دین بودایی
سرچشمه های دین بودایی را باید در نوع دنیایی که این حرکت نخستین بار در آن ظهور کرد؛ جستجو نمود.
۱-۱. زمینه های قبلی
ظهور دین بودایی را باید در قرن ششم قبل از میلاد در هندوستان، درست همزمان با نوشتن اوپانیشادها است. هر دو دین جینی و بودایی رایحۀ دین باستانی هند را داشتند، امّا محتوای آنها کاملاً متفاوت بود.
ادیان بودایی و جینی در سرزمینی بیرون از دشتهای دامنۀ رودخانه گنگ، در شمال غربی هند متولد شده بودند. ماهاویرا و بودا ، هر دو از طبقۀ کاست کشاتریا (جنگ آوران) بودند.
جستجو به دنبال کشف حقیقت زندگی به سبک ادیان بودایی وجینی نیز در میان آوارگان در جنگل و مرتاضان و ریاضت پیشگانی که در جنگلها یا استراحتگاههایی که توسط افراد ثروتمند تدارک دیده می شد سکونت داشتند،یا در نقطه ای از جاده و یا در گوشه ای از بازار که فرصت دیدار و گفتگو برای این قبیل افراد دست می داد، صورت گرفته است.
۱-۲. بنیانگذار
زندگی اولیه- با وجود اینکه در مورد نیت گواتما(گواتاما) بودا، در مورد بنیانگذاری یک دین جدید تردید وجود دارد، وی به عنوان پایه گذار دین بودایی شناخته می شود.
گواتما که همچنین به نامهای ساکیامونی و شاهزادۀ سیذارتا(سیدهارتا) نیز شناخته می شود،در حدود سال ۴۸۳ق.م. در حالی که به صورت رهبر یک جمع روبه رشداز طرفداران مخلص و سرسپردۀ خویش در آمده بود، جهان را وداع گفت . پدر وی سودهودانا ، درست شبیه به حکومت ماهاراجه های هندی در استانهای هند در قرون اخیر ، بر سرزمین کوچکی که امروزه نپال خوانده می شود، حکم می راند.
حصول تنویر- گواتما، به رغم همۀ کوششهایی که پدرش برای راضی و خوشحال نگاه داشتن او به عمل می آورد، یک روز در سن ۲۹ سالگی تصمیم گرفت که خانه و کاشانۀ خود را رها کرده و زندگی مرتاضانه و دوره گردی پیشه کند.
احادیث بودایی می گویند که گواتما شش سال تمام ، از انواع و اقسام آموزگاران دینی عصر خود تبعیت می کرد؛ امّا سر انجام راه زهد و ریاضتی افراطی را در پیش گرفت، به نحوی تقریباً تا مرحلۀ مرگ پیش رفت. سپس به یک زندگی تا حدودی ملایمتر بازگشت کرد که به هر حال، هنوز شامل خودداری از لذات جسمانی و در عوض ، تمرکزروی تفکر و مراقبۀ شدید بود. به این ترتیب، وی به مرحله یا مقام روشنایی یا بودهی دست یافت، در حالی که زیر یک درخت بودهی- درخت انجیر مقدسی که شاخه ها و ریشه های زیاد و گسترده ای داشت- نشسته بود. کلماتی که خود وی در رابطه با این تجربه و شهود تنویر و راه یابی بر زبان آورده، در یکی از قدیمی ترین نسخ متون بودایی به شرح زیر، دیده می شوند:
من اینگونه فکر و ادراک می کردم که فکر و ذهنم از آساوای(فساد) هوای جسمانی ، یا آساوای میل به زندگانی، یا آساوای جهل و غفلت آزاد شده بود و در این من آزاد و رها شده، دانش و معرفتی نسبت به این آزادی و رهایی به وجود آمد. من به تحقیق فهمیدم که تجدید تولد من از بین رفته و زندگی دینی من به سرانجامی که باید برسد، رسیده است. چیزی(برای من) ورای این جهان وجود نخواهد داشت… جهل وغفلت کنار زده شده و معرفت سربرآورده است. تاریکی کنار رفته و نورو روشنایی به جای آن نشسته است.
سپس بودا پنج تن از معلمان فکری پیشیت خود را در پارک گوزن در سارنات، نزدیکی واراناسی جدید(بنارس) پیدا کرد و اولین خطبه یا موعظۀ خویش را برای ایشان ایراد نمود. همین افراد، اولین گروه از پیروان وی را تشکیل دادند.
موعظۀ پارک گوزن ، عمدتاً بیان و توصیف چهار حقیقت با شکوه است که تا کنون یا مرکز دهارما یا تعلیم بودایی است. این چهار حقیقت ، به صورت خیلی ساده به قرار زیر است:
۱. همه چیز،درد ورنج و عذاب است.
۲. درد ورنج حاصل امیال و آرزوهاست.
۳. قطع میل و آرزو به معنای قطع رنج و عذاب است.
۴. این کار نیز تنها از طریق راه هشتگانه اصیل وبا شکوه امکان پذیر است که عبارت است از: افکار صحیح، امیال صحیح، کلام صحیح ، عمل صحیح، زندگی صحیح، کوشش صحیح، توجه صحیح و سرانجام تمرکز صحیح.
به نظر می رسد عمده ترین روشی که در تعالیم بودا به کار می رفته ، روش محاوره و گفتگو بوده است؛ هر چند خطابه ها و سخنان موعظه آمیزی نیز از وی ثبت شده، که معمولاً با بحثی در مورد فضایل اخلاقی آغاز شده و سپس به اموری عمیق تر می پردازند. روزهای آخر زندگی و مرگ بودا، در متنی کوتنه، تحت عنوان کتاب نا خوشی عظیم شرح داده شده است.
وی چهار مرحله از خود بی خود شدن را طی کرده و سپس در گذشت.
پس از بحث و گفتگوی فراوان در بین پیروان او، سرانجام آثار برجای مانده از زندگی او نیز از میان رفت و تنها احترام و تکریم بودا بود که باقی ماند.
ناجی یا نجات بخش به سختی می تواند تصویر گر چهرۀ شخصیتی باشد که خود به مردم تعلیم می داد که خودشان چراغ راه خویش باشند. از طرف دیگر، زندگی وی نمونه ای خوب والگویی مناسب برای همۀ کسانی است که سعی در آزادی و رهایی خوشتن خویش دارند. مسلماً وی در وجود کسانی که به سراغ او می روند، عکس العمل شایسته و صمیمانه ای را برمی انگیزد؛به علاوه اینکه اصول تعالیم و نظام راهبان بودایی نیز، برای پناه جستن افراد وجود دارد. این واقعیت که پیروان دین جینی و همچنین ادیان دیگر او را فریبکار و اغواکننده می خواندند، خود شاهدی از ناحیۀ غیر بوداییان است، براینکه قدرت جذب وی تا چه اندازه بود و چگونه وی، حتی پیروانی را از میان هواداران معلمان دینی دیگر، به سوی خود جذب می کرده است.
۲. متون مقدس ، از صورت شفاهی تا مکتوب
در میان بوداییان اعتقادی اساسی وجود دارد مبنی بر اینکه هستۀ مرکزی تعالیم کتب مقدس بودایی، منعکس کنندۀ پیام اولیه و اصلی خود بودا است. دلایل و شواهد خوبی وجود دارندبر اینکه باور داشته باشیم راهبان پیرامون وی، آنچه او به شاگردان و مریدان خویش می گفت و سخنانی که با دیگران رد وبدل کرده بود، از بر کرده و مکرراً بازگو می کردند.
متونی که به زبان پالی هستند، احتمالاً جزو اولین متنهایی بوده اند که به رشته تحریر در آمده اند. تاریخ کتابت آنها نیز حدود نیمه های قرن سوم پیش از میلاد است که یا همزمان با متون سانسکریت بوده، یا کمی قبل از آنهاست. زبان پالی از پراکریتها، یا گویشهای زبان سانسکریت است که در زمان ظهور دین بودایی در آن مناطق رواج داشته است.
نسخۀ سانسکریت متون مقدس بودایی، از هر نظر دارای اهمیت و با نسخۀ پالی آنها برابر است. این متون، تنها بعضی از مطالب پالی را ندارند و در عوض شامل پاره ای اضافات هستند، که یقیناً افزوده های متأخرتر از دوران اولیه دین بودایی است.
۲-۱. ساختار و محتوای متون مقدس
این متون مقدس، وقتی سرانجام به صورت مکتوب درآمدند، روی برگهای پهن درختهای نخل منقوش گردیده و سپس در تعدادی سبد یا پیتاکا جمع آوری شدند. همانطور که این نوشته ها را دسته بندی و مرتب می کردند، سه گروه از نوشته ها به صورت متمایز پدید آمدند که به نام سه سبد یا تری پیتا کا شناخته می شوند: سبد نظم و انضباط (وینایا پیتاکا)، سبد خطابات (سوتا پیتاکا) ، و سبد مطالب بیشتر، یا تعالیم مخصوص (آبهیداما پیتاکا).
نظم و انضباطی که در سبد اول از این مجموعه به تصویر در آمده، همان نظم و رسومی است که باید سانگهه یا نظام راهبان بودایی مورد پیروی قرار دهند. این قسمت بیشتر روی پراتی موکشا (در زبان پالی، پاتی موکشا) متمرکز است، که به معنای آن چیزی است که قید و بند به وجود می آورد( واجبات) .
سبد خطابات و مواعظ ، بدون شک مهمترین و پرمعناترین بخش از متون مقدس بودایی، هم برای کل امت بودایی و هم برای اکثر پزوهندگان است که علاقه مند به مطالعه این دین هستند.
سبد مواعظ و خطبه ها به پنج قسمت تقسیم شده، که دو تای اول آن بر مبنای حجم مطالب گروهبندی شده اند: مواعظ و خطبه های طولانی و مواعظ و خطابات متوسط . قسمت سوم شامل گفتار مرتبط به هم بوده وبخش چهارم نیز مشتمل بر سخنانی است که دارای یک فهرست است.
قسمت نهایی در سبد مواعظ و خطبه ها، مجموعه ای از کارهای کوچک متفرقه است که احتمالاً از آن چهار قسمت مدون و منظم قبلی، برای خواننده عادی مأنوستر است.
قسمت تعالیم اضافی یا مخصوص، که آخرین بخش از مجموعۀ سه سبد بودایی را تشکیل می دهند (آبهیداما پیتاکا) به مراتب از بحث مقدماتی یا معرفی دین بودایی فراتر می رود. به عنوان نمونه، کتاب اول آن عبارت از تعیین و شماره بندی دهارماها است و فهرست مبسوطی از عناصر و جریانات ذهنی است که بعضاً اخلاقیات روانشناسانه خوانده می شود. کتاب دوم تجزیه و تحلیلی بر کتاب اول است و کتاب سوم نیز، بحث را بر مرتبط ساختن این عناصر با سایر گروهها و مباحث دیگر ادامه می دهند.
۳. نظریۀ اولیّۀ بودایی
هنگامی که از خود می پرسیم تعالیم اولیه بودایی خود آنها بوده اند، پاره ای اصول نظری خاص نمایان می شوند. قبل از هر چیز و در ابتدا، با خود خصوصیت حیات و زندگی برخورد می کنیم؛ ماهیت وجود داشتن و بودن . پس از آن، حقایق اصلی چهارگانه ( چهار حقیقت با شکوه) و راه هشتگانه اصیل و پر شکوه وجود دارند که شامل اموری هستند که فرد باید در خلال زندگی- با همۀ مسائل و مشکلات آن- انجام دهد. هدف رسیدن به نیروانا و اینکه معنای آن در مورد افراد انسان چیست نیز، یکی دیگر از مسائل نظری برای پژوهشگران مکتب بودایی است.
اجزای متشکله هستی یا وقعیات حیاتبه این گونه اند. این امر نباید تعجب کسی را بر انگیزد که بشنود حیات در وهلۀ اول، ناپایدار، گذران، فانی و در حال تغییر و تبدیل است.
خصلت دوم وجود و هستی بشری این است که زندگی چیزی جز درد و رنج و بدبختی نیست . بالاخره آنچه برای بسیاری از مردم سخت و گیج کننده است، سومین جزء یا خصوصیت هستی است؛ اینکه هیچ خود یا نفس ای وجود ندارد.
متفکرین بودایی و هندویی بر سر این سؤال که آیا بودا وجود آتمان را انکار کرده است یا خیر، سالها مجادله کرده اند. آیا در پس خودداری او از بحث در این باره، اعتقاد وی به یک هستی مطلق – اعم از شخصی یا غیر شخصی- وجود دارد؟ یا اینکه شواهد و دلایل موجود مؤید عدم اعتقاد وی به این مطلب ، یا رد و انکار آن است؟ اگر انسان نظر وی در مورد گذران بودن حیات، ماهیت درد آور داشتن آن و نیز این اعتقاد را که باور داشتن به هر چیز ثابت و باقی، در نهایت به وابستگی به آن چیز و در نتیجه درد و رنجی مستمر می انجامد، بپذیرد، درآن صورت مشکل می توان گفت که بودا به وجود آتمان اعتقاد داشته است.
تمسّک و ارجاع بودا به سه حقیقت از چهر حقیقت با شکوه، نشانۀ امتناع او از درگیر شدن درنظریه پردازی های هندویی و بازگشت به جریان اصلی تفکرات خویش است که توجه و تأکید اصلی آن، بر اساس و ماهیت مسئلۀ درد و رنج انسانی، نحوۀ مقابله با آن و راه رهایی ازآن است.
۳-۱. چهار حقیقت برجسته و راه هشتگانۀ اصیل
در بحث از حیات بودا ، قبلاً به چهار حقیقت اصیل و با شکوه دین بودایی نیز اشاره کردیم. درآنجا دیدیم که درد و رنج افراد انسانی که دومین جزء از اجزای متشکّلۀ هستی و وجود آدمی است، به موازات اولین حقیقت اصیل حیات آدمی نیز هست؛ به این مضمون که حیات انسانی سراسر درد و رنج و بدبختی است.
حقیقت دوم از حقایق اصیل چهارگانه ، میگوید که برای این درد و رنج علتی وجود دارد: بدبختی انسانها ریشه در میل، آرزو، اشتیاق و وابستگی دارد.
سومین حقیقت از چهار حقیقت اصیل، امید را درنگاه تفکر بودایی نشان می دهد.
امّا چگونه کسی می تواند میل و اشتیاق را در وجود خود خشک کند؟ چهارمین حقیقت برجسته و اصیل دین بودایی دعوت مردم به تبعیت از راه هشتگانۀ اصیل است که دو مرحلۀ نخست آن، یکی اعتقادات یا دیدگاههای صحیح و دیگری نیات و آرزوهای صحیح است.
مراحل سوم، چهارم و پنجم – سخن صحیح، عمل صحیح و زندگی صحیح- بخش میانی را تشکیل می دهند و در مورد همۀ افراد قابل پیاده سازی هستند.
سه مرحلۀ نهایی- کوشش صحیح، تفکر صحیح و تمرکز صحیح- از طریق تفکر و مراقبه و جذبه های متعالی، افراد را به سطوحی فراتر از وظایف و روابط مرسوم در جامعه هدایت می کنند.
۳-۲. کارما و خلقت و ایجاد وابسته
فهم و درک بوداییان از نظریۀ کارما و نیز خلقت و ایجاد وابسته، کمکی در شرح و بیان حقایق دوم و سوم از مجموع چهار حقیقت بر جسته و نیز مسئلۀ اساسی و اصلی دین بودایی است. آن مسئله این است که اگر در واقع، خود یا من پایداری وجود نداردکه دروجودهای بعدی فرد ظاهر شود، چگونه است که پیروان دین هندویی و دیگران از تناسخ یا تولددوبارۀ روح در بدنی دیگر صحبت به میان می آورند؟ اگر خود پابرجایی وجود ندارد که حاصل و تبعات اعمال آدمی در این حیات فعلی را به حیات بعدی او منتقل کند، دیگر تولد دوباره به چه معناست؟
قدم اول در مواجهه با این مسئله این است که آن را از این فکر که هویت پایداری وجود دارد که به وسیلۀ دو فرد- یا جریانی از افراد معین- در طول چند دوره مورد مشارکت قرار می گیرد، جداسازیم. مفهوم تناسخ روح نزد بوداییان، مانند یک بار اضافی است. پنج اسکاندها یا ویژگی اصلی هر فرد، در زمان تولد وی فراهم آمده و به هنگام مرگ او پراکنده می شوند؛ در نتیجه، هیچ خود یا نفس پابرجایی برای انتقال به یک هستی و وجود آتی بر جای نمی ماند؛ امّا کارهایی که یک فرد در یک وجود یا هستی انجام می دهد، می تواند هستی و وجود فرد دیگری را که خود مجموعه ای از پنج صفت اصلی یاد شده است، موجب شود. از ناحیۀ نیروی کارما، نوعی رابطۀ علّی بین شخص اول و دوم وجود دارد؛ امّا هیچ گونه اشتراک هویتی ای در کار نیست.
۳-۳. هدف غایی : نیروانا
در انتهای جاده، انسان باید متوقع چه چیزی باشد؟ هدف نهایی کدام است؟ کسی که میل و اشتیاق را- که موجب همۀ دردها و عذابها بوده است در خود می کشد، راه هشتگانۀ بودایی راکه به سوی مراقبه و تمرکزی متعالی تر رهنمون می شود، طی کرده و به نیروانا رسیده است( در زبان پالی به آن نیبانا گفته می شود) که از لحاظ معنای لفظی، به معنای خاموش کردن یک شعله یا توقف وتعطیلی است و درمکتب بودایی، به عنوان هدف نهایی و غایی حیات مطرح شده است.
این وسوسه وجود دارد که نیروانا، به عنوان یک حالت روحی متعالی شامل آرامشی عظیم سخن گفت؛ امّا بهتر این است که آن را مانند تجربه ای بدانیم که از هرگونه توصیف و بیان طفره می رود و امری است که به آزادی کامل فرد ورها شدن از هرگونه رنج و عذاب می انجامد.
یکی از نتایج آن کاملاً روشن است: اینکه شخص دیگری وجود و هستی ای توأم با درد و رنج پیدا نخواهد کرد و این، خود بسیار شادی آور و آرام بخش است.
۴. آداب و رسوم دین بودایی
۴-۱. عبادات و مراسم دینی
پرستش و عبادت بودایی، در وهلۀ نخست بر تصدیقی ساده و مستقیم که سه پناه خوانده می شود، متمرکز است. من به بودا پناه می برم؛ من به دهارمه پناه می برم؛ من به سانگهه پناه می برم.
سه استعاذۀ یاد شده تقریباً بخشی از هر فعالیت بودایی است. از نظر بوداییان، پناه بردن به بودا به معنای این نیست که بودا هر فرد بودایی که این کلمات را زمزمه کند، نجات خواهد داد.
تعالیم بودایی چنین است که این تنها اعمال خود آدمی است که به تنویر و سپس رسیدن به نیروانا منجر خواهد شد.
هنگامی که راهبان بودایی ، هر صبح و شام برای ادای پوجا (نیایش و عبودیت) در دیرها جمع می شوند، این سه استعاذه خوانده شده و سوتراها به آواز قرائت می شوند.
همچنین آداب و مراسم خاص پوجا برای مناسبتهای ویژه وجود دارند که از آن جمله ، مراسم وساک در چهاردهمین روز(ماه کامل) از ماه مه است؛هنگامی که تولد بودا، رسیدن وی به مرحلۀ تنویر و سرانجام مرگ او و ورود به مقام پاری نیروانا جشن گرفته می شود.
امّا فرصتها و مناسبتهای خاص ، همۀ مطلب نیست.عبادتهای روزانه، بیش از هر امری نشانه ای از تقوا و پرستش بودایی است که در همه جای سرزمین بودایی، از معابد بزرگ و عمده گرفته تا آنهایی که بسیار کوچک هستند، اجرا می شود.
معابدی که دارای اثری از بودا هستند، از اهمیت ویژه ای برخوردارند. این آثار بر جای مانده بسیار با ارزش تلقی شده و مربوط به زمانی است که آنچه از بودا بر جای مانده بود، به هنگام مرگش بین شاگردان و حواریون وی تقسیم شد. معابد و دیرهای بسیار بزرگی ساخته شدند تا یک دندان، استخوان، خاکسترهای بودا و یا شاید تکه چوبی از درخت انجیری که می پنداشتند بودا در زیر آن به روشنایی رسیده، در خود جای دهند.
تفکر و مراقبه : از همان روزگار اولیه دین بودایی، تفکر و مراقبه از اجزای اصلی فعالیتهای راهبان بودایی بوده است. مراکز تفکر و مراقبه برای افراد معمولی نیز بسیار شهرت دارند. دهیانا که رایج ترین واژه ای است که برای این تفکرو مراقبه به کار می رود، هفتمین قدم در راه هشتگانۀ برجستۀ دین بودایی است.
قدم بعدی و نهایی، ساماندهی استکه بهترین ترجمۀ آن توجه و تمرکز است.
کسی که به دنبال سلوک، تمرکز و مراقبه می رود، حتماً باید معلمی داشته باشد که نقش آموزگار و مرشد وی را بر عهده گرفته و راه صحیح را نشانش دهد.
پس از اینکه شخص مراحل مقدماتی را طی کرد، وارد مرحلۀ آخری می شود که از چهار دهیانا تشکیل شده است. اولین دهیانا که با فکر اولیه و فکر نامربوط به دست می آید ، زاییدۀ بی اعتنایی بوده و وجدآمیز و لذت بخش است. در دهیانای دوم ، فکر با تمرکز جایگزین می شود که آن نیز به مرحلۀ رشد و تعالی رسیده و به نوبۀ خودبه دهیانای سوم می رسد، که عبارت از متانت و آرامش، دقت و مواظبت وآگاهی روشن است. سرانجام، در دهیانای چهارم، نه عصبانیت وجود داردو نه شادی و انسان جملگی آرامش و تفکر و مراقبه می شود. در این مرحله، انسان زندگی های قبلی خود را به خاطر آورده، آزادی و عدم وابستگی را کاملاً تجربه می کند.
۴-۲. حیات اخلاقی
اخلاق بودایی به صورت بسیار ساده، در پنج فریضه یا دستور خلاصه می شود که سنگ زیربنای حیات اخلاقی رهبانان و افراد معمولی است. این پنج فریضه یا دستور عبارت از اجتناب از موارد زیر است: نابودی حیات و زندگی، گرفتن چیزی به زور، بی عفّتی و عدم پاکدامنی، دروغگویی و نوشیدن مشروبات الکلی، قوی و جهل آور.
مفهوم بودایی سیلا یا اخلاقیات به طور کلی، که هم برای جامعۀ رهبانیت و هم افراد عادی است، شامل این پنج فریضه یا حکم اخلاقی بوده و قدری نیز دامنۀ آن را توسعه می بخشد. در سیلا، کشتن، دزدی کردن و
سوء رفتار جنسی تحریم شده و حکم مربوط به گفتار دروغ و ناصحیح، به موارد مشخص تری نظیر سخن کذب،تهمت، سخن درشت و خشن و صحبتهای احمقانه و توأم با سبکسری تسرّی داده شده است. در سیلا همچنین در رابطه با افکار مبتنی بر طمع و آزمندی ، یا افکار خصمانه و نظرات باطل اخطار داده شده است. همچنین سیلا فضیلتهایی از قبیل کفّ نفس، قناعت و رضایت به ضروریات و حوایج روزمره، استقامت و پایداری در تبعیت از راه میانه، طهارت، تواضع، اعمال آزادمنشانه، سپاسگزاری، احترام و تکریم بودا و عقیدۀ بودایی و نظام رهبانی، تساهل ، صمیمیت و خلوص را شامل می شود. علاوه بر این، خیر خواهی و محبت نیز از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و در شخص بودا تجسم می یابند؛ زیرا وی ترجیح داد در دنیا باقی بماند و مردم را آموزش دهد، تا اینکه آن را ترک کند.
به این ترتیب، اخلاقیات اولیۀ بودایی راه میانه ای بود در بین دو حالت افراط و تفریط زهد و ریاضت پیشگی سخت و مسامحه و آزادی زیاد.
۴-۳. روابط بین راهبان و عامّۀ مردم- نظام رهبانی
شاگردان یا حواریون اصلی بودا به نام بهیکوها، یا راهبهای دوره گرد و گدا خوانده می شدند. همین ها بعداً هستۀ مرکزی سانگهه یا نظام رهبانی بودایی را به وجود آوردند.
این احتمال وجود داردکه سانگهۀ بودایی وقتی به وجود آمده باشد که بودا و شاگردان ومریدان وی ، مانند گروههای مشابه دیگر، الگوی خاصی را برای عزلت نشینی موقت خویش در فصل باران پذیرفته بودند.
در طول زمان، نظام رهبانی بودایی دارای نظم و انضباط بهتری گردید و در نتیجه، ثبات نهادی و تشکیلاتی به دست آورد.
وینایاپیتاکا، یا متون مقدس مرتبط با سبد نظم و انضباط دینی شامل قوانین و مقررات مربوط به راهبان بودایی بود.
چهار حکم یا فریضه اول در مجموعه پراتی موکشا، قوانین پاراجیکا خوانده می شوند؛ زیرا شکستن آنها موجب اخراج فرد از نظام رهبانی شده و در نتیجه برای وی یک شکست محسوب می شود.
پنجمین دستور که در مورد عدم نوشیدن مشروبات الکلی است، قانون پنجاه و یکم در مجموعۀ پراتی موکشا را تشکیل می دهد.
سیزده بند قانونی بعدی، چنانچه شکسته شوند، به جلسۀ رسمی مقامات روحانی ویک دوره تعلیق یک ماهه به عنوان تنبیه منجر می شوند. این قوانین در ارتباط با جرایم جنسی، داشتن محل زندگی بیشتر ازآنچه مورد نیاز است، ایجاد دردسر و مشکل برای نظام روحانی دیر یا ایجاد بی میلی نسبت به آن است. دو قانون دیگر هم وجود دارد که در مورد تحریم راهبها از نشستن در جایی که توسط خانمها پیشنهاد شده باشد و استفاده از کلمات و واژه های مفسده آمیز است. این خطایا نیز مستلزم تشکیل جلسه مجمع روحانی است وتنبیه مربوطه توسط اعضای مجمع تعیین می شود.
تعداد سی قانون یا مقررات نیز وجود دارد که مستلزم توبه و از دست دادن پاره ای از اشیاء و لوازم، از قبیل ردای رهبانی، فرش خواب و کاسۀ درویشی است. اینها برای وقتی است که راهبی بیش از حد نیاز خود، از این لوازم داشته باشد. پس از آن، نود و دو قاعده و حکم وجود دارد که جملگی مستلزم توبه کردن است و موضوع آنها نیز سخن نامناسب، تحریک افراد به دودستگی، پیشنهاد روابط نامناسب با زنان- به خصوص با راهبه ها یا به اصطلاح بهیکونی ها- و راهنمایی دیگران د ر جهت انجام چنین امور غلطی است.
۴-۴. شیوۀ زندگی برای تودۀ مردم
یکی از وظایف اصلی تودۀ مردم، جمع آوری وتقدیم هدایا به دستگاه روحانی است؛ از ریختن چند دانه برنج در کاسۀ یک راهب دوره گرد گرفته ، تاتقدیم لباس و پارچه برای دوخت ردای رونیان. ثروتمندان نیز می توانند هدایای بزرگتری نظیر استوپاها، معابد بودایی یا پاگودها را بنا کرده و تقدیم می نماید.
افراد معمولی می توانند متون مقدس دین بودایی را تحت سرپرستی و نظارت آموزگاران رهبانی بیاموزند تا به این ترتیب ، در حیات فعلی بر سطح دانش و حکمت خویش افزوده وبرای زندگانی آتی خویش نیز، وجود هستی متعالی تری را آماده سازند.
پنج حکم یا قضیۀ کلاسیک دین بودایی، در مورد روحانیان و افراد معمولی آن دین به یک اندازه مصداق دارد. برهمین منوال، فضیلتها و صفات گوناگون دیگری هستند که به هر دو دسته تعلق دارند؛ اگرچه مردان و زنان معمولی (غیرروحانی) بودایی این احکام و فرایض را در محیط جامعه و خانوادۀ خویش به کار می گیرند.
والدین کوشش می کنند تا فرزندان خود را مطابق آداب و سنن بودایی پرورش دهند و آنها را به سنت بودایی وارد کنند.
رابطۀ بین راهبهای بودایی و عامّۀ مردم ، رابطۀ منحصر به فرد است. راهبها به چشم افراد بزرگتری دیده می شوند که از احترام تزلزل ناپذیر تودۀ مردم بودایی برخوردارند؛ مردمی که آنان را به چشم بهترین الگوی حیات بودایی نگاه می کنند.
۵. شاخه های اصلی دین بودایی: تراوادا و ماهایانا
دو شاخۀ اصلی و عمده ای که در جهان بودایی وجود دارند، یکی مکتب تراوادا یا عقیده و نظریۀ بزرگترها است، که بوداییت کشورهای جنوبی آسیا است و دیگری مکتب ماهایانا یا گردونۀ بزرگ ، که بوداییت کشورهای شرق آسیا است.
طی سالیان متمادی، هم محققان صاحبنظر و هم مطالعه کنندگان و ناظران اتفاقی، این دو مکتب اصلی دین بودایی را به نام مکاتب هینایانا و ماهایانا می خوانند. هینایانا به معنی گردونۀ کوچک و ماهایانا هم که قبلاً دیدیم ، به معنی گردونۀ بزرگ. به راحتی می توان حدس زد که ماهایانایی ها باید این اصطلاح را باب کرده باشند؛ با این اعتقاد که مکاتب آنها گردونه یا وسیلۀ کاملاً بزرگتری برای نقل و انتقال افراد بشر، از میان دریای غم و اندوه است. پس از جنگ جهانی دوم ، سالها طول کشید تا پیروان فرقه ای که هینایانا خوانده می شد، سرانجام توانستند نا رضایتی و ناخشنودی خویش را نسبت به واژه ای که از نظر آنان زیادی فروتنانه و نیز غیر دقیق بود، ثبت کنند. بنابراین، در متون و کتب جدیدتری که در این زمینه نوشته شده، به جای اصطلاح هینایانا، بیشتر از واژۀ تراوادا که به معنی راه یا نظریه قدما و بزرگترها است، استفاده می شود.
هر دو مکتب تراوادا و ماهایانا، کتاب مقدس تری پیتاکا یا سه سبد معروف را معتبر و مستند تلقی می کنند؛ امّا بین روایت های ایشان از متن مزبور اختلافاتی وجود دارد. پیروان ماهایانا ۵۵ مجلد حجیم که ۲۱۸۴ سند را شامل می شود، به همراه ۴۵ مجلد از ضمایم به آن می افزایند. تعدادی از گروههای ماهایانایی ، تنها روی یک متن خاص نظیر لوتوس سوترا تأکید می ورزند واز متون دیگر، خیلی به ندرت و به صورت اتفاقی استفده می کنند.
وقتی پیروان شاخۀ تراوادا راجع به بودا صحبت می کنند، در واقع همان گواتاما بودا، بنیانگذار دین بودایی را در نظر دارند؛امّا نزد ماهایانایی ها، تعداد بسیار زیادی بودا وجود دارند که همه در صحنه ای کاملاً نمایشی و دراماتیک، در متن مقدس لوتوس سوترا، در یک نقطه در کنار هم جمع شده اند. بعضی از این بوداهای خاص از اهمیت بیشتری برخوردارند؛ نظیر بودایی به نام آمیتابها(آمیتابا) که به اصطلاح ، خدا یا رب سرزمین پاک بوداییان در مکتب بودایی سرزمین پاک است. در متون تراوادایی نیز از بوداهای دیگری نام برده می شود که سه نفر از آنها، کسانی هستند که در روزگاران قبل از گواتاما می زیسته اند؛ یا مثلاً یکی دیگر از آنها میتریا نام دارد که بودای موعود یا منتظر است. بودای آینده، حتی در کتب اولیه بودایی نیز به نام بودیستوه خوانده شده، که به معنای کسی است که به مقام تنویر و روشنایی رسیده و در نتیجه، در مسیر رسیدن به نیروانا است.
تفاوتهای عملی و اجرایی بین تراوادا و ماهایانا به درجۀ پایبندی یا قوت و ضعف در پذیرش آیین های بودایی مربوط می شود. ماهایانایی ها معمولاً مکتب تراوادا را به طور کلی رد نمی کنند، بلکه معتقدند که مکتب خود آنها وسیعتر و غنی تر می باشد. آیینهای عبادی و نیایشی در اکثر معابد ماهایانی فعالترو سنگین ورنگینتر است. بر خلاف مکتب تراوادا که معابدش ساده تر و زاهدانه تر می باشد، در معابد آنان انواع و اقسام اشیای گیج کننده یافت می شوند.
۵-۱. تعالیم اصلی شاخۀ ماهایانا- متون مقدس اولیه
تعداد ۲۱۸۴ متن ماهایانایی وجود دارند که منزلت قانونی دارند. لوتوس سوترا نمونۀ یک متن مقدس خاص است که مورد توجه ویژۀ بوداییان کشورهای پیرو مکتب ماهایانا است. نام کامل این سوترا، لوتوس سوترای قانون شگفت انگیز است که به زبان سانسکریت، سادهارما پونداریکا سوترا نامیده می شود.
این متن در فاصلۀ قرن دوم پیش از میلاد تا قرن دوم میلادی، در هندوستان نوشته شده است.
سوتراهای تکامل حکمت از طریق یک رشته پارادوکسها، تضادّ بین حقایق دنیوی و حقایق مطلق را به نمایش می گذارند. اولین این سوتراهای حکمت، احتمالاً در حدود قرن اول ق.م. نوشته شده است. همۀ آنها به این صورت این نظریه راتبیین می کنند که هر آنچه ما می دانیم – از تجربه های حسی گرفته تا دانشمان نسبت به بوداها و بودیستوه ها، کاملاً خالی و تهی بوده و شامل هیچ حقیقت مطلقی نیستند.
کتاب اعمال بودا احتمالاً در اواخر قرن اول، یا اوایل قرن دوم میلادی نوشته شده و معمولاً آن را به آسواگوشا که از راهبان فیلسوف و برجستۀ آن عصر بوده، نسبت می دهند. اثر مزبور به یک معنا حالتی انتقالی دارد، زیرا اندیشه های تراوادایی و ماهایانایی را در کنار هم شامل می شود.
فرود به جزیرۀ لانکا که در همان حدود قرون اولیه میلادی نوشته شده، نزد فرقۀ آگاهیِ تنها از اهمیتی اساسی برخوردار است. مؤلف این اثر مباحثی از قبیل خلأ و خیال و توهم و نیز آناتا یا نبود خودرا، از دیدگاهی روان شناختی مورد بحث قرار می دهد وبه این فکر می رسد که مخزن یا انباری ازآگاهی وجود داردکه از لحاظ وجود، داده های عاطفی را دریافت می کند. کل این مکتب نیز، برهمین فکر نامگذاری شده است.
کتابی که نزد تودۀ مردم بودایی از جاذبۀ خاصی برخوردار است، کتاب ویمالاکیتری سوترا است که در آن، سخنگوی اصلی، یکی از افراد معمولی به نام ویمالا کیتری است.
درکتاب غرش شیر ملکۀ سریمالا، که متنی است که در حدود قرون اول یا دوم میلادی نوشته شده ، چهرۀ اصلی کتاب یکی از زنان معمولی مکتب بودایی است.
یکی دیگر از کتابهایی که نزد پیروان مکتب تی ین تئای از اهمیت ویژه ای برخوردار است و درعین حال، در سایر حلقه های معتقدان به شاخه ماهایانا نیز زیاد خوانده می شود، کتابی است تحت عنوان روایت مبسوطی از ورزش بودا (لالی تاویشتارا) که شرح و بسط بُعد انسانی حوادث گوناگون در زندگانی بودا است.
۵-۲. تعالیم مکتب ماهایانا – بوداها و نظرات پیرامون آنها
حداقل از دید افراد معمولی، مشهورترین بودایی که در کتاب لوتوس سوترا دیده می شود، بودای آمیتابا یا بودای روشنایی و نور نامحدود است که در زبان چینی ، آمی تئوفو و در زبان ژاپنی آمیدابوتسو خوانده می شود. وی نام دیگری هم دارد که به معنای حیات نامحدود است.
بودای دیگر که نور و روشنی فراهم می آورد، بودا وایروکانا است، به معنای کسی که می درخشد؛ چهرۀ اصلی یکی از متون مکتب ماهایانا که به نام خود وی نامگذاری شده است؛ سوترای درخشندگی عظیم.
بوداهای دیگری که قابل ذکر هستند، عبارتند از: آکسوبیا یا بودای تزلزل ناپذیر، راتناسا مبهاوا یا بودایی که از جواهر متولد شده و در آخر، بودای واج رادهارا، یا کسی که رعد و صاعقه را حمل می کند. تمام اینها
بوداهایی آسمانی و متعالی هستند که از قدرتهای چشوگیری نیز برخوردارند؛ در حالی که بوداکسیاپا یک بودای زمینی است که از قدرتهای زمینی یا دنیوی هم برخوردار است.
طریقۀ بودیستوه بودهی به معنای روشنایی و تنویر و سات نیز به معنای بودن یا تحصیل کردن (در حالت چیزی بودن) است. در مکتب تراوادا چنین شخصی در جهت رهایی و آزادی نهایی (نیروانا) پیش می رود؛ امّا در مکتب ماهایانا، بودیستوه به عنوان کسی دیده می شود که از جستجو و کسب نیروانا پیشتر رفته است. دلیل آن این است که هیچ کس، یا حداقل هیچ کسی که ذهنی ترحم آمیز داشته باشد، نمی تواند یک لحظه از فکر مخلوقات بی شماری که در دایرۀ غم و رنج و بدبختی وجود انسانی قرار گرفته اند، غافل بماند.به این ترتیب، بودیستوه انگیزه پیدا می کند که از نیروانا صرفنظر کرده و در دنیا باقی بماند، تا رحم و بخشایش خود را به هر مرد و زنی که در جستجوی آن است تقدیم کند.
انگیزۀ بودیستوه برای رحم و شفقت نسبت به دیگران و ایثار برای آنها، سنگ بنای اخلاقیات مکتب ماهایانا است.
با توجه به چشم انداز رو به گسترش تعالیم مکتب ماهایانا، که برخورداری از سطوح متعالی تر درک و معرفت را منحصر به طبقۀ روحانی راهبان نمی داند، طریقۀ بودستوه به روی همۀ مردم باز است.
دیدگاههای مکتب تراوادا در مورد وضعیت انسانها که عبارت از جهل، بدبختی و غم و اندوه آنهاست، در مکتب ماهایانا نیز به صورت خفیفتری وجود دارد.
در بعضی از مکاتب فکری وماهایانا ، هستی و وجود انسانی در همین دنیا تغییر پیدا می کند؛ بر مبنای این اندیشه که انسان نباید برای تجربه و شهود نیروانا منتظر قلمرو دیگری از هستی باشد و این تجربه در همین جا و همین زمان نیز قابل حصول است.
در تعالیم مکتب ماهایانا، به وضوح دیده می شود که انسان در همین زندگی نیروانا را کسب کرده و به زندگی خود ادامه می دهد. این امر به معنای زندگی کردن در جهان سامسارا است.
این مطلب آشکار است که نطفۀ این قبیل افکار- نیروانا درساسارا و اینکه همۀ افراد طبیعتی بودا گونه دارند- از آغاز پیدایش تفکر ماهایانایی در هند باستان وجود داشته است.
۵-۳. مکاتب فلسفی ماهایانا
مکتب خلأ : این مکتب را فردی به نام ناگارجونا در قرن دوم میلادی بنا گذاشته است و بر رد و انکار هرگونه نظریه ای در باب هستی مطلق توسط بودا تأکید می ورزد. ناگارجونا با منطقی بسیار تند و تیز، اظهار می داشت که بودن یا هستی و وجود صرفاً یک امر نسبی است. وجود یا هستی های افراد و اشیاء در واقع وجود مطلق را شامل نمی شود وبنابراین همه چیز تهی و در خلأ است. تأثیر کامل تز ناگارجونا را می توان در کلماتی که وی برای تقدیم اثر عمدۀ خود به بودا به کار برده مشاهده کرد. وی بودا را اینگونه
توصیف می کند که مدعی بود:
…. اصل نسبی بودن جهانی،
آن مثل سعادتِ بسیار می باشد(نیروانا)،
آرامش کثرت و یا جمع بودن،
در آنجا هیچ چیزی از میان نمی رود،
وچیزی هم ظاهر نمی شود.
هیچ چیز انتها ندارد،
نه اینکه چیزی باقی و ازلی است.
نتیجۀ این بحث آن است که همه چیز خالی و درخلأ است، حقیقت متعالی تری که از حقیقت معمولی یا دنیوی فراتر می رود.خالی بودن، راه میانه(مادهیامیکا) یا نظریۀ میانه ای بین این دو اندیشۀ افراط وتفریطی وجود مطلق یا مطلق عدم وجود است.
مکتب آگاهی تنها: عقیدۀ اصلی مکتب آگاهی تنها همان چیزی است که در نام آن تجلی یافته است: لحظات وجود ما، لحظات حیات و زندگی مان، تنها در حالتی که در آگاهی شناخته شوند واقعی هستند. متون اولیه این مکتب واقعیت اشیای خارجی در جهان تجربه را انکار می کند.تنها از طریق هوشیاری و آگاهی است که اشیاء واقعی هستند، بنابراین، تنها آگاهی یا ذهن متعالی است که واقعیت دارد. این ذهن متعالی تر یا آگاهی عبارت از یک ظرف، مخزن یا محفظۀ آگاهی است که عواطف و احساسات را از طریق جریان تجربۀ لحظاتی از حیات و زندگی که از درون آن عبور می کند، دریافت می دارد.
مکتب آگاهی نیز از مکاتب فکری نسبتاً پرنفوذ بوده و حتی در دوران جدید نیز پیروان وفاداری داشته است. دو برادر به نامهای آسانگا و واسوباندهو که با نوشته های خویش این مکتب را بنیان گذاشتند، معتقد بودند که آنچه حقیقت و واقعیت دارد، گونه ای قدرت روحی یا ذهنی است.
واسوباندهو می گوید که سه نوع هوشیاری و آگاهی وجود دارد:
اولین هوشیاری و آگاهی، عدم وجود یا نفی هستی(نبودن) پدیده ها است؛ دومین مورد در رابطه با عدم وجود یا نبود وجود قائم به خویش است.
سومین و آخرین هوشیاری و آگاهی نیز در رابطه با عدم وجود، یا نبود وجود و هستی غایی است…
حقیقت(واقعیت) متعالی همۀ دهارماها(لحظات وجودی)
چیزی غیر از میزان حقیقت(چنین بودن) نیست.
این همواره برای ذات خویش حقیقت دارد،
که آن نیز طبیعت واقعی و حقیقی ذهن تنها(یا آگاهی و هوشیاری تنها) است.
۶. دین بودایی در چین
با وجود اینکه مکتب بودایی ماهایانا از هند سرچشمه گرفت و سپس در مناطقی از آسیای مرکزی نفوذ کرد
کشور چین اولین سرزمینی بود که تعالیم ماهایانایی در آن عمیقاً ریشه دوانید و به صورت یکی از اجزای متشکّله و بسیار نیرومند فرهنگ آن کشور درآمد.
۶-۱. ارتباط اولیه با فرهنگ چینی- ترجمۀ متون بودایی
اولین بوداییانی که به چین رفتند، با تمدن پخته و کاملی مواجه شدند که چندان پذیرای یک دین جدید نبود؛ لذا عملکرد بوداییان در چین، تا حدود قرن ششم میلادی چندان ریشه نگرفته بود.
افسانه هایی روایت می شوند که حکایت از ورود دین بودایی به چین، در حدود سالهای ۲۱۱- ۲۰۸ قبل از میلاد دارند. امروزه اکثر صاحبنظران این قبیل افسانه ها را رد می کنند. از این قبیل داستانها نتیجه می شود که در حدود اواخر قرن اول میلادی، گروههای کوچک بودایی در چین حضور داشته اند.
هر فرد چینی که به سلک راهبان بودایی درمی آمد، پیمان می بست که همواره مجرد باقی بماند. علاوه بر این، راهبهای بودایی سرهای خود را می تراشیدند که در چشم چینی ها، به منزلۀ خوار شمردن و تحقیر بدنهایی بود که از والدین خویش در یافت کرده بودند.
به رغم وجود یک عده پیروان معتقد و مخلص، حضور رهبری روحانی مکتب بودایی در جامعه چین – که بسیار هم به چشم می آمد- عکس العمل بسیار منفی مقامات و مردم چین را به دنبال داشت. این حقیقت نیز که دین بودایی یک دین خارجی بود که از ناحیۀ مردمی که چینی ها آنان را بربر به حساب می آورند سر چشمه گرفته بود، خود مانع عمدۀ دیگری در راه پذیرش و توسعه آن بود.
چون هر چیزی که وحشیگری خارجی ها(بربرهای هندی) راتداعی کرد، برایحرکت و نهضت جدید بودایی در چین حکم یک مانع را داشت، ترجمۀ متون سانسکریت از اهمیت روزافزونی برخوردارشد. راهبانی از هند و آسیای مرکزی، بعضاً به رغم میل خویش، به چین آورده شده و مجبور شدند تا در کنار راهبان چینی، به انجام این مهم بپردازند. از طرف دیگر، راهبان برجستۀ چینی نیز به هندوستان اعزام شدند تا زبان سانسکریت را فراگرفته و متون مربوطه را با خود بیاورند.
تا اواخر قرن دوم میلادی راهبان بودایی درلویانگ، مرکز عمده ای را برای ترجمۀ متون سازمان داده و درآن ، صدها کتاب از متون دینی بودایی را جمع آوری و ترجمه کرده بودند. حدود یک قرن بعد، یعنی در پایان قرن سوم میلادی،چانگان به مرکز دین بودایی در چین تبدیل شده بود. راهبان متون مقدس بودایی سوترای حکمت کامل و همچنین لوتوس سوترای قانون شگفت انگیز را که احتمالاً از مشهورترین و مورد استفاده ترین متون دین ماهایانایی بود، در آنجا به طور کامل ترجمه کردند.
۶-۲. تبدیل شدن به بخشی از دنیای چینی
از شگفتی های تاریخ این است که دردورۀ بومی شدن دین بودایی درچین، طبقۀ حاکم معمولاً از افراد غیر چینی بودند. شیونگ- نوی فاتح که از قبایل آسیای مرکزی بود، به عوض اینکه برای دین جدید بودایی تهدیدی محسوب شود، به شدت در مقام حمایت وارتقای آن برآمد. آنها به دو منظور دین بودایی را پذیرفتند:
یکی از جهت اینکه این دین، دینی چینی نبود و دیگر اینکه اخلاقی عام، همگانی و جهانی را تبلیغ می کرد. در خلال دوران طولانی عدم وحدت و یکپارچگی سرزمین چین در فاصلۀ سالهای ۲۲۰ تا ۵۸۱ میلادی، طولانی ترین و قویترین حکومت سلطنتی این کشور حکومت وِی(۵۳۴- ۳۸۵) در مناطق شمالی بود؛ امپراتوران این حکومت از بین مردم تو- پا بودند که غیر چینی و احتمالاً از نسل ترکها بودند. این نظام سلطنتی در ابتدا با قبول دین بودایی آغاز به کارکرد؛ امّا این سیاست در اواسط قرن پنجم میلادی، جنبۀ معکوس پیدا کرد؛ زیرا پیروان دین تائویی که تمایلات سیاسی نیرومندی نیز داشتند، توانستند نظر امپراتور وقت وو را به خود جلب کنند. در نتیجه، شکنجه و آزار سخت بوداییان رواج پیدا کرد.
در پانصد سال اولیه ورود دین بودایی به سرزمین چین، خیلی وقتها آینده این دین در چین کاملاً نامطمئن به نظر می رسید. روشن است که امپراتوران چین در آن ایام و همچنین پادشاهان و حاکمان بعدی تا عصر حاضر، چه در دین بودایی و چه در هر حرکت دینی سازمان یافته و منسجم دیگر، نوعی تهدید سیاسی احساس کرده اند؛ امّا این مطلب نیز به وضوح به چشم می خوردکه دست اندرکاران بودایی خوب می دانستند که چه وقت باید جانب طبقه فرودست را گرفته و در چه زمان دیگری و به چه صورتی، راه خود را به حلقۀ درباریان و حتی خانوادۀ شخص امپراتور باز کنند. سنت بودایی ماهایانا، به خاطر انعطافی که از لحاظ اصول نظری، ساختار واحکام خویش در مورد زندگی روزمرۀ مردم داشت، برای یک کار تبلیغی دینی در میان فرهنگهای مختلف مناسبتر به نظر می رسید. به این ترتیب، مخالفتهای اولیه چینیان تا حدی پاسخ داده شد و ملایمتر گردید؛ متون مقدس دین بودایی ترجمه شد؛ اشکال هنری چینی با اشکال هنری هندی و آسیای مرکزی در هم آمیخت و به تدریج ، دین بودایی به عنوان بخشی از میراث عظیم فرهنگی چین جای خود را باز کرد.
۶-۳. تفکرات و حیات بودایی در چین
به هنگام معرفی فرقۀ بودایی ماهایانا، دومکتب فکری مورد بحث قرار گرفت. مادهیامیکا یا مکتب خلأ و یوگا کارا یا مکتب وجدان و هشیاری تنها. این مکاتب به رغم این که بسیار نظری و مبتنی بر مفروضات بودند،تا قبل از قرن نهم میلادی پیروان زیادی را به خود جذب کردند و دامنۀ نفوذشان ، حتی تا عصر حاضر نیز گسترش یافت؛ امّا هیچ یک از آنها با یک سلسله اعمال اعتقادی- عبادی خاص – به جز تفکر و مراقبه- شناخته نمی شوند. مکاتب فکری دیگری که در آنها اصول نظری با آداب ومراسم عملی همراه بود نیز، در چین توسعه پیدا کردند و پیروان بسیاری بدست آوردند. امّا از آنجایی که امروزه در چین، حتی یک مکاتب نیز از درخشش و جاذبیت فوق العاده ای برخوردار نیستند، در بحث حاضر تنها به معرفی آنها پرداخته و بحث کاملتر را به بخش دین بودایی درژاپن- کشوری که امروزه نیز چندین مکتب بودایی سرزنده و فعال درآن وجود دارد- وامی گذاریم.
تی ین تئای : نامگذاری این مکتب از روی کوهی در ایالت چکیانگ صورت گرفته که تی ین تئای- به
معنای تراس آسمانی- خوانده می شود. مردی به نام چی – ای تعالیم جدید خویش را در آنجا بنا نهاد.
چی – ای که در فاصلۀ سالهای ۵۹۷ – ۵۳۸ میلادی می زیست – و بنابراین دوران امپراتوری خاندان سویی را که سرآغاز عصر شکوفایی دین بودایی در سرزمین چین بود، درک کرده بود- کوشش کرد تا در بین انواع گوناگون مکاتب فکری بودایی که در آن عصر در چین رواج داشت، نوعی نظم و قاعده به وجود آورد. اولین تلاش وی آن بود که تمام تعلیم بودایی را در پنج مرحله یا منزلگاه خلاصه کند؛ به نوعی که هر مرحله، مرحلۀ پیش را تکمیل کرده و تعالی بخشد. یکی دیگر از کارهای وی مقایسه روشهای تعلیم و تربیت از قبیل مقایسۀ روش دفعی و ناگهانی با روش تدریجی بود. او سپس به مقایسۀ محتوای نظریه های گوناگون بودایی پرداخت و آنها را بر حسب ظرفیتشان در شنیدن و درک موضوعات ، طبقه بندی کرد.
چی – ای اساس تعلیم خویش را بر مبنای لوتوس سوترا قرار داد که در آن ، جمع بزرگی از بوداها و بودیستوه ها ادعا می کنند که همۀ مخلوقات عالم نجات پیدا خواهند کرد. این نظریۀ نجات و رستگاری همگانی با فرضیۀ دیگری همراه شده بود که مدعی بود حقیقت جهانی تمام حقایق موقتی را شامل شده و ادراک می نماید و درنهایت،به وحدت غایی همۀ امور منجر می شود.
در مورد نظریۀ آغاز این مکتب از چندین نفر از راهبان نام برده می شود؛ امّا بیشتر فاتسانگ (۷۱۲-۶۴۳) را به عنوان بنیانگذار آن می شناسند. وی برای نشان دادن وحدت نهایی همۀ امور و اشیاء، از دو تشبیه جالب و مؤثر استفاده کرد.
مکتب هوآ- ین دربارۀ مرحلۀ رو به گسترش و تکامل نظریۀ بودایی، تئوری خاص خود را داشت و همانطور که انتظار می رفت، مکتب خویش را در مرحلۀ نهایی و پایانی همۀ مراحل قبلی و مکاتب مربوط به آنها قرار می داد. در حقیقت می توان گفت مکتب هوآ- ین ، در ارتباط دادن پدیده های گوناگون بع یکدیگر از مکتب تی ین- تئای فراتر می رفت. امّا احساس و ادراک وحدت غایی در هر دو مکتب یکی بود. در این مکتب نیز، درست نظیر مکتب تی ین – تئای ، انسان برای درک حقایق نهایی و غایی باید به تفکر و مراقبه روی می آورد.
سرزمین ناب :اگر بخواهیم عبارت چینگ تی یو تسونگ را ترجمه کنیم ، مکتب سرزمین ناب ( خالص ) خواهد شد که دقیقاً نشانگر اندیشه ی این مکتب نیز هست ؛ به این معنا که سرزمین پاک یا خالصی وجود دارد که فرد می تواند در هنگام مرگ به آنجا منتقل شود .
شاید بتوان گفت بزرگترین استاد و معلم مکتب سرزمین پاک ، شانتائو ( ۶۸۱- ۶۱۳) بوده است که معتقد بود بهشت غربی ، دنیایی تخیلی نبوده و کاملاً حقیقی و واقعی است و حتی برای عادی ترین افراد بشر ، قابل حصول و دسترسی است . وی هر آنچه در توان داشت ، در ارتقا و توسعه ی تعالیم و آداب این مکتب صرف کرد : سوتراهای سرزمین ناب و پاک را نسخه برداری و تکثیر کرد ؛ تصاویری از آن بهشت رسم کرد ؛ برای راهبها و افراد عادی ، در پایتخت چان گان سخنرانی و موعظه کرد وخواندن سرودهای ستایش آمیز در مدح آمیتابها را تشویق کرد.
سوتراهای مکتب سرزمین پاک می آموزند که بودا ۀمیتابها خدای سزمین پاک بهشت غربی ، عهد بسته تا همه ی کسانی را که با خلوص و ایمان وی را می خوانند ، نجات دهد .
اصول نظری و ععلی این مکتب به سهولت قابل درک و پیروی است ؛ لذا تعداد نسبتاً زیادی از مردم عادی ، به دعوتی که از سوی این رته ساده و مستقیم رستگاری به عمل می آمد ، پاسخ مثبت دادند.
چه – آن ، مکتب تفکر و مراقبه : تفکر و مراقبه ترجمه ی دقیق واژه ی چه (ذن در زبان ژاپنی) و عرف رایج این مکتب است ؛ اما آنچه در مکتب چه – آن مترح است ، به مراتب بیشتر از تفکر و مراقبه ی تنهاست.
گفته می شود که فردی به نام بودهی دهارما ، حدود سالهای ۵۰۰ میلادی مکتب چه – آن را از هند به چین آورده است . وی این میل شدید نسبت به روشهای غیر معمول را در بارعامی که به خدمت امپراتور داشت ، به معرض نمایش گذاشت . بودهی دهارما سخن خوییش را این گونه آغاز کرد که حتی نام خود را هم نمی دانم . سپس به ارز یابی اعمال و رفتار خوب امپراتور پرداخت و اظهار داشت که این اعمال هیچ شایستگی و استحقاق خواصی را موجب نمی شود و در پاسخ به پرسشی در مورد دهارمای بودایی ، گفت که این مطلب امری پوچ و تو خالی است . وی سپس به صومعه ای رفت و به مدت نه سال ، در آنجا به ریاضت و مراقبه پرداخت ؛ در حالی که صورت خود را همواره به سوی دیوار نگاه می داشت.
این داستان عجیب نشان می دهد که مفهوم خلأ یا خالی بودن ، از مفاهیم اصلی مکتب چه – آن است ؛ همان گونه که تقریباً در مورد هر کدام از مکاتب بودایی دیگر نیز چنین است. چیزی که مهم است، این است که فکرو ذهن را از همه ی تفکرات مشغول کننده گذشته خالی کنیم و حتی عادت بحث و استدلال منطقی خویش را کنار بگذاریم .
چهار مکتبی را که شرح دادیم ، در سرزمین چین پایدار مانده و درژاپن نیز با نیروی قابل ملاحضه ای استمرار یافته اند. چینی ها آنها را به این صورت گروه بندی می کنند که مکاتب تی ین- تئای و هوان – ین برای ظرفیت و محتوا و مکاتب سرزمین پاک وچه – آن ، برای تمرین و ممارست روحی هستند.
۶-۴ . تحولات در نظام رهبانی و زندگی پیروان عامی
دین بودایی در سرزمین چین ، بیش از آنچه در کشورهای پیرو مکتب تراوادا به چشم می خورد، راهبان بودایی ومردم عادی و عامی را به هم نزدیک ساخته است .
این واقعیت که راهبان زندگی جداگانه ای داشتند به این معنا نبود که سنگهه ها و معابد بودایی به طور رسمی بر روی مردم بسته اند و هیچ گونه تماس مستمر ونزدیکی بین آنها نیست.
زندگی رهبانی : راهبان بودایی هر روز صبح با کاسه ی درویشی خویش ، برای تمنای خوراک روزانه به در خانه ی این وآن می روند؛ علاوه بر این ، همه ساله در زمان خاصی هدایایی را برای دوختن ردای رهبانی و سایر مایحتاج خویش قبول می کنند. همان طور که در مورد راهبان کشورهای دیگر نیز مصداق دارد، راهبهای چینی به کشت و زرع زمین های دیر نمی پردازند. این کار ( کشاورزی) را عده ای کارکر مزد بگیر (اجاره ای) انجام می دهند. پاره ای وظایف صومعه را راهبان جوان که هنوز مراحل شاگردی و کار آموزی خویش را می گدرانند ، انجام می دهند؛ اما راهبان ارشد ، بیشتر به کار مطالعه ، انجام آداب و مراسم عبادی و آئین های دینی مردم و دست آخر، به تفکر و مراقبه می پردازند.
بدون شک، راهبها از جهات کاملاً متعددی با دنیای مادی بیرون در تماس بودند. سخنرانی های راهبان در مجامع عمومی ، برای آموزش تودۀ مردم بسیار مفید بود و بحث و گفتگویی که غالباً در پایان این سخنرانی ها در می گرفت، صورت یک رقابت و رودررویی فکری داشت و افراد زیادی را به خود جذب می کرد.
مهمترین خدمات راهبان بودایی، در مواقعی بود که فرد یا خانواده ای دچار نوعی بحران می شد؛ چیزی که در تفکر سنتّتی چین جای آن خالی بود. معمولاً خانواده ها از ایشان دعوت می کردند تا برای درگذشتگانشان سرودهای دینی (سوترا) را بخوانند و خود ایشان نیز در فواصل معین، مجالس یادبودی برای درگذشتگان برگزار می کردند.
مسئولیت امتحان و آزمایش کسانی که به نظام رهبانی درمی آمدند و عهد و پیمان آن را بر خود مقرر می داشتند، بر دوش رئیس صومعه یا راهبهای قدیمی و ارشد بود. اکثر راهبان و راهبه ها را افرادی مؤمن و متقی ، خردمند، متعبّد و با اخلاص تشکیل می دادند.
در خلال این مباحث، اشاره های بسیار مختصری به راهبه ها داشته ایم؛ روش زندگی و نظام رهبانی ایشان درست مانند هم ردیف های مرد ایشان بود. دلایل و انگیزه های پیوستن آنان به جمع خواهرهای روحانی (راهبه) نیز، درست نظیر جمع مردان، بسیار متنوع و متعدد بود. آنها نیز به طبخ و تهیۀ غذاهای گیاهی پرداخته و در وقت مشکل و نابسامانی به مردم کمک می کردند، به ویژه به زنانی که جایی برای زندگی کردن نداشتند.
نحوۀ زندگی پیروان: عکس العمل مردم عادی نسبت به زندگی راهبان و راهبه های بودایی چین، صورت تحسین و احترام داشت. تودۀ مردم چین همواره به صورت مالی از نهادهای رهبانی پشتیبانی کرده اند؛ چه از طریق زمینها و ساختمانهایی که افراد بسیار مرفّه در اختیار صومعه قرار داده اند و چه به شکل هدایای نقدی و جنسی کوچکتر که افراد عادی تقدیم کرده اند.
قبلاً گفتیم که بخش عظیمی از تودۀ مردم چین، به مکتب سرزمین پاک و منزه که بودا آمیتابا را می پرستید، جذب سده بودند. علاقه و پرستش مردم نسبت به بودیستوه دیگری به نام کوان- یین – که مجسمۀ وی در صورت یک مرد از هند به چین آورده شده بود- نیزتقریباً در همان درجه از وسعت و اهمیت قرار داشت. درخواست و دعای زنانی که به دنبال بچه دار شدن بودند یا می خواستند زایمان راحت تری داشته باشند، بانوانی که برای شوهران خویش که در مناطقی دور دست کار می کردند، درخواست سلامتی داشتند، درخواست موفقیت برای فرزندانی که امتحان و آزمایشی در پیش داشته، یا از مرضی رنج می بردند، همگی به پیشگاه این بودیستوه عرضه می شد. به این ترتیب، وی نماد بودیستوه ای بود که دارای روح محبّت و ایثار برای دیگران است.
با وجود آنکه بعضی از تودۀ مردم بودایی مقیّد به گیاهخواری نیستند،آنهایی که دردین خود نسبتاً جدی تر و مقید تر هستند، گیاهخواری یا گوشت نخوردن را نشانۀ یک بودایی واقعی می دانند.
انجمنهای بودایی مردمی به یکی از مشخصه های برجستۀ دین بودایی درسرزمین چین تبدیل شدند. مشارکت بانوان در سازمانهای خیریه یا رهبانی مربوط به زنان، یا انجمنهای بودایی که در آن زنان و مردان در کنار یکدیگر فعالیت می کنند، مبیّن نوعی فاصله گرفتن از الگوهای سنتی چین بوده است.
۶-۵. رواج و افول دین بودایی در چین
پس از طی یک دورۀ پانصد ساله از عدم اطمینان و شک و تردید، دین بودایی سرانجام شکل و قوارۀ اصلی خویش را در چین بازیافت. تحولاتی که در صفحات اخیر شرح داده شدند، در طول سلطنت خاندان سویی و ته آنگ که به ترتیب در فاصلۀ سالهای ۶۱۸-۵۸۱ و ۹۰۷-۶۱۸ حکومت می کردند، به اوج خود رسید.
یکی از امپراتوران سویی، گروههایی از راهبان بودایی را مأمور کرد تا برای تبلیغ دهارما به مسافرت بپردازند ؛ سفری که این راهبان مبلّغ را به سرزمینهای بیرون از چین، یعنی کره و ژاپن کشاند. بسیاری از امپراتوران سلسلۀ ته آنگ نیز توسعه و گسترش دین بودایی را مورد حمایت و تشویق قرار می دادند. تعدادی از آنان نیز، خود عملاً به دین بودایی گرویدند.
شواهد و قراین حکایت از این دارند که چین دوران خاندان ته آنگ، از بزرگترین امپراتوری های جهان– وطنی بوده که تا به امروز وجود داشته است. خاندان ته آنگ، به رغم برخورد مثبت و جانبدارانه ای که نسبت به چندین مذهب مختلف داشتند، ثابت کردند که سرچشمۀ خوبی برای دین بودایی هستند. در قرن هشتم میلادی، امپراتوران چین در حالی که هنوز به ساختن معابد بودایی ادامه می دادند، دستوراتی نیز در زمینۀ محدود ساختن فعالیتهای این دین در سرزمین چین صادر کردند.
در اوایل قرن نهم میلادی، دین بودایی از آن جهت که دینی خارجی بود، به شدت مورد حمله قرار گرفت و با مشکلات سختی مواجه شد.
در سال ۸۴۴ میلادی، سرانجام حکومت دست به اقدام زد. مأموران حکومتی هزاران تمثال و مجسمۀ بودا را ضبط و بسیاری ازآنها را ذوب کردند تا برای ضرب سکه مورد استفاده قرار دهند. حدود ۵۰۰۰ صومعه و قریب ۴۰۰۰۰ معبد و بتکده بودایی تخریب شد. سال بعد از آن، حدود ۲۵۰۰۰۰ راهب و را
راهبۀ بودایی مجبور شدند از لباس روحانی خارج شده، به جمع مردم عادی بپیوندند.
دین بودایی ، حداقل تا اواسط دوران حکومت سلسلۀ ته آنگ، در سرزمین چین رو به ترقی و صعود بود و از آن دوران به بعد ، تنزل و افول آن آغاز شد.
منبع دقیق :
جهان مذهبی – ادیان در جهان اِمروز
ریچارد دبوش، کنت دالرهاید، عظیم نانجی، هیلا کانورث، کایل ییتس، رابرت بام استد
رابرت ویر (ویراست کلی)
ترجمه :دکتر عبدالرحیم گواهی
سال نشر
1384
این روشنشده بیدل نه حکم کارزار داد نه تعصب گفت: رهایی از رنج سنساره در بی ارزوییهاست
الهی مرا روشنگردان
om namo aittobudso
namo amitaba budhhaya