شباهت کباب درست کردن و کتاب خواندن
یک استاد در پایان سال تحصیلی جشنی برای شاگردان خود تدارک دیده بود. در میان تمام غذاها، خورشی بود که بیش از بقیه به چشم آمده بود، زیرا طعم فوق العادهای داشت و همه از آن تمجید میکردند. به همین خاطر جهت تشکر و قدردانی از زحمات آشپز، استاد آشپز خود را فرا خواند و از او خواهش کرد توضیح دهد، این خورش خوشمزه را چگونه پخته است. آشپز جواب داد کار بسیار آسانی است، گوشت را می شویم بعد روی آتش می گذارم،ابتدا با آتش تند آن را کباب می کنم و سپس با آتش ملایم می پزم زیرا اگر فقط آتش تند به کار برم روی گوشت می سوزد، درونش نمی پزد و اگر تنها با آتش ملایم کار کنم ، زود پخته نمی شود و اگر هم پخته شود خوشمزه نمی گردد.
به همین خاطر باید برای پخت این غذا هم از آتش زیاد و هم از آتش کم استفاده کرد تا غذا طعم واقعی و عالی خود را به دست آورد. در همین زمان استاد رو به شاگردان خود کرد و گفت: جواب سوالی را که همیشه از من می کردید که ، چطور باید کتاب خواند، اینک این استاد آشپز به شما داد.
تعداد زیادی از شاگردان متوجه منظور استاد خود نشدند و از او خواستند تا بیشتر توضیح دهد. استاد برایشان اینگونه توضیح داد که وقتی شما کتاب میخوانید باید به صورت کباب خوردن عمل کنید. اول باید کتابها را بخوانید، و این مثل بریان کردن گوشت با آتش تند است، بعد باید درباره آنچه خوانده اید خوب فکر کنید و در ذهن مرور نمایید و در ضمن فکر کردن و مرور بازهم کتاب را بادقت مطالعه کنید و این مثل پختن گوشت با آتش ملایم است.