نقش مارکوس آورلیوس در فلسفه غرب ( قسمت دوم )

مارکوس آورلیوس

فلسفه رواقی

 

رواقیون طبیعت را امری الهی و ادواری می دانستند – تفکری که آشکارا به آیین وحدت وجود نزدیک است که شامل دوره های زندگی و آتش سوزی های بسیار مهیبی است و الى الابد تکرار می شود. رواقیون متأخرتر بیشتر به اخلاقیات می پرداختند تا به متافیزیک، و بی تردید ذهن عمل گرایانه و رومی مارکوس، تقریبا همواره درگیر این موضوع بود که آدمی چگونه باید زندگی کند.

گفتنی است این دیدگاه رواقیون که طبیعت هم امری الهی است و هم مسیر معینی را، بی هیچ اعتنایی به اختیار و انتخاب ما، می پیماید تا حدودی تبیین کننده این دیدگاه آنها نیز هست که زندگی هماهنگ با طبیعت، نیکوترین زندگی، یا همان زندگی مبتنی بر فضیلت است.

و همچنین بی اعتنایی ثابت قدمانه رواقیون را هم به بخت و اقبال و هم به بدبختی و ادبار تبیین می کند. هر چه که بر سر ما می آید عبارت است از آشکار شدن بخشی از طرح و نقشۀ الهی که هم فراتر از دسترس ما آدمیان است و هم در نهایت خیر است.

ذکر یک مثال می تواند نکته مذکور را به خوبی به ما نشان دهد. سگی را تصور کنید که به پشت ارابه ای بسته شده باشد وقتی ارابه شروع به حرکت می کند، سگ می تواند در حین کشیده شدن به دنبال آن، یا زوزه کشان و پارس کنان مقاومت کند و با کشیدن خود در جهت مخالف گلوی خود را خفه کند یا به آرامی به دنبال ارابه راه بیافتد.

سگ هر راهی را که انتخاب کند در نهایت در همان مسیر ارابه کشانده خواهد شد؛ تنها انتخاب واقعی اش این است که چگونه با تقدیر از پیش تعیین شده خود کنار بیاید. همان طور که مارکوس نیز دائما به خودش متذکر می شود، یک فرد رواقی، باید میان آنچه که در ید قدرت اوست و آنچه که او در آن نقشی ندارد، تمایز بگذارد.

سخن او در این جا پژواکی از سخنان اپیکتتوس است: «آنچه که ما بر آن تسلط داریم عبارت است از طرز نگرش، خواهش، آرزو، نفرت و … و آنچه که ما در آن دخالتی نداریم عبارت است از تن، دارایی، شهرت، مکنت». اگر به اشتباه خیال کنید که مثلا جایگاه اجتماعی شما، در حیطه، اختیارتان است.

مغموم خواهید شد؛ چرا که خود را در معرض آسیب دیدن از ناحیه کسانی قرار داده اید که مانع از پیشرفت تان شده اند و بر شکست تان تأسف می خورید. اما این شکست ها از آن شما نیست. شما تنها بر دیدگاه ها و امیال خودتان تسلط دارید و از نظر رواقیون فضیلت تنها در همین نکته نهفته است.

واکنش ها و نگرش های ما نسبت به آنچه که رخ می دهد، در حوزه تسلیط خودمان است، اما رخدادهای واقعی در جهان خارج همانا آشکار شدن تقدیر است، که فی نفسه خیر است، اما ما در آن دخالتی نداریم.

کاملا منطقی است که انسان سلامت، ثروت و قدرت را به موارد خلاف آن ترجیح دهد – که رواقیون به آن «بی اعتنایی های مرجح» می گویند اما ناراحتی از به دست نیاوردن این امور و همچنین خوشحالی از به چنگ آوردن آن ها، بی معنا و غیرعقلانی است. به دست آوردن این امور در ید قدرت ما نیست.

از این رو مارکوس می گوید: «بکوش همچو انسانی نیک زندگی کنی و ببینی وقتی به مانند کسی که از سرنوشت خویش به تمامی خرسند است، و خرسندی خود را در رفتار عادلانه و طبع مهربانانه خویش می جوید، چگونه روزگار خواهی گذراند.»

مهمترین آثار

تاملات: تنها اثری از مارکوس آورلیوس است که ماهیت فلسفی دارد. . دقیقا معلوم نیست که این اثر چه زمانی نوشته شده، اما از اشارانی که او به لشکر کشی در آلمان و همچنین به مرگ پیش روی خود کرده، می توان به این نتیجه رسید که این اثر را در اواخر عمرش نوشته است.

گفتارها: عبارت است از مجموعه سخنرانی های اپیکتتوس، که شاگرد او آریان از قول خود او به کتابت در آورده است. اپیکتتوس همان فیلسوف رواقی بود که بیشترین تاثیر را بر مارکوس به جا گذاشت.

منبع تاریخ فلسفه غرب

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ