برگزاری نوبل کوچک ادبیات به یاد اندرسن
اندرسن بیشتر از دو قرن پیش در کپنهاگ
دانمارک در خانوادهای مشهور متولد شد. پدرش ادعا میکرد به خانوادهای اشرافی تعلق دارند، اما هیچوقت نتوانست آن را ثابت کند. با این حال آنچه بیش از همه منجر به شهرت هانس کریستین شد نه شهرت خانوادگیاش، بلکه خلق آثاری بود که نه تنها چراغ راه نویسندگان حوزه کودک و نوجوان شد، بلکه در سینما و
تلویزیون هم بارها مورد اقتباس قرا گرفت.
یکی از آخرین اقتباسها از نوشتههای او هم انیمیشن «منجمد» بود که به یکی از پرفروشترین انیمیشنهای تاریخ سینمای جهان تبدیل شد.
درباره محبوبیت جهانی این نویسنده و شاعر دانمارکی همین بس که بدانید سالهاست از سوی «دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان» (IBBY) جایزهای به نامش اهدا میشود؛ در رویدادی جهانی برای ادبیات کودک و نوجوان که از آن بهعنوان نوبل کوچک هم یاد میشود و هر دو سال یکبار با هدف انتخاب برترین مؤلف و تصویرگر این گروه سنی برگزار میشود.
در سالهای گذشته فرشید مثقالی از ایران جایزه بخش تصویرگری را به دست آورده و از هوشنگ مرادی کرمانی هم در آن تجلیل شده است. البته سال گذشته در آن از فرهاد حسنزاده هم بهعنوان یکی از پنج نویسنده کودک و نوجوان برتر جهان تقدیر شد.
حسنزاده درباره اینکه چرا اندرسن به چنین جایگاهی در سطح جهان دست یافته میگوید: «نگاهی گذرا به آثار اندرسن کافیست بدانیم چرا نام او جهانی شده و اقتباسهای متعددی از آثارش انجام گرفته. یکی از مهمترین خدمات او را میتوان تلاشی دانست که در جهت نجات افسانههای فولکلور اروپایی از فراموشی انجام داده است.
کار اندرسن را میتوان از جهتی هم با برادران گریم مقایسه کرد، منتهی با این تفاوت که این برادران مشهور به سراغ افسانههای بومی آلمانی همچون «سفیدبرفی» و «سیندرلا» رفتهاند، اما ابعاد کاری که هانس کریستین اندرسن انجام داد فراتر از دانمارک و در تمامی قاره اروپا تأثیرگذار شد.»
این نویسنده ایرانی که سالها مسئولیت نشریه «دوچرخه» – ویژهنامه تخصصی کودکان و نوجوانان – را هم بر عهده داشته ادامه میدهد: «از اندرسن بهعنوان پدر افسانههای نو و همچنین شاعر ملی دانمارک هم یاد میکنند که عنوانهایی بحق هم هستند. او از تخیلی فوقالعاده برخوردار بود و از آن در خلق دوباره افسانههای بومی بهره میگرفت».
گاهی اوقات وقتی بهنام افراد مشهور برمیخوریم گمان میکنیم که از زندگی بیدغدغهای برخوردار بودهاند و به همین دلیل هم اسم و رسمی در جهان به دست آوردهاند. این در حالی است که زندگی اندرسن هیچگاه آسان نبود. با مرگ زودهنگام پدر، زندگی روی دیگرش را به او نشان داد.
هانس کریستین ناچار در مغازهای خیاطی مشغول کار شد، اما حتی آن شرایط هم نتوانست او را از علاقهاش دور کند؛ در کنار کار خیاطی با شخصیتهای محبوب ادبیاش همذاتپنداری کرد و حتی عروسکهای پارچهای برخی از آنها را ساخت.
به گفته فرهاد حسنزاده تأثیر فراز و فرودهای زندگی اندرسن را میتوان در قصههایی همچون «دخترک کبریت فروش» و «جوجه اردک زشت» دید. وقتی «گئورک براندس» منتقد ادبی از اندرسن در این رابطه میپرسد که: «آیا روزی داستان زندگیاش را خواهد نوشت یا نه؟» میگوید: «قبلاً آن را نوشتهام نامش «جوجه اردک زشت» بوده است».
خلق داستانهایی با پایان تراژیک
از هانس کریستین اندرسن بهعنوان نابغه ادبیات کودک یاد میکنند. کارشناسان ادبی او را از نخستین نویسندگانی میدانند که داستانهایش پایانی تراژیک و تلخ دارند. از «دخترک کبریت فروش» گرفته که همراه با خاموششدن شعله آخرین کبریت زندگیاش پایان مییابد تا «پری کوچک دریایی» و حتی «سرباز سربی». اندرسن معتقد بود کودکان را باید با واقعیت زندگی که گاه روندی تلخ دارد هم آشنا کرد.
اما همانطور که حسنزاده هم میگوید: «اندرسن از جهتی هم خوششانس بود؛ چرا که از سنی به بعد مورد توجه پادشاه وقت دانمارک قرار میگیرد و همین مسأله هم به شایعاتی که پیشتر درباره نسبت خانوادگیاش با پادشاه اشاره شده بود دامن میزند.
او با حمایت پادشاه به سفرهای بسیاری رفت و با افرادی همچون بالزاک، هوگو و حتی برادران گریم دیدار کرد؛ بنابراین اغراق نیست که بگوییم او هم نابغه بود و هم خوششانس، میزان حمایت پادشاه دانمارک از او به حدی بود که هنوز هم برخی دانمارکیها باور دارند هانس کریستین فرزند نامشروع پادشاه کریستین نهم بوده!
زندگی اندرسن سال ۱۸۷۵، درست دویست و چهارده سال قبل در اثر یک سانحه به پایان رسید؛ البته بعد از تحمل درد و رنجی طولانی ناشی از این اتفاق. مراسم خاکسپاری او به شکلی بیسابقه و با حضور جمعیت بسیاری از مردم برگزار شد و جالبتر اینکه حتی پادشاه دانمارک هم در آن مراسم شرکت کرد.
البته حدود سه سال طول کشید تا نابغهای که ادبیات کودک را مدیون او میدانند چشم بر زندگی ببندد. او سه سال درد و رنج تحمل کرد، با این حال حتی برای موسیقی مراسم تدفینش هم برنامهریزی کرده بود و به دوست آهنگسازش گفته بود: «بیشتر کسانی که در مراسم تدفین من را بدرقه خواهند کرد کودکان هستند. ضربات موسیقی را برای قدمهای کوچکشان هماهنگ کن».