بررسی گورهای یافت شده از سکاها

هرچند همه ی گورهای حفاری شده در روزگار باستان مورد دست برد قرار گرفته اند، با وجود این، جهانی پر از تصاویر در هم پیچیده و تندیس های عالی، که مطلقا انتظار آن نمیرود و در هیچ یک از متون باستانی باقی مانده اشاره ای هم به آن نشده است، در برابر دیدگان ما گسترده میشود.

سکاها، همان گونه که از پاسخ های غرور آمیز و گستاخانۀ آن ها به سرزنش های داریوش بر می آید، به گورستان های خود بیش از همه ی دارایی خویش ارج می نهادند، و با چنان شور و اشتیاقی به آن ها احترام می گذاشتند که شاید بر اثر فقدان پرستشگاه و جایگاه های مقدس در میان آنان بود که ارزش آن گورستان ها بیشتر میشد. به نظر آن ها، آیین تدفین، رسم فوق العاده مرموز و با شکوهی بود، و نه تنها از لحاظ زحمت و مواد و کالا های گونانون، بلکه از لحاظ حیات انسانی نیز به بهای بسیار گذافی تمام میشد. به ویژه در این موارد تعداد زیادی از اسبان را می کشتند. از اکتشافات اخیر چنین بر می آید که اسبان ناقص عضو را گاهی در مجارستان۱ از بین می بردند، وشماری از آن هایی که در گور های منطقه آلتایی دفن شده اند همین نقص عضو را داشتند۲. اما بسیاری از اسبانی که در پازیریک یافت شده اند در زمان کشته شد، نشان وضع جسمی خوبی داشتند. در مورد گور های کوبان و روسیۀ جنوبی، اطلاع زیادی در دست نیست؛ ولی شمار اسبانی که در مراسم مهم تدفین در کوبان کشته میشدند، بسیار زیاد بود. در آن جا ارقام بین بیست رأس تا چندین صد رأس تخمین زده شده است، و بالاترین رقم در اولسکی بوده که در آن جا چهارصد رأس اسب دفن شده بود.

مهم ترین و جالب توجه ترین گورستان های سکایی عبارت از گورهای سلطنتی روسیۀ جنوبی است. از همه بیشتر گورهای چرتوملیک، شاید هم از لحاظ کیفیت هنری اشیایی که در آن ها یافت شده، و همچنین به سبب ارزش ذاتی تقریباً افسانه ای آثار زرین، از همه غنی تر است. چرتوملیک، مانند بسیاری از گورها، توجه دزدان را به خود معطوف داشته بود، ولی در این مورد ریزش زمین در بدنۀ مدخلی که حفر کرده بودند باعث  قتل لااقل یکی از دزدان گشت و اشیایی که گردآورده بود، در گوشۀ گور بر جای ماند. از آن جا که بعید به نظر می رسد دزد مزبور گودالی به تنهایی حفر کرده باشد، امکان دارد که همراهانش با مقداری از غنایم گریخته باشند. با وجود این، باستان شناسانی که در حدود دو هزار سال بعد آن گور را گشودند، اشیایی در آن یافتند که ارزش مادی فراوانی داشت و اشیای دیگر نیز از آن جا به دست آوردند که به مراتب جالب توجه تر بود.

طرح این گور تپه ای به طرز غیرعادی پیچیده بود، زیرا شامل یک حجره مرکزی برای دفن، با چهار حجره کوچک تر بود که از آن منشعب می گشت.

نخستین حجره ای کاوش گران به آن وارد شدند شامل یک دیگ کوچک سکایی، یک تیردان عالی و پر از تیر، پنج کارد با دسته اسختوانی و تیغۀ آهنین بود. در حجره اصلی، قطعاتی از فرشی یافتند که به اندازه ای پوسیده بود که درک طرح آن میسر نمی شد. قلاب هایی برای آویختن لباس هنوز بر روی دیوارها و سقف ها وجود داشت، ولی جامه هایی که روزگاری در آن جا آویخته بودند از میان رفته بود، و تنها پلاک های زرین مهرداری که آن ها را مزین کرده بودند به زمین افتاده و به صورت کومه ای در آمده بود. در تاخچه هایی که با کف زمین هم تراز بود اشیای شخص دیگری با مقداری ظروف طلا قرار داشت. در حجرۀ شمال شرقی، شش کوزه دو دسته دیده می شد که هنوز درد های شراب و روغن روزگاران پیشین را با خود داشت. همچنین یک آینه مفرغین که آن را روی دسته ای از عاج سوار کرده بودند  پیدا شد.

جسد متوفا را بر پشت و به طرف شرق خوابانده بودند. محیطی که او در آن جا جهان را ترک گفته بود، فوق العاده غنی بود. یک طوق زیبای مفرغین بر گرد گردنش و یک گوشوارۀ طلا، در یکی از گوش های او، و حلقه های زرین در همه انگشتانش قرار داده بودند. بنابر رسم آن زمان، یک چاقو با دسته عاج و تیردانی حاوی شصت و هفت نوک پیکان مفرغین و یک تازیانه سوارکاری با قیطان های زرین نزدیک دست چپش گذاشته بودند. قطعاتی از یک جعبۀ عاجی، یک قاشق سیمین، پلاک های زرین بی شماری از لباس هایش، آویزها، لوله های زرین، مهره ها و دکمه هایی نیز در آنجا به یک طوق طلا، دستبندها، گوشواره های زرین و کمربندی آراسته به پلاک های طلا مزین شده بود، به اضافه پلاک های زرّین که لباس های پراکنده را در پیرامون استخوان های خشکیده زینت می بخشید. در کنار آن ها پیاله ای مفرغین، یک آفتابۀ سیمین، یک تیردان حاوی چند عدد تیر و یک تازیانه قرار داشت. در چهارمین حجره، قطعاتی از یک تابوت مفرغین وجود داشت که روزگاری طرحی استادانه به رنگ آبی تیره و روشن و سبز و زرد بر روی ان کشیده بودند. در این تابوت،

 

 

جسد زنی قرار داشت که هنوز مزّین به دستبندها و انگشتری ها و گوشواره های زرّین بود. بیست و نه پلاک طلای مهردار، بیست شیء هلالی زرّین با استخوان های آن زن در آمیخته بود. در روی سرش بقایای نقابی ارغوانی با پنجاه و هفت پلاک طلا، که زینت آلات آن را تشکیل می داد، هنوز برجا بود. در دسترس او آینه ای مفرغین که آن در سریش آبی نشانده بودند، قرار داشت. در نزدیکی او، جسد مردی که شاید از ملازمان وی بود با بازوبندی مفرغین بر بازویش، و کارد و تیرهای پیکانش نزدیک دست چپش دیده می شد. در میان این دو جسد، ظرفی سیمین، که آن را به شیوه ای استادانه ساخته بودند، گذاشته شده بود، و در آن جا بود که خود ظرف مشهور چرتوملیک به دست آمد یک دیگ مفرغین بزرگ به ارتفاع سه پا نیز یافت شد. بر لبۀ آن شش بز به منزله دستۀ آن با طرحی بسیار زیبا قرار داده شده بود. همچنیم از این گور یک دیگ مفرغین کوچک تر، اشیای زرّین کوچک بی شمار، ورقۀ بزرگی از طلا که از تیردان پادشاه جدا شده بو، پنج شمشیر عالی، تکّه های شکستۀ فراوانی از سافلبنه های ظریف به دست آمد. در بیرون از حجرۀ گور، ولی در همان مجموعه، ده اسب با زین و یراق عالی پیدا شد. زینت آلات پنج رأس ان ها مزیّن  به طلا و بقیه از نقره بود.

دستۀ شمشیر زرّین شاه از گورستان چرتوملیک. حدود قرن چهارم پیش از میلاد. طول قریب ۶ اینچ

 

احداث آرامگاه مهم مستلزم کوشش بسیار بود. نخست، محلی را در جلگه، مسطح می ساختند و سپس خندقی شیب دار با طول متفاوت می کندند و در نقطۀ انتهایی آن گودالی غالباً به ابعاد بزرگ در زمین بکر حفر می کردند. سپس خندق را به وسیلۀ سقفی مخروطی شکل به صورت دهلیز در می آوردند و گودال را با احداث سقفی زاویه دار به اتاقی مبدل می کردند و سقف را بر روی تیرک های قطوری که شبیه ستون بود قرار می دادند.

پس از آن که بنا به پایان می رسید، تزیین آن آغاز می شد. در جنوب روسیه، دیوارهای حجره بزرگ را باجگن، نی، پوسته درخت غان، کاه یا قالی می پوشاندند؛ و حال آن که در پازیریک از نمد استفاده می کردند. از سوی دیگر، در قره گودن اشخ، در کوبان، نقاشی روی گچ ترجیح داشت، و تصویر آهویی در حال چرا در برابر دیدگان کاوشگرانی که آن گور را کشف کردند، آشکار شد. سقف های حجره های اصلی را به طور کلی مانند دیوارها می آراستند، و بدین ترتب، حالت یک حجره یا چادر یا احتمالاً اتاقک در ارّابه سرپوشده به آن ها می دادند که در آن شخص متوفا بسیاری از ساعات عمر خود را در آن گذرانده بود. در داخل این حجره، غالباً یک بنای سقف دار یا خیمه مانند برای نگهداری جسد می ساختند. در قرن ششم پیش از میلاد، درجنوب روسیه، طاهراً این بنای داخلی بیشتر شبیه حجره بیرونی بود. ولی دو قرن بعد، یک بنا از سنگ تراشیده، که روستوتسف آن را ناشی از تأثیر یونان۳ می داند، و روی آن را باسقفی چوبی می پوشاندند، گاهی مرجح شمرده می شد. جسد را بر روی تشکی قرار می دادند و در این حجره داخلی می گذاشتند و غالباً جسد را روی تخت روانی می خواباندند که با پارچه یا تشک تخت روانی مفروش بود. گاهی به جای تخت روان، تابوتی می نهادند که معمولاً مزیّن به طرحی رنگین یا تزییناتی زریّن بود. در کنار حجرۀ اصلی، حجره های کناری قرار داشت که برای مستخدمان مرد و متوفا ملازمان نزدیک او ساخته شده بود. شمار این بناهای زیرزمینی از یک آغاز می شد، مانند آن چه در کراسنوکوتسک (Krasnokutsk) بود به دو، مانند آ چه در تسیمبالکا (Tsymbalka) دیده می شد و به چهار چنان چه در چرتوملیک و الکسامدروپول وجود داشت، ختم می گشت. ملازمان معمولاً معمولاً در حجرۀ غربی به خاک سپرده می شدند و به مهتران ارزش بیشتری داده می شد. بدین ترتیب، در چرتوملیک، آن ها فقط اززمرۀ ملازمان در انزوایی نسبی و در زیر سقفی از تنه های درختان جای می گرفتند و حال آن که دیگران را طوری قرار می دادند که پاهایشان به سوی اربابانشان باشد، تا هنگامی که از خواب مرگ بر می خیزد، بی درنگ با او مواجه شوند.

بیشتر گورهای سکاهای سلطنتی در مجاورت الکساندروپول و نیکوپول قرار دارند، ولی بعضی گورها نیز در کنارۀ کوچ نشین های یونانی در پانتی کاپایوم یافت شده اند. جاب ترین گورهای الکساندروپول_ نیکوپول عبارت تولستیاموگیلی(Tolstiya) یا گورهای تپه ای بزرگ است که از لحاظ ارتفاع، ۳۰ تا۷۰ پا و از لحاظ محیط ۴۰۰ تا ۱۲۰۰ پا بوده  است. این حجره ها را غالباً تا عمق ۴۲ متری زیر زمین می ساختند. گورهای تپه ای در پانتی کاپایوم نیز به همان اندازه جالب توجه است، و شامل تپه های مشهور مانند آتیلن اوبا(Altin Oba) یا گرو تپه ای زرّین، و کول اوبا یا تپۀ خاکستری تسارسکی(Tsarsky Kurgan) یا گور تپه ای سلطنتی است. از میان همۀ این ها تنها آلتین اوبا از دست برد دزدان در امان ماند، احتمالاً شاید بدین سبب که حجرۀ آن گور از قطعات عظیم سنگ تراشیده ساخته شده بود. این سنگ ها را طوری قرار داده بودند که در مرکز به صورت یک طاق نوک تیز درآیند. طرح مزبور به طور شگفت انگیز یادآور بناهای میسن* است، ومینز مسلماً ذیحق است در این عقیده که رؤسای سکایی مدفون در این گونه گور، فرهنگ هلنی را به اندازه ای موافق ذوق خود می یافتند که معماران یونانی را برای ساختن آرامگاه هایشان استخدام می کردند۴. خواه در تسارسکی کورگان(Tsarsky Kurgan) نزدیک کوچ نشین یونانی در کرچ، خواه در کول اوبا، که در چهار میلی آن قرار داشت، و خواه در ناحیۀ نزدیک آن یعنی آلتین اوبا، کاری آسان تر از استخدام کارگران یونانی نبود.

تپه ای که در تسارسکی کورگان ساخته شد یکی از بزرگ ترین تپه هاست و ۵۵ پا ارتفاع دارد و ۸۲۵ پا محیط آن است. اگرچه تپۀ کول اوبا اندکی کوچک تر و از لحاظ شکل بیضی تر بود، اما حجرۀ نسبتاً بزرگتری داشت که اندازۀ آن ۲۵ در ۱۴ پا و ارتفاع آن ۱۷ پا بود. در این جا جسد پادشاه به تنهایی در حجره اصلی و در تابوتی قرار داشت که چوب ان از جنس سرو و جدار آن عاج بود. یک هنرمند چیره دست یونانی از «داوری پاریس**» را بر روی آن نقش کرده بود. برسر پادشاه، کلاهی نمدین قرار داشت که آن را تسمه های طلا مزّین کرده بودند. به بازوانش بازوبندهای زرین به عرض یک اینچ بسته بودند که در انتهای هر یک از آن ها، تندیس های کوچک عالی قرار داشت. در یک بازو بند، تندیس پلئوس(Peleus) و تتیس(Thetis) و در بازو بند دیگر تندیس ائوس(Eos) و ممنون(Memnon) بود. دستبند هایی از جنس کهربا، با پایانه هایی از تندیس های جانوران افسانه ای به مچ هایش بسته شده بود که ماهر ترین صنعتگران یونانی آن ها را ساخته بودند. طلسم هایی از کهربا نیز که به لباس هایش بسته بودند به دست همان صنعتگران ساخته شده بود. درکنارش، یک شمشیر بزرگ سکایی، به طول دو ونیم پا قرار داشت که عرض تیغه اش سه و نیم اینچ بود. قلاف آن مزّین به طرح های بسیار زیبایی از طلا بود. دیگی حاوی گوشت در نزدیکی او قرار داشت. چهار تندیس کوچک در کنار این جسد یافت شد که به جای آن که یک روی آن ها به طریق معمول کار شده باشد، از هم سو بر روی آن ها کار شده بود. یکی از آن ها حایز اهمیت بسیار است، زیرا دو فرد سکایی را نشان می دهد که  از یک پیاله واحد به منظور برادری می نوشند۵ . پلاک های زرین بی شماری زیر سر مرد متوفا به دست آمد و مینز نوشته است که بعضی از ان ها احتمالاً، با همان نقش ساخته شده بودند که در ساختن پلاک های مشابه و مکشوف در چرتوملیک و اوغوز(Oglz) و تپه های گوری« هفت برادران»۶ به کار رفته بود. ساختن این گونه پلاک به مقدار زیاد حاکی از آ ناست که کارگاه های شناخته شده یا در هر صورت جواهر سازان مشهوری وجود داشته که دائماً در یک جا کار می کرده و از غالب های ظریفی استفاده می کرده اند. پلاک های پرداخت شده چنان است که گویی هر یک از آن ها را با دست ساخته اند. در موزۀ آرمیتاژ، شمار پلاک های مجموعه سکایی به بیش از ده هزار عدد می رسد، اما اگر چه پلاک های کوچک غالباً به تعداد زیاد ساخته می شدند، به ندرت پلاک های بزرگ تر(که عرض آن ها معمولاً بیش از یک اینچ نیست) دارای همان طرح هستند. پلاک هایی از همان نوع به وسیله گریاسنوف در سال ۱۹۲۷ در شیبه یافت شده که به لباس های پیرمردی مغولی شکل دوخته شده بود. ولی تنها هفت پلاک تاکنون در پازیریک به دست آمده است.

درگور اصلی کول اوبا، یک جدار نازک و جعبه مانندی جسد شاه را از سلاح ها و نوک پیکان هایش جدا می ساخت. در گور دیگری که حجره ای مشابه بود، تخته روانی چوبی با پایه های منحنی قرار داشت که جسد زنی را بر روی آن گذاشته بودند. ملازمش در زاویه های قائمه نسبت به او در بخش دیگری قرار داده شده بود. این زن نیم تاجی از کهربا بر سر و گردن بند طلای بسیار زیبایی بر گردن و انگشتری های گرانبهایی بر انگشتان خویش داشت. بازوانش مزّین به بازو بند و در کمرش دو مدال بزرگ دیده می شد و عجب ان که آراسته به سر آتنه* بود. همچنین یک کارد دراز و پنج کارد کوچک تر سکایی با دسته عاج که به ملازمان او تعلق داشت، در آن جا بود. از کل اوبا نیز تندیس زرین گوزنی خوابیده به دست آمده که احتمالاً قطعه مرکزی سپری را تشکیل می داده است. این تندیس اگرچه از لحاظ زیبا شناختی به پای نمونه عالی کاسترومسکایا نمی رسد ولی از لحاظ هنر فلز کاری به منزلی شاهکاری به شمار می رود.

 

بدین ترتیب، پیداس که وقتی سکاها در اوج قدرت خود بودند (یعنی شاید از اوایل قرن هفتم تا چهارم یا سوم پیش از میلاد) پادشاهان و ملکگان سکایی و رؤسای بزرگ یان سرزمین را با زیبا ترین جا مه ها و جواهر آلات آنان به خاک می سپردند، غالباض لباس هایی اضافی برای استفاده آن ها در جهان دیگر

در گورشان قرار می دادند.سکاها نیز پیوسته ظروف مقدس زرّین و سیمین و پیاله های افراد متوفا را در گورشان می نهادند و پوزه های دو دسته ای از شراب و روغن، دیگ مفرغین بزرگی شامل مقداری گوشتف و سلاح های مهم را در دسترس آن ها قرار می دادند. رؤسای مستخدمان، در حالی که بهترین جامه ها را بر تن و سلاح های خود را در دسترس دارند، و به جای زینت آلات مفرغین در کنارشان است، در اتاقک های ساده تر دفن شده اند. اما همسر مرد متوفا همیشه دارای گوری بود که تقریباً از لحاظ عظمت به پای گور شوهرش می رسید، و گاهی ملازمانی، احتمالاً مهترش، برای همراهی او انتخاب می شد. همل جسد ها را به پشت می خواباندن و صورت های آن ها را متوجه شرق می کردند.

در آیین های تدفینی با شکوه تر، جسد رئیس را معمولا با رابه ای به گورستان می بردند که لااقل دو اسب و معمولاً چهار گاهی تا شش اسب آن را می کشیدند. افراد کم اهمیت تر را روی تشک هایی در تخت روان می گذاشتندو اعضای خانواده آن ها را به طور جمعی جسد ها را حمل می کردند. در هر مورد، مراسم تدفین احتمالاً پر سر و صدا انجام می گرفته است. پیشاپیش آن ها پرچم دارانی حرکت می کردند که تیرک ها دارای تندیس های پرندگان رعب آور یا حیوانات پر هیبت بود. به دنبال آن ها گروهی از اعضای طایفه می آمدند که جق جقه های فلزی عظیم را می چرخاندند و زنگوله های متصل به دسته های چوبی را تکان می دادند و جیغ های گوش خراشی به منظور دور کردن ارواح خبیثه می کشیدند. سپس ارابۀ ویژه تشیع جنازه یا تخت روان که به وسیلۀ عده ای حمل می شد حرکت می کرد، و اسبان با صدای زنگوله های زین و یراق خود به این همهمه ها می افزودند. در هر دو سوی جسد، مردانی راه می پیمودند که سایبانی را حمل می کردند. بر فراز این سایبان، جانوری مفرغین قرار داشت و زنگوله های بیشتری نیز بدان آویخته بود. سپس کسانی می آمدند که می بایستی در گور خود بمیرند و در جهان دیگر همراه اربابشان باشند. حرکت دسته جمعی در حالی به پایان می رسید که بقیه اعضای طایفه شیون کنان به دنبال می آمدند.

این جریانات انسان را به یاد تشریفاتی می اندازد که در چین در زمان امپراتوران سلسله هان رایج بود، و بدین ترتیب، جای شگفتی نیست که در پازیریک نیز متداول شده باشد. اما در آن جا هیچ جق جقه یا زنگوله ای هنوز یافت نشده، هر چند بعضی از ویژگی های محلی، که در پایان این فصل توصیف خواهد شد، به این گورها جنبه ای خاص می بخشد و مسایلی را پی شمی آورد که حل آن ها هنوز تا اندازه زیادی وابسته به نتایج کاوش های آینده است.

در جنوب روسیه، پس از آن که جسد متوفا را در حجره گور در زیر بنای خیمه مانند می نهادند و دارایی او را در کنارش قرار می دادند، اجساد همراهنش را در جاهایی که برا آن ها اختصاص داده شده بود، می چیدند همراهان را یا با نوشاندن زهر یا خفه کردن به قتل می رساندند. سپس نوبت اسبان می رسید که همگی به زین و یراق مجلل آراسته شده بودند. هر یک از آن ها را با فرود آوردن ضربه ای بر سرشان می کشتند، و لاشه های آن هارا در پیرامون گور های افراد می چیدند. قرار دادن آن ها بر طبق فضایی که برایشان وجود داشت تغییر می کرد. در صورت امکان آن ها را به طور مرتب، یا به صف، یا جفت جفت، یا حتی در دایره ای پیرامون گورهای می چیدند. اما گاهی بعضی از آن ها را در محلی بلندتر از گور اصلی دفن می کردند، ولی، حتی در آن  صورت، لاشه ها را در یک گودال می نهادند. آن گاه قشری از خاک روی اجساد می پاشیدند و گاری مخصوص تشیع جنازه را در هم می شکستند و اجزای آن را روی زمین می ریختند. در آن صورت، گودال را پر می کردند و زمین را روی گور می کوبیدند. گاهی، برای محکم کردن محل، از سنگ استفاده می کردند.

 

۱-دریای سیاه                            ۱۳- اوغوز                    ۲۵- ریزانوفکا

۲-کارگود ناشخ                         ۱۴- سولوخا                   ۲۶- ژاریشچه

۳-کاستزو مسکایا                      ۱۵- آلتین اوبا                 ۲۷- نمیروفسکوئه

۴-تسارسکایا                           ۱۶- تسارسکی                ۲۸- اولبیا

۵-کورد زهیپ                        ۱۷- دون (رود)               ۲۹- تسیمبالکا

۶-کلرمس                             ۱۸- چرتوملیک               ۳۰- نیکوپول

۷-اولسکی                            ۱۹- ملگونف                   ۳۱- پانتی کاپایوم

۸-الیزاوتو فسکایا                   ۲۰- الکساندروپول             ۳۲- نئاپولیش

۹-ورونژ                             ۲۱- اسملا (رود)              ۳۳- خرسونسوس

۱۰-ساراتوف                       ۲۲- ایلی نتسی                 ۳۴- هفت برادران

۱۱-ولگا (رود)                     ۲۳- کیّف

 

 

۱- چرخ ارابه                                                            ۱۴- پوست گوسفند

۲- تابوت ها و سرپوش                                                  ۱۵- پایه های میز

۳- استخوان مرده                                                        ۱۶- شش تیر چوبی برای چادر حشیش کشان

۴- تیرک ارابه                                                           ۱۷- طرف استوانه ای شکل از استخوان

۵- نردبان                                                                ۱۸- متکای نمدین

۶- قالی                                                                  ۱۹- ظروف خانگی

۷تا۹- بخش های ارابه                                                 ۲۰- پوشش سر زنانه

۱۰- لاشه های اسبان                                                   ۲۱- تیرک برای سقف حجرۀ گور

۱۱- قالیچه                                                               ۲۲- باقیمانده بخش های ارابه

۱۲- قطعات کوزۀ                                                       ۲۳- بخشی از گاری

۱۳- پوست بز

 

 

 

 

به خاطر مردگان، بر روی زمین مسطح شب زنده داری و اخرین مرحلۀ تشریفات را که عبارت از ساختن تپه برفراز گور بود، به پایان می رساندند. چنین بود آیین تدفین امیری توانگر، یا رییس قبیله ای نیرومند، یا مالکی مغرور با گله های بی شمار و اسبان ذی قیمت، یا رییسی با چندین همسر، یا صاحب مقدار زیادی زینت آلات که بیشتر آن از طلا بود. رؤسایی با ثروت کمتذ، ولی دارای اعتبار و حیثیت، نیز با تشریفاتی مجلّلی به خاک سپرده می شدند، اما به جای داشتن گوری مخصوص به خود، معمولاً در گور بزرگ تر از دو گوری که ظاهراً به هم پیوسته بودند، دفن می شدند. در نتیجه، گورهایی از این دست را گورهای دوگانه(Blisnitzy) می نامند. این گورهای تپّه ای متعلق به رؤسای قبایل دارای شیب های نسبتاً تند هستند که برای محکم کردن آن ها ازسنگ استفاده می کردند وقلّۀ تپّه را به صورت مسطح در می آوردند. در زیر آن، یک حجره گور منحصر به فرد و حاوی  جسد رییس قبیله می ساختند، و تجهیزات نظامی، غذا و شراب، برای مسافرت به جهان دیگر و بهترین اموال شخصی آن ها را در آن جا می نهادند. در میان آن اموال، اشیایی به دست آمده که توسط صنعتگران یونانی ساخته شده است. مردی ماننداین یکه و تنها به جهان دیگر می رفت و هیچ همراه انسانی نداشت، ولی اسبانش به دنبال او می آمدند. لاشه هایشان را معمولاً به صورت دایره ای در پیرامون حجره گور دفن می کردند. تپّه های کوچک تر مجاور شامل گورهای افراد فقیر بود که احتمالاً از اعضای معمولی طایفه بودند.

پیش از بررسی گورهای شرقی تر، شاید مناسب باشد که نظری به بعضی از گورستان های سکاها در شمال غربی  روسیه و پروس و بالکان بیفکنیم که همه آن ها اندکی با گورهای کوبان فرق دارد، ولی با گورهای سلطنتی جنوب روسیه بسیار متفاوتند. بدین ترتیب، در نواحی پر درخت تر کیّف و پولتاوا، جایی که بیشتر جمعیت را کوچ نشینان، یا در هر صورت، ساکنان نیمه بدوی تشکیل می دادند، گورهای تپّه ای سکایی کوچک ترند، و تنها در حدود هفت پا ارتفاع دارند. در آن جا تعداد کمتری اسب مدفون است، و محتویات آن ها کمتر غنی است و به جای طلا یا سایر فلزات، استخوان دیده می شود. تزیینات چوبی احتمالاً در آن جا به کار رفته، که مقدار کمی از آن ها در برابر تغییرات جوی مقاومت کرده است. اکثر گورهای این منطقه متعلق به قرن چهارم پیش از میلاد و از مانی باقی  مانده اند که در حجره های گورها محوطه ای با تیرک هایی برای ثابت نگاه داشتن سقف چوبی مسطح می ساختند. غالباً ئر چنین حجره هایی  اضلاع یا دیوارهای چوبی و همچنین کف هایی از چوب بلوط درست می کردند. در این جا نیز فرد متوفا را همیشه با سلاح ها و تیرکش و گاهی با زره او به خاک می سپردند و اشیایی که تصور می رفت در جهان دیگر برایش ضرورت داشته باشند در گورش می نهادند. در بیشتر موارد، آینه ای بدان می افزودند و گاهی چند شیء زرین نیز در آن جا می گذاشتند، ولی شمار اسبانی که قربانی می کردند به ندرت از دو رأس فراتر می رفت.

 

 

  • ۱- دریای زرد                     ۱۰- مینوسینسک              ۱۹- نویین اولا            ۲۸- نمی روفسکوئه
  • ۲- رود زرد                        ۱۱- کاتاندا                    ۲۰- شیلکا(رود)           ۲۹- ولگا(رود)
  • ۳- اوردوس                       ۱۲- شیبه                     ۲۱- کرولن(رود)        ۳۰- اورال(رود)
  • ۴- سرزمین هیونگ نو         ۱۳- دریاچه بالخاش      ۲۲- توبولسک           ۳۱- ساراتف
  • ۵- تورفان                         ۱۴- اومک                   ۲۳- توبول(رود)         ۳۲- الیزا تینسکوئه
  • ۶- ابی نور                       ۱۵- ایرتی(رود)             ۲۴- ایشیم(رود)          ۳۳- دریای کاسپین
  • ۷- سیر دریا                     ۱۶- سرزمین ووسون        ۲۵- دریاچه آرال        ۳۴- کاسترومسکایا
  • ۸- کاراکول                       ۱۷- دریاچه بایکال           ۲۶- مرو                 ۳۵- مایکوپ
  • ۹- پازیریک                      ۱۸- ینی سئی(رود)          ۲۷- دریاچه غوریان     ۳۶- تِرِک (رود)

 

 

۳۷- دریاچه وان            ۴۶- دون (رود)            ۵۵- کول اوبا              ۶۴- ویستول (رود)

۳۸- سقز                    ۴۷-اولسکی                 ۵۶- اولبیا                   ۶۵- زولدهام پوتسزا

۳۹- نینوا                    ۴۸- کلرمس                 ۵۷- ملگونف               ۶۶- فترسفلد

۴۰- فرات (رود)           ۴۹- نیل(رود)               ۵۸- دنیپر                   ۶۷- الب (رود)

۴۱- بابل                    ۵۰- دریای مدیترانه         ۵۹- کیّف                    ۶۸- ورونژ

۴۲- شوش                  ۵۱- آتن                      ۶۰- دنیستر (رود)          ۶۹- هاشتات

۴۳- خلیج فارس           ۵۲-هفت برادران            ۶۱- دانوب (رود)          ۷۰- دریای بالتیک

۴۴- دجله (رود)           ۵۳- نئاپولس                 ۶۲- پانتی کاپانوم           ۷۱- سیحون (رود)

۴۵- چرتوملیک           ۵۴- دریای سیاه             ۶۳- دریاچه غوریان        ۷۲- جیجون (رود)

 

شمار گورهای غربی تر کمتر است. اما در هنگام شخم زدن مردی در فترسفلد در پروس مجموعه ای به دست آمده که دارای اهمیت است. این مجموعه حیرت انگیز شامل یک سبو و تجهیزات کامل یکی از جنگجویان سکایی است، ولی اثری از استخوان اسب در آن نیست. شیء قابل توّجه آن عبارت از سپری است از طلای کم رنگ که ظقطعه مرکزی آن دارای تندیس جالب توجهی از یک ماهی است. یک سینه بند اسب یافت شده که تنها سینه بندی از نوع خود است که به یک فرد سکایی تعلق دارد. در کنار آن، یک صفحه زرّین است که از غلاف شمشیری به سبک سکایی جدا شده، و همراه آن دشنه است که جلد آن به شکل قلب و به شیوۀ سکایی _ سیبریایی است. با این گنجینه، هیچ زینت آلات یا زین و یراق اسب به دست نیامده است. تاریخ آن را اوایل قرن پنجم پیش از میلاد دانسته اند. کشف نسبتاً مشابه ولی کم اهمیت تری در پلوه موهلن(Plohmuhlen) در شلسویک۷ (Schleswig) به عمل آمد. هیچ یک از آن ها وجود اشیای سکایی در این نقطه شمال غربی زادگاهشان را توجیه نمی کند، و برعهده باستان شناسان آینده است که نشان دهند که آیا سکاها به ثورت جوامع منفرد یا به صورت جوامع منفرد یا صورت گروه معتنابهی وارد پروس شدند، یا به صورت دسته های کوچک از طریق راه های پرپیچ و خم سفر کردند، یا شاید گروه بزرگی از آن ها از راه مشخصی از سیلزی(Silesia) گذشتند.

در قرن ارم پیش از میلاد، سکاهای سلطنتی جنوب روسیه در صدد برآمدند که فرماندهی خود را از دنیپز سفلا به نواحی شمالی و غربی مسکن پیشین خود منقل کنند. اندکی بعد، حاشیۀ شرق بالکان به صورت پایگاه سکایی در آمد، و نتیجه، این منطقه شامل تعداد قابل ملاحظه ای از گورهای سکایی است. بسارابی(Bessarabia)، والاشی(Wallachia) و دوبروجا(Dobrudja) به ویژه آثار مهمی از اقامت آن ها را در بردارد. از بعضی از گورهای آن جا نمونه های جالب توجهی از اشیای هنری آنان به دست آمده است. در رومانی، غنی ترین گنجینه ها در بوخووینا(Bukhovina) پیدا شده است. در این جا، جالب ترین گورهای تپه ای در مجاورت کوسی اورول ماره (cuciurul Mare)، ساتوماره(Satu Mare) و بورنی(Boureni) در مولداوی یافت شده است. ولی در هیچ نقطۀ بالکان گورها تاکنون مورد آن بررسی مفصل و منظم قرار نگرفته است که بتوان میان رسوم جاری در این پایگاه های سکایی و رسوم سکائیه خاص مقایسه ای به عمل آورد.

بعضی از سکاها نیز در حدود ۵۰۰ پیش از میلاد به مجارستان نفوذ کردند، و احتمالاً راهی را در پیش گرفتند که از مولداوی و ترانسیلوانی می گذشت، زیرا هر دو ناحیه از لحاظ گورهای تپه ای غنی هستند. بسیاری از اشیای یافت شده در خاک مجارستان دارای اهمیت هنری فراوان اند. در میان آن ها دو گوزن زرّین عالی یافت شده یکی در تاپیوس زنت مارتون(Topioszontmarton) و دیگری دز زولدهالوم پوتسزا(Zoldhalompuszta). شمار گورهای سکایی در مجارستان بسیار است و کارگران کشاورز غالباً به گنجینه هایی دست یافتند. گذشته از کشف های اتفاقی از این دیت، بیش از هشتاد و پنج گوذ اصلی در این کشور تا ۱۹۳۹ به طریق علمی مورد کاوش قرار گرفته است. در همه آن ها، استخوان اسب وجود داشته است، هر چند شمار اسبان کشته شده پیوسته رو به کاهش می رفته و غالباً از جنس اصیل به شمار نمی رفته اند. اما اطلاعات علمی ناشی از این حفاری ها به طرز نومید کننده ای ، کم بوده است.

هنگام از طرق روسیه به عقب باز می گردیم، تصویر دوباره کانل تر می شود. در قسمت شرقی گورهای سلطنتی، گورهای کوبان به ویژه نمونه های جالب توجهی از گورهای کهن سکاها به دست می دهد. گورهای تپه ای «هفت برادران» را می توان به عنوان نمونه، بارز نوع زیباتر گورهای کوبان دانست، هر چند اشیای یافت شده در کلرمس دارای ارزش ذاتی بیشتری هستند. در گورهای کوبان، نفوذ یونان کمتر از گورهای سلطنتی به چشم می خورد، و اگرچه نمونه های از مهارت و استادی یونانیان تقریباً در هر گوری یافت می شود، ولی به نظر نمی رسد که هیچ یک از آن ها به وضوح برای یک فرمانروای خاص این منطقه و یا بالاحض، برای کوبان ساخته شده باشد. به نظر می رسد که کالاها عبارت از واردات جاری یونانی بوده و سکاهای کوبان از آن لحاظ آن ها را انتخاب کرده اند که با سلیقه بومی آن ها هماهنگی داشته یا این که کالای دیگری در میان نبوده است. بدین ترتیب، ظروفی شبیه ظرف هایی که به ویژه ازکول اوبا، چرتوملیک یا ورونژ شفارس داده می شده است در کوبان وجود ندارد، ولی سبک بومی به جای آن، در آن حوالی در حد کمال خود دیده می شود.

این سبک به صورت خالص آن در تجهیزات اسب و در بسیاری از سلاح ها به ویژه در شمشیر و دشنه و کارد دیده می شود. اما زینت آلات، نفوذ ایران به همان اندازه دیده می شود، که پیرایه های شخصی سکاهای سلطنتی تحت تأثیر شدید عناصر یونانی قرار داشتند. مثلا حدقه های چشم و منخزین یک پلنگ زرّین از کلرمس را با خمیر شیشه و سنگ های نیمه گرانبها پر نموده، در صورتی که گوش هایش را با نخستین گونه لاعاب کاری خانه خانه روکش کرده اند که قرابت بسیاری با آثار هخامنشی در قرن هشتم و هفتم پیش از میلاد دارد. یکی دیگر از گورهای کوبان دارای تیردانی زرین، کمربندب عالی، و نیم تاجی از طلا بود. بر روی این نیم تاج، تصویر جانوران اظاطیری نهاده بودند که شباهت آشکاری به بعضی از جانوران یافت شده در ناحیه جیحون داشتند.

مشخصات بومی نیز در احداث حجره های گوری کوبان مشهود است. بدین ترتیب، در کاسترومسکایا چهار تیرک عظیم گوشه های زمینی را به مساحت قریب ۱۰ پا و ۶ اینچ مربع مشخص می کرد. چهار تیرک درعرض آن ها نهاده شده و شش تیرک روی بخش داخلی مربع و پنج تای دیگر درست در خارج آن ولی در فضاهای میان تیرک های داخلی نهاده بودند. قسمت فوقانی همۀ تیرک ها را به سوی هم متمایل کرده بودند تا در مرکز به صورت سقفی در آید. تنها بیست و دو اسب در این تپه دفن شده بود ولی در آن سپر اهنین یافتند که قطعه مرکزی آن را تندیسی عالی از گوزن کاسترومسکایا معروف شده است.

گورهای بی شماری که در سیبریه گشوده شده است معماهای کاملاً منحصر به فردی را مطرح می سازد، و دو گروه از گورها به ویژه جالب توجه اند. نخستین گورهای کشف شده عبارت از گورهای منجمد کاتاندا نزدیک رود برل(Berel) بود که به اوایل عصر آهن تعلق داشت. قسمت اعظم محتویات این ها را نیز در روزگار باستان به تاراج برده بودند، و در گورها مقدار کمی طلا باقی مانده است، هر چند بعضی اشیای مفرغین را دزدان برجای نهاده اند. گور بزرگ تر کاتاندا را با سنگ قبری پوشانده بودند که تنها هفت پا ارتفاع داشت ولی اندازۀ محیط آن به بیش از صد پا می رسید. در این گور اسبانی را نیز دفن کرده بودند، ولی رادلوف تعدا آن ها را مشخص نکرده است۸. مساحت اتقک گور چهارده پای مربع بود و سقف آن را با تیرهای کاج و جدار آن را پوستۀ درخت غان پوشانده بودند. گور در زیر طبقه ای از یخ قرار داشت. یک بستۀ لباس که در آن محفوظ مانده بود، شامل نیم تنه ای ابریشمی بود شبیه کت دامن گردی که امروزه در مراسم رسمی می پوشند با آستری از پوست سمور و حاشیه ای از چرم و آراسته به پلاک های نقش دار. همچنین در این بسته، نیم تنه ای از پوست قاقم که آن را به رنگ سبز و سرخ در آورده و اب دکمه ها و پلاک های زرین آراسته بودند ویک دستمال گردن از پوست قاقم و نواری ابریشمین مزّین به تندیس های اسب، گوزن، خرس، هیولاها و جانوران افسانه ای از چوب که آن ها را به ردیف چیده بودند. بعضی از آن ها بسیلر شبیه جانورانی بودند که در نویین اولا در مغولستان یافت شدند. اجساد آدمیان را روی میزهای چوبی کوتاه یا روی سه پایه ها قرار داده بودند. قطعات دیگر اثاث، نمونه هایی از پازیریک را به یاد می آورد.

رادلوف گروه دیگری از گورهای منجمد را در کنار سواحل همان رود مورد کاوش قرار داد که در محلی تا اندازه ای نزدیک تر به بوختارنا (Bukhtarna) بود. در آن جا لاشه های شانزده اسب در زیر طبقه ای از پوب یافت شد که آن را به چهارصف چیده و سرهایشان را به سوی مشرق چرخانده بودند. همۀ آن ها زین و یراق کامل داشتند. لگام هایشان ازآهن، و چوب افسار های چرمی آن ها آراسته به زینت آلاتی ازچوب تراشیده و پوسته درخت غان و پوشیده از ورقه های نازک طلا بود. در این جا اتاقک گور در سطح نسبتاً پایین تری قرار داشت و شامل تابوتی از تنه خالی شده درختی بود که آن را با تندیس های پرندگان مسین آراسته بودند و بسیار شبیه آن هایی بود که در گورهای سکاییان مناطق ولگا و اورال دیده می شد. در آن، جسد مردی یافت شد، و سلاح هایی شبیه آن هایی که متعلق به یک مرد بیابنگرد سکایی بود در دسترس او قرار داشت. یک آینه و یک دیگ از نوع سکایی در اتقک گور، یافت شد، اما چیزی در گور نبود که با آن بتوان تاریخ دیقیق برایش معین کرد.

در ۱۹۲۷ رودنکو و گریاسنوف توانستند گروه دیگری از گورهای از همان گونه را در شبیه نزدیک رو اورسول بررسی کنند. بزرگ ترین این گورهای تپه ای شبیه گورهای پازیریک بود، و در حدود صد و شصت پا قطر داشت، ولی در این جا باز سنگ گور دارای حدود شش پا ارتفاع بود، و اتاقک گور قریب بیست و یک پا عمق داشت. این گور متعلق به پیرمردی بود که جسدش را در تابوتی چوبی گذاشته و جسد کودکی رادرکنارش نهاده بودند. لاشه های چهارده اسب را در بخش شمالی گور قرار داده بودند، ولی این گور در گوزگار باستان مورد دستبرد قرار گرفته و چیز با ارزشی آن به جای نمانده بود. در ۱۹۳۴ کیسلف(Kiselev) گور تپه ای دیگری وابسته به این گور را حفاری کرد که شامل جسد پیرمردی از نوع مغولی بود با جسد زنی که در کفن ابریشمین سرخی آراسته به پلاک های طلا پیچیده شده بود. بر روی سرش نیم تاجی زرّین قرار داشت و آینه اشیای گرانبها محتلفی در کنار او بود. همه این اشیا، شباهت زیادی به یافته های پازیریک داشت. در ۱۹۵۰ گورهای دیگری که بسیار شبیه گروه های پازیریک بود در باسادار (Basadar) که محلی است در همان ناحیه یافت شد. در این مورد،جسد در تابوتی چوبی قرار داشت که پهلوی های آن مزین به یک صف حکاکی شده از ببرهایی بود که از چپ به راست حرکت می کردند. این جانوران بر روی سرپوش تابوت دوباره ظاهر می شوند با دو گوزن، دو گراز و سه بز کوهی که همه را با سبکی قابل انعطاف تر از سبک پازیریک ساخته اند. اسن گور، که شانزده اسب در آن دفن شده اند، با وجود جنبه غیر معمول تابوت، باید متعلّق به طایفه ای بسیار شبیه طایفه پازیریک بوده باشد.

پازیریک

در واقع، همۀ این گورها به اندازه ای شبیه گورهای بسیار غنی مکشوف در پازیریک اند که هر دو گروه باید وابسته به طایفه ای کاملاً شبیه به هم یا مشترک از لحاظ فرهنگی باشند، هر چند مردم پازیریک توانگرتر و نیرومندتر از دیگران بودند. گورستان پازیریک نسبتاً وسیع تر و شامل چهل گور تپه ای بود که از لحاظ اندازه و شکل با یکدیگر فرق داشتند. شش گور بزرگ تر و همچنین بعضی از گورهای کوچک تر مورد بررسی قرار گرفته اند. همه آن ها در دامنه شرقی آلتایی و در سطح چرا گاه های تابستانی واقع اند که در آن جا زمین هرچند در زمستان یخ می بندد، در بهار و تابستان یخ ها آب می شوند. زمین، بسیار ناهموار و حتی بزرگترین گورهای تپه ای، کوتاه است و روی آن ها را با خاکی پوشانده اند که از اتاق های گور کنده و سطح آن را باتخته سنگ مفروش کرده اند. از این رو، اندازه گور تپه ای مزبور با توجه به محیط آن و نه ارتفاعش، تعیین می شود. قطر بزرگ ترین آن ها از حدود ۱۲۰ تا ۱۶۰ پا است. بعضی از گورهای تپه ای کوچک تر را به جای آن که بر روی ان ها تخته سنگ بگذارند با یک دایره خارجی از سنگ نشانه گذاری کرده اند، یا این که آن ها را با سنگ هایی پوشانده اند که طرح های متفاوتی را تشکیل می دهند. هیچ یک از گور های تپه ای پازیریک به هم شباهت ندارند و با وجود این، همه آن ها وابسته به یک گروه از مردم اند. همه آن ها نیز دارای تاریخ دقیق یکسانی نیستند. از میان گورهای تپه ای بزرگ تر که مورد کاوش قرار گرفته اند، تپه های ۱و۵، وابسته به قرن پنجم یا اوایل قرن چهارم پیش از میلاد وتپه ۳ وابسته به قرن سوم پیش از میلاد است. امکان دارد که بعضی از اختلافات کوچک میان گورهای تپه ای تا حدی ناشی از ازدواج میان اهالی پازیریک و قبایل دیگر باشد، با وجود اینکه، آداب محلی آن ها دست خوش تحولات اندکی شد. اما گورها از لحاظ خطوطی کلی به یک گونه اند.

 

در هرمورد اسبانی در گورهای تپه ای یافت شده که یک سوم فضای تدفینی آن ها را اشغال کرده و به صورت یکسان در اتاقکی جداگانه واقع در منتهی الیه شمالی گور نهاده شده اند. کمبود فضا غالباً ایجاد می کرد بعضی از اسبان را در سطح بالاتری در کنار هم بچینند.در گورهای تپه ای بزرگتر، اتاقک های گوری در حدود چهل و پنج یارد مربع را اشغال کرده است. دور آن را با دیوارهای مضاعف محاط کرده و دیوارهای داخلی را صاف کرده اند. فضای میان آن ها را گاهی خالی نهاده ولی بعضی از آن ها را با بوته و خاشاک پر کردند. کف آن هارا معمولاً صاف می کردند ولی گاهی بر روی آن ها شن و ماسه می ریختند. سقف هارا با پوشته های درخت غان (مانند کوبان و شیبه) و سپس با طبقه ای از ترکه می پوشاندند این گونه بنا که به سبکی استادانه ساخته شده نشان می دهد که حتی در آلتایی، بیابانگردان از قرن پنجم به بعد مهارت فراوانی در احداث بناهای چوبی به دست آورده بودند. سطح زندگی از لحاظ آسایش بایستی بالا بوده باشد، زیرا در همۀ گورهای پازیریک، که تاکنون مورد بررسی قرار گرفته است، دیوارهای اتاقک های گورها را با نمد پوشانده و نمد ها را، با میخ های قالب گیری شده مسین یا میخ های چوبی برجا ثابت نگاه داشته اند. برای آویختن لباس ها و سایر لوازم، میخ به دیوار می کوبیدند. در تپه شمار۲، کف زمین را با نمد سیاه پوشانده اند. در تپه شماره یک، پرده های دیواری به طرز شگفت انگیزی استادانه ساخته شده اند، زیرا در حاشیه زمینه آن ها که به رنگ قهوه ای تیره بوده حاشیه ای از نمد سفید را میان دو تسمه از الگوهای قالب گیری شده به رنگ سفید و قرمز و زرد و آبی نهاده اند. حاشیه مرکزی را با یک صف از سرهای شیرانی آراسته اند که بسیار خشمگین و با روح اند و بینی های پهن و کوتاه دارند و می غرند و بر روی نمدی به رنگ آبی و قرمز روشن ساخته شده اند. در اتاقک تپه۵ نیز پرده نمدین آویخته اند. با وجود آن که، قطعاتی از آن ها برجای مانده است، باستان شناسان موفق شدند که طرح آن را باز سازی کنند. نقش مایه اصلی شامل موجود بالدار بزرگیست با سری انسانی بر روی بدن شیر، آن را به طرز با روحی رنگ آمیزی کرده بودند با زمینه ای از سفید کمرنگ و حاشیه ای از پرندگان با ته رنگ های روشن محاط در یک تومار.

مردگان پازیریک را در تابوت هایی می نهادند که از تن های درخت غان ساخته شده بود و به آن هایی شباهت داشت که در شیبه و باسادار یافت شده است. در هر مورد، بخش تهتانی تابوت قدری عمیق تر از سرپوش بود و تابوت در هر گوشه اش دو سوراخ داشت تا جای طناب هایی باشد که بدان وسیله آن را به درون گور پایین ببرد یا آن را حمل کند. در تپه های ۱ و ۲، حاشیه های تابوت ها را با نیم رخ های زیبایی که از چرم کنده و سپس زر اندود کرده بودند آراسته بودند در یک مورد خروس هایی دیده می شود که در برابر یکدیگر قرار دارند و در مورد دیگر، صفی از آهوان در حال فرار.اجساد یافت شده در پازیریک را مومیایی کرده بودند. در واقع، رسم دفن مردگان که هر سال دو بار انجام می گرفت این عمل را ایجاب می کرد، و مومیایی کردن تجملی برای رهبران برجسته نبود. برخلاف عادت سکاها، که رهبر قبیله را در اتقکی خصوصی و همسرش را در یک تابوت بگذارند به صورتی که مرد در بخش فوقانی و زنش در بخش تهتانی قرار گیرد، هردو را به پشت می خواباندند و سر های آن ها را به سوی شرق می چرخاندند. اجساد را روی قالیچه هایی که بر روی پتوهای نمدین عریض می گستردند، می نهادند که حاشیه های آن به اندازه کافی روی هم قرار می گرفت و در پیرامون اجساد به هم می پیوست و آنها را از سرپوش های تابوت محفوظ می داشت. همچنین برخلاف سکائیه، مردگان پازیریک را به صورتی در تابوت می گذاشتند که لباس کمی بر تن آن ها بود، یعنی نیم تنه آن ها را روی شانه هایشان می آویختند و سینه بند زنان را بر روی سینه هایشان قرار می دادن به مردان شلوار نمی پوشاندن و اگرچه مقدار زیادی لباس از گورها به دست آمده هیچ شلواری در میان آن ها یافت نشده است. اما کلاه ها را روی سر مردگان می نهادند و جوراب و کفش به پایشان می کردند. مرده را به صورت دفن می کردند که دست چپش روی سینه اش و دست راستش روی استخوان شرمگاهش باشد. طلای زیادی بر روی اجساد یافت نشده است، شاید چون دزدانی که به اتاقک های گورها دستبرد زده اند هرچیز با ارزش را با خود برده اند، ولی طلسم های سیمینی به صورت اسب، قلاب های سیمین کمربند و پلاک های سیمین و مفرغین لباس ها با استخوان ها برجای مانده است، به انضمام یک یا دو گوشواره و دستبند که گاهی کشف شده یا تعدادی مهره های شیشه ای و چند آینه که بسیار ضروری بوده است.

 

یکی از هیجان انگیز ترین اکتشافات در تپه های دو سه به عمل آمده است. در آن جا جسد دو رهبر قبیله پیدا شده که دارای خالکوبی های بی نهایت پیچیده بوده است. یک جسد با گذشت روزگار، بسیار فاسد شده بود. و جسد دیگر تعلق به مردی داشت حدوداً شصد ساله و بدون ریش و سیبیل و از نوع مغولی. این جسد در واقع متعلق به همان مردی بود که ریشی مصنوعی برایش تعبیه کرده بودند و بخش های زیادی از طرح خالکوبی شده بر روی بازوان و قفسه سینه و پشتش باقی مانده بود. این مرد در جنگ کشته شده بود. طرح های خالکوبی شده بر روی بدنش شامل نقش هایی از صورت ها حیوانی بود. سبک و نقش مایه آن ها اساساً سکایی و از لحاظ ادراک و شیوه اجرا چنان با روح و سرزنده است که با زیبا ترین طرح های مکتب سکایی برابری می کند. کیفیت آن ها نیاز به توصیف ندارد، ولی معنای آن ها ناشناخته مانده است. در هیچ گور سکایی چیزی وجود ندارد که حاکی ازرواج خالکوبی در میان بیابانگردان جلگه اروپایی باشد. بقراط* به رسم آنان در مورد داغ کردن اعضای بدن به منظور معالجه اشاره می کند. ولی احتمال دارد که بین خالکوبی و داغ کردن فرق نگذاشته باشد.شاید خالکوبی از اسکیمو ها، که این رسم در میان آنان متداول بوده و بیش از حد تصور با مردم سیبری جنوبی در تماس بوده اند، به اهالی آلتایی رسیده باشد. یا همچنین شاید خالکوبی را از مردم پنجاب آموخته باشند. بنابه گفته فریزر۱۱(Frazer)، این مردم مدت ها چنین می پنداشتند که در هنگام مرگ« مرد یا زن کوچکی که به تمامی در درون قالب فانی است* در حالی که به آسمان می رود که آراسته به همان طرح های خالکوبی شده ای است که بدن را در حیات بدان منقش می کردند.» پرزیلوسکی۱۲(Przyluski) آیین پرستش « گوزن زرین» در میان سالواها را به سکاها بازمیگرداندند و دلیلی وجود ندارد که رابطه میان دو قم رابطه ای دوگانه نبوده باشد. اما رودنکو۱۳ با اتکا به گفته های هردوت، بقراط گزنفون و پومپونیوس ملا(Pomponius Mela) که همه آن ها خالکوبی را علامت مقام و رتبه در میان بعضی از اقوام آسیایی دانسته اند عقیده دارد که در پازیریک از خالکوبی به همان منظور استفاده می شد ولی در میان قرقیز ها تا همین اواخر، اختصاص به دلیر ترین افراد داشته است. در میان گورهای پازیریک هیچ چیز که به حل این معما کمک کند وجود نداشته است و دلیلی به دست نیاوردیم که مسئله ریش مصنوعی را به خالکوبی مربوط بدانیم؛ آن شخص مرده به صورت معمایی باقی ماند. همسرش مانند اروپاییان موی نرم داشته ولی پوشش سر او از چوب بوده است و گیسوان بافته ای به آن وصل شده بود که مانند ریش مصنوعی و نقش های خالکوبی شده روی بدن شوهرش شگفت انگیز است.

اگرچه دزدان محتویات گورهای انسانی را در پازیریک تاراج کرده اند، ولی وارد اتاقک های گورس اسبان نشده اند و در این محل ها همه چیز دست نخورده باقی مانده است. دیوار های این اتاقک ها را مانند گورهای افراد با نمد پوشانده اند و آن هم چنان استادانه که به دیوار های اتاقک های گوری افراد شباهت دارد. بسیاری از این اسبان در زمان کشته شدن نشان از وضع جسمی عالی برخوردار بودند. به بهترین آن ها علف های بازمانده از غلاتی را می دادند که احتمالاً به همین منظور در ماه های بهار در دشت می کاشتند و به اردوگاه تابستانی خود می بردند. استفاده از آن به عنوان غذای حیوان نشان می دهد که آن طایفه به اقتصادی ویژه دست یافته و کارهای چوپانی را در ماه های بهاری رها کرده و به امور کشاورزی پرداخته بودند. اسبان سواری، همگی کردن یا کهر، و بسیاری از ان ها خوب تربیت شده بودند، هرچند تعدادی اسب کوتاه قد و ضمخت مغولی در میان اسبان دفن شده نیز دیده شده است. وضع پاها اسبان بهتر، نشان می دهد که آن ها را در اصطبل مدتی پیش از کشتن نگاه داشته بودند.

هم در سکائیه و هم در پازیریک اسبان را با زین و یراق کامل به خاک می سپردند و همه ساز و برگ آن ها به انضمام تازیانه ها را در گورشان می نهادند. وفور زینت آلات و افسار آن ها حیرت انگیز است. همه آن را به حد افراط تزیین کرده و قسمت اعظم آن را با پلاک های زرین یا مفرغین و باقی را با چوب حکاکی شده یا پوسته درخت غان و نمد و پوست و خز، مجدداً با ورقه های طلا یا سرب، آراستند. بیشتر تجهیزات موجود در پازیریک در وضعی عالی به دست ما رسیده و بدین ترتیب، می توان به روش دقیقی که بدان وسیله بیابانگردان برا اسبان خود زین و یراق تعبیه می کردند. پی برد. این موضوع در فصل بعد شرح داده خواهد شد، ولی در این جا باید به یک یراق عجیب و در واقع، منحصر به فردی اشاره کنیم که چنان حیرت انگیز است که اگرچه هشت نمونۀ آن در پازیریک به دست آمده، ولی اصل و منشأ هدف دقیق آن تاکنون کاملاً روشن نشده است.

این یافته ها شامل هشت نقاب یا پوشش سر اسب که به هشت اسب عالی فرغانه ای تعلق داشته است. دو نقابی که تپه۱، یافت شده کاملاً سر اسبان را می پوشانید و روی آن ها مانند نقاب های واقعی قرار می گرفت. زمینۀ آن ها از چرم قالب گیری شده ای بود که رویش را با چرم رنگین با بافت بسیار ظریف پوشانده بودند. نقاب ها در یک مورد با منظرۀ پلنگی مزین شده است که به گوزنی حمله می برد. در مورد دیگر، منظرۀ یک اژدها شاخدار و بالداری می بینیم که به جانوری نیمه انسان و نیمه حیوان حمله ور می شود و خود او نیز در حال جهیدن بر روی پلنگ دیگری است. این مناظر را روی پوستی که آن را به رنگ آبی و سبز در آورده اند، طرح کرده اند. یک ردیف خروس را که از نیمرخ نشان داده اند نیز از پوست رنگ شده ساخته اند. گذشته از این، نقاب ها را با قطعات فراوان مدور و هلالی به رنگ های طلایی و نقره ای آراسته اند و از همه شگفت انگیزتر آن را طلایی کرده بودند، نهاده بودند.

در آغاز چنین به نظر می رسد که شاخ گوزن برای آن بوده است که به اسبان قیافه گوزن بدهند. در نتیجه، تصور می رود که گورها مربوط به عصری باشد که در آن دیگر، گوزن به عنوان وسیلۀ حمل و نقل مورد استفاده قرار نمی گرفته، ولی هنوز وابسته به تشریفات تدفین بوده که در آن گوزن نقشی را به عهده داشت که بعدها، اسب در پازیریک جای آن را گرفت. براین اساس، به نظر می رسد که مردم پازیریک آن مرحلۀ انتقالی را که از مرحلۀ «گوزنی» بالاتر بوده گذرانده و وارد مرحله ای شده باشند که در آن اسب کمال اهمیت را دارد. بنابراین، گورها را در حال حاضر به دوره های بسیار قدیم نسبت می دهند.

حفاری های فصل بعد به کشف نمونه های دیگری از پوشش سر در تپه۲، منجر شد. بیشتر آن ها به صورت نامطلوبی بود، ولی امکان بازسازی یک ساز و برگ کامل بیشتر میسر گشت. سپس آشکار شد که این نمونه با دو نقاب نخستین به اندازه ای فرق دارد که همۀ نتایج را که براساس آن ها گرفته شده است، بی اعتبار می سازد. اولا پوشش جدید به مفهوم واقعی کلمه نقاب نبود، زیرا تنها بخشی از سر حیوان را می پوشانید و به صورت کامل روی چشمانش قرار می گرفت و صورتش را باز می گذاشت. بنابراین، بیشتر به صورت آرایش سر بود تا نقاب. این پوشش سر از نمد سفید ساخته و در آورده و رو گوشی را در قست جلو باز نهاده بودند. حاشیۀ کاکل را روی چشم ها آویزان کرده و جای چشم را با ردیفی از تندیس های ریز و زرّین آراسته بودند. یک برجستگی نمدین میان چشم ها، در مرکز باشلق، به منزلۀ پایه ای برای سر چرمین بزی کوهی و شاخدار به کار رفته است. در پشت گردن این حیوان، پرنده ای از نمد و پوشیده از چرم قرار داشت، و بال های طلایی آن نیمه افراشته بود و دم آن که به دم خروس شباهت داشت، به طرز دلپذیری خم شده بود. این ترکیب خارق العاده و ماهرانه اگرچه توصیف ناپذیر است، اما برای بطلان این نظریۀ مورد استفاده قرار گرفته که مردم پازیریک در هنگام ساختن گورهای خود هنوز از آیین پرستش گوزن پیروی می کردند.

رودنکو۱۵، با وجود معطوف داشتن توجه ما به پرهایی که اسبان تندیس های نینوا را آراسته اند مایل نیست که آرایش های سر متداول در پازیریک را به نفوذ آشوریان نسبت دهدو به جای آن، عقیده دارد که، در هر دو مورد، فکر تزیین سر اسب تا حدی از منبع مشترک و احتمالاً از یک اصل آسیای غربی ناشی شده است که تاریخ آن به نخستین ربع هزارۀ اول می رسد. آشوریان در قرن هفتم به سبک تندیس های نینوا پی بردند. در تاریخ متأخری، مردم آلتایی پرها را به صورت نقاب از گونۀ نقاب پازیریک در اوردند. یک مورد مشابه دیگر کرک کادبرایتشایر۱۶ (Kirkcudbrightshire) در ۱۸۲۹ کشف شده است. رودنکو معتقد است که نمونه های پازیریک منحصراً در گورها به کار نمی رفته، زیرا یکی از نقاب های آسیب دیده آن قدر مستعل یود که به احتمال زیاد در مراسم بی شماری، قبل ازآن که در پازیریک در گور نهاده شود به کار رفته بود. پوشش سر اسب در پازیریک هنگامی به کار می رفت که جلد های چرمی بسیار آراسته ای برای دم و یال اسب همزمان با آن مورد استفاده قرار می گرفت. طرح های روی جلدهای مزبور دارای سبکب خاص بودند و از قطعات بریده یا از روکش های چرمین ساخته می شدند. پوشش های مشابهی برای یال گاهی در تندیس های آشوری دیده می شود.

 

در مورد پوشش های سر، کیسلف۱۷ توجه ما را به چهار تندیس کوچک از اسب مدعطوف می دارد که رادلوف آن ها را در کاتاندا یافت. همچنین به تندیس پنجمی از همان گونه که در آن حوالی به دست آمده اشاره می کند. همۀ این پنج تندیسف موجود خوابیده ای را نشان می دهد با سر یک جانور افسانه ای بر روی بدن اسب. هر کدام از این چهار تندیس دارای چهار سوراخ است که در بالی سرش تعبیه شده. کیسلف عقیده دارد که در هر مورد، دوتا از  سوراخ ها برای جای گوش بوده و گوش های تندیس ها جنسی متفاوت با جنس بدن داشته است، در صورتی که دو سوراخ دیگر برای نگاه داری شاخ گوزن به کار می رفته است اگر چنین باشد (و احتمال می رود که حدس کیسلف درست باشد)، توضیحی که برای یک گروه از یافته ها می دهیم برای گروه دیگر درست خواهد بود.

ارّابه های مراسم تدفین را درهم می شکستند و در پازیریک مانند سکائیه در گورهای تپه ای دفن می کردند. در پازیریک، بیشتر ارّابه ها دارای شکل بدوی بود. آن ها را بر روی چرخ های پرهّ داری که از تنۀ درختان ساخته شده بود، سوار می کردند. این ارّابه ها به اندازه ای مورد استفاده قرار می گرفت که چرخ هایشان بسیار فرسوده می شد. به عقیده رودنکو، این ارّابه ها را برای حمل سنگ به منظور پوشاندن گورهای تپّه ای به کار می بردند، نه مانند سکائیه که در آن جا از آن برای حمل جسد به گورستان استفاده می کردند.

 

ارّابه ای که در گور تپه ای شماره ۵، به دست آمد گونۀ دیگری بود. این ارابۀ زیبا و استادانه را بر روی چهار چرخ پرهّ دار نهاده بودند که قطر هر یک تقریباً به شش پا می رسید، ولی فاقد طوق آهنینی بود که معمولاً بر روی اربابه های سکایی یافت شده اس. این ارابه را از چوب درخت غان ساخته بودند و بخشی از آن را خراطی کرده بودند. وقتی به زمین ناهموار می رسیدند از هم باز می کردند و به وسیله حیوانات بارکشی به نقطه ای دیگر می بردند، یک نشیمن بلند سکو مانند برای تعبیه می کردند، و سراسر بالای ارّابه را با سر پوشی نمدین و سیاه می پوشاندند و آن را با قوهای چینی شکل و با قطعات نمدین رنگین می آراستند. چوب هایی را که در آن به کار برده اند، خراطی کرده اند.

این چوب ها شبیه پایه هاز خراطی شده ای است که در گورهای پازیریک به دست آمده است. هر دو ارّابه مسلماً در محل ساخته شده اند، ولی ساختمان این ارابه به مراتب پیچیده تر از آن هایی است که در دشت اوراسیایی یافته اند. بدین ترتیب، بسیار اغوا کننده است که این ارّابه غیرعادی را، که در نوع خود نمونه ای بی نظیر است، به کشور سازنده آن نسبت دهیم، یا به احتمال زیادتر آن را به کشور چین منسوب بداریم که روپوش آن ارابه را ساخته است. توجیه آن ها امپراتوران چین، در آن زمان، می کوشیدند که برای حفظ صلح در مرزهای کشور، بعضی از شاهزاده خانم ها را نزد رؤسای گردنکش قبایل همسایۀ خود بفرستند. امپراتوران به این عروسان نگون بخت چند هدیۀ عروسی می دادن که یکی از آن ها ارّابه ای بود که برای کشیدن آن چهار اسب به کار می رفت. سپس آن ها را به سوی صحرا گسیل می داشتند تا همۀ کوشش خود را برای سعادت چین و برای همسران خشن خویش به کاربرند.

اما زنی که در کنار رهبر قبیله در کنار گور آرمیده دارای موی نرم و جمجمه دراز هندواروپایی است. بنابراین، معقول ترین است که ارّابه را ناشی از تقلید بدانیم و این زن را یک تبعیدی بی نهایت زیبا از درباره با شکوه و مهذب چین ندانیم که استقامت ورزیده باشد، و شاید در پنهانی برای لذت بردن از زندگی بی بندوبار بیابانگردان آمده باشد یا آن را نباید یک شاهزاده خانم شی چون   (His-chun) دیگری به شمار آوریم. این موجود بدبخت را در حدود ۱۱۰ پیش از میلاد به ازدواج کونمو(Kun Mo) فرمانروای ووسون (Wu-sun) در آورده بودند. این شخص که بسیار پیر و ضعیف بود در موارد بسیار نادر و در اوقات میکساری نزد او می رفت. این زن در قطعه شعر کوتاه و غم انگیز زیر، بر تنهایی خویش چنین می گرید:

خویشانم مرابه گوشه ای در دست

شوهر دادن:

به سرزمینی بیگانه

نزد فرمانروای وو – سون فرستادند.

خیمه ای خانه من است،

دیوارهایم از نمد،

غذایم گوشت خام،

و نوشابه ام شیر مادیان است.

همیشه به سرزمینم می اندیشم

دلم را غم گرفته است.

کاش لک لکی زرد بودم

و می توانستم به خانه خود پرواز کنم.۱۸

 

 

 

* شهر باستانی در یونان که دارای تمدن خاص بوده – م.

** بنابر اساطیر یونانی پاریس پسر پریام Priamمی داند، و روی آن را با سقفی چوبی می پوشا

بود. در یک مورد که میان آفرودیت الهۀ دانایی برسر این که کدام یک از آن ها زیبا تر است بحث در گرفته بود، پاریس سیبی را به علامت برتری آفرودیت به او داد و باعث نفاق آن ها شد – م.

* الهه معروف آتن و خدای دانایی که حامی این شهر به شمار می آمد –م.

* پزشک معروف یونانی در زمان هخامنشیان – م.

* اشاره به روح است – م.

 

 

 

منبع:

  • کتاب سکاها، اثر تامارا تالبوت رایس، ترجمه دکتر رقیه بهزادی
    انتشارات کتابخانه طهوری ،  ۲۶ دی ۱۳۸۸
  • تهیه الکترونیکی: سایت ، اِنی کاظمی

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
3 نظرات
  1. محمدرضا می گوید

    با عرض سلام و وقت بخیر . بخاطر درج چنین مطلب مفیدی ازتون سپاسگذارم و ازتون ممنون میشم منبع این مطلبتون رو بنویسید تا من بتونم در تحقیقاتم ازش استفاده کنم . خیلی متشکرم

    1. عارفه احمدصادقی می گوید

      درود بر شما ،

      *کتاب سکاها، اثر تامارا تالبوت رایس، ترجمه دکتر رقیه بهزادی
      انتشارات کتابخانه طهوری ، ۲۶ دی ۱۳۸۸

  2. ارتپان می گوید

    با درود فراوان و سپاس از مطالب زیباتون اما باید بگوییم که هنوز بسیاری از مطالب درباره سکاها بصورت راز باقی مانده ولی در بعضی از منابع مطالعه کردم که این اقوام مرده های خود را میخوردند و اسب هایشان را برای خدایان خود قربانی میکردند زیرا معتقد بودن که باید بهترین حیوان را برای خدایان قربانی کرد و اسب در نزد سکاها ارزش بسیاری داشت

ارسال یک پاسخ