تاریخچه پرفراز و نشیب کشور روسیه (قرن ۹ تا قرن معاصر)

با مطالعه تاریخ تمدن و کشور های های حال جهان، میتواند علاوه بر افزایش سطح تاریخی خود، آموزه های ارزشمندی بدست آورد. کشور روسیه با اینکه تاریخچه ای طولانی در دفتر جهان به ثبت رسانده اما آنچه اولین بار به عنوان یک حکومت در این کشور به چشم میخورد از قرن نهم میلادی است.
قبل از این تاریخ، قبایل مختلف در اراضی میان دنیپر و ولگا، جلگه و علفزارهای این منطقه به گله‌داری، شکار حیوانات و یا صید ماهی، روزگار می‌گذراندند و اتحاد و ارتباطی بین آنها وجود نداشت.از قرن نهم میلادی «وارگ»ها که تیره‌ای از وایکینگ‌ها بودند به این سرزمین سرازیر شدند و شهر «نووگراد» توسط «یرودیک» یکی از فرماندهان وایکینگ ساخته شد.

گرچه روسیه تاریخی طولانی دارد اما آنچه به عنوان یک حکومت و تشکیلات حکومتی در این کشور به ثبت رسیده از حدود قرن نهم میلادی است. قبل از این تاریخ، قبایل مختلف در اراضی میان دنیپر و ولگا، جلگه و علفزارهای این منطقه به گله‌داری، شکار حیوانات و یا صید ماهی، روزگار می‌گذراندند و اتحاد و ارتباطی بین آنها وجود نداشت.
از قرن نهم میلادی «وارگ»ها که تیره‌ای از وایکینگ‌ها بودند به این سرزمین سرازیر شدند و شهر «نووگراد» توسط «یرودیک» یکی از فرماندهان وایکینگ ساخته شد. برادر رودیک، «الگ» شهر «کیف» را بنا نهاد و به عنوان پایتخت در آن فرمانروایی خود را آغاز کرد.
مناطقی که تحت سلطه «وارگ»ها قرار گرفت «رس» یا «روس» خوانده می‌شد)کلمه روسیه مشتق از این کلمه است). این عنوان بتدریج به مردم ناحیه نیز اطلاق شد. جانشینان الگ بعداً در روسیه به حکومت رسیدند و همان کسانی بودند که آیین مسیحیت را بر این کشور حاکم کردند. از جمله این جانشینان یاروسلاو بود که در تاریخ روسیه به او لقب خردمند داده اند. او در سال ۱۰۱۹ به حکومت رسید.
روس کی‌یف در دوران حکومت یاروسلاول خردمند در قرن یازدهم به اوج عظمت خود رسید. یاروسلاول برای توسعه فرهنگ و تحصیلات در روس تلاش بسیار کرد. وی اولین کتاب قانون روسی را تألیف کرد که نام آن «روسکایا پراودا» (حقیقت روسی) بود. بعد از مرگ یاروسلاول در سال ۱۰۵۴، روس کی‌یف فروپاشید. موقعیت کشور بشدت به کنترل بر راههای تجاری بین اروپای شرقی و بیزانس بستگی داشت و در نتیجه بسته شدن این راهها بعد از حملات اقوام ترکی به نام «پولوفتسی» اوضاع کشور رو به وخامت رفت و با تهاجم جنگاوران صلیبی به قسطنطنیه در سال ۱۲۰۴ وضعیت بدترشد.انتقال حکومت به وارثین متعدد باعث تجزیه قدرت شد. نوه یاروسلاول به نام ولادیمیر دوم (مونوماخ) برای آخرین بار سعی کرد روس کی‌یف را متحد کند ولی بعد از مرگ وی در سال ۱۱۲۵ تجزیه قدرت ادامه یافت.
در این شرایط برخی مناطق از روس کی‌یف جدا شدند. بین آنها نووگورود بیش از همه شهرت یافت و قدرتمند شد. این شهر به عنوان یک قدرت تجاری بر دیگران برتری داشت. در قرن سیزدهم نووگورود به یکی از حکومت‌های شهری اروپا تبدیل شد. کی یف در این بین اهمیت خود را از دست داد و مراکزی مانند سوزدال، ولادیمیر و بالاخص مسکو جانشین آن شدند.هرچند رهبری این مناطق به عهده اعقاب خاندان ریوریک بود ولیکن آنها اغلب در حال جنگ با یکدیگر بودند.
در بهار ۱۲۲۳ میلادی ارتش ۳۰ هزار نفره مغول ها سرزمین هایی که در کنار دریای خزر قرار داشت و همچنین منطقه قفقاز را تحت کنترل خود درآورد. با شکست ارتش ارمنی ها و گرجی ها، آنها وارد شهر دربند داغستان شدند. آلان ها ( آستیایی ها) از شاهان روس کمک خواستند و روس ها هم به درخواست آنان جواب مثبت دادند. ۳۱ مه ۱۲۲۳ در نزدیکی رود کلکا نبردی میان مغول ها و روس ها صورت گرفت که در نتیجه روس ها شکست خوردند. در سال ۱۲۳۶ ارتش مغول ها با رهبری باتی خان به منطقه کناره های رود ولگا حمله کردند و آن را به کنترل خود درآوردند. در ۱۲۳۷ مغول ها به شمال- شرق روسیه واردشدند. در زمستان همین سال شهر ریازان را کاملا تصرف و خراب کردند و سپس حرکتشان را به سوی مسکو ادامه دادند، در این حمله شاه ولادیمیر و تمام اهل خانواده اش توسط مغول ها کشته شدند.
بدین ترتیب حکومت مغول ها در روسیه آغاز شد. طی حکومت۸۰ ساله مغول ها،بار ها مردم روسیه به رهبری شاهزادگان روس با آنان به نبرد پرداختندکه بیشترشان با شکست روس ها به پایان می رسید. بالاخره در سال ۱۴۶۰ میلادی شاه واسیلی دوم حملاتش را از شهر نووگورود آغاز کرد و در نبرد سنگینی که با مغول ها داشت، موفق به شکست آنها شدند.
در سال ۱۴۶۰ «ایوان کبیر» به قدرت رسید. او توانست حکومتی مرکزی بوجود بیاورد و شاهزادگانی را که در گوشه و کنار سرزمین حکومت‌های کوچک و ضعیفی برای خود درست کرده بودند،وادار به اطاعت کند. به این ترتیب مسکو پایتخت سرزمین روسیه شد.
ایوان پس از تثبیت موقعیت خود، از دادن باج به مغولان خودداری کرد. مغول‌ها خشمگین از قضیه، به مسکو لشکر کشیدند اما با مقاومت و سرسختی لشکریان ایوان، شکست خورده و بازگشتند. به این ترتیب روسیه در سال ۱۴۸۰ استقلال خود را به دست آورد. ایوان همچنین توانست در جنگ دیگری، لهستانی‌ها را شکست داده و روسیه را به کشورهای اروپایی مرتبط کند.
پس از ایوان، پسرش واسیلی به حکومت رسید که نقشه‌های پدر را در قدرت بخشیدن به روسیه دنبال کرد. بعد از او، چون پسرش تنها ۳ سال داشت، همسرش و گروه شاهزادگان ودرباریان زمام امور را به دست گرفتند. و تا زمان به بلوغ رسیدن ایوان، روسیه را حفظ کردند.
ایوان چهارم معروف به ایوان مخوف، پادشاهی مستبد بود که رعب و وحشت زیادی را در مردم ایجاد کرد. شکست تزار برای کنترل لیوونیا و ساحل دریای بالتیک در نتیجه مقاومت لهستان و سوئد باعث شد ایوان دچار بیماری روانی شود. سیاست جنون آمیز داخلی وی به قتل بخشی از نخبگان و تهی شدن برخی مناطق مسکونی کشور انجامید. تمام این امور باعث بروز بحران شدید اقتصادی در کشور شد که ایوان مخوف در سال ۱۵۸۴ بعد از مرگش بار آن را به دوش وارثین خود گذاشت.
فیودور اول، فرزند ایوان فردی بیمار و ضعیف بود، برادر زنش بوریس گودونوف در دوران حکومت وی برتری داشت. فیودور بدون وارث در سال ۱۵۹۸ از دنیا رفت. پس از وی شورای اشراف،بوریس گودونوف برادر زنش را تزار اعلام کردند، اما اونیز نتوانست امور را با موفقیت ادامه دهد. در سال ۱۶۱۲ نجبا و شاهزادگان از بین خود «میخاییل رومانف» را به عنوان شاه برگزیدند و قدرت را بطور کامل در اختیار وی گذاشتند. میخاییل فرزند روحانی بزرگ مسکو و نوه برادر زن ایوان چهارم بود. او سلسله رومانف را بنا نهاد که تا انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷ استقرار داشت.
اوضاع روسیه در این زمان بشدت وخیم بود.
پس از رومانف چند نفر دیگر به قدرت رسیدند که نقش عمده‌ای در تاریخ روسیه از خود بجا نگذاشتند. در سال ۱۶۸۲ پتر اول به تخت نشست. او تحولات بزرگی را در روسیه بوجود آورد. در نتیجه برنامه‌های او، اصلاحاتی در ارتش و نظام اجتماعی این کشور انجام گرفت. وی تمایل داشت روسیه به اروپا نزدیک‌تر شود و شیوه‌های زندگی اروپایی به این کشور راه یابد.
پتر کبیر نه تنها از نظر حکومتی، بلکه به لحاظ مذهبی در روسیه تحولاتی را بوجود آورد و نظام قدیمی کلیسا را بر هم زد. او حتی پایتخت جدیدی به نام سن‌پترزبورگ ساخت.
پتر کبیر در سال ۱۷۲۵ فوت کرد. پس از او تا به قدرت رسیدن کاترین دوم، روسیه در بحران فرو رفت زیرا خلاء قدرت منجر به روی کار آمدن افراد مختلف در زمان‌های نه چندان طولانی شد. در دوران کاترین کبیر، روسیه ۴۶۸ هزار کیلومتر مربع از لهستان و بخش بزرگی از اوکراین را به تصرف درآورد. کاترین اصلاحاتی را در سیستم اداری، قضایی و آموزشی روسیه بوجود آورد.
بعد از کاترین دوم، پاول اول به قدرت رسید. حکومت او مصادف با شورش‌های مختلف در میان کشاورزان بود که پس از وی نیز ادامه یافت. سیاستهای مستبدانه وی باعث شد اشرافیان علیه وی توطئه کرده و او را بقتل رسانند.

بعد از پاول، الکساندر اول به سلطنت دست یافت. در این زمان ناپلئون در فرانسه حاکم بود. ناپلئون تصمیم گرفت روسیه را تحت نفوذ خود در آورد و با این فکر به روسیه لشکر کشید. سرما و زمستان طولانی به کمک الکساندر آمد و لشکر ناپلئون پس از ماه‌ها سرگردانی، با تلفات زیاد، شکست خورده به فرانسه بازگشت. در دوران آلکساندر اعتبار و شکوه روسیه در نتیجه پیروزی بر ناپلئون در سال ۱۸۱۲ بشدت افزایش یافت. روسیه بر بخش اعظم ماورای قفقاز، فنلاند و باقیمانده لهستان حاکم شد.
پس از الکساندر، برادرش نیکلای اول به قدرت رسید وپس از وی پسرش الکساندر دوم به جای پدر بر تخت نشست. او مجبور شد اصلاحاتی در وضعیت اجتماعی روسیه بوجود آورد که از جمله می‌توان به لغو نظام ارباب و رعیتی در سال ۱۸۶۱ اشاره کرد. اما این اصلاحات خیلی دیر شروع شد زیرا در این زمان هسته‌های مقاومت مسلحانه در بین روشنفکران تشکیل شده بود و آنان برای انجام عملیات آماده می‌شدند. یکی از نتایج تشکیل اینگونه گروه‌ها، ترور الکساندر دوم در ۱۸۸۱ بود.
جانشینان وی بدون اندیشه به آینده، راه استبداد را پیش گرفتند. این روش اوضاع روسیه را وخیم‌تر ساخت.
امپراطوری در آغاز نسبت به فرهنگ‌های غیر روس بردبار بود. لکن در نیمه دوم قرن نوزدهم و بالاخص در دوران الکساندر سوم تأکید بر روسی بودن رژیم آغاز شد وزبان ها و فرهنگ‌های غیر روس مورد محدودیت‌های فزاینده قرار گرفتند.
در ۹ ژانویه ۱۹۰۵ بیش از ۱۵۰ هزار نفر از کارگران سن‌پتربورگی در حالی که عکس‌هایی از تزار و شمایل‌های حضرت مسیح(ع) و مریم(ع) را در دست داشتند برای دادن عریضه‌ای به شاه به طرف کاخ زمستانی او حرکت کردند. نیکلای دوم تزار وقت، پس از اطلاع از این راهپیمایی، دستور سرکوب مردم که قصد حرکتی صلح‌آمیز را داشتند، صادر کرد. در نتیجه تیراندازی گارد شاهنشاهی، بیش از چند هزار نفر کشته و زخمی شدند.
مردم عامی روسیه که تا آن زمان تحت تاثیر تبلیغات کلیسا، تزار را به عنوان پدر خود می‌پنداشتند، با این کشتار، چهره واقعی او را شناختند و این تغییر نظر، زمینه مناسب تبلیغات علیه حکومت را به مخالفین داد. این کشتار که یکشنبه خونین نام گرفت باعث آغاز انقلاب سال ۱۹۰۵ روسیه شد.
در اکتبر ۱۹۰۵ یک اعتصاب سیاسی آغاز شد که میلیون‌ها نفر از جمله کارگران در آن شرکت داشتند. گرچه ارتش توانست این عملیات را سرکوب کند اما آتش در زیر خاکستر باقی ماند.
پس از این حادثه، تزار دست به اصلاحاتی زد و دستور ایجاد مجالس قانونگذاری را صادر کرد. اما این نوشدارو پس از مرگ سهراب بود.
بروز جنگ جهانی اول، ناتوانی تزار را به اوج رساند. در سال ۱۹۱۵ قوای اتریش و مجارستان، تلفات زیادی را به لشکر روسیه وارد کردند. به دلیل تمام شدن ذخایر مورد نیاز در جنگ و اختصاص تمام امکانات برای رفع نیازهای جنگی، کالاهای مورد نیاز مردم، کاهش و اعتصاب و تظاهرات سراسری افزایش یافت. وجود ۲ میلیون کشته و در همین حدود اسیر و بیش از ۴ میلیون مجروح و معلول، کشور را بکلی فلج کرد و وضعیتی را پیش آورد که تزار در مارس ۱۹۱۷ مجبور به استعفا شد.
اعضای مجلس دوما که نمایندگان طبقه متوسط جامعه بودند، یک دولت موقت را روی کار آوردند. در همین زمان شوراهای کارگری در نقاط مختلف تشکیل شد. این شوراها در ابتدا با دولت همکاری می‌کردند اما از آنجا که با آن در موارد مختلفی از جمله خاتمه دادن به جنگ و تغییر در وضعیت کشاورزان اختلاف پیدا کردند و دولت نتوانست با آنها همراه شود بتدریج از هم دور شدند. مردم به شوراها بیشتر توجه داشتند و حمایت مردم از شوراهای کارگری منجر به انتقال تدریجی قدرت به آنها شد.

لنین بر سر قدرت

کمونیست‌ها که کنترل مرئی و نامرئی شوراها را به دست داشتند،به دو گروه اکثریت (بلشویک) و اقلیت (منشویک) تقسیم شدند. در آوریل ۱۹۱۷، لنین رهبر بلشویک‌ها از تبعید به روسیه بازگشت و با شعار «صلح، نان،زمین» که بیانگر خواست‌های مردم بود علیه دولت موقت به مقابله پرداخت، مبارزه‌ای که در ۷ نوامبر با پیروزی لنین پایان یافت. بلشویک‌ها نام «حزب کمونیست اتحاد شوروی» را بر خود نهادند و قدرت را به دست گرفتند.
مردم از جنگ و نتایج آن به تنگ آمده بودند. لنین معتقد بود بدون صلح، انقلاب روسیه نابود می‌شود. به همین دلیل زیر بار امضای قراردادی با آلمان رفت که منجر به از دست دادن بخشی از خاک روسیه آن زمان از جمله فنلاند، لیتوانی، لتونی و استونی شد.
پس از به قدرت رسیدن بلشویک‌ها، دیکتاتوری وحشتناک‌تری نسبت به دوره تزاری برقرار شد. ترور و اعدام‌های دسته جمعی رواج یافت. همه احزاب و گروه‌های سیاسی از جمله منشویک‌ها از صحنه حذف شدند.
سلطنت‌طلبان، لیبرال‌ها و دیگر گروه‌های مخالف دست به تحریکاتی زدند که منجر به جنگ‌های داخلی گردید. از سوی دیگر، انگلیسی‌ها در مورمانسک، فرانسوی‌ها در ادسا و آمریکا و ژاپنی‌ها در ولادی‌وستک وارد خاک روسیه شدند.
انتقام جویی‌های وحشیانه و دیگر اقدام‌های غیرمعقول گروه‌های مخالف داخلی، باعث ایجاد نفرت مردم از آنها و سرکوبشان توسط همین مردم گردید. شکست متجاوزین خارجی توسط ارتش سرخ -که تروتسکی توانسته بود آنرا به شکل مناسبی در کوتاهترین مدت سروسامان دهد- موفقیت بزرگی برای انقلابیون بود. به این ترتیب تا سال ۱۹۲۲ کمونیست‌ها موفق شدند نه تنها شورش‌های داخلی را سرکوب کنند بلکه به استثناء قسمت اروپایی، روسیه را به مرزهای دوره تزاری برسانند.
لنین با بررسی اوضاع، دستور داد تغییراتی در نظام اقتصادی ایجاد شود و از سخت‌گیری‌های انقلابی کاست. در دسامبر ۱۹۲۲ وحدت جمهوری‌های اتحاد جماهیر شوروی و تشکیل دولت «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» رسماً اعلام شد.

آغاز دوران وحشت

دو سال بعد یعنی در ۱۹۲۴ لنین در گذشت و نبردی بر سر قدرت در گرفت که برنده آن استالین بود.
لنین بخاطر نبوغ او در زمینه برنامه ریزى، او را به کمیته مرکزى بلشویک ها فراخواند و استالین در سال ۱۹۲۲ به سمت دبیر کل حزب انتخاب شد. بعد از مرگ لنین در سال ۱۹۲۴، با وجود اینکه او در وصیت نامه اش توصیه کرده بود که استالین بر مسند قدرت ننشیند، باز توانست قدرت را بدست بگیرد. در همین سال قانون اساسی جدید تصویب شد. حکومت نوین ابتدا از جمهوری های سوسیالیستی روسیه، اوکراین، ماورای قفقاز و بلاروس تشکیل شده بود. بعد جمهوری ماورای قفقاز به سه جمهوری ارمنستان، گرجستان و آذربایجان تقسیم شد. قزاقستان و آسیای مرکزی از جمهوری فدرال روسیه جدا شدند و آسیای مرکزی از ۱۹۲۴تا ۱۹۳۰به جمهوریهای ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان و قرقیزستان تقسیم شد. تا سال ۱۹۲۴ کشور های مهم دنیا با شوروی روابط دیپلماتیک برقرار کردند. آمریکا پس از همه در سال ۱۹۳۳ شوروی را به رسمیت شناخت. استالین تا سال ۱۹۲۹ میلادى توانست قدرت را تماما قبضه کند. و در این سال بود که اولین برنامه پنج ساله اتحاد شورورى با فرمان او آغاز شد.در پایان، این طرح پنج ساله توسعه توانست روسیه عقب مانده را به یکى از کشورهاى بزرگ صنعتى دنیا تبدیل کند.
استالین برای پیشبرد برنامه های خود و از میان برداشتن مخالفان تصفیه رهبران، انقلاب بلشویکی را با شدت هر چه تمامتر دنبال می کرد.تروتسکی رقیب اصلی استالین در سال ۱۹۲۷ از حزب کمونیست اخراج و به آلماآتا تبعید گردید و در سال ۱۹۲۹ محکوم به اخراج از شوروی شد.
در سال ۱۹۳۹ هیتلر و استالین قراردادی سری بستند که دست هیتلر را در حمله به اروپای شرقی و استالین را در باز پس گرفتن قسمت‌های از دست رفته روسیه در قرارداد صلح ۱۹۱۸ باز کرد. اما این قرارداد، دو سال بعد توسط آلمان زیر پا گذاشته شد. لشکر هیتلر در سال ۱۹۴۱ به شوروی حمله کرد. استالین دستور مقابله داد. وی در تلاش برای حفظ امکانات صنعتی، دستور داد کارخانه‌ها به آن سوی کوه های اورال برده شود. هرچه قابل انتقال نبود منفجر می‌شد تا بدست دشمن نیفتد. آلمانی‌ها در بلاروس و اوکراین ابتدا با استقبال کسانی مواجه شدند که از ماشین سرکوبی شوروی رنج برده بودند ولی رفتار وحشیانه آنها باعث تغییر این موقعیت شد. محاصره لنینیگراد درسپتامبر ۱۹۴۱ آغاز شد ولی آلمانها طی سه سال نتوانستند آن را تصرف کنند. این محاصره یک میلیون و ۲۵۰ هزار نفر قربانی داشت. محاصره مسکو در اکتبر ۱۹۴۱ متوقف شد. در جهت جنوبی آلمانی‌ها موفقیت بیشتری داشتند. آنها توانستند تمام اوکراین را تصرف کنند و به سوی ولگا به حرکت درآمدند تا مسکو و لنینگراد را از میادین نفتی قفقاز جدا کنند. آنها در نهایت متوقف و در جنگ حماسی استالینگراد (ولگاگراد کنونی) در هم کوبیده شدند. این نقطه عطف جنگ روسیه و آلمان و امری سرنوشت ساز در تاریخ جهانی بود. پس از آن بیرون راندن آلمانی‌ها بتدریج آغاز شد. در بهار و تابستان ۱۹۴۴ اوکراین و کشورهای بالتیک از نیروهای دشمن پاک شدند. ۲۲ آوریل ۱۹۴۵ نیروهای شوروی وارد حومه برلین شدند و سه روز بعد نیروهای شوروی و آمریکایی در نزد رودخانه الب به هم رسیدند. جنگ در اروپا ۸ ماه می به پایان رسید. سه ماه بعد مطابق با توافق سری متحدین، شوروی به ژاپن اعلام جنگ کرد. ارتش شوروی در جنگ با ژاپن توانست کره شمالی، جزایر کوریل و بخش جنوبی ساخالین را تصرف کند. بر اساس این اقدامات شوروی اعلام کرد در پیروزی بر ژاپن سهیم است. اتحاد شوروى در جنگ دوم جهانى به پیروزى بزرگى رسید. با این پیروزى، اتحاد شوروی توسعه یافت و حیطه قدرتش تا اروپاى میانى رسید و اروپا منطقه اصلى جنگ سرد میان شرق و غرب گشت. پیروزى اتحاد شوروى در این جنگ وموفقیت در تولید نیروى اتمى سبب آن شد که این کشور به قدرت دوم برترجهان تبدیل شود.

خروشچف افشاگر

پس از استالین،مالنکوف نخست وزیر و دبیر کل حزب کمونیست شد، اما چون به تنهایی از عهده این کار بر نیامد سپس از ده روز این پست را به خروشچف واگذار کرد. با بسط قدرت خروشچف بر حزب کمونیست، انتقاد وی از سیاستهای استالین آغاز گردید.وی آزادیهای نسبی در جامعه برقرار کرد و نقش پلیس مخفی کاهش یافت و در عوض دبیران حزبی از اقتدار بیشتری برخوردار شدند.در روابط خارجی، وی سیاست مسالمت آمیزی را با کشورهای غربی در پیش گرفت.

دوران رکود و سقوط

بهرحال خروشچف در سال ۱۹۶۴ از سمت رهبری حزب در دفتر سیاسی برکنار شد و برژنف که رهبری این کودتای بدون خونریزی را بر عهده داشت، به عنوان جانشین او، قدرت را در دست گرفت.
در دوره برژنف، از یک سو شوروی توانست به قدرتی کامل در برابر آمریکابدل شود، ارتش سرخ در چکسلواکی و افغانستان مداخله کرد و قرارداد های مهم سالت-۱ و سالت-۲ بین آمریکا و شوروی بسته شد، اما از سوی دیگر اعضای خانواده و دوستانش یک الیگارشی فسادآلود را در حکومت درست کردند. رشوه‌خواری و فساد اداری در دستگاه حکومتی بوجود آمد.
با مرگ برژنف، یوری آندروپف پس از یک دوره کوتاه دبیر کلی ۱۵ ماهه که ۵ ماه آن نیز در بستر بیماری طی شد در فوریه ۱۹۸۴ در گذشت.
جای آندروپوف را کنستانتین چرننکو گرفت که از او به عنوان سیاستمداری همسو با برژنف نام برده می‌شد او نیز دچار بیماری مهلکی بود و حکومتش تنها سیزده ماه دوام داشت. روز ۱۰ مارس ۱۹۸۵ عمر چرننکوی بیمار نیز به پایان رسید بدون آن که هیچ نشانه ای از ثمره وجود وی در شوروی باقی مانده باشد.
پس از چرننکو، میخاییل گورباچف در راس رهبری شوروی قرار گرفت. وی جوان‌ترین رهبر شوروی بشمار می‌رفت. او با انجام دو برنامه «پرسترویکا» و «گلاسنوست» تغییراتی را در نظام اقتصادی و سیاسی بوجود آورد. افول اقتصادی شوروی در پایان دهه ۱۹۸۰ علی رغم تلاشهای گورباچف برای اجرای اصلاحات ادامه داشت.افزایش تورم به دنبال چاپ اسکناس برای تامین کسر بودجه که سال به سال بر میزان آن افزوده می شد، بر دشواری شرایط افزود.کاهش قیمت نفت در نیمه دوم دهه هشتاد برای شوروی که حدود ۷۵ درصد درآمد ارزی خود را از صدور نفت به دست می آورد ضربه سنگینی بود.

سقوط شوروی

در طول بهار و تابستان ۱۹۹۱ شایعات زیادی درباره کودتا علیه گورباچف در مسکو پخش شد. ارتش کا.گ.ب و کمونیست های محافظه کار تمایل داشتند که یک رهبر قوی برای حفظ تمامیت اتحاد جماهیر شوروی و ایدئولوژی آن بر سر کار آید.عاقبت نیز کودتایی برای جلوگیری از امضای پیمان اتحاد جدید میان جمهوریها شکل گرفت، زیرا این پیمان به تقویت نقش جمهوری ها و تضعیف مرکزیت کشور منجر می شد.
در ۱۸ اوت ۱۹۹۱ هیاتی در ویلای تابستانی گورباچف واقع در کریمه، به دیدار وی رفت. این هیات از گورباچف خواست که وی استتعفا داده و گنادی یانایف را به جانشینی خود تعیین نماید. با امتناع گورباچف، وی در منزل تحت نظر قرار گرفت و کمیسیون فوق العاده أی به رهبری ولادیمیر کریوچکوف، رئیس کا.گ.ب تشکیل شد.ساعت 6 صبح روز بعد، رادیو مسکو و خبر گزاری تاس اعلام نمودند که میخائیل گورباچف به دلیل بیماری قادر به انجام وظایف خود نبوده و مطابق قانون اساسی،معاون رئیس جمهور به جای وی اداره امور را به دست گرفته است.

در پی آن حالت فوق العاده اعلام شد و به غیر از ۹ روزنامه، بقیه روزنامه ها تعطیل شدند. تانکها خیابانهای مسکو را به کنترل خود درآوردند.یلتسین به عنوان رئیس جمهور روسیه با این کودتا مخالفت کرد و آن را عامل ویرانی روسیه خواند و خواهان بازگشت گورباچف و حمایت مردم در جهت سرکوبی کودتا شد.تزلزل برخی عوامل کودتا، موجب شد تا حمایت از یلتسین بیشتر شود و حتی برخی از سربازها و واحدهای تانک به حمایت از پارلمان روسیه پرداختند.بالاخره این کودتا در ۲۱ اوت شکست خورد و در جریان آن فقط ۳ نفر کشته شدند.

شخصیت مرموز گورباچف

نیمه دوم دهه ۱۹۸۰ همزمان با اجرای سیاست پروسترویکا و گلاسنوست، گورباچف در شوروی با چهره جدیدی در صحنه سیاسی روسیه ظاهر گردید: «وریس یلتسین» دبیر کل سابق حزب کمونیست مسکو.او که در سالهای ۱۹۷۶ دبیر کل حزب کمونیست منطقه سوردلوفسک بود، در آوریل ۱۹۸۵ به مسکو فراخوانده شد و به زودی دبیر اولی حزب کمونیست شهر مسکو را به عهده گرفت.به علت مخالفت با روند کند اصلاحات،گورباچف در سال ۱۹۷۸ از ریاست حزب کمونیست مسکو و عضویت دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی کنار گذاشته شد.اما بوریس یلتسین در انتخابات کنگره نمایندگان خلق که در مارس ۱۹۸۹ برگزار شد،با آرای بالایی به پیروزی رسید و بر خلاف تمایل گورباچف در سال ۱۹۹۰ به ریاست پارلمان برگزیده شد.در اولین انتخابات عمومی و آزاد ریاست جمهوری در تاریخ روسیه، که ۱۲ ژوئن ۱۹۹۱ برگزار شد،بوریس یلتسین با کسب ۵۷/۳ درصد آرا در مقابل ۵ رقیب انتخاباتی خود به پیروزی رسید.

درست یک ماه بعد وی از عضویت حزب کمونیست کناره گیری کرد و بر محبوبیت خویش در میان مردم افزود.در جریان کودتای ماه اوت مسکو و در غیاب گورباچف، وی رهبری عملیات ضد کودتا را به عهده گرفت و به رهبر بلا منازع روسیه تبدیل شد. پس از کودتایی که عامل فروپاشی شوروی شده بود،جمهوری ها عملا راه استقلال را در پیش گرفتند و یلتسین با حمایت از این جریان موضع خود را محکمتر کرد.در ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱ گورباچف با استعفا از ریاست جمهوری اتحاد شوروی و اعلام انحلال آن، کاخ کرملین و ادارات دولتی مربوطه را به بوریس یلتسین و دولت روسیه واگذار کرد.
دو دوره ریاست جمهوری بوریس یلتسین،فراز و نشیبهای فراوانی را برای مردم روسیه در بر داشه است.ایجاد روند دموکراتیزه کردن کشور،تلاش برای عضویت در خانه واحد اروپایی و همکاری با ناتو،فقر معیشتی مردم، بحران اقتصادی سال ۱۹۹۷،بیماری مدام رییس جمهور، چند نوبت انحلال هیات دولت و نهایتا سپردن امور به نخست وزیر در دسامبر ۱۹۹۹ و ترک قدرت از وبژگیهای دوران حکومت بوریس یلتسین است.

آغاز عصر پوتین

«ولادیمیر پوتین» از این تاریخ تا ماه مارس سال ۲۰۰۰ همزمان نخست وزیر و رهبری دولت را به عهده داشت و از آن پس رسما به عنوان رییس جمهور کشور کار خود را آغاز کرد.وی اقدامات گسترده ای را برای تجدید ساختار حکومت،جلوگیری از روند واگرایی مناطق و مرکز و همچنین تحکیم ساختار سیاسی دولت آغاز کرده است.

منبع راسخون

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ