاخره موفق به عزل و پس از چندی قتل او گردید. در این نوشتار به چگونگی ماجرای قتل امیر و نقش مهدعلیا در این توطئه میپردازیم.
میرزا محمدتقیخان فراهانی: از دستگاه قائممقام تا دربار ناصری
میرزا محمدتقیخان فراهانی که پدرش آشپز دربار قایممقام فراهانی بود، در خانه قایممقام که یکی از اصیلترین و بهترین خاندانهای روزگار قاجار بود، پرورش یافت و به سبب هوش و لیاقتی که از خود نشان داد، در خاندان قایممقام درس سیاست و مملکتداری آموخت.
میرزا تقیخان در دستگاه قایممقام وارد خدمات دولتی شد. تحریر و نویسندگی، آغاز کار امیرکبیر است. پس از چندی لشکرنویسی، در سال ۱۲۵۱ه.ق به شغل و لقب مستوفی نظام در لشکر آذربایجان منصوب و ملقب شد. در این زمان ناصرالدینشاه که هنوز ناصرالدین میرزا خوانده میشد، در آذربایجان مقام ولایتعهدی را به عهده داشت.
میرزا تقیخان در این دوره وارد عرصه سیاست شده و کارهای ارزشمندی انجام داد؛ ازجمله سفر به روسیه برای عذرخواهی از روسها به خاطر قتل گریبایدوف (نماینده روسیه در مذاکرات صلح پس از جنگهای ایران و روس) که موفقیتآمیز بوده و مورد قبول روسها واقع شد و نیز شرکت در معاهده مرزی ارزنهالروم برای حل اختلاف مرزی بین ایران و امپراتوری عثمانی که توانست اختلاف مرزی را به نفع ایران پایان دهد. پس از این مأموریتهای موفقیتآمیز، میرزا تقیخان به سمت پیشکار ولیعهد منصوب شد.
هنگامیکه محمدشاه قاجار وفات یافت، ولیعهد جوان که طبق رسم قاجارها در تبریز میزیست، بایستی به تهران میآمد و به تخت مینشست. در این زمان مهدعلیا، همسر محمدشاه و مادر ناصرالدین میرزا که با تمام وجود از به پادشاهی رسیدن پسرش خرسند بود، زمام اداره امور کشور را تا رسیدن پسرش به تهران بر عهده گرفت. هنگامیکه خبر فوت محمدشاه و لزوم عزیمت ناصرالدین میرزا به تهران، به ولیعهد رسید، او حتی پول کافی برای این سفر در اختیار نداشت. میرزا تقیخان فراهانی با استقراض از یک تاجر تبریزی و فراهم آوردن ۶ لشکر پیاده و سواره و نیروی نظامی، مقدمات سفر ناصرالدینشاه به پایتخت را فراهم کرد و از این رو بیش ازپیش مورد لطف پادشاه جوان قاجار قرار گرفت.
مهد علیا و سفارتخانههای خارجی که در این زمان نفوذ زیادی در دربار ایران و عزل و نصبها داشتند، چند نامزد برای مقام صدارت عظمی در نظر داشتند. ازجمله آنها صدرالممالک و میرزا آقاخان نوری بودند، اما ناصرالدینشاه چند روز پس از تاجگذاری، میرزا تقیخان را به سمت صدراعظم تعیین و به او لقب امیرکبیر و امیرنظام و با اختیارات فراوان نظامی و لشکری اعطا کرد. این مسئله رشک اطرافیان شاه را نسبت به امیر برانگیخت.
امیرکبیر که از لحظه به قدرت رسیدن تا پایان دوره صدارت ۳۹ ماههاش، اقدامات اصلاحی فراوانی در زمینههای گوناگون به انجام رساند، مغضوب و مورد کینه بسیاری شد که سرانجام با گرفتن جاناش از او انتقام گرفتند.
گستره اصلاحات امیرکبیر و ازدیاد دشمنان
امیرکبیر که تلاشهای خود را بر برقراری نظم و قانون و به سامان کردن امور متمرکز کرده بود، اصلاحات گستردهای در زمینههای مختلف به انجام رساند که به سبب ریشهای و همهجانبه بودن، منافع بسیاری از فرصتطلبان و سودجویان را به خطر انداخت و بسیاری را به دشمنان امیر تبدیل کرد.
از جمله اصلاحات بنیادین امیر میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
برقراری نظم و امنیت و ثبات سیاسی در کشور، فرونشاندن فتنه باب، سرکوب شورش سالار در خراسان، ایجاد نظم و قانون در نیروی نظامی کشور، اصلاح بودجه، تأسیس کارخانههای مختلف، مبارزه با خرافهپرستی و نیز فرقههای ساختگی، اصلاح امور قضایی، حذف القاب و عناوین، تأسیس دارالفنون که از معروفترین و ماندگارترین اقدامات اصلاحی امیر است، تأسیس روزنامه وقایع الاتفاقیه بهعنوان نخستین روزنامه ایران، استخدام معلم و نیز افسران اروپایی برای آموزش نیروهای داخلی و بسیاری اصلاحات ریز و درشت دیگر.
در میان اصلاحات امیر، آنچه سبب دشمنی و بدخواهی درباریان، شاهزادگان و سفارتخانههای روس و انگلیس نسبت به او شد میتوان موارد زیر را برشمرد:
استقلال از دولتهای بیگانه و وابستهنبودن به هیچیک از قدرتها، مسدودکردن سیستم رشوهخواری و واسطهگری در دربار و حرمسرا، تنظیم بودجه و کاهش مواجب و مستمریهای درباریان و حرمسرا، کاهش هزینههای دربار و بریزوبپاشهای اندرونی و تلاش برای کاهش نفوذ حرمسرای شاهی، ازجمله این اقدامات است.
اما آنچه بیش از همه مطرح میشود، دشمنی و کینهورزی مهدعلیا مادر شاه نسبت به امیر است که دلایل گوناگونی را برای آن برشمردهاند.
مهدعلیا مادر ناصرالدین شاه مؤثرترین فرد در کشتهشدن امیرکبیر است
مهدعلیا: خصومت با امیرکبیر
همانگونه که میدانیم ماجرای قتل غمبار امیر با نام مهدعلیا؛ مادر شاه گرهخورده است. او که به هر دلیل سرسختترین دشمن امیر معرفی میشود، مؤثرترین فرد در کشتهشدن امیر شناختهشده است. در گزارشهای وزیر مختار انگلیس آمده است: “برانداختن دولت امیرنظام، بیشتر نتیجه توطئه و نیرنگ اندرون شاه است که در رأس آن مهدعلیا مادر شاه قرار دارد.”
مهدعلیا که نام اصلیاش ملکجهان خانم است، همسر محمدشاه و مادر ناصرالدینشاه قاجار است. تمامی همعصران او و نیز نویسندگان و پژوهندگان، مهدعلیا را زنی قدرتمند، بانفوذ و مدیر و مدبر توصیف کردهاند. او در زمان پادشاهی همسرش به سبب بیماری و نیز درویشمسلکی شاه، در امور کشور و مسایل سیاسی و عزل و نصبها نفوذ و دخالت فراوانی داشت.
پس از فوت محمدشاه تا زمان رسیدن ولیعهد به تهران، حدود یک ماه و نیم زمام امور کشور را بهطور مستقیم در دست گرفت و تحسین زیادی را برانگیخت. این امر در طول دوران قاجار بیسابقه بوده است. به صدرات رسیدن امیرکبیر، باوجود نارضایتی و تلاشهای مهدعلیا برای صدارت مهرههای خود، سبب خشم او شد.
دلایل گوناگونی را در باب کینه مهدعلیا نسبت به امیر برشمردهاند. از تلاش مهدعلیا برای جلب نظر امیرکبیر و دست رد امیر بر سینه او گرفته تا جاهطلبیها و فزونخواهیهای مهدعلیا. آنچه بدیهی است اصلاحات امیرکبیر منافع بسیاری را در دربار به خطر انداخت و دشمنان زیادی را برای امیر به وجود آورد؛ دشمنانی که خود امیر از وجود آنها و دسایسشان باخبر بود، اما به سبب شوق و انگیزهاش برای اعاده عظمت ایران، از اصلاحات خود عقب نمینشست. «دشمن از برای این غلام، از زن و مرد زیاد است، خداوند وجود پادشاه را از بلا محافظت نماید.»
این افراد که از سوءظن مادر شاه نسبت به امیر باخبر بودند، شکایات خود را نزد او میبردند و در توطئه علیه امیر با مهدعلیا همداستان میشدند. اندرونی شاه یکی از مهمترین کانونهای مخالفت با امیر بود. زنان حرمسرا از توقف اجرای فرمانهایی که با واسطهگری آنها نزد شاه اجرا میشد، ناراضی بودند. پیش از آن، زنان با واسطهگری و رشوهخواری، زمینه واگذاری مقام و منصب را برای افراد فراهم و از این راه کسب درآمد میکردند. با فرمان امیر مبنی بر توقف این جریان، زنان یکی از راههای تولید ثروت را از دست دادند.
به این ترتیب محدودیتهای فراوانی که امیر برای مادر شاه به وجود آورد، ازجمله قدرت مطلق امیر و تبدیل شاه به یک مقام تشریفاتی، تخفیف شاهزادگان قاجاری، کاهش حقوق و مستمریهای وی و دیگر زنان دربار، زیر نظر گرفتن رفتوآمدها و روابطش با شاهزادگان و سفارتخانههای بیگانه ازجمله انگلستان، محدودکردن ملاقاتهای او با شاه و دیگر محدودیتها؛ مهدعلیا را به دشمن اصلی امیر بدل کرد. امیرکبیر با اقدامات اصلاحی خود، دشمنان زیادی در دربار داشت، اما هیچکس مانند مهدعلیا با امیر دشمن نبود ؛ زنی که امید فراوانی به پادشاهی فرزند و نفوذش بر او بهعنوان ملکه مادر داشت، با سدی قدرتمند به نام امیرنظام برخورد کرد.
در واقع امیر که خوی قدرتطلب و دسیسهگر مادر شاه را نیک دریافته بود، دست او را در بسیاری از امور بسته و مانعی جدی در رسیدن مادر شاه به اهدافاش شده بود. خصومت مهدعلیا با امیر به حدی بود که ازدواج دخترش عزت ملک خانم با امیرکبیر بهفرمان ناصرالدینشاه نیز نتوانست در بهبود روابط آن دو مؤثر باشد. مهدعلیا که در برابر امیر خود را ناتوان میدید، در ساقط کردن او از قدرت و حتی از حیات، هرچه دسیسه و تدبیر داشت به کار گرفت.
توطئه عزل و قتل امیرنظام
مهمترین کاری که مخالفان امیر و در رأس آنها مهدعلیا برای براندازی امیر انجام دادند، به وحشت انداختن شاه از قدرت امیرکبیر و تحریک حسادت شاه بود. مهدعلیا همیشه خطر قدرتیابی روزافزون امیر و به حاشیه رانده شدن شاه را به پسرش گوشزد کرده و او را از امیرنظام بیم میداد.
قتل میرزاتقیخان امیرکبیر
مهدعلیا سعی کرد ناصرالدینشاه را متقاعد کند که امیر سودای سلطنت را در سر میپروراند و عزت و احترام او نزد مردم بیشتر از شاه است. این توطئهچینیها و دسیسهها ابتدا در شاه کارساز نبود، ولی آنقدر تکرار شد و آنقدر از زبانهای مختلف شنیده شد، که سرانجام در او اثر کرد.
مهدعلیا به بهانه زیارت و ساختن بقعهای برای امامزادهای ساختگی به شهرری رفت و در آنجا بهاتفاق همدستان خود تصمیم گرفتند برای نابودی امیر در همهجا شایع کنند که امیر خیال عزل شاه را دارد و میخواهد بهجای او بنشیند.
گذشته از این، مهدعلیا و دیگران سعی کردند وضعیت کشور را آشفته کرده و به شورشها دامن بزنند و با این کار امیر را در تنگنا قرار دهند. ازجمله آنها تشویق بابیها به ادامه شورشها و اغتشاشات، دامن زدن به فتنه سالار، تحریک سربازان و نظامیان بود.
سرانجام تلاشهای همهجانبه مخالفان امیر، اعم از اندرونی دربار بهویژه مادر شاه، سفارت انگلیس و افرادی نظیر میرزا آقاخان نوری، نتیجه بخشید و شاه جوان و بیتجربه را از موقعیت صدراعظم توانمند خود به وحشت انداخت. آنها ابتدا موفق شدند مقام صدارت را از او خلع کنند، اما مقام امارت همچنان در دست امیر بود.
در روز ۲۰ آبان ۱۲۳۰ ه.ق ناصرالدینشاه با ارسال این دستخط، امیر را از صدارت عزل کرد: “چون صدارات عظمی و وزارت کبری زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت برای شما دشوار است، شما را از آن کار معاف کردیم. باید به کمال اطمینان مشغول امارت نظام باشید.”
اما مهدعلیا و دیگر مخالفان شاه بااینکه پیروزی بزرگی به دست آورده بودند، به آن اکتفا نکرده و به توطئهچینیهای خود ادامه دادند. آنها میدانستند که صرف وجود امیر در تهران، چه اندازه برایشان مشکلآفرین است و نیز به خاطر تعلقخاطر شاه به او همواره احتمال بازگشت دوباره امیرکبیر به قدرت توسط شاه وجود دارد. این بود که با همکاری و مشاوره با کلنل شیل؛ وزیرمختار انگلیس، هم شاه و هم امیرکبیر را راضی کردند که امیر به حکومت کاشان منصوب شود.
پس از آن نیز شایعه کردند که امیر قصد پناهندهشدن به سفارتخانه روسیه را دارد و با این شایعات شاه را بیمناک کردند. شاه نیز امیر را از کلیه مناصب دولتی و لشکری (امیرنظامی و حکومت کاشان) عزل کرد. یک یا دو روز بعد امیر همراه با مادر و همسر و فرزندانش (علیرغم مخالفت شاه و مهدعلیا) راهی فین کاشان شد.
مقتل امیرکبیر در حمام فین کاشان
اما بازهم وجود امیرکبیرِ بدون منصب و مسئولیت و دور از پایتخت را نیز برنتافتند و از ترس بازگشت دوباره او به قدرت، نقشه قتل امیر را کشیدند. مهدعلیا و میرزا آقاخان نوری برای دستیابی به اهداف خود نبودن امیر را لازم میشمردند، اما گرفتن چنین فرمانی از ناصرالدینشاه کار سادهای نبود و با سخنچینی و بدگویی از امیر نزد شاه، نتیجهای حاصل مهدعلیا و دیگران نشد. مهدعلیا که احساس شاه نسبت به امیر را میدانست، سعی کرد در مواقع غیرعادی فرمان قتل امیر را از او بگیرد.
سرانجام فرصت مناسب را به دست آوردند. چهل روز پس از تبعید امیرکبیر به کاشان در شبی که جشن عروسی علیقلی میرزا اعتضادالسلطنه با سلطان خانم بود، شاه پس از نوشیدن شراب مفصل، مست لایعقل شد و مهدعلیا فرصت را مغتنم شمرده، فرمان کشتن میرزا تقیخان را خطاب به حاج علیخان حاجبالدوله فراشباشی، از فرزندش گرفت. شاه که نیمههای شب به حالت طبیعی بازمیگردد، دستور میدهد که حاج علیخان را ببیند و حکم را برگرداند، اما به او گفتند که حاج علیخان برای اجرای دستور به سمت کاشان راه افتاده است.
هنگامیکه حاج علیخان فراشباشی به کاشان رسید، امیرکبیر در حمام بود. مأموران دولتی درهای حمام را بستند تا کسی داخل نشود. حاج علیخان به امیر پیشنهاد داد که خود طریقه کشتنش را انتخاب کند. امیر نیز که عادت به رگ زدن و خون گرفتن داشت، گفت با قطع رگ دستانش جان شریفش گرفته شود. پس از قطع رگهای امیر با اشاره حاج علیخان، ضربهای به میان دو کتف امیر وارد شد و او به زمین افتاد و سپس دستمالی در دهان او فروبردند تا نفسهای به شماره افتاده امیرنظام را برای همیشه قطع کنند. بهاینترتیب، با حسادتها، کینهتوزیها و دسایس بسیاری ازجمله مهدعلیا؛ مادر شاه، ایران یکی از شریفترین و نجیبترین اصلاحگران خود را از دست داد.