بانو هه گیونگ
بانو هه گیونگ (۸ آگوست ۱۷۳۵ – ۱۳ ژانویه ۱۸۱۶) که با نام ملکه هونگ یونگ نیز شناخته می شود، نویسنده و بانوی اشرافی کره ای در سلسله چوسون بود. او همسر ولیعهد سادو و مادر پادشاه جونگ جو می باشد.
سال های اولیه زندگی:
بانو هه گیونگ در سال ۱۷۳۵ به عنوان سومین فرزند (دومین دختر) محقق هونگ بونگ هان و همسرش مادام لی به دنیا آمد. هه گونگ ندیده شاهزاده خانم جونگ میونگ (دختر پادشاه سونجو) بود. بانو هه گیونگ در خاطرات خود به یاد می آورد که به والدینش بسیار وابسته بوده، در اتاق والدینش خوابیده و مادرش را در خلال زایمان برای تولد برادرش (هونگ ناکسین) همراهی می کرد. زندگی زناشویی والدین هه گیونگ بعد از مرگ پدر بزرگ پدری اش دچار مخاطره شد. اما این زوج بعد از اینکه فرزند جوانشان از خوردن امتناع ورزید، با یکدیگر آشتی نمودند. او خواندن و نوشتن الفبای کره ای را از زن عموی خود مادام سین آموخت.
انتخاب به عنوان همسر ولیعهد:
در سال ۱۷۷۴، یک فرمان سلطنتی صادر شده و در آن درخواست شده بود که خانواده هایی با دختران واجد شرایط نام آنها را برای انتخاب یک همسر برای پسر پادشاه یونگ جو (ولیعهد سادو) ارائه کنند. مادام لی در مورد تسلیم نام دختر نه ساله اش برای رسیدگی بی میل بود ولی همسرش اصرار می ورزید. برای مرحله نخست انتخاب و به دلیل اینکه خانواده هونگ زیاد ثروتمند نبودند، مادام لی از میان لباس های کهنه لباس هایی را که برای حضور در دربار سلطنتی مناسب بودند وصله زد. بانو هه گیونگ فکر می کرد که برای موفقیت خیلی جوان است اما او به یک محفل خصوصی با مادر و بزرگترین خواهر ولیعهد دعوت شد. در دومین معرفی، سه دختر انتخاب شدند ولی بانو هه گیونگ در خاطراتش نوشته است که پادشاه یونگ جو در ملاقات آنها از وی با عنوان ” عروس زیبا ” تعریف و تمجید کرده است.
بانو هه گونگ به عمارتی در خارج از قصر نقل مکان کرده و در آنجا برای مدت یک ماه توسط والدینش و کارکنان قصر آموزش دید. مراسم ازدواج با ولیعهد سادو در دوره ای هفت روزه در اولین ماه سال ۱۷۴۴ برگزار شد.
زندگی در قصر:
خانواده بانو هه گیونگ در ابتدا از روابط نزدیک با خویشاوندان سلطنتی خود بهره می بردند و پدر وی در طول عمرش در پست های رسمی متعددی به کار گرفته شد. حتی هونگ بونگ هان ولیعهد سادو را در اوایل ازدواج دخترش آموزش می داد. بانو هه گیونگ به خاطر می آورد که در اوایل سال ۱۷۴۵ ولیعهد سادو رفتارهایی عجیب از خود نشان داده و در پاره ای از اوقات هوشیاری خود را از دست می داد. ازدواج در زمان مشابهی با مراسم به بلوغ رسیدن ولیعهد سادو کامل شد.
بانو هه گیونگ در سال ۱۷۵۰ یک پسر به دنیا آورد ولی آن پسر در سال ۱۷۵۲ در گذشت. او در اواخر همان سال یک پسر دیگر به نام یی سان را به دنیا آورد. تولد یک وارث مذکر بلافاصله بعد از درگذشت بزرگترین پسرش این معنی را می داد که دربار از آمدن یی سان بسیار خوشحال است.
بیماری ولیعهد سادو:
شاهزاده سادو در طول ازدواجشان علائمی فزاینده از بیماری ذهنی شدید نشان می داد. نشانه ها شامل کشتار ناگهانی با صدای رعد آسا، ناتوانی در صحبت کردن در پیشگاه پدر و آرزوی مرگ بود. بعد از یک جدل با پدرش در سال ۱۷۵۶، سادو یک مقام دولتی را سرزنش کرد و در کش و قوش تعقیب وی، به یک شمعدان برخورد نمود که باعث شروع آتش و تخریب چندین ساختمان شد. بانو هه گیونگ که در آن زمان برای شاهزاده خانم چونگ سون پنج ماهه باردار بود، برای پیدا کردن پسرش شروع به دویدن کرد. زمانی که پادشاه یونگ جو در سال ۱۷۵۷ متوجه شد که ولیعهد سادو پدر پسری از همسر دوم می باشد، به شدت از بانو هه گیونگ برای کمک به سادو در پنهان کردن آن انتقاد کرد. بانو هه گیونگ بعد از آن اتفاق به آن زن لباس مبدل پوشانده و او را به خارج از قصر برد و در خانه شاهزاده خانم هواوان مخفی کرد.
بانو هه گیونگ تلاش می کرد تا از شوهرش در مورد بیماری وی حمایت کند. نقش وی در زندگی سادو شامل تهیه لباس کافی برای ایجاد مجموعه هایی از لباس ها بود زیرا ” فوبیا لباس ” شاهزاده که از سال ۱۷۵۷ آغاز گشت، باعث شد تا ولیعهد لباس ها را قبل از انتخاب یکی از آنها برای پوشیدن بسوزاند. شاهزاده سادو در ششمین ماه در حالیکه سر به شدت صدمه دیده یک خواجه را در دست داشت و ندیمه ها را وادار به تماشا کرده بود، وارد عمارت مشترک با همسرش شد. بعدها او نسبت به ندیمه ها خشن شد و این موضوع سبب شد تا بانو هه گیونگ به مادر ولیعهد (همسر نجیب سلطنتی یونگ) گزارش دهد که بیماری همسرش در حال وخیم تر شدن می باشد. همسر نجیب سلطنتی یونگ قصد داشت تا با شاهزاده سادو صحبت کند ولی به دلیل اینکه بانو هه گیونگ گفته بود که از امنیت خود بعد از اینکه همسرش بفهمد که او در این مورد با دیگران صحبت کرده است واهمه دارد، متقاعد شد که این کار را انجام ندهد. بانو هه گیونگ در خاطراتش ترس از امنیت خود و فرزندانش را زمانی احساس کرده است که شاهزاده سادو دوره های دیوانگی را پشت سر می گذاشت. او به خاطر می آورد که در سال ۱۷۶۰ شاهزاده سادو یک صفحه بازی گو را به سمت وی پرتاب کرد که باعث شد صفحه به صورتش برخورد کرده و چنان کبودی در اطراف چشمش به جای بگذارد که وی مجبور شود مراسم خانه متحرک پادشاه یونگ جو را از دست بدهد.
شاهزاده سادو در سال ۱۷۶۲ همسرش را احضار کرد. او که یقین داشت عاقبتی جز مرگ در انتظارش نیست، ابتدا پسرش یی سان را ملاقات کرد. در بازگشت، ولیعهد سادو از وی خواست تا کلاه پسرشان را برای پوشیدن در جلسه ملاقات با پدرش بیاورد ولی بانو هه گیونگ کلاه خود ولیعهد را به وی تقدیم کرد. زمانی که دیدار آنها تمام شد، بانو هه گیونگ به نزد پسرش برگشت و در آنجا شنید که خواجه ای تقاضای یک محفظه برنجی را از آشپزخانه ها دارد. در آن زمان یی سان برای التماس در مورد نجات زندگی پدرش به بیرون دوید و بانو هه گیونگ تلاش کرد با سیانور خودکشی کند اما متوقف شد. او سپس به سمت دیوار مجاور حیاطی که سادو توسط پادشاه یونگ جو زندانی شده بود رفت و به التماس های همسرش برای نجات زندگی اش گوش کرد. وی سپس به صدای سادو در حالیکه تلاش می کرد از محفظه به بیرون بیاید گوش فرا داد.
بانو هه گیونگ نامه ای نوشت و در آن از پادشاه یونگ جو برای خود و یی سان تقاضای بخشش کرد. در همان روز، برادر بزرگتر وی با یک فرمان برای همراهی وی تا منزل پدرش اش رسید. بانو هه گیونگ به یک کجاوه در جایی که او از حال رفت برده شد. بعدها یی سان نیز به همراه همسر و خواهرش در خانه هونگ بونگ هان به مادرش پیوست. شاهزاده سادو هشت روز بعد رسما درگذشت و بانو هه گیونگ برای مراسمات عزاداری به قصر بازگشت.
پسایند:
او خاطرات بانو هه گیونگ را نوشت و در آن زندگی اش را به عنوان همسر بد یمن یک ولیعهد، اضمحلال همسرش در جنون و کردارهایی که سرانجام باعث شد وی در دام مرگ گرفتار شود را به رشته تحریر در آورد.
منبع: ترجمه شده از ویکی پدیا فارسی
ممنونم عالی بود
وای یعنی این شاهزادهه اینقدردیونه بوده؟ 😧
دیوانه که نه. اتفاقات و مصائبی که سرش اومده بود باعث شده بود از نظر روحی مشکل پیدا کنه.
زمانی که پادشاه یونگ جو در سال ۱۷۵۷ متوجه شد که ولیعهد سادو پدر پسری از همسر دوم می باشد
سلام این جملرو متوجه نشدم میشه توضیح بدین
سلام. منظور اینه که ولیعهد سادو همسر دومی اختیار کرده بود و از اون همسر دوم صاحب پسری شده بود. پادشاه یونگ جو این مسئله رو فهمید و از عروسش بابت مخفی کردن این موضوع ناراحت شد.