دختر، مشق که بلد شد کاغذپرانی می‌کند!

ورود نخستین دختر مسلمان به مدرسه امریکایی‌ها!
ماجرای تأسیس مدرسه امریکایی‌ها به این صورت بود که ناصرالدین شاه به این شرط به زن‌های امریکایی اجازه تأسیس مدرسه را داده بود که هیچ دختر مسلمان را به آن راه ندهند و تا ناصرالدین شاه هم زنده بود، هیچ دختر مسلمان ایرانی نمی‌توانست به مدرسه دخترانه امریکایی برود. اما پیش از مشروطه این شرط شکست و بعضی از خانواده‌های روشنفکر آن روز، دختران خود را با ترس و لرز به آن مدرسه فرستادند و مونس الدوله نخستین دختر مسلمانی که از آن مدرسه فارغ‌التحصیل شد، را دختر مرحوم «ظهیرالملک» همسر آقای «منصور الملک» معرفی می‌کند که در زمان او هم زنده بوده است.
 مکتب‌خانه‌ها؛ نخستین حضور زنان در کنار مردان
تعلیم و تربیت رسمی دختران در عصر قاجار (قبل از مشروطه) عموماً در مکتب‌خانه‌ها، تدریس خصوصی در منازل و حوزه‌های دینی انجام می‌گرفت. در مکتب‌خانه‌ها دختران تا سن هفت سالگی و به صورت مختلط در کنار پسران به آموختن می‌پرداختند. مواد درسی نیز عموماً آموزش‌های صرف و نحو، مسائل دینی، عربی و دیوان حافظ، گلستان سعدی، مثنوی مولوی و مانند اینها را شامل می‌شد، تا پیش از انقلاب مشروطه، فقط محدودی از زنان می‌توانستند درس بخوانند. اشراف و اعیان که معلم سرخانه برای پسران خود می‌آوردند، گاه دختران خود را هم اجازه می‌دادند که نزد معلم درس بخوانند و عده کمی در طبقه متوسط جامعه دختران خود را به مکتب خانه می‌فرستادند.
کاغذ پرانی؛ ممنوع!
در واقع نخستین مکانی که دختران توانستند رنگ کتاب را ببینند، مکتب‌خانه‌های قدیم بود البته آنجا تنها آموزش خواندن برای دختران مجاز بوده است؛ ولی دختران نباید نوشتن را می‌آموختند؛ چنان که معروف بوده است «دختر، مشق که بلد شد، کاغذپرانی می‌کند»! یعنی نامه عاشقانه می‌نویسد و حتی این شعر را هم می‌خواندند:
دخترچو به کف گرفت خامه
ارسال کند جواب نامه
آن نامه نشان رو سیاهی است
نامش چو نوشته شد گواهی است
نیشگون و سوزن، تنبیه دختران
همچنین دیدن دستخط دختر توسط نامحرم در آن روزگار گناه بوده ‌است. جالب است که برای تنبیه دختران معمولاً در مکتب‌خانه‌ها از فلک استفاده نمی‌شده‌ است. نیشگون گرفتن و سوزن پشت دست زدن، تنبیه معمول دختران بود. فراگیری دروس حوزوی در حوزه‌های علمیه بعد از مکتب‌خانه‌ها بود. کسانی که مرحله مکتب‌خانه را با موفقیت به پایان می‌رساندند، می‌توانستند به آن راه یابند و البته ظاهراً برای دختران عمومیت نداشت. تنها دخترانی که به لحاظ مالی امکان استخدام معلم سرخانه داشتند یا دخترانی که یکی از بستگان نزدیک آنها تحصیلات حوزوی داشتند، می‌توانستند مدارج بالای علمی را طی کنند.
تعلیم خانگی و مجالس روضه
علاوه بر این‌ها آموزش‌های دیگری هم به دختران داده می‌شد که صورت رسمی نداشت. این آموزش‌ها عبارت بودند از: تعلیم خانگی و مجالس روضه! تعلیمات دختران در خانه عبارت بود از: آموختن آداب معاشرت. برای مثال اگر زنی جلوی خانم‌های مسن می‌خندید، می‌گفتند زنی بی‌تربیت و جاهل است. زنی را با تربیت می‌دانستند که پیش پای بزرگترها تمام قد بلند شود. با تعظیم سلام کند، تا از او سؤالی نکرده‌اند حرفی نزند… و فراگیری هنرهایی مثل گلدوزی و گلسازی و بافندگی، نخ ریسی و مانند اینها برای زن ایرانی بیشتر از سواد اهمیت داشت. این مواردی است که مونس الدوله هم در خاطرات خود به آن اشاره کرده است.
مدرسه زنان تارک دنیا!
بعد ازمدرسه دخترانه امریکایی، در زمان ندیمه حرمسرای ناصرالدین شاه، زن‌های فرانسوی معروفی به نام «زنان تارک دنیای فرانسوی» در نزدیکی دروازه قزوین سر پل امیر بهادر یک مدرسه دخترانه دایر کردند که بعدها به خیابان لاله زارنو و منوچهری آمد و به اسم «ژاندارک» معروف شد. مدرسه ژاندارک جزو مدارسی است که فرانسوی‌ها در ایران تأسیس کرده‌اند. این مدرسه توسط دختران تارک دنیا برای تحصیل دختران ارمنی ایرانی تأسیس شد و در ابتدا به صورت دارالایتام اداره می‌شد.
برنامه درسی از حساب و دیکته تا فوائد الادب
در اسناد تاریخی این مدرسه به مدرسه «دختران تارک دنیا» نیز معروف است. مدرسه ژاندارک شامل دوره ابتدایی و دوره متوسطه بود. دانش‌آموزان ارمنی و مسلمان در کلاس‌های جداگانه تحصیل می‌کردند. در کلاس ارامنه فارسی تدریس نمی‌شد هر چند که از سال ۱۳۰۴ بنا به بخشنامه وزارت معارف درس فارسی را به فهرست دروس متفرقه اضافه کرد. معلمان مدرسه اغلب از فارغ‌التحصیلان همین مدرسه بودند. معلمان کلاس‌های فارسی ایرانی و معلمان کلاس‌های فرانسه از دختران تارک دنیا بودند. این مدرسه از وزارت معارف نیز ماهیانه بودجه‌ای دریافت می‌کرد که در سال ۱۳۰۴ هجری شمسی ۱۰۰ تومان بوده است.
برنامه درسی مدرسه در دوره ابتدایی شامل حساب، دیکته، پاک‌نویسی، خیاطی، تاریخ، جغرافیا، معرفه‌الاشیا، ادبیات و فوائدالادب می‌شد. همچنین برنامه درسی دوره متوسطه از دروس ریاضیات (جبر و هندسه)، علوم (شیمی، فیزیک و تاریخ طبیعی) تاریخ (تاریخ عمومی و تاریخ شعرا)، فارسی (دستور و کلیله و دمنه)، حفظ‌الصحه خیاطی و تدبیر منزل تشکیل می‌شد.

دختران شهرستانی و دردسرهای آموختن
البته آن مدرسه دخترانه نزدیک کلیسای کاتولیک‌ها، نزدیک دروازه قزوین تا پیش از مشروطه باقی بود. بر اساس همان شرط ناصرالدین شاه در آن مدرسه دخترانه هم یک دختر مسلمان ایرانی وجود نداشت و بیشتر دختران ارمنی و کلدانی و آشوری پذیرفته می‌شدند. مونس الدوله در خاطرات خود برایمان می‌گوید وضع تحصیلی دختران شهرستان هزار مرتبه بدتر از تهران بود. چون در آن مناطق حتی زن‌های مبلغ امریکایی و تارک دنیای فرانسوی هم حق دایر کردن مدرسه را نداشتند.

حضور زن‌های مبلغ انگلیسی در یزد
مونس‌الدوله تعریف می‌کند: «با همه این سختگیری‌ها، زن‌های مبلغ انگلیسی هفتاد سال پیش در شهر یزد یک بیمارستان کوچک زنانه دایر کرده بودند و بعد هم دلی به دریا زده و یک مدرسه سه کلاسه دخترانه هم در یزد تأسیس کردند و عذرشان این بود که چون در یزد زنان و دختران زردشتی زیاد است، این مدرسه سه کلاسه را برای تعلیم و تربیت آنها دایر کرده‌ایم».

رفتن دختران «موسیو» با چادر و چاقچور به مدرسه انگلیسی‌ها
این گروه در کنار آموزش به کارهای تبلیغات مذهبی هم مشغول بودند که خیلی مورد تنفر اهالی بود، اگر چه تبلیغات مذهبی فقط درمیان زردشتیان و یهودیان رواج داشت، در هر حال از قضای اتفاق در همان سال‌های مشروطه یک نایب الحکومه تحصیلکرده به یزد آمد که در دارالفنون درس خوانده بود و زبان فرانسه می‌دانست و یزدی‌ها او را «ماسیو» یعنی «موسیو» – کلمه آقا در زبان فرانسه- لقب داده بودند.
به گفته مونس الدوله این آقای موسیوی نایب‌الحکومه با زن و بچه به یزد آمده بود و با اجازه شاهزاده حاکم، خانواده او با زن‌های مبلغ انگلیسی آمد و شد می‌کردند. البته این آمد و شد خانم‌های ایرانی مقیم یزد با چادر و چاقچور و روبنده و در نهایت درجه احتیاط انجام می‌گرفت. بالاخره، پس از آشنایی و آمد و شد زن‌های معلمه و مبلغه انگلیسی با خانواده نایب الحکومه، قرار بر این شد که دو تا از دخترهای کوچک نایب الحکومه با چادر و چاقچور به مدرسه دخترانه انگلیسی‌ها بروند.

 خراب کردن مدرسه و بیمارستان انگلیسی‌ها و فرار «موسیو»!
این ماجرای مهم پنهان نماند و یک هفته بعد در شهر یزد خبر پیچید که دخترهای نایب الحکومه به مدرسه دخترانه انگلیسی‌ها می‌روند. طوری که یک روز عده‌ای در میدان میر چخماق یزد جمع شدند که دکان‌ها را ببندند و بازارها را تعطیل کنند و مدرسه و بیمارستان انگلیس‌ را بر سرشان خراب کنند که چرا دختر مسلمان را به مدرسه راه داده‌اید؟
ندیمه ناصرالدین شاه این‌طور ماجرا را تعریف می‌کند: «شاهزاده حاکم فوری توسط ملاها دست به کار متفرق کردن مردم شد. نایب الحکومه همان روز فرار کرد و به تهران رفت و خانواده او به یکی از ملاهای بزرگ یزد پناهنده شدند که بعد از چند روز به تهران برگشتند و تا سال‌های سال دختران یزدی اسم مدرسه را هم نمی‌بردند که مبادا به آن سرنوشت شوم گرفتار شوند. زن‌های مبلغ انگلیسی هم مدرسه دخترانه را بستند و مردهای مبلغ یک مدرسه کوچک پسرانه در یزد تأسیس کردند که تا مدتی منحصر به پسرهای غیر مسلمان بود».
 «نه‌نه قابچی» و نگهبانی مدرسه دخترانه!
او باز برایمان روایت می‌کند: «آری؛ وضع زن‌های ایران تا پیش از مشروطه به همان قرار بود و بعد از مشروطه هم چندان فرقی نکرد. مثلاً در همان روزهای پیش از کودتاه سوم اسفند، تک و توکی مدرسه دخترانه دایر شده بود اما به قدری این مدارس انگشت شمار در مضیقه بودند که هر روز به تعطیل و برهم خوردن اساس مدرسه تهدید می‌شدند. این مدرسه‌های دخترانه حق نداشتند یک پسر بچه هفت-هشت ساله را راه بدهند. به جای «باباقابچی» (دربان) «ننه قابچی» یعنی دربان زنانه داشتند. این ننه قابچی‌ها حتی شب‌ها هم اجازه نداشتند شوهرها یا پسرهایشان را به مدرسه راه بدهند و در جلوی در هر مدرسه دو پرده بسیار کلفت کرباسی آویزان بود. یکی از بیرون، یکی از تو، تا وقتی پرده بیرون را بالا می‌زنند، حیاط مدرسه پیدا نباشد و همین که پرده دوم بالا می‌رود، زن‌ها و دخترها توی کوچه را نبینند».

باسواد بودن سه نفر از هزاران زن
به طور کلی زنان عصر قاجار در ظلمت جهل نگهداری می‌شدند. مردان بر این عقیده بودند که «زن قابل تمجید» آن زنی است که چیزی نداند و چیزی نفهمد تا سخنی نگوید و دارای خط و سواد نباشد. «در سده نوزدهم به خاطر بی‌سوادی فراگیر در ایران تخمین زده می‌شود که تنها سه نفر از هر هزاران زن در ایران با سواد بودند.» البته باید یادآور شد که چون طبقات محروم توان مالی پرداخت حق الزحمه معلمان سرخانه را نداشتند. این معلمان بیشتر در خدمت زنان و دختران درباری و اشراف قرار می‌گرفتند. یکی از گردشگران اروپایی نیز به این نکته توجه کرده و چنین نوشته است: «در اندرون، زنها کم می‌نویسند و کم کتاب می‌خوانند. کتاب و قلمدان جای خود را به وسایل دیگری از قبیل آینه و سرمه دان داده است.» همین بی‌سوادی گسترده، زنان را از نیروی بزرگی که می‌توانستند با آن برای دگرگونی وضعیت خویش، کارهای تأثیرگذاری انجام دهند محروم کرده بود.

 سوراخ شدن پرده مدرسه
شواهد بسیاری در اسناد تاریخی از جهل و تعصب مردم آن زمان موجود است نمونه آن ماجرایی است که مونس الدوله به آن اشاره می‌کند که: «… یک روز نزدیک بود در تهران تعطیل عمومی شود و در مدرسه دخترانه را ببندند. آن روز وزارت معارف در بالاخانه‌های عمارت قدیمی مدرسه دارالفنون قرار داشت. اتفاقاً روزی چند نفر پیش وزیر معارف آمدند و شکایت کردند که چند روز است به اندازه یک چشم هر دو پرده فلان مدرسه دخترانه سوراخ شده و عفت و ناموس دختران در خطر افتاده است! و البته این یک کار عمدی بوده که جوان‌های داخل مدرسه را تماشا کنند یا اینکه زن‌ها و دخترهای توی مدرسه از این سوراخ مردان کوچه را ببینند و هر چه ما صبر کردیم، نه از طرف وزارت معارف، نه از طرف مدرسه دخترانه برای وصله کردن سوراخ‌ها اقدامی نشد! به این جهت خدمت شما وزیر معارف آن روز رسیده‌ایم که تا شهر شلوغ نشده جلوگیری کنید»!!

فرستادن نماینده خواجه، به مدرسه و تعطیلی آن!
وزیر معارف آن زمان، سریعاً یک خواجه! را مأمور رسیدگی به این ماجرا می‌کند و همین که معلوم شد واقعاً پرده در مدرسه به اندازه یک چشم سوراخ شده بود، فوری به دستور وزیر آن مدرسه را برای این خطای بزرگ می‌بندند که چرا سوراخ پرده را نگرفته است؟ جالب است که وقتی که یکی از افراد متجدد آن روز، نامه‌ای به وزارت معارف وقت نوشت و از بستن مدرسه دخترانه شکایت کرد، وزیر معارف که اهل ذوق بود و طبع شعر هم داشت، در جواب او این شعر را نوشت:
دولت که نمی‌خواهد، ملت که نمی‌فهمد
این مدرسه بازی را بگذار کنار آخر
پیش‌بینی مونس‌الدوله؛ زمانی زن ایرانی از ته دل می‌خندد!
اما با تمام این ماجراهای تأسف باری که مونس‌الدوله از نزدیک دیده بود اما به پیشرفت زنان امیدوار بود و آن را پیش‌بینی می‌کرد، تا جایی که در زمان پیری خود در لابه‌لای خاطراتش می‌نویسد: «… دختران ما خوشبختانه، علی رغم تمام تعصبات نابجا، چه پیشرفت‌هایی در زمینه‌های علم و تحصیل کرده‌اند و هر سال تعداد آنها در کلاس‌های دانشگاه بیشتر و بیشتر می‌شود و روزی خواهد رسید که زن ایرانی به آن قصه‌های تلخ گذشته که با سواد شدن را برای او گناه می‌دانست از ته دل می‌خندد».
 آمار پیشرفت محصلین، معلمین زن بین ۷ سال
شاهد این سخن مونس الدوله گزارشی است که در سال ۱۳۱۴ ﻫجری شمسی به وزارت امور خارجه ارسال شده است، با این محتوا که از سال ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۴ هجری شمسی، تأسیس و گسترش مدارس نسوان، شتاب بیشتری گرفت: «تاکنون (۱۳۱۴هجری شمسی) زن‌ها می‌توانستند در مدارس ابتدایی و متوسطه تحصیل کنند و تعلیمات عالی برای آنها وجود نداشت. اخیراً از طرف وزارت معارف اجازه ورود به مدارس عالی به زنان داده شده است. در تعلیمات نسوان در ظرف پانزده سال اخیر، پیشرفت‌های جالب توجهی رخ داده است و اکنون، دبستان‌ها و دبیرستان‌های زیادی در سر تاسر کشور برای زن‌ها وجود دارد. اکنون ۵۸۷۰۰ دختر در مدارس ابتدایی و مکاتب مشغول تحصیل هستند و عده زن‌هایی که به آموزگاری اشتغال دارند، به دو هزار نفر بالغ می‌شود. عده دخترانی که در مدارس متوسطه تحصیل می‌کنند، متجاوز از ۳۴۷۹ نفر و عده دبیران زن (معلم متوسطه) بیش از ۲۹۵ نفر می‌شود. عده زیادی از دختران نیز در مدارس صنعتی، فنون نقاشی، خیاطی، دفتر‌داری و ماشین نویسی را می‌آموزند».

عکس Related image %d8%af%d8%ae%d8%aa%d8%b1%d8%8c-%d9%85%d8%b4%d9%82-%da%a9%d9%87-%d8%a8%d9%84%d8%af-%d8%b4%d8%af-%da%a9%d8%a7%d8%ba%d8%b0%d9%be%d8%b1%d8%a7%d9%86%db%8c-%d9%85%db%8c%e2%80%8c%da%a9%d9%86%d8%af Tarikhema.org

منبع :ایران بانو

عضویت
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها