وقتی تاگور مناظره اش با یک ایرانی را ناتمام گذاشت

مناظره تاگور با شریعت سنگلجی از براهین عقلی آغاز شد و به طرح مقوله عشق از طرف تاگور کشید. طرف ایرانی اعتراض کرد که با ترک محل از طرف تاگور مواجه شد.

شریعت سنگلجی یکی از متفکران جنجالی و در عین حال اثرگذار ایران در دوران پهلوی اول بود. او با یک واسطه (اسدالله خرقانی) شاگرد شیخ هادی نجم‌آبادی به شمار می‌رفت. بسیاری از پژوهشگران او را ادامه دهنده پروژه‌ای معرفی می‌کنند که توسط شیخ هادی نجم آبادی آغاز شده بود، هرچند که میان منظومه فکری شیخ هادی و شریعت تفاوت‌ها بسیار است.

مهم‌ترین مساله در پروژه شیخ هادی نجم آبادی زدودن خرافات از دین و تاکید بر تاکید دین بر عقلانیت بود. مرحوم شیخ تلاش کرد تا با تکیه بر اسلام سیاسی، به آزادی و آزادگی مردم مسلمان از ظلم و جور و راحتی زندگی این دنیایی آنها همراه با ساختن آخرت‌شان برسد.

به همین دلیل نیز شیخ هادی از جمله اصحاب و یاران نزدیک مصلح برجسته جهان اسلام یعنی آقا سیدجمال الدین اسدآبادی درآمد. شیخ هادی را معلم مشروطه نیز نامیده‌اند و او تنها کسی بود که بعد از اعلام میرزا رضا کرمانی (کشنده ناصرالدین شاه قاجار) برای او مجالس ترحیم گرفت. هرچند که آنقدر زنده نماند تا نتایج کار خود را با به ثمر رسیدن انقلاب مشروطه ایران ببیند.

شریعت سنگلجی نیز سعی داشت این مشی را دنبال کند، هرچند که در رویکردش اشتباهاتی داشت و چندان به اسلام سیاسی نمی‌اندیشید و همین اشتباهاتش باعث شد تا راهش از جریان سنتی شیعه جدا شود.

مختصری از زندگی و تحصیلات شریعت سنگلجی

شریعت سنگلجی در سال ۱۲۶۹ هجری شمسی در محله سنگلج تهران و از خانواده‌ای با اصالت مازندرانی به دنیا آمد. پدر وی، شیخ حسن از اقوام نزدیک شیخ فضل الله نوری بود. شیخ حسن و پدرش رضاقلی (پدر بزرگ شریعت) هر دو از علما و فقهای مذهب امامیه در زمان خود بودند. وی نام پدر یعنی رضاقلی را بر فرزندش گذاشت.

او از همان آوان کودکی تحصیلات علوم شرعی را نزد پدر آغاز کرد. در ادامه در زمره شاگردان شیخ عبدالنبی مجتهد نوری درآمد و نزد او به تحصیل فقه پرداخت و همچنین فلسفه را نیز از محضر میرزا حسن کرمانشاهی و کلام را از شیخ علی متکلم نوری آموخت. مدتی را نیز نزد عباسعلی کیوان قزوینی به خواندن عرفان و تصوف مشغول شد. پس از اتمام فلسفه ر آموختن عرفان را نزد میرزا هاشم اشکوری آغاز کرد و از سال ۱۲۸۵ نیز در مسجد پدر به منبر می‌رفت و مجالس وعظی را دایر کرد.

وی پس از تکمیل تحصیلات در ایران در سال ۱۲۸۷ هجری شمسی به همراه برادرش محمد (و به روایت‌هایی به همراه پدرش) به نجف اشرف عزیمت کرد تا به تکمیل تعالیم دینی و تحصیل در دروس خارج فقه بپردازد. در حوزه نجف وی شاگرد علمایی چون آقاسید ضیاالدین عراقی و مرجع بزرگ وقت شیعیان مرحوم آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی بود.

تاگور: بی‌اندازه اشتیاق و علاقه به چنین روزی داشتم که به ایران بیایم و با فضلای ایران محشور شوم، مخصوصاً بی‌اندازه مایل به دانستن اسامی بزرگان علم و ادبیات ایران بوده به‌مجرد ورود، به شیراز به زیارت قبر حافظ و سعدی رفتم

در همین سال‌های اقامت در نجف وی روزی به محضر سید محمدکاظم طباطبایی یزدی (مرجع اعلای شیعیان پس از میرزای شیرازی) رسید و از جانب ایشان به «شریعت» مسمی شد. از این به بعد بود که در همه جا با نام شریعت سنگلجی شناخته می‌شد. بعدها او به ایران آمد و در مسجدی به نام «دارالتبلیغ اسلامی» به درس و وعظ مشغول شد.

مرحوم زنده‌یاد محمدابراهیم باستانی پاریزی در کتاب «آفتابه زرین فرشتگان» که در سال‌های ابتدایی دهه ۷۰ توسط نشر خرم منتشر شد، ماجرای درگذشت شریعت را به این شرح روایت کرده است: «در سال‌های ابتدایی دهه ۲۰ (هم‌زمان با جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین) بیماری تیفوس در کشور شیوع پیدا کرد. شریعت در یکی از روزهای زمستان سال ۱۳۲۲ جوانی مبتلا به تیفوس را در خیابان مشاهده می‌کند که بیمارستان‌ها از پذیرش او خوداری کرده بودند.

وی این جوان را به خانه خود آورده و مشغول مداوای او می‌شود، اما خود و دیگر اعضای خانواده‌اش گرفتار این بیماری می‌شوند. آن جوان و اعضای خانواده شریعت نجات پیدا می‌کنند، اما شریعت و برادر کوچکترش بر اثر این بیماری فوت می‌کنند.»

مختصری درباره منظومه فکری شریعت

حیدر حب‌الله، پژوهشگر معاصر لبنانی در کتاب مهم خود با عنوان «نظریه السنه فی الفکر الامامی الشیعی: التکون والصیروره» که به سال ۲۰۰۶ توسط موسسه الانتشار العربی در بیروت منتشر شد، شریعت سنگلجی را به دلیل حرکت‌های اصلاح‌گرایانه‌اش به ویژه با تبلیغ مقوله بازگشت به قرآن و جامعه نخستین اسلامی موسس مکتب فکری یا مدرسه سلفی قرآنی شیعی معاصر است.

شریعت از این جهات با بسیاری از مولفه‌های تفکر شیعی از جمله از جمله رجعت، زیارت بقعه‌ها و توسل و… مخالفت کرد و از این جهت نقدهای بسیاری به او وارد کرده‌اند. اما نباید او را پیرو اندیشه‌های وهابی دانست و نظام فکری او با آنها تفاوت بسیاری دارد.

مهمترین کتاب و تالیف شریعت «کلید فهم قرآن» نام داشت. شریعت در این کتاب به صراحت اعلام می‌دارد که در عصر ما قرآن متروک گشته و کسی به آن مراجعه نمی‌کند و مسلمانان دین را از قرآن نمی‌گیرند و به همین دلیل ترک قرآن دچار شکست و نابسامانی شده‌اند.

بنابراین باید دوباره به تدبر در قرآن روی آورد و این خود یک دستور قرآنی است. تدبر در قرآن از نظر شریعت پیش از هرچیز مبتنی است بر فراگیری دانش‌هایی چون: «تحقیق در حالات رسول اکرم (ص)»، «فراگیری لغت عرب در دوران پیش از اسلام»، «دانستن شان نزول آیات»، «مطلع بودن از احوال قوم عرب در عصر بعثت» و «مراجعه به تفسیر سلف صالح».

البته شریعت منظور خود از سلف صالح را در این کتاب بیان نکرده است. مثلاً معلوم نیست که معاویه بن ابوسفیان هم که در روزهایی کاتب وحی بود، از جمله سلف صالح به شمار می‌رود یا خیر؟

در مجالس وعظ و درس شریعت چهره‌هایی چون مرحوم آیت‌الله طالقانی، عباس زریاب خویی، مرتضی مدرسی چهاردهی، سیداحمد فردید، محمد جواد مشکور، محمدحسن ناصرالدین صاحب‌الزمانی، اسدالله رویین مبشری و… شرکت می‌کردند.

بر افکار شریعت سنگلجی نقدهای خوب و بسیاری وارد کرده‌اند که از جمله آنها نوشته‌های خوب و دقیق مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین سیدعلی نقی فیض‌الاسلام اشاره کرد.

مناظره تاگور با یک ایرانی

در این مجال اندک فرصتی برای شرح و نقد کامل آرا و افکار شریعت سنگلجی نیست. اینجا صرفاً به گفت‌وگوی مناظره مانند او با رابیندرانات تاگور، شاعر و متفکر مشهور و اثرگذار هندی می‌پردازیم. تاگور در دوران حیات خود چند بار به ایران سفر کرد که یکی از آنها به سال ۱۳۱۱ بود.

در آن سال تاگور بنا به دعوت رسمی دولت به ایران در دوران نخست‌وزیری مهدی‌قلی‌خان هدایت به ایران سفر کرد و قرار شد که با یکی از علمای ایران مباحثه و گفت‌وگو کند. بنا به روایتی شفاهی رضاخان پهلوی دستور داد تا شریعت سنگلجی به گفت‌وگو با این شاعر، فیلسوف و موسیقی‌دان هندی بنشیند.

مناظره با طرح این عقیده از تاگور شروع شد که همه ادیان یکسان هستند و همه سعی در راهنمایی انسان به سوی کمال دارند و راه انسان به سوی کمال با توجه به دین آبا و اجدادی خود و سبک اعتقادی‌اش مشخص می‌شود.

قطعاً شریعت با این امر مخالف بود و سعادت و کمال را تنها در پیروی از شریعت مصطفوی (ص) می‌دانست. این مناظره به دلیل عدم رسیدن به یک نقطه مشترک از سوی تاگور ناتمام ماند. پیش از مطالعه قسمت‌هایی از این گفت‌وگو با چند کتاب آشنا شوید.

معرفی کتاب

مناظره تاگور و شریعت سنگلجی به عنوان ضمیمه کتاب کم حجم (قطع پالتویی) «اسلام و موسیقی» شریعت به سال ۱۳۹۸ منتشر شد. این کتاب با تصحیح و مقدمه محمد آسیابانی با شمارگان ۵۰۰ نسخه، ۸۰ صفحه و بهای ۱۲ هزار تومان توسط انتشارات آنیما در دسترس مخاطبان قرار گرفت. در این کتاب بجز ارائه متن «اسلام و موسیقی» و تعلیقاتی بر آن، مقدمه‌ای نیز در زندگی و آرا و افکار شریعت به مخاطبان ارائه شده است.

همچنین فصل سنگلجی از کتاب «سه روحانی دگراندیش: دولت آبادی، سنگلجی، حکمی زاده» نوشته علیرضا ملایی توانی که در سال ۹۷ در ۳۸۲ صفحه و بهای ۵۰ هزار تومان توسط پژوهشکده تاریخ اسلام منتشر شده، روایت و نقد خوبی از آرا و اندیشه‌های شریعت سنگلجی را ارائه می‌دهد.

قسمت‌هایی از گفت‌وگوی تاگور با شریعت سنگلجی

تاگور: بی‌اندازه اشتیاق و علاقه به چنین روزی داشتم که به ایران بیایم و با فضلای ایران محشور شوم، مخصوصاً بی‌اندازه مایل به دانستن اسامی بزرگان علم و ادبیات ایران بوده به‌مجرد ورود، به شیراز به زیارت قبر حافظ و سعدی رفتم.

شریعت سنگلجی: انسان وقتی که دانشمندان بزرگ دنیا را از قبیل شما که دارای کمالات و معالی نفس هستید و وجود نافعی برای بشر به‌شمار می‌روید و افکار و اوقاتتان را وقف زندگانی و سعادت بشر کرده‌اید، ملاقات می‌کند، باید حتی‌المقدور استفاده‌ای کند.

اکنون نیز دلم می‌خواهد که فکر شما را، فکری را که تحت تحقیقات و تدقیقات و مقدمات علمی و برهانی درآمده باشد در خصوص یک امر مهم فلسفی بدانم. می‌خواهم بپرسم که به عقیده شما چه چیز بیشتر سعادت مادی و معنوی می‌دهد؟ و سعادت عمومی بشر چیست؟

شریعت: ما می‌دانیم که یک راه کمال و سعادت حقیقی برای بشریت هست و آن رسیدن به کمال لایق است، چنانکه همه متوجه کمالی هستند و به سوی آن می‌روند؛ و آن کمال همانست که خداوند در قرآن ما می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ»

تاگور: البته من در این موضوع و در این مسئله مهم عقیده‌ای دارم که شاید مطابق و موافق با نتایج تحقیقات و تجربیات شما نباشد، اما چون پرسیده‌اید عرض می‌کنم: انسان از یک ابدیتی که نمی‌دانیم چیست و کاری هم به ماهیت آن نداریم و من نیز فکری در خصوص آن نمی‌کنم، به این دنیا آمده است.

این دنیا برای انسان به منزله یک مزار یا یک معبد است و انسان زائری است که باید بیاید، حول آن طواف کند و از آن بگذرد. علت غایی خلقت بشر در واقع همین است که این مسافرت و این زیارت را طی کند. توقف او در این مزار موقتی است و باید از آن بگذرد، بهائم و حیوانات هم به این دنیا می‌آیند و می‌روند، ولی فرق بهائم با انسان این است که آنها فقط برای خوردن و خوابیدن می‌آیند و می‌روند، جز حلق و جلق و دلق جویای چیزی نیستند.

انسانی که بالاتر از بهائم است، نه هر انسانی، نه هر موجودی که از پشت آدم باشد، بلکه انسانی که قوه تعقل و تفکر داشته و لااقل این قوا در او بیش از بهائم باشد، سعادت این انسان در این است که نسبت به فکر بشریت خیری از او صادر شود که بشریت را به الوهیت نزدیک سازد. خدمت کند، هر طور که از دستش برمی‌آید خدمت کند. هرکس در هر علمی و هر رشته‌ای که وارد است، فایده‌ای برساند.

الهی در الوهیت، طبیعی در علم خود، نقاش با نقاشی خود، شاعر با اشعار خود، موسیقی‌دان با زیر و بم آلات موسیقی خود و بالاخره هر کس با هر وسیله که می‌تواند خدمت و کمکی به بشریت کند که او را به مقصد و مقصودش برساند.

مقصد و مقصود همه یکی است، همه به یک سمت متوجه هستند، وقتی که ما از بشریت حرف می‌زنیم کاری به افراد و مسالک مختلف نداریم، بلکه بشریت را به معنی کلی می‌گوییم. وقتی که من به اروپا رفتم دیدم که عظمت علوم آن انسان را می‌گیرد. اروپایی‌ها در یک جنبه خیلی ترقی کرده‌اند، که متاسفانه جنبه مادی است، در مقابل اما در جنبه روحانی و معنوی ترقیاتی نکرده‌اند و شرق در این قسمت از غرب بزرگ‌تر و جلوتر است، به هر حال خدمت می‌کنند و برای بشریت فواید بسیار دارند.

یک دسته دیگر بعضی از امم و ملل از راه معنوی خدمت می‌کنند؛ در این ملل اشخاصی هستند که مقام عالی‌تری نسبت به دیگران دارند. برای هدایت بشر آمده‌اند و خدمت خود را به وسیله هدایت بشر انجام می‌دهند. جنبه رسالت و تبلیغ و روحانیت دارند.

ندایی به آنها می‌رسد. به حکم آن ندا بشر را به مبدا واحدی که برای همه یکی است می‌خوانند. مقصودم روحانیت و رسالت واقعی است که عواطف بشر را نسبت به نوع زیاد می‌کند و همه را متوجه به مبدا واحدی می‌سازد که برای همه یکی است، منتهی اسامی مختلف دارد و هرکس آن را به اسمی می‌نامد.

راه این مبدا را باید انبیا و رسل و کسانی که ندای آسمانی بر آنها می‌رسد، نشان دهند. من نیز خود را یکی از آن تیپ می‌دانم. من عالم طبیعی‌دان یا دانشمند فلکی و ریاضی نیستم.

من رسالتی برای خود دارم و ندایی به من می‌رسد. امت خود را و هم‌وطنان خود را دعوت به سعادت می‌کنم. مختصر خدمتی از این راه انجام می‌دهم. زائری هستم که در این مزار آمده‌ام و در توقف موقتی خود عهده‌دار خدمتی هستم و مردم را هدایت می‌کنم.

حاصل آنکه سعادت بشر نه سعادت فردی بلکه سعادت عمومی این است که هرکس به سهم خود مطابق قوا و استعداد و ظرفیت خود به بشریت خدمت کند و او را به کمال رساند. هر کس هر استعدادی که دارد به‌نحو اکمل و اتم بروز دهد.

شریعت سنگلجی: بسیار خوب، این سخن حق است و صوفی گفته است. تقریباً تحقیقی که بزرگان درخصوص سعادت می‌کنند، همین رسیدن به کمالات است ولی می‌خواستم بپرسم که…

تاگور: اجازه بدهید، در راه نیل به این مقصود، موانع و مشکلات بسیار است که انسان را از راه باز می‌دارد و شهوات انسانی یکی از این موانع است. جهالت مانع دیگری است. البته در همه افراد و اشخاص جنبه روحانی و معنوی نیست.

بر اغلب مردم حیوانیت و شهوت‌رانی غلبه دارد. باید افرادی که به مقام عقل رسیده‌اند برای رفع این موانع کمک کنند. ممکن است این موانع و زیاده‌روی در اصول مادی این سعادت را متزلزل کند، وظیفه آن اشخاص و صاحبان آن ندا و شنوندگان آن ندا این است که این موانع را بردارند. تبلیغ کنند و وظیفه خود را از این راه انجام دهند.

شریعت سنگلجی: این مطلب صحیح است و اشکالی در آن نیست، اما سخن می‌آید در اینجا که ما می‌دانیم که یک راه کمال و سعادت حقیقی برای بشریت هست و آن رسیدن به کمال لایق است، چنانکه همه متوجه کمالی هستند و به سوی آن می‌روند؛ و آن کمال همانست که خداوند در قرآن ما می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ» ای انسان تو به سوی خدا می‌شتابی و بعباره اخری انسان سفر الی الله و یا به تعبیر واضح‌تر سفر الی الکمال دارد. در این سفر بشر باید یک سلسله دستوراتی داشته باشد.

من می‌دانم موانع این راه چیست ولی می‌خواهم بدانم که چه چیز ما را به این راه می‌رساند؟ مکمل یا منقص ما چیست؟ مبعد یا مقرب ما چیست؟ کدام دستور را ترجیح دهیم و یقین کنیم که ما را به راه خلاف وارد نمی‌کند و از طریق سعادت حقیقی منحرف نمی‌سازد؟ کدام فیلسوف، کدام دانشمند، کدام نبی، این راه را بهتر و صحیح‌تر نشان داده است؟

تاگور: (لحظه‌ای تامل کرده دست به ریش کشیده و انگشت بالای لب گذاشتند.) البته این ندای آسمانی از آغاز تاریخ تاکنون برای خیلی اشخاص آمده و همه این بزرگان موظف بودند که این وظیفه را انجام دهند و این موانع را بردارند.

پس می‌توان گفت که همه شنوندگان این ندا در یک مرتبه هستند. هر کس به زائرین مزار انسانیت و عابدین معبد بشریت خدمتی کند خوب است. هر راهی که برای این خدمت باشد پسندیده است. انبیا و رسل همه یک وظیفه داشتند و دستور همه خوب است. من هم در این مرتبه خدمتی می‌کنم. باید به وسیله حقیقت و کف نفس و محبت این خدمت و وظیفه را به انجام رسانید.

شخصی که این وظیفه را دارد باید بیشتر محبت کند. باید به آنها بدهد و از آنها بگیرد. نمی‌شود گفت که یک راه بهتر و یک راه بدتر است. من مثلاً طرق مختلفی برای خدمت به بشریت دارد.

من از خاندان قدیمی و بزرگی هستم، همه مکنت خود را صرف این راه می‌کنم. در وطن خود مدرسه‌ای تاسیس کرده‌ام و تربیت می‌کنم. همه فلاسفه و علما خدمت به بشریت می‌کنند. اشعار مرا در همه دنیا می‌خوانند، هر کس آنها را بخواند البته عواطف قلبی او و حب او زیاد می‌شود. من به همه جا سفر کرده و نطق می‌کنم و سعی دارم که از راه تهییج عواطف بشری وظیفه خود را انجام دهم و امیدوارم به وسیله این فداکاری بتوانم عواطف خوب بشر را به جوش آورم.

شریعت سنگلجی: جواب مطلب من داده نشد و گویا نتوانستم مقصود خود را بفهمانم. خوب دقت کنید، شکی نیست که راه حقیقت و راه کمال و راه نجات یک راه بیشتر نیست. از طرف دیگر می‌بینم که سادات و بزرگان بشر، چه انبیا و رسل و چه فلاسفه و دانشمندان هرکدام این راه را به قسمی دیگر و از طرف دیگری نشان داده‌اند.

دستوراتی که منتسب به انبیاست اختلاف بسیار با هم دارند. فلاسفه هرکدام چیزی می‌گویند: فلسفه مشا یک دستور دارد، دستور اشراق طور دیگر است. عرفا راه دیگری نشان می‌دهند. تورات یک طریقه می‌گوید و انجیل صورت دیگری دارد.

دستور محمد بن عبدالله (ص) غیر از همه اینهاست. خوب که دقت کنیم می‌بینیم که هزارها راه و هزارها حرف مختلف است. ما طالب حقیقت و جویای راه نجات و سعادت و کمال هستیم و می‌خواهیم راهی را انتخاب کنیم؛ در بین این همه راه گیج می‌شویم.

هر یک از این بزرگان یا به قول شما شنوندگان ندای آسمانی یک راه نشان می‌دهند. فلان فیلسوف می‌گوید آن راه بد است و راه من خوب است. فلان پیغمبر می‌گوید از این راه بروید. کلام منتسب به پیغمبر دیگر به ما می‌فهماند که باید راه دیگری را در پیش گرفت.

کلام کدام یک را باید قول کرد؟ قدم در کدام راه باید گذاشت که ما را زودتر به مقصود برساند؟ فیلسوف هندی می‌گوید که قتل حیوانات و خوردن گوشت آنها بد است و باید از کشتن و خوردن آنها احتراز کنی تا به این کمال و سعادت برسی. می‌آییم به اروپا، فیلسوف اروپایی می‌گوید کشتن و خوردن خوب است، فلان دیانت دیگر می‌گوید بد است. ما حرف کدام را قبول کنیم و در این طرق گوناگون کدام طریق را برگزینیم و میزان برای تشخیص بین این طرق چیست؟

تاگور: اولاً میزان تشخیص عقل هر کس است. ثانیاً تعیین طریق بسته به این است که شخص در کجا متولد شده و تربیت شده چه محیطی باشد. مملکت ایران مسلمان است و در هندوستان دین دیگری دارند، این به مقتضای تولد است. از طرف دیگر باید دید که چه فلسفه‌ای را خوانده‌اند. من وقتی متولد شدم بودایی بودم، به دین پدرانم باقی ماندم.

هر کس به دین پدران خود و به عقیده ایشان است، پس تعیین طریق بسته به این اصل کلی است که انسان در کجا متولد شده و چه محیطی داشته باشد؛ اما این طریق برای من اهمیتی ندارد. من شاعرم و طریق شاعر عشق است. هر کس که عشق داشته باشد خوب است. با عشق به هر راهی که برود خوب است. شاعر با عشق خود به مردم خدمت می‌کند، من هم شاعرم.

شریعت سنگلجی: تاکنون بحث ما بحث عقلی و فلسفی بود. در روی مبانی عقلی سخن می‌گفتیم. اکنون شما مطلب را از مجرای برهانی و عقلی خارج کرده، روی عشق آوردید. عشق طوری است وراء طور عقل. خوب است که صحبت ما در روی مبانی برهان و استدلال باشد.

تاگور: متاسفانه بسیار خسته شده‌ام و البته ساعت ۱۰ را به دیگری وقت داده‌ام. از شما معذرت می‌خواهم.

صحبت به همینجا خاتمه یافت. آقای دکتر تاگور با نهایت مهربانی با سیمای گشاده از همه کرده و به رسم خود با یکایک حاضرین دست داده از اطاق بیرون رفتند.

منبع خبرگزاری مهر

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ