زندگی و سلوک بودا
بودا ، شخصیتی است که نه تنها معویت گرایان که بسیاری از فیلسوفان را متوجه خود ساخته است . کمتر مرکز آموزشی و پژوهشی فلسفی را در غرب سراغ داریم که مطالعه درباره زندگی و آرای بودا را در برنامه خود نداشته باشد ، در ادامه زندگی نامه بودا و افکار او را مرور می کنیم .
تولد و جوانی
سیدارته گوتمه (۱) ، یا «بودا»، با طالس، انکسیماندر، فیثاغورث و لائودزه (۲) (فیلسوف چینی) همزمان بود، و شاید در ۵۶۳ پ. م به جهان آمده باشد. این تاریخ را از گزارشهای زندگانی امپراطور هند، آشوکا، (۳) که کم یا بیش دست نخورده مانده حساب کردهاند. بنابر یک تاریخ تقویم سیلانی، آشوکا ۲۱۸ سال پس از مرگ بودای هشتاد ساله تاجگذاری کرد، بنابراین گوتمه در ۶۲۴ پ. م. زاییده شده و در ۵۴۴ پ. م. درگذشته است.
کتابهای «کانون پالی» (۴) اطلاعات قابل اعتمادی دربارهی سالهای آخر زندگانی گوتمه به دست میدهند. اما، آنچه از جوانیش میدانیم از متنها و تفسیرهای دورههای بعد پیدا شده است، که باید هستهی تاریخی آن را از انبوه افسانههای به هم آمیخته جدا کرد. (شومان، آیین بودا، ۱۳۷۵، ص ۱۲). افسانهها درباره تولد بودا چه میگویند؟
در افسانهها آمده است که پیش از آنکه بودا در این جهان ظاهر شود، «بودی سَتْوهَ»ای (بودای بالقوه) بوده است که در آسمان معروف «توشیتَهْ» (۵) میزیسته است. خدایان او را مأمور ساختند تا ظاهر شود و بر گسستن زنجیر اسارت همت بگمارد. بودای آینده پدر و مادر و خانوادهی نجیبی را که میبایستی در آن به دنیا آید و بزرگ شود برگزید. مادر آینده او «مهامایا» همسر پادشاه «شاکیاها» شبی به خواب دید که فیل سفید و باشکوهی از آسمان پایین آمده و در بطنش جای گرفته است. منجّمین شاه در تعبیر این رؤیا متفقالا´راء گفتند که ملکه، فرزندی در بطن دارد که یا به مقام فرمانروایی جهان خواهد رسید و یا خانه و دنیا را ترک گفته و بودا خواهد شد. (شایگان، ادیان و مکتبهای فلسفی هند، ۱۳۷۵، ص ۱۳۳)
بنابر همان نوشتههای کانون پالی، مایا – مادر سیدارتَهْ – از خانهی شوهرش در کپیله وَتُّو (۶) به راه افتاد تا فرزندی را که در شکم داشت در میان خانوادهی خود به جهان آورد. اما بین راه دردش گرفت و در نزدیک روستای لُومْبینی پسری زایید. مادر و نوزاد را به کَپیلَه وتّو باز گرداندند و یک هفته پس از آن مادر در آنجا درگذشت. سوُدودَنَه، (۷) پدر نوزاد، پسرش را به مَهاپَجاپَتی (۸) میسپارد. این زن که نوزاد را با محبت بزرگ کرده، خواهر همسر از دست رفتهی سودودنه است که خود اکنون همسر او شده است.
نام خانوادهی بودای آینده، گوتمه است، از طایفهی سَکْیَه، و از طبقهی جنگاوران. سودودنه، زمیندار بزرگ، در زمان تولد پسرش فرمانروای (۹) قلمروی در سرزمین کوسَلَه (۱۰) بود. سیدراته به روزگار جوانی فارغ از غم نان بود. منطقهی پیرامون کَپیلَهْوَتّو حاصلخیز بوده، به خصوص برای شالی، و برای ساکنانش زندگی خوبی فراهم میکرد. چشماندازش نیز افسون کننده است. در حالی که جای جای دستههای پراکندهی درختان بر دشت پوشیده از کشتزار سایه میگسترد.
تربیت سیدارْتَهْ، که گویا شامل خواندن و نوشتن نبود، موافق سنّت طبقهی بزرگان هند باستان بود. در شانزده سالگی ازدواج کرد و در بیست و نه سالگی صاحب پسری به نام راهولَه (۱۱) شد. در همان سال حالش از بنیاد دگرگون شد که او خود بعدها آن را برای رهروانش چنین باز میگوید:
«پیش از این من نیز، که خود دستخوش تولد بودم، چیزی را میجستم که [ آن نیز خود ] دستخوش تولد، دستخوش پیری، و بیماری، مرگ، اندوه، و آلودگی بود، درست چیزی را میجستم که خود دستخوش [ این چیزها ] بود. سپس… دریافتم که من…، که دستخوش [ این چیزها ] هستم چرا [ باید ] درست چیزی را جستجو کنم که آن نیز خود دستخوش [ این چیزها ] است؟ آیا من، پس از آنکه رنج را در تولد [ و چیزهای دیگر ] شناختم، نباید (چیزی را) جستجو کنم که زاییده نشده، بدون پیری، بدون بیماری، بیمرگ، بیاندوه، نیالوده، و بیبرتر است، یعنی [ «نیروانه» را؟ اندکی پس از آن، ] من که [ جوان ] [بودم ] ، موی سر و ریشم را ستردم (و) جامههای زرد پوشیدم، و به خلاف رضای پدر و مادر اشکبارم، از خانه به بیخانگی رفتم». ( M 26، I ص۱۶۳)
همچنین میگوید که شاگرد آموزگاری شد. چیزی نگذشت که تعلیم اومه را فهمید، اما دریافت که این تعلیم او را به رهایی نمیبرد. با آموزگار دومش نیز چنین تجربهای داشت. پس، از او نیز رو گرداند و پرسه گردی آغاز کرد. (شومان، آیین بودا، ۱۳۷۵، ص ۱۵).
دوران ریاضت
سیدارْتَه در جریان پرسهگردی، جایی یافت در خور ریاضت کشیدن. آنجا، اقامت کرد تا به ریاضتی بسیار سخت تن در دهد. شش سال ریاضت کشید، به تمرینهای دشوار تنفس دست زد و به بادامی بساخت. پنج مرتاض بر او گرد آمدند به این امید که «چون گوتَمَه «حقیقت» (ذمّه) را یافت، برایشان روشن خواهد کرد» ( M 36 ، I ص۲۴۷) سیدارْتَه چون دریافت که از این خودآزاری راهی به رهایی نمیبرد، از ریاضت دست کشید و بار دیگر غذای مناسبی خورد. پس، آن پنج مرتاض، مرتدش خواندند و ترکش کردند.
زیر درخت سپیداری نشست و از روی روش به تفکر پرداخت، و با چشم جانش در لابهلای سرشت هستی نگریست. زندگانیهای پیشینش را به یاد آورد، از میان قانون دوباره زاییده شدن، که نتیجهی کَرْمَه (۱۲) هاست – دید و دریافت که این رنج است، این خاستگاه رنج است، این فرونشاندن رنج است و این راه فرونشاندن رنج است. او به این بینش رسید که:
«رهایی من [ از رنج ] لرزشپذیر نیست، این فرجامین تولد است، دیگر [ برای من ] وجود دوبارهای در کار نیست». ( M 26، I ص ۱۶۷)
درآنلحظه، که بنابر سنّت شب چهاردهم ماه وِیساکَهْی (۱۳) سال ۵۲۸ پیش از میلاد بود، سیدارْتَه گوتمه به روشنی، (۱۴) یعنی به اشراق، رسید و بودا، یعنی روشن و بیدار شد. در آن زمان سیوپنج سالهبود. (شومان، آیینبودا، ۱۳۷۵،ص۱۷)
اشراق بودا؛ افسانه یا واقعیت؟
گاهی گفتهاند که این روشنی یا اشراق بودا یک افسانهی ادبی است، چون نشان بسیاری از تعلیمات او را میتوان در اندیشههای پیش از بودایی یافت، به ویژه در «اُپهنیشَدْها». (۱۵) این اگرچه درست است، اما در واقع دلیل به حساب نمیآید. «روشنی» بودا تجربهای بود که در آن عناصر پذیرفته شدهی اندیشه و اعتقاداتی که او به آنها رسیده بود، (چون نظریهی نه – خود، که شرح کاملتر آن خواهد آمد) (۱۶) ناگهان در یک «نظام» به هم پیوسته تجلی یافت. نگفته نماند که این اندیشهها و اعتقادات با فلسفههای رایج متناقض بود. دانش خودآموخته و خود یافته در او تبلور یافت، و رازهای حیات را بر او آشکار کرد. در نتیجه، روشنی بودا نشانهی یکی از لحظات بزرگ تاریخ بشریت است. (شومان، آیین بودا، ۱۳۷۵، ص ۱۸)
روشنی یافته، به سوی مردم
بودا پس از دست یافتن به اشراق، بر آن شد که آن دانش را تعلیم کند. پس به راه افتاد تا به گردشگاهی در نزدیکی بنارس، (۱۷) برود تا «دروازهی رهایی» را به روی دوستان پیشینش، یعنی آن پنج مرتاض، بگشاید. چون دیدند مرتاضی را که مرتد خوانده بودند نزدیک میشود، پیمان بستند که از سلام و احوالپرسی با او رو بگردانند. ولی، یقینِ پرتوافشانِ رهایی او بر آنان چیره شد، و پیمان خود را شکستند. خوشامدش گفتند، و بودا نخستین گفتارش را به نام گفتار به گردش درآوردن گردونه آیین بر آنان فرو خواند. (شومان، آیین بودا، ۱۳۷۵، ص ۱۸). بودا در خطبه خود چنین گفت:
«آنکه به کمال رسیده است ای راهبان آنکه مقدس و ممتاز است بوداست. گوشهای خود را باز کنید ای راهبان! چون راه گریز از مرگ یافت شده است».
این نخستین بار بود که او برای جمعی اندر یافتِ خود را از حقیقت رنج و تربیت خود، چون راه رهایی از دو کرانهی خودآزاری و شهوترانی، باز میگفت. راه میانهای که او روشنشدگی کرد بیدرنگ فهمیده شد. همان دم پنج مرتاض، آیین (۱۸) را پذیرفتند و نخستین شاگردان رهرو بودا شدند، و دیری نپایید که از ارهت (۱۹) ها، یعنی از «مردان کامل و تمام» گشتند.
در اینجا ذکر این نکته بیمناسبت نیست که کلماتی چون رهرو و انجمن را نباید در معنای مسیحی آنها فهمید. (۲۰) اگرچه رهروان بودایی با آن سر تراشیده و خرقههای زرد، و رعایت آداب خاص سلوک، دیگرند و مردم دنیا دیگر، اما با این همه تمام عمر را به زندگانی در دیر سپری نمیکردهاند. برای ورود به انجمن رهروان، آدابی هست و همچنین یک دورهی درازمدت شاگردی. ولی برای ترک انجمن همان بیرون کردن خرقه از تن کافی است. اتفاقاً، پذیرفته شدن به انجمن به هیچ وجه شرط کافی رسیدن به مقصد نیست، فقط راه رهایی را آسان میکند. در «کانون پالی» سخن از بیست «پیشنشین» (۲۱) رفته است که بیآنکه جامهی رهروی در بر کنند به ارهتی رسیدهاند، که مقام انسان کامل است.
چند ماه پس از بنیاد نهادن انجمن، شمارهی رهروان به شصت تن رسید. در این هنگام بودا رهروان را فرا خواند و آنان را بر آن داشت که به این سو و آن سو بروند و آیین را تعلیم دهند و مردمان را به در پیش گرفتن زندگانی پاک بخوانند.
گفتنی است که از روی تعلیم بودا نمیشود توفیق تبلیغی فراوان او را توضیح داد. خود بودا، آیین را «ژرف، دشواریاب، دشوارفهم، واقعی، برترین، برای منطق محض دست نیافتنی، باریک، فهمیدنی فقط برای آموختگان» دانسته است. روش علمی عقلی آن از هر گونه زیادهروی میپرهیزد، رها کردن رسوم و آدابی که در آن آمده، رهایی از سلطهی آدابی است که قلمرو و ناندانی برهمنان لافزن بوده است. (۲۲) (شومان، آیین بودا، ۱۳۷۵، ص ۲۰)
منش بودا
منابع پالی تصویر بسیار روشنی از منش بودا به دست دادهاند. رهنمون رفتارش یقین او بود به آزاد بودنش، و نیز خوی نظارهگر و دلنمودگیش به همهی بشریت. تصویری فشرده از منش بودا را در زیر ارائه مینماییم:
۱- اعتماد به نفس بودا نتیجهی آزادی او بود و این در لحظهی پس از روشنشدگیش، آنگاه که پنج مرتاض را میبیند و بینشهایش را به آنان روشنشدگی میکند، آشکار میشود. چون آنها نتوانستند از سلام کردن به او رو بگردانند، نامش را گفتند و او را «دوست» خواندند. ولی گوتمه به این خطاب اعتراض کرد:
ای رهروان، چنین رفته (۲۳) را به نام و به عنوانِ «دوست» مخوانید! ای رهروان، چنین رفته، روشنی یافتهی کامل، (۲۴) ارهت است. ( M 26 I ص ۱۷۱)
۲- بودا، روشنی یافته و آزاد، خود را یکسره از هر موجود آزادی نیافته متفاوت میداند. یک بار برهمنی از او پرسید که آیا او یکی از خدایان است یا موجودی آسمانی است، روح است یا انسان. او به همهی این امکانات پاسخ منفی داد. او از نقصهایی، که انسان به اعتبار آنها در هر یک از این جدولها جا میگیرد، پاک بود؛ او بودا بود.
با یک چنین خودآگاهی شایستهی تحسین است که او آیینش را، که میتواند انسان را به چنان درجهای برساند، به طریق عقیدتی و جزمی عرضه نکرد، برعکس، سخت بر آن بود که هیچ تعلیمی هرگز نباید به نیروی سنّت، به اعتبار نوشته شدن در کتابهای مقدس، به اعتبار هماهنگ بودن با نظرهای خود فرد، یا به سبب اعتماد به یک مرجع پذیرفته شود. فقط وقتی باید آن را پذیرفت که آن را درست دانسته باشیم. ( A 3، ۶۵، ۳ I ص ۱۸۹)
۳- بودا هیچگاه کسی را مجبور به پذیرفتن آیین خود نکرد، و حتی هشدار میداد که با تغییر شتابزده کیش مخالف است. (۲۵) وقتی که سپهدار سیهه (۲۶) – که از معتقدان کیش جین (۲۷) بود – پس از گفتگویی با استاد خواست پیرو او شود، پند استاد به او این بود که در این باره بیشتر اندیشه کند. وقتی سیهه خواهش خود را برای گرویدن به آیین او تکرار کرد، بودا به او گفت که از خیرات به رهروان جین دریغ نکند. ( MV 6، ۳۱، ۱۰ به بعد، IVin ص ۲۳۶)
۴- بودا در برانگیختن مردم دم سخت گرمی داشته است. برای جانهای سادهاندیش، از کردارهای نیک، که به دوباره زاییده شدن در آسمانها میانجامد، به زبانی ساده سخن میگفت. در چنین گفتارهایی رایجترین شیوهی بیان، برابر نهادن اضداد است: برابر نهادن مرد ناکامل و کامل، بداندیش و پرهیزگار، راحت دنیایی و آرامش رستگاری، و مانند اینها. (ع. پاشایی، راه آیین، نگاه معاصر، ۱۳۸۰، ص ۲۹)
لحن بودا
گفتگوهایی که استاد با برهمنان و پیروان کیش جین داشته از گیرایی معنوی خاصی برخوردار است. اینها گواه نرمخویی معنوی هر دو جانب است و گهگاه بودا به گونهای ریشخندآمیز سخن میگوید. در مَجّمَه نِکایه آمده است که بودا با رهروانش از گفتگویی سخن میگوید که با چند تن از پیروان کیش جین در زمینهی ریاضتکشی داشته است. او با لبخند یادآور میشود که رهروان جین که امروز از تحمل عذاب رنج میبرند، باید در زندگانی پیشین خود، فرومایگانی بوده باشند که از نظر کرمه (۲۸) ای سزاوار چنین عذابهایی شدهاند. اما، اگر بر این پندار میبودیم که جهان را آفریدگاری ساخته یا خود به تصادف پیدا شده، آنگاه درست چنین میبود که جینها مخلوق آفریدگاری بداندیش باشند یا ساختهی پیشامدی نامطلوب که به تصادف رخ داده است. ( M 1 III ص ۲۲۲) (۲۹)
بودا هر گاه که در گفتگویی شرکت میجست با یکساندلی و واقعبینی خود ممتاز بود، رهروِ جین، سَچَّکه اگیوِسّانه، (۳۰) که به مجادلهگر تیزهوش معروف بود، در پایان گفتار ستیزهآمیزی بودا را ستود چون که «رنگ چهرهاش روشن مانده بود». استادان دیگر به هنگام یک چنین گفتگویی از کوره در میرفتند و سعی میکردند که دروغ ببافند یا از موضوع طفره بروند ( M 36 I ص۲۵۰). بدین گونه گوتمه را چنین وصف کردهاند که: مردی است که به خوی خود چیره است و سرخ نمیشود. (شومان، آیین بودا، ۱۳۷۵، ص ۲۴)
بودا در میان پیشنشینان و رهروان (۳۱)
بودا روزها را چگونه میگذراند؟ او از رهروان پرسهگردی بود که در هند فراوانند، و بهجز این هشت چیز مجاز دیگر چیزی ندارند: سه جامه، کشکول یا کاسهی گدایی، یک استره، یک سوزن، یک شال کمر، و یک صافی برای صاف کردن آب. پگاهان خاموش از در خانهای به خانهی دیگر میرفت و قوت مجاز آن روز را جمع میکرد؛ آنگاه، پس از خوردن مختصر ناشتایی، او و رهروان همراهش به گشت و گذار ادامه میدادند. وقتی به مردم بلنداندیش میرسیدند، میایستاد و به پرسشهایشان پاسخ میگفت و آیین را برایشان توضیح میداد. پیش از آنکه خورشید به سمتالرأس برسد، در جای دلگشایی استراحت میکردند و بازماندهی غذای دریوزگی را میخوردند. بعد از ناهار و عصر به سیر آرام در عوالم درونی و تعلیم رهروان میگذشت. اغلب آدم خیّری بودا و رهروان را به ناهاری یا شامی و بیتوتهای دعوت میکرد و او میپذیرفت.
توفیق تبلیغی بودا در خانوادهاش متوقف نشد. پسرش راهوله، برادر ناتنیش ننده، (۳۲) برادرزادهاش آننده (۳۳) و خویشان دورترش، چون انورودّه، (۳۴) بهدّیه، (۳۵) و دیودتّه (۳۶) تصمیم گرفتند که جامهی رهروی در بر کنند، و پدر و همسر پیشینش هم از «پیشنشینان» شدند. بودا پس از تردید بسیار به نامادریش، مَهاپَجاپَتی، (که بارها از او طلب رهروی کرده بود)، اجازه داد که رهرو شود و «انجمن زنان رهرو» را بنیاد نهد.
برای خوانندهی «کانون پالی» چند تن از پیرامونیان بودا رنگ و بوی خاصی مییابند. شاگردان اصلی او ساری پوتَّه – مردی پرخرد – و مُگُل لانَه، که میگویند نیروهای جادوی داشت، هر دو پیش از بودا درگذشتند و سوخته ماندههایشان را در سانچی به خاک سپردند. سوبوتی استاد نگرش بود، و مهاکسَّپه در اعمال مرتاضانه ممتاز بود. هم او بود که پس از مرگ بودا نخستین شورا را رهبری کرد.
در میان پیشنشینان کسانی بودند که از دیگران متمایز بودند. تاجر ثروتمند سودّته «اناتپندکه» (۳۷) دیر جیتهوته (۳۸) را در ساوتی به انجمن بخشید. بانو وساکا (۳۹) دیر پوبارامه (۴۰) را در همان شهر به انجمن بخشید.
بودا و شاهان
فرمانروای کشور، انجمن رهروان پرسهگرد را که از طبقات گوناگون مردم پیروانی را به خود میکشد، یک عامل سیاسی ممکن میداند، و این را میتوان فهمید. فرمانروایان کسله و مگده، پسیندی (۴۱) و بمبساره شاه (که از طریق ازدواج قوم و خویش شده بودند)، عقیدهی موافقی دربارهی بودا داشتند، که یقیناً کم ارزشتر از عقیدهی دیگران نبود، چون به بیآزاری سیاسی آیین او پی برده بودند. استاد با هر دو شاه دوست بود و آن دو بیش از یک بار به دیدنش آمدند تا دربارهی آیین مشورت کنند یا تعلیم بگیرند. چنان که پیش از این گفته شد، انجمن در ساوتی – پایتخت کسله – و در راجهگهه – پایتخت مگده – دیرهایی داشت. در اینکه نیکخواهی این دو فرمانروا در گسترش آیین بودا مؤثر بود تردید نمیتوان کرد. همچنین تاجران هندی که از یک دین شکیبا، که محدودیتهای کاست را ندیده میگیرد استقبال کردند، و به گسترش آیین بسی یاری کردهاند. ولی، آیین بودا فقط ۲۵۰ سال بعد یک دین جهانی شد، یعنی وقتی که آشوکه امپراطور دودمان موریه (۴۲) که در حدود اواسط قرن سوم پیش از میلاد در هند فرمانروایی داشت هم به همهی بخشهای کشورش، و هم به کشورهای همسایه مبلغانی فرستاد.
طرح ترور بودا
چیزی نمانده بود که بودا در سال ۴۹۲ یا ۴۹۱ پ. م. کشته شود. دیودتهی رهرو که پسرعمو و داماد بودا بود پیشنهاد کرد که چون بودا سالخورده است به استراحت بپردازد و رهبری انجمن را به او بسپارد. و استاد چون نظر او را رد کرد، دیودته به شاهزاده اجاته ستو، (۴۳) پسر پادشاه مگده، رو آورد. این شاهزاده دوستی پدرش را با بودای صلحدوست سدّ راه نقشهی فتوحاتش میدانست. دیودته توانست اجاتهستو را به کشتن بودا برانگیزد. سربازی را برای کشتن بودا فرستادند، که چون با استاد روبهرو شد نتوانست فرمان را به انجام رساند. به پای او افتاد، مأموریتش را فاش کرد، و چنان که در این داستان آمده، به آیین بودا سر سپرد. ( CV ، ۷، ۳، ۷-۶)
کوشش دوم در کشتن بودا نیز به شکست انجامید و سومین بار، فیل دیوانهای را به سوی او رها کردند. بودا مهرش (۴۴) را به سوی حیوان تابانید و او را آرام کرد و از آسیب رست. ( CV ، ۷، ۳، II -12)
دیودته چون آرزوی رهبری «انجمن» به دلش ماند، خود انجمنی با قوانین سختتر بنیاد نهاد. بودا بیهوده کوشیده بود که با یادآوری این نکته که کارهای مرتاضانه برای رهایی سودی ندارد او را بر آن دارد که دست از این خیال بردارد. چیزی نگذشت که انجمن دیودته برچیده شد. (شومان، ۱۳۷۵، صص ۲۷-۱۳)
مرگ بودا
بودا در هشتاد سالگی درگذشت. میگویند هنگامی که «بودا» متوجه شد که وقت وداع و پیوستن به «نیروانه» فرا رسیده است، به مرید نزدیک خود «آننده» که از شنیدن این خبر سخت اندوهگین و پریشان شده بود میگوید: «در حالی که گروهی از مریدانی که هنوز به زندگی دنیوی دلبستگی دارند از شنیدن این خبر اندوهگین شده و خواهند گفت: «چه زود چشم جهان درمیگذرد، گروه دیگر که بر خود تسلط یافتهاند و به راستی میدانند که جملهی عناصر ناپایدار و زودگذرند و نطفههای نابودی خویش را در بردارند، خاطرهی مرا محترم خواهند شمرد و زندگی خود را با راهی که من آموختهام تطبیق خواهند داد. (شایگان، ۱۳۷۵، ص ۱۳۹) وقتی که آننده به گریه افتاد، استاد او را چنین دلداری داد:
آننده، بس کن، غم مخور، زاری مکن. مگر من همیشه نمیگفتهام که همهی چیزهای عزیز و خوشایند دستخوش دگرگونی، از میان رفتن، و ناپایندگی است؟ پس، اینجا چگونه میتواند چنین نباشد؟ چیزی که زاییده شده، به هستی آمده، ساخته شده و دستخوش زوال است، ناممکن است که از میان نرود. ( D 16، ۵، ۱۴ II ص۱۴۴)
آننده از بودا پرسید با جسد او چه باید بکنند. او به آننده گفت که آنان نباید خود را مشغول جسد او کنند؛ بلکه باید به رشد معنوی خود عشق ورزند. او گفت پیروان عادی، خود را با جسد مشغول میکنند. (رینولدز، ۱۳۷۹، ص ۱۸۱). بودا آخرین بار به رهروانش چنین پند داد: «اکنون، ای رهروان، پندتان میدهم: چیزهای ساخته شده دستخوش زوالند، بیدار و هشیار کوشش کنید!».
اینها آخرین سخنان بودا بود. اندکی پس از آن به حال اغما افتاد – که در گفتار پری نیروانهی بزرگ آن را یک حالت نگرش وصف کردهاند – و از این حال به پَری نیروانه رفت، که حالت رهایی از رنج پس از رها کردن تن است.
سالِ درگذشت بودا ۴۸۳ سال پیش از میلاد مسیح بود. یونان در این سال با ایران میجنگید (که سه سال بعد فتح دریایی تمیستُکل (۴۵) در سالامیس به آن پایان داد)، در حالی که هراکلیت، پارمنید و آشیل (۴۶) (در یونان) و کنفوسیوس در چین زنده بودند.
جسد بودا را یک هفته پس از درگذشتش سوزاندند. خاکسترش را میان هفت خاندان از دودمان بزرگان هند، و نیز برهمنی که این آداب را انجام داده بود، قسمت کردند. از خاکستر او به یکی از خاندانهای بزرگ دیگر نیز رسید، و دونهی (۴۷) برهمن، که مراسم مرده سوزان را انجام داده بود، ظرفی را که در آن خاکستر مرده را جمع کرده بودند گرفت. همهی گیرندگان این خاکسترها سهم خود را در گورْ تپهها، یعنی در توپه یا استوپهها (۴۸) جای دادند.
در ۱۸۹۸ توپهای در پیپراوا، (۴۹) نزدیک شهر زادگاه بودا کشف و گشوده شد که به احتمال خانوادهی بودا آن را روی سهم خود از خاکستر بودا ساخته بودهاند. سه متر پایینتر از رأس تپه، کوزهی کوچکی با چند هدیه یافتند، و پنج متر و نیم پایینتر از آن یک صندوق سنگی یافتند که پنج ظرف در آن بود. (۵۰) یکی از اینها، کوزهای بود که از سنگ صابونی (۵۱) ساخته بودند، و بر آن به خط براهمی، (۵۲) و زبان ماگدی نوشته بودند:
این کوزهی خاکستر بودای والا از (طایفهی) سکیه هدیه است از سوکیتی (۵۳) و برادران و خواهران، پسران و همسرانشان.
در ۱۹۵۸ یادگارهای بیشتری از خاکستر بودا، در منطقهی شهر قبلی ویسالی یافتند. در اینجا در توپهای، تغار کوچک درداری کشف کردند، که باقیماندههای استخوان، خاکستر و هدیه در آن بود فرض این است که این سهم یادگاری سوختهی جسد بوده است که پس از سوزاندن جسد به خاندان اشرافی لچهاوی، (۵۴) که پایتختشان ویسالی بود، رسیده است. (۵۵) (شومان، آیین بودا، ص ۲۶)
پینوشتها
1. Siddhatta Gotama
2. Lao – tse
3. soka َ A در ۲۶۹ پ. م تنها فرمانروای هند بود، در ۲۶۵ پ. م تاجگذاری کرد و در ۲۳۲ پ. م درگذشت. (شرح کاملتر درباره خدمات او به آیین بودا، در ضمیمه آمده است)
4. کتابهای کانون پالی بعداً مشروحاً معرفی خواهند شد.
5. Tusita
6. Kapilavatttu
7. Suddhodana
8. Mah – apaj – apati
9. R – aja
10. Kosala
11. R – ahula
12. Kamma کردار
13. aka – Ves : فروردین و اردیبهشت.
14. bodhi
15. استاد عسکری پاشایی معتقدند که این سخن که اندیشهی بودا تحت تأثیر اُپهنیشَدْهاست، نه سخنی نو است و نه بنیادی قطعی دارد. نگ: ع. پاشایی، تاریخ آیین بودا، تهران، نگاه معاصر، ۱۳۸۲، ص ۴۲-۳۵.
16. an – atta
17. Benares
18. Dhamma
19. arahat
20. رهرو ( bhikkhu ) و انجمن ( sangha ) را معمولاً در کتابهای انگلیسی به ترتیب به monk (راهب) و order ترجمه میکنند که هر دو از مفهومهای دین یا روحانیت مسیحی نیز هستند.
21. asaka – up (پیشنشین)، آن دسته از بوداییانی که «رهرو» نبودند و به «انجمن» نمیپیوستند.
22. شرح شرایط دینی و فکری زمان ظهور بودا بعداً خواهد آمد.
23. لقب چنین رفته ( agata – Tath ) را بعدها در زمینه هایی نیز به کار بردهاند که بیمعناست. در این موارد، این کلمه را باید «آن کامل» یا «انسان کامل» ترجمه کرد.
24. asambuddha – . samm
25. این تساهل بودا، ظاهراً همیشه مورد عمل رهروان او نبوده است. نمونهاش جنگهای داخلی سریلانکاست. (نگ: هوکینز، برادلی، آیین بودا، ترجمه محمدرضا بدیعی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۰، ص ۱۶۸)
26. Siha
27. jain
28. karma به پالی kamma در لغت به معنای «کردار» است. در این باره بیشتر سخن گفته خواهد شد.
29. خوب است که نظر جینها را از زبان خود بودا بشنویم: «… برخی از استادان دین (یا، سمنه – برهمنها) هستند که چنین عقیده و نظری دارند که «هر چه شخص تجربه میکند… همه نتیجهی کرداری است که پیش از این کرده است؛ ازاینرو اگر ریاضت بکشد با این قصد که به کردارهای گذشته پایان دهد، با دست نیازیدن به کردارهای تازه، دیگر (برای او) انتقالِ (نتایج کردار) در (زندگانیِ) آینده وجود نخواهد داشت، و چون انتقالی نیست در آینده کردار از میان خواهد رفت؛ با از میان رفتن کردار رنج هم از میان خواهد رفت؛ با از میان رفتن درد و رنج، احساس از میان خواهد رفت؛ با از میان رفتن احساس هر دردی پایان خواهد یافت. عقیدهی نگنتهها ( Nigantha = جین) چنین است…»
30. . Saccaka Aggivessana
31. دوستداران آیین، یعنی آنان که به بودا، به آیین، و به انجمن پناه میبرند، یعنی بهطور کلی شاگردان بودا، به دو دسته تقسیم میشوند، یا به انجمن میپیوندند و رهرو میشوند، اینان از خانه به بیخانگی میروند، سر خود را میتراشند و جامهی زرد دربرمیکنند؛ یا دوستدار بودا، آیین، و انجمن هستند، ولی ترک خانومان نمیکنند اینان را پیشنشین، یا اوپاسَکَه، میگویند. پیشنشین میآید و مینشیند، آیین را میشنود، میآموزد و به خانهی خود باز میگردد. از پیشنشینان گَهَهپَتیها- پدران خانواده – برای خدماتی که به انجمن رهروان کردهاند معروفاند…
بودا وظایف پیشنشینها را چنین خلاصه میکند:
پیشنشین نه میکشد، نه سبب کشته شدن موجود زنده میشود، با آنانی که میکشند همداستانی نمیکند، از آزار موجودات، خواه توانا و خواه ناتوان، پرهیز میکند.
از هیچجا چیزی را که به او ندادهاند نمیگیرد، آن را از دیگران میداند، کسی را هم به گرفتن آن وا نمیدارد، با آنانی که آن را برمیدارند همداستانی نمیکند، او از هر گونه دزدی میپرهیزد.
فرزانه از زندگی ناپاک دوری میکند همچنان که از تودهای زغال افروخته، اگر نمیتواند زندگی پاکدامنی را زندگی کند، نباید گذاشت که به همسر دیگری تجاوز کند.
نباید با دیگری در تالار دادگری یا در تالار انجمن دروغ بگوید، نباید کسی را وادار به دروغگویی کند، نباید با دروغگو همداستانی کند، باید از ناحقیقت روبگرداند.
پیشنشینی که آیین را تصدیق میکند، نباید نوشابههای مستیآور بنوشد، نباید کسی را به این کار وادارد، نباید با میخواران همداستانی کند. باید بداند که این کار به دیوانگی میکشد.
نادان مست خود گناه میکند و دیگران را هم به مستی میکشد. او را از این گناه، از این دیوانگی، از این خوشی ابلهانه دور دارید.
او نمیکشد؛ تا چیزی را که به او ندادهاند نمیگیرد؛ دروغ نمیگوید؛ مست نمیکند؛ از کامجویی یا زنا خودداری میکند؛ در شب غذای بیموقع نمیخورد.
نه به خود حلقه گل میآویزد، و نه عطر میزند؛ بر بستری که روی زمین گستردهاند میخوابد. آنان آنچه را بودای غلبهکنندهی بر درد آورده اوپوسَتهی هشتگانه مینامند.
او با دل پر ایمان در روزهای چهاردهم، یا پانزدهم، و هشتم نیمهی هر ماه او پوسته را انجام میدهد و چهارده روز مخصوص را که هشت بخش دارد به جا میآورد.
مرد دانا بامداد، با دلی پر ایمان با خوراک و نوشیدنی انجمن رهروان را شاد میکند، به اندازهی توانایی خود یاری میکند.
پنج پیشه هست که پیشنشین نباید آنها را در پیش گیرد: شمشیرفروشی، فروختن موجودات زنده، گوشتفروشی، میفروشی، و زهرفروشی.
هشت کار هست که اگر پیشنشین دست به آنها نبرد، رهروان کشکول خود را از او دور نگاه میدارند و از او غذا نمیطلبند. اگر او دست به این هشت کار بزند انجمن تشکیل میشود و او را از غذا دادن به رهروان محروم میکند. آن کارها اینهاست: مخالفت با پیشکشهایی که به رهروان میدهند، رفتاری مخالف صلاح رهروان داشتن، خلاف مسکن آنان، خلاف خود آنان عقیده داشتن؛ میان رهروان جدایی انداختن؛ به بودا، به آیین، و به انجمن بد گفتن. نگ: ع. پاشایی، بودا، تهران، فیروزه، ۱۳۷۸، ص ۲۹۵.
32. Nanda
33. – Ananda
34. Anuruddha
35. Bhaddiya
36. Devadatta
37. Sudatta An – athapindika (سیرکنندهی بینوایان)
38. Jetavana
39. Vis – akh – a
40. Pubb – ar – ama
41. Pasenadi
42. Maurya
43. Aj – atasattu
44. mett – a
45. Themistokles
46. به ترتیب Heraclitus (فیلسوف)، Parmenides (فیلسوف)، و Aeschylus (نویسنده).
47. Dona
48. به پالی upa – Th به سنسکریت upa – st که امروزه در افغانستان هنوز «توپ» میگویند، و آن تپهای یا گنبد مانندی و گورابی بر سر گور است. البته در معماری بودایی در کشورهای گوناگون به شکل و صورتهای گوناگون درآمده است.
a – av – 49. Pipr
50. همهی این یافتهها را – به جز خاکستر درون خمره – امروزه در موزهی ملی هند، در کلکته نگهداری میکنند. چندین دههی پیش، خاکستر را به پادشاه تایلند (سیام) داده بودند. باستانشناسان خط روی خمره را کهنترین سنگنبشتهی موجود هند دانستهاند.
51. Steatite
i – ahm – 52. Br
53. Sukiti
54. Licchavi
55. برای اطلاعات بیشتر در مورد مرگ بودا، نک: ع.پاشایی، بودا، تهران، مروارید، ۱۳۷۵، صص ۵۰-۲۴۷.