نقش خانواده در ژاپن باستان
اقتدار پدر- وضع زن- کودکان- اخلاق جنسی- گیشا- عشق
در شرق، بیش از غرب، باید منشأ حقیقی نظام اجتماعی رادر خانواده جست. اقتدار فوقالعاده پدر در ژاپن و سایر کشورهای شرقی نشانه پسماندگی جامعه نبود، بلکه نشانه رجحان حکومت خانوادگی بر حکومت سیاسی بود. شرق کمتر از غرب بر فرد تکیه میکرد. حکومت دارای سازمانی منظم نبود، و از این رو خانواده بر افراد خود سلطه تام میورزید. آنچه مورد توجه جامعه بود، آزادی خانواده بود، نه آزادی فرد. خانواده واحد اقتصادی تولید و واحد اجتماعی انتظامات به شمار میرفت، و آنچه اهمیت داشت بقا و توسعه خانواده بود، نه توفیق و پیشرفت فرد. پدر دارای قدرتی قاهر بود، ولی قدرت او رنگی طبیعی و ضروری و انسانی داشت. میتوانست عروس یا داماد خود را از خانه خود بیرون کند و نوادگان را نگاه دارد؛ میتوانست فرزندان را به گناه بیعفتی یا جرم بزرگ دیگر بکشد؛ کودکان را به بردهداران یا روسپیداران بفروشد؛ و، با ادای یک کلمه، همسر خود را طلاق دهد. مرد متعارف یک زن برمیگزید، اما مردان طبقات بالا متعههای متعدد میگرفتند. خیانت شوهر را نسبت به زن بیاهمیت میشمردند. وقتی که مسیحیت داخل ژاپن شد، نویسندگان ژاپنی شکایت کردند که این دین متعهگری و زناکاری را در شمار معاصی میآورد و آرامش خانوادگی را بر هم میزند.
در ژاپن نیز مانند چین، زنان دورههای ابتدایی وضعی بهتر از زنان دورههای بعد داشتند. در میان امپراطوران کهن، شش زن دیده میشوند. در دوره عظمت کیوتو، زنان در حیات اجتماعی و ادبی کشور عهدهدار نقشهایی بزرگ و شاید درجه اول بودند؛ و شاید بتوان گفت که در زناکاری بر شوهران خود پیشی میگرفتند و عفت خود را به ستایشی میفروختند. بانوسیشونوگان مینویسد که جوانی میخواست، با قاصد، نامهای برای معشوق خود بفرستد. اما در راه دختری رهگذر دید و برای اینکه به او عشق ورزد، از ارسال نامه غافل شد. این نویسنده ظریفطبع چنین میافزاید: «نمیدانم وقتی که قاصد نامه عطرآگین جوان عاشق را نزد معشوق برد، آیا با مشاهده مرد میهمانی که در حضور بانو بود، در تحویلدادن نامه به تردید افتاد یا نه!» در ژاپن، پس از استقرار سلطه جنگیان فئودال و در جریان تناوب آرامشها و بحرانهای طبیعی و اجتماعی، تفوق مرد بر زن استوار شد، و مردان زنان را از سه نوع فرمانبرداری ناگزیر کردند: فرمانبرداری از پدر، شوهر، و پسر. از آن پس مردان بندرت چیزی جز آداب مردمداری به زنان آموختند و خیانت آنان را با مرگ
تنها طبقات پایین، آن هم در نهایت احتیاج، مرتکب چنین کاری میشدند.
کیفر دادند. اگر شوهری همسر خود را خائن مییافت، میتوانست او و یارش را بیدرنگ بکشد. اییهیاسوی زیرک مقرر داشت که اگر شوهر زن خائن خود را به قتل رساند ولی از کشتن یارش درگذرد، خود واجبالقتل است. اککن فیلسوف به شوهران اندرز میدهد که زنان پرگو یا عربدهجو را طلاق دهند، اما به زنان میسپارد که در مقابل شوهران هرزه و وحشی، نرمی و مهربانی را مضاعف کنند. براثر ادامه این تعالیم خشن، زن ژاپنی فعالترین و مطیعترین و باوفاترین زن عالم شد. جهانگردان بارها به این پرسش رسیدهاند که آیا غرب نباید از نظام اجتماعیی که چنین زنان بزرگواری پرورده است، سرمشق گیرد؟
ژاپن، در عصر درخشش سامورایها، برخلاف رسم مقدس و دیرینه اکثر کشورهای شرقی، مردم را به تولیدمثل و تکثیر جمعیت برنمیانگیخت. چون شمار جمعیت بالا رفته و برانبوهی جمعیت افزوده شده بود، افراد طبقه سامورای پیش از سیسالگی زناشویی نمیکردند و بیش از دو فرزند نمیآوردند. با این وصف، عموم مردم در همسرگزیدن و فرزند آوردن بیپروا بودند. اگر زنی از زادن قاصر بود، شوهر میتوانست او را از خود براند. اگر خانوادهای فقط صاحب اولاد اناث بود، پدر، برای حفظ نام و میراث خود، پسری را به فرزندی برمیگزید. دختران از بردن ارث ممنوع بودند. خانواده میبایست اخلاق چینی را، که بر انقیاد فرزند از پدر استوار بود، به کودکان القا کند. زیرا نظام دولت وابسته نظم خانواده، و نظم خانواده زاده انقیاد فرزندان بود. در قرن هشتم، ملکه کوکن فرمان داد که هر خانواده نسخهای از کتاب تقوای فرزندی فراهم آورد و شاگردان مدارس ایالتی یا دانشگاهها مطالب آن را بدرستی بیاموزند. همه ژاپنیان، مگر فرد سامورای که پاسداری از خداوندگار خود را برترین وظیفه میشمرد، تقوای فرزندی را فضیلت اعلا میدانستند. حتی رابطهای که افراد را به امپراطور پیوند میداد نوعی علاقه و انقیاد فرزندی محسوب میشد. پیش از آنکه غرب در ژاپن رخنه کند و، با مفهوم آزادی فردی، سنن ژاپن را در هم شکند، مبنای اخلاق مردم ساده چیزی جز این فضیلت سترگ نبود. مسیحیت نتوانست در این جزایر پیشرفت کند، زیرا انجیل، برخلاف انتظار ژاپنیان، اصرار میورزید که انسان باید از پدر و مادر خود بگسلد و به همسر خود بپیوندد.
صرف نظر از فرمانبرداری و وفاداری، فضایل اخلاقی کمتر از آنچه در اروپای کنونی مورد احترام است مراعات میشد. عفت مطلوب بود، و برخی از دوشیزگان طبقات بالا هرگاه بکارت خود را در خطر میدیدند، خودکشی میکردند. اما یک لغزش واحد مرادف تیرهروزی نبود. مشهورترین داستان ژاپنی، گنجی مونوگاتاری، به منزله حماسه بیعفتی اشرافی است، و معروفترین مقالات ژاپنی، یعنی یادداشتهای بالشی، اثر بانوسیشوناگون، جای جای، درس آداب معصیت را به خواننده میآموزد. شهوت جنسی را مانند گرسنگی و تشنگی امری طبیعی میشمردند، و شبها هزاران مرد، که شوهرانی محترم نیز در میان آنان دیده میشدند، به
یوشیوارا یا «محله گل» توکیو روی میآوردند. در خانههای آشفته و آراسته این محله، پانزده هزار روسپی، که تربیت خاص یافته بودند و جوازکار داشتند، با چهرههای بزک کرده و لباسهای زیبا، پشتپنجرهها نشسته و آماده بودند که مردان ناشاد را بپذیرند، و بخوانند و برقصند و با آنان درآمیزند.
از میان اینان، گیشاها ارزش بیشتری داشتند. کلمه گیشا مرکب است از شا، در معنی «شخص»، و گی، در معنی «مهارت در نمایش». گیشاها، مانند زنان هتایرای در یونان باستان، در فن عشقورزی و ادب دست داشتند و شهوترانی را با شعر میآمیختند. شوگون اییهناری (۱۷۸۷-۱۸۳۶)، در سال ۱۷۹۱، حمامهای مختلط رامایه فساد دانست و در بست و سپس، در ۱۸۲۲، برضد زنان گیشا فرمانی خشن صادر کرد. در این فرمان، گیشا چنین وصف شده است: «زنی خواننده که با ظاهر مجلل در مهمانسرا، به عنوان سرگرم ساختن مهمانان، به کاری دیگر میپردازد.» از آن پس این زنان، مانند «دخترکان بیشماری» که در زمان کمپفر چایخانههای روستاها و میکدههای کنار جادهها را آکنده بودند، در شمار روسپیان درآمدند. با اینهمه، خانوادهها همچنان گیشاها را برای رونق ضیافتهای خود دعوت میکردند. برای تربیت گیشا مدارسی به نام کابورنجو وجود داشت، و وظیفه تعلیم بر عهده گیشاهای سالدار بود. گاهی، در مدرسهها، مجلس چاینوشی برپا میشد و معلمان و شاگردان هنرهای جذاب خود را برای مردم نمایش میدادند. خانوادههای تنگدستی که از عهده نگاهداری دختران خود برنمیآمدند، آنان را به شاگردی نزد گیشاها میفرستادند و پولی میگرفتند. در ژاپن، صدها داستان درباره دخترانی که محض نجات خانواده خود از گرسنگی در سلک گیشاها در آمدهاند، نوشته شده است.
گیشاپروری ژاپنی، با آنکه ناظران بیگانه را تکان میدهد، اساساً در مغربزمین بیسابقه نیست، ولی البته جمال و صداقت و صفای بیشتری دارد. مطمئناً اکثر دختران ژاپنی، در زمینه عفت، از دوشیزگان غربی عقب نیستند. ژاپنیان، با وجود این مراسم علنی، با نظم و عفاف زندگی میکنند، و گرچه معمولا زناشویی ژاپنی بر محور عشق استوار نمیگردد، باز لطیفترین عشقها در بین آنان پدید میآید. هم در ادب خیالپرور، و هم در تاریخ کنونی ژاپن، کراراً به پسران و دخترانی برمیخوریم که چون، براثر مخالفت والدین، موفق به وصال زمینی نمیشوند، به امید وصل ابدی، خودکشی میکنند. عشق، موضوع عمده شعر ژاپنی به شمارنمیرود، ولی اشعار عشقی بسیار ساده و عمیق و لطیف نایاب نیست:
اوه! کاش امواج سفیدفام و دوردست
دریای آیسه
گل بودند،
تا من گردشان میآوردم
و به عشق خود پیشکش میکردم.
گیشاها
شاعر بزرگ، تسورایوکی، همچنانکه شیوه اوست، با آمیختن عواطف خود و طبیعت، داستان عشق رانده شده خویش را در چهار مصراع باز میگوید:
میگویی که چیزی چون گل گیلاس زودگذر نیست. …
اما من ساعتی را به یاد دارم
که گل زندگی با یک کلمه پژمرد-
بادی هم نمیوزید.
منبع : تاریخ تمدن , جلد اول : مشرق زمین
نویسنده : ویل دورانت
نشر الکترونیکی سایت تاریخ ما