۴ افسانه معروف درباره هرا، ملکه خدایان!
۱.هرا و زئوس
هرا یکی از خواهران زئوس بود. زئوس عاشق او شد ولی هرا نپذیرفت. زئوس که میدانست خواهرش عاشق حیوانات است، خود را به شکل یک فاخته در اورد و پشت پنجره او نشست و وانمود کرد که سردش است. هرا دلش سوخت و پرنده را به آغوش گرفت تا گرمش شود. زئوس به شکل اصلی برگشت و به او تجاوز کرد. هرا شرمگین از این اتفاق، پیشنهاد ازدواج او را قبول کرد. هرا چهار فرزند به نام های آرس، خدای جنگ.. الیتیا، الهه تولد.. هبه، الهه جوانی و هفائستوس ، خدای آتش به دنیا آورد.
۲.هرا و سملی
سمل راهبه زئوس بود. زئوس عاشق او شد. آنها به زودی صاحب فرزند شدند. هرا که از این رابطه باخبر شده بود، خود را به شکل یک پرستار در آورد و با سمل دوست شد. وقتی سمل درباره شکوه و قدرت زئوس گفت، هرا گفت که غیر ممکن است و به سمل گفت باید از زئوس بخواهی که شکوه خود را به تو نشان دهد. سمل اصرار کرد و زئوس به شکل اصلی خود در آمد. سمل تاب این همه شکوه و جلال را نداشت و آتش گرفت و سوخت. زئوس تنها توانست فرزند خود، دیونیسوس را نجات دهد.
۳.هرا و یو
وقتی همسر هرا با یو ازدواج کرد، هرا سعی کرد مچ آنها را با هم بگیرد. زئوس که متوجه حضور هرا شد، از خشم او ترسید و یو را به شکل یک گاو سفید در آورد. هرا فریب نخورد و از زئوس خواست که گاو را به عنوان هدیه به او بدهد. زئوس نتوانست مخالفت کند و گاو را به او داد. هرا گاو را به درختی بست و از آرگوس خواست مراقب او باشد. ارگوس هزاران چشم روی بدنش داشت و به ندرت همه آنها را می بست! همین موجب می شد که یو نتواند فرار کند. زئوس از هرمس خواست تا آرگوس را بکشد و یو را نجات دهد و هزار چشم را به خواب ابدی فرستادند. در نهایت یو به مصر فرستاده شد و به عنوان الهه ایسیس پرستش شد. هرا اجازه داد تا یو به شکل انسان تبدیل شود به این شرط که زئوس هرگز نگاهش نکند!
۴.هرا و هرکول
هراکلس و هرکول فرزند خوانده های هرا بودند. وقتی هرکول یک نوزاد بود، هرا دو مار فرستاد تا او را بکشد. هرکول که با قدرت خارق العاده به دنیا آمده بود، مارها را با دستهایش خفه کرد. وقتی هرکول بزرگ شد، هرا او را به جنون کشید تا همه خانواده اش را کشت. در نهایت وقتی هرکول مرد و دوباره روی کوه المپوس زنده شد، هر با او آشتی کرد.
عجب