نامه خودکشی علیاکبرخان داور بنیانگذار دادگستری مدرن در ایران
او فردی خوشنام بود تا جایی که هنوز خیابانی در تهران به نام اوست. داور در ۲۵سالگی دادستان تهران شد و به میرزا علیاکبرخان مدعیالعموم شهرت یافت. در پی آن برای ادامه تحصیلات، به سوئیس رفت و تا دریافت درجه دکترای حقوق تحصیل کرد. پس از بازگشت به ایران چندگاهی وزیر معارف شد و در کابینههای مستوفیالممالک و مخبرالسلطنه به وزارت عدلیه رسید. داور یک فرد سیاسی نیز بود. با انتشار روزنامه «مرد آزاد» و نیز انتخاب بهعنوان نماینده مجلس از بازیگران مهم سیاست شد. پانزده سال بازیگر سیاسی و وزیر مقتدر و اصلاحطلب دوره پهلوی اول بود. در زمان وزارت دادگستری، او به آلمانیها بسیار نزدیک شده بود. اما در همین زمان لایحهای به مجلس برد که درباره افزایش روابط و آغاز مذاکرات با آمریکا بود.
او در ۲۰ بهمن ۱۳۱۵ درگذشت. مرگ او را بسیاری رمزآلود میدانند. اما پذیرفتهترین ادعا این است که دست به خودکشی با تریاک زد. او تریاک را در الکل حل کرد و سر کشید.
علت خودکشی هم بحث با رضاشاه بود. گویا بین او و رضا شاه اختلافی بروز داده بود و او زیر بار حرف رضاشاه نمیرفت. داور هنگام خودکشی تنها ۱۵ تومان پول نقد در جیب پالتو داشت که تنها دارایی نقدی دولتمردی بود که روزگاری در جایگاه وزیر مالیه، اقتصاد کشور را زیر فرمان داشت. او همچنین در نامهای از رضاشاه خواسته بود که به همسر و فرزندانش کمک کند تا در تنگنای مالی نباشند. به همین دلیل شاه پهلوی به فرزندانش کمک کرد. او همچنین هنگام خودکشی برای همسرش نیز نامهای نوشته بود. آنچه در ادامه میآید گفتوگو با ناصرالدین حسنزاده، مجموعهدار اسناد، نامه و کتاب است. نامه خودکشی علیاکبر داور هم اکنون در میان اسناد او قرار دارد.
نامه علیاکبر داور از کجا آمد؟
سال ۱۳۷۸ بود که یک مجموعه نامههای قدیمی خریداری کردم. لابهلای آنها به این نامه برخوردم. در آن زمان فروشنده این نامهها نمیدانست که این نامه متعلق به علیاکبرخان داور است.
و شما متوجه اصالت آن شدید؟
بله. علیاکبر داور وقتی تصمیم به خودکشی میگیرد، دو نامه مینویسد؛ یکی به دربار و یکی هم برای همسرش. این نامهای که اینجا ارائه میدهیم همان نامهای است که به همسرش نوشته. متن آن هم به این صورت است: « عزیزم افسوس که در زندگانی با من خوش و راحت نبودی. پرویز و همایون را ببوس و مرا ببخش. دستت را میبوسم. اکبر.» تاریخ آن هم ۲۰ بهمن ۱۳۱۵ است. اگر به نوشتن عدد ۵ در تاریخ ۱۳۱۵ هم توجه کنید، خواهید دید که کمی بد نوشته شده. به نظر من این به علت تاثیر تریاک است در آخرین لحظات زندگی. از این رو به نظر من این نامه پس از نوشتن نامه به دربار نوشته شده است.
شما میدانید کسی که این نامه را به شما فروخت، نامه را از کجا آورده بود؟
آنها تعداد زیادی نامه را از یک سمساری در حوالی حسنآباد خریده بودند. در میان نامههایی که به من فروختند تعداد زیادی نامه متعلق به داور وجود دارد. آنها درباره احکام مختلفی در وزارتخانه است. این نامه هم میان آنها بود. احکامی از وزارت عدلیه و وزارت مالیه. داور در هر دو وزارتخانه، وزیر بود. از سویی متنی وجود داشت از زندگی حیدرخان عمواوغلی که به تقریر خود حیدرخان و نوشته داور بود. من این متن را در کتاب «خاطرات حیدرخان عمواوغلی» همین امسال به کمک نشر نامک چاپ کردم. این زندگینامه را خود علیاکبر داور در زمانی که در سوئیس بود و حیدرخان هم به سوئیس رفته بود از زبان حیدرخان شنید و نوشت.
این نامه خطاب به کدام یک از همسران داور نوشته شده است؟
خطاب به همسر دوم به نام شمسی خانم. چون شمسی خانم مادر پرویز و همایون بود. از سویی یکی از نکاتی که اصالت این نامه را اثبات میکند، وجود نامههای دیگری از داور خطاب به شمسی خانم در میان همان مجموعهای است که خریداری کردهام. برای نمونه نامههایی است مبنی بر اینکه به همسرش خبر میدهد میهمان داریم. یا اینکه برای همسرش مینویسد صبح که میآمدم با خودم پول نیاوردم به راننده وزارتخانه فلان مقدار پول بده بیاورد و…
شما این نامهها را که بدون شک قیمت مادی و معنوی بسیاری دارند، چگونه قیمتگذاری میکنید؟
من این نامهها را در سال ۷۸ به قیمت ۷۰ هزار تومان خریداری کردهام. اما این نامه با توجه به اصالت و مقام سیاسی داور چند ده میلیون تومان میارزد. نمیشود به راحتی روی آن قیمت گذاشت. البته چند نفر قیمتهایی دادهاند که من موافقت نکردهام. من حاضر به فروش آن به قیمت ده، بیست میلیون تومان نمیشوم.
به نظر شما جای این نامه میان مجموعه شماست؟
نه. به هیچ وجه. این باید در جایی باشد که همه از آن استفاده کنند و آن را ببینند. ای کاش ما موزه قانون یا موزه دادگستری داشتیم. یا موزه قوه قضائیه. حتی کانون وکلا هم موزهای ندارد. در آنجا هم میشد نگهداری کرد. حقوقدانها باید آن را ببینند. آنها با بررسی این نامهها باید پی ببرند به حقیقت مسائل و اینکه چه شد تا داور و تیمورتاش و سردار اسعد و… به چنان روزی افتادند.
آیا از پژوهشگران ایران کسی تاکنون این نامه را دیده است؟
من تاکنون دهها بار در جاهای مختلف به داشتن این نامه اشاره کردهام. حتی چند بار در تلویزیون گفتهام که دستخط خودکشی داور دست من است. اما دریغ از اینکه کسی بیاید دنبالش. حتی کسی نیامد تا آن را ببیند. گویی که چنین نامههایی برای پژوهشگران ما به ندیدنش میارزند. کسی اصلا رغبتی به دیدن اسناد نشان نمیدهد. نه این نامه، حتی نامهها و اسناد دیگر هم، چنین است. برای شما نمونهای میآورم. من بارها در تلویزیون و.. گفتهام که اسناد مربوط به اولین ترجمههای تئاتری ایران یعنی ترجمه مزینالدوله کاشانی که طبیب مجبوری را از فرانسه برگردانده بود در اختیار من است. این ترجمه بعدها با عنوان طبیب اجباری هم چاپ شده است. حتی یک نفر از تئاتریها و پژوهشگران این حوزه نیامدند بگویند مایلیم آن را ببینیم.