کشمکش جانشینان تیمور لنگ که کمی بعد از مرگش آغاز شد، قلمرو پهناور او را هم به آشوب کشید و هم متلاشی کرد. بخشهای غربی آن زیر سایه قدرت ترکمانهای قراقویونلو فرو رفت و نواحی شرقی، فقط بعد از چند سال جنگ و لشکرکشی برای پسرش معینالدین شاهرخ باقی ماند.
تابستان سال ۷۵۶ خورشیدی در چنین روزی در قلب امپراتوری تیمور، در سمرقند متولد شد. در جنگاوری و فرماندهی شباهت زیادی به پدرش داشت و چهرهاش، چهره تیمور را در ذهنها تداعی میکرد. اما شخصیت و منشی متفاوت داشت و در تاریخ به صلحجویی و خردمندی مشهور شد.
کوچکترین پسر فاتح سمرقندی بود، از نوجوانی در جنگهای پدرش حضور داشت و در اردوکشی هفت ساله (که از حمله به گرجستان شروع شد و تا جنگ با دولت عثمانی ادامه یافت) یکی از فرماندهان ارشد سپاه بود. بعد از مرگ تیمور، به عنوان یکی از مدعیان اصلی جانشینی پدر به میدان آمد و مدعیان دیگر را یکی پس از دیگری حذف یا مطیع کرد.
او حدود سه دهه بعد از مرگ تیمور بر بخش بزرگی از قلمرو پدرش سیطره یافت و چنانکه برخی وقایعنگاران دربار او – البته به اغراق – نوشتهاند بر کشوری از سرحد چین تا مرز روم مسلط شد.
از اینرو به درستی گفتهاند که او دولت تیموری را اگر نه احیا که بازسازی کرد و نظم و امنیتی را که پدرش هم در تثبیت آن ناکام مانده بود، برقرار کرد و دورهای درخشان برای «التیام جراحات قلبی و تجدید حیات» رقم زد.
معمولا آرام و خویشتندار بود و در تمام عمرش جز در چند ماجرا، از جمله ماجرای مسجد هرات، خشونت و افراط نشان نداد. میگویند روزی در مسجد جامع هرات به قضاوت نشسته بود که مردی به نام احمد لر (که از پیروان فضلالله استرآبادی، بزرگ فرقه حروفیه بود) با تظاهر به دادخواهی به او نزدیک شد و با کاردی که در آستینش پنهان کرده بود، زخمیاش کرد.
شکم شاهرخ پاره شد، اما از مرگ نجات یافت و بعد از متهمان و عاملان این سوءقصد – که او آن را بخشی از یک توطئه بزرگتر میپنداشت – انتقام سختی گرفت. به دستور او احمد لر را در همان مسجد تکهتکه کردند و شمار زیادی از پیروان فرقه حروفیه را هم به حبس انداختند و زیر شکنجه کشتند.
اما برای شناخت بهتر شاهرخ تیموری این نکته را باید در نظر داشت که او هم مثل بسیاری دیگر از فرمانروایان تاریخ ما جمع اضداد بود. هم در عیاشیهای درباری حضور مییافت و هم پای پیاده به زیارت مزار مردان خدا میرفت. هم با مطربان و «اهل عشرت» مینشست و هم خودش را ملزم به ادای احترام به نام و مقام عارفانی مثل خواجه عبدالله انصاری (قرن ۵ هجری) و شیخ ابواسحق کازرونی (قرن ۴ هجری) و حفظ حرمت مشهد رضوی میدید.
زنش گوهرشاد که به قول دکتر حسین میرجعفری رییس واقعی دولت و دربار تیموری بود چند مسجد بزرگ و یکی هم نزدیک حرم امام رضا (ع) ساخت و تدابیر موثری برای ریشهکن کردن فقر و گرسنگی به کار بست.
عبدالحسین زرینکوب در کتاب روزگاران مینویسد که شاهرخ «چون شاهد تبعات نامطلوب یورشهای خونین و توفانی پدر بود، خود را در ترمیم خرابیهای ناشی از تاخت و تازهای پدر موظف مییافت و از اینکه با تاخت و تازهای مجدد و مکرر خرابیهای تازهای در اطراف قلمرو خویش به وجود آورد، احتراز داشت.»
حدود ۷۰ سال عمر و بیشتر از چهار دهه فرمانروایی کرد و اواخر زمستان ۸۲۵ خورشیدی، زمانی که برای مهار شورش یکی از نوههایش به ری رفته بود همان جا درگذشت. دولت تیموری بعد از او به ضعف و زوال افتاد و چندی بعد هم تجزیه شد.
منبع
روزنامه اعتماد