مروری بر زندگی نویسنده شهیر روانکاو

شخصیت سازی های داستان های داستایوفسکی را افراد روان پریش شکل میدادند . 

فئودور داستایوفسکی در سال ۱۸۲۱ پا به جهان گذاشت. پدرش پزشک و مادرش دختر یکی از تجار مسکو بود. والدینش در جوانی او از دنیا رفتند. سال ۱۸۴۳ با درجه افسری از دانشکده نظامی فارغ التحصیل و در وزارت جنگ مشغول به کار شد اما یکسال بعد، از این کار استعفا داد و در حالی که ارث پدری‌اش را هم با ولخرجی از کف داده بود، رمان اوژنی گرانده بالزاک را ترجمه کرد. در سال ۱۸۴۵ با نوشتن رمان بیچارگان وارد محافل ادبی نویسندگان ساختارشکن پطرزبورگ شد.

زندان 

در حالی که با نوشتن چند رمان دیگر، جای پای خود را در این محفل محکمتر کرده بود، یک نفوذی پلیس مباحث این جلسات را به پلیس مخفی اطلاع داد و داستایوفسکی به جرم براندازی دستگیر شد.

 

دادگاه نظامی برای داستایوفسکی تقاضای مرگ کرد. او و سه نفر دیگر را با چشم بسته پای جوخه اعدام بردند و کشیشی را برای طلب بخشش پیش آنها آوردند اما در حالی که سربازان آماده شلیک بودند و طبل های نظامی می‌نواختند، سربازان تفنگ های خود را زمین گذاشتند. داستایوفسکی و سه نفر دیگر، شوکه از این اعدام ساختگی به زندان برگردانده شدند. او به چهار سال زندان و خدمت در لباس سربازی محکوم شد.

پس از گذراندن دوره محکومیت، از زندان آزاد شد و پس از دو سال عاشقی با ماریا بیوه یک کارمند گمرک وصلت کرد. طولی نکشید از ارتش استعفا داد و در نشریه ای که برادرش منتشر می‌کرد، مشغول روزنامه نگاری شد. در سال ۱۸۶۶ جنایات و مکافات یکی از شاهکارهایش را نوشت. در همان سال قمارباز را به رشته تحریر در آورد که موجب آشنایی اش با تایپیستی به نام آنا و ازدواج با او شد. قمارباز فقط طی ۲۶ روز و با تندنویسی آنا نوشته شده بود. او و آنا راهی سفر به اروپا شدند. داستایوفسکی در این سفر بارها پول خود را در قمار باخت. رمان قمارباز در واقع وصف اعتیاد شدید خود داستایوفسکی به قمار است.

 

این رمان، ماجرای زندگی یک خانواده ثروتمند روس است که بر اثر پاره ای تغییرات و بی لیاقتی ها، مال فراوان خود را از دست داده و ناچار به مهاجرت به کشوری دیگر شده اند. روایت کننده این قصه که معلم فرزندان این خانواده است، خود فردی قمارباز است. او در سراسر داستان یا در حال قماربازی است یا از قماربازی برگشته است. معلم اما ایمانی راسخ به بخت خود دارد و دائم در فکر قمار است. او باور دارد که تنها یک راه برای خوشبختی اش وجود دارد و آن بردن در میز قمار است.

داستایوفسکی در رمان معروف دیگرش یعنی جن زدگان یا همان تسخیرشدگان در طنزی گزنده و سیاه به روشنفکران عصر خود می تازد. او آنها را به خاطر بازی با اندیشه های انقلابی بدون این که واقعا بدانند انقلاب در عمل چیست، زیر سوال می برد. او استدلال می کند که از یاد بردن موازین اخلاقی و انسانی به خاطر افکار آزادیخواهانه به استبدادی ختم می شود که از استبداد قبل از انقلاب هم بدتر است.

نظر فروید درباره داستایوفسکی

شاهکار بزرگ او یعنی برادران کارامازوف در اواخر عمر او یعنی سال ۱۸۷۹-۸۰ به شکل پاورقی به تدریج در نشریه روسکی وستنیک منتشر شد. شخصیت‌های اصلی این داستان، پنج نفرند؛ فیودور پاولوویچ کارامازوف و چهار فرزندش دیمیتری، ایوان، آلیوشا و اسمردیاکف (که فرزند نامشروع فیودور است). فیودور پاولوویچ کارامازوف یک ملاک بدنام در یکی از شهرهای کوچک روسیه بود که در نهایت به قتل می‌رسد و پسر بزرگترش، دیمیتری به ظن قتل وی دستگیر می‌شود. هر یک از چهار برادر، وجهی از شخصیت پدر را بیان می‌کنند.

این رمان مملو از شخصیت‌پردازی و تحلیل‌های عمیق روان‌شناسی است. زیگموند فروید پدر علم روانکاوی در مقاله‌ای با عنوان داستایوفسکی و پدرکشی، با تحلیل انگیزه‌های فرزندان کارامازوف برای پدرکشی و تحلیل روابط داستایوفسکی با پدرش، او را واجد انگیزه پدرکشی دانست. 

 

داستایوفسکی که در آثار خود به شخصیت هایی می‌پرداخت که حتی کشتن دیگران را نیز زیر پرچم اعتقادات ایدئولوژیک خود توجیه می‌کردند در سال ۱۸۸۱ بر اثر خونریزی ریه درگذشت.

منبع ایرنا

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ