نوستالوژی : یاد قدیما بخیر
روزهایی که میشد در پیاده روهایِ سادهی شهر قدم زد و شاد بود، شبهایی که میشد نگرانِ هیچ چیز نبود و خوابید، و آخرِ هفتههایی که میشد سفر کرد و از تهِ دل خندید... دلمان لک زده برایِ یک قُلُپ چای که بدونِ بغض و حسرت از گلویمان پایین برود!