وضعیت احزاب سیاسی در دوران رضاخان
در آغاز سخن تذکار به یک نکته مهم ضروری مینماید. هنگامی که درباره احزاب در دوره رضاشاه میگوییم، باید نکتهای اساسی را در نظر بگیریم و آن هم اینکه تعریف حزب در آن دوران با تعریف آن در تفکر مدرن و علوم سیاسی جدید تفاوت زیادی دارد. پیدایش احزاب به شکل نوین اساساً متعلق به جوامع اروپایی در قرون جدید است و کارکردهای خاصی هم دارد. مسیر تحول احزاب در اروپا و فلسفه وجودی آنها با ایران متفاوت است. از این گذشته همین تعریف ناقص از حزب هم در ایران به طور کامل اجرا نمیشود و فقط ظاهری از احزاب فعال در اروپای آن دوره در ایران پدید آمدند و حزب به معنی حقیقی خود در جامعه ما محقق نشد.
زمینه وجود احزاب در ایران
با اعزام دانشجویان ایرانی به اروپا و نیز مسافرت عدهای از ایرانیان به خارج از کشور، ایده تشکیل احزاب نیز بهتدریج در ایران مطرح شد. با وقوع نهضت مشروطه احزابی به شکل خام و ابتدایی ایجاد شدند. حتی نام این احزاب – مشروطهخواه و مستبد- نیز کپیبرداری از احزاب اروپایی بود هر چند با تعاریف امروزی از حزب بیمعنی به نظر میرسد، ولی گرایشات سیاسی جامعه ایران را در آن عصر بهخوبی نشان میدهد.
احزاب در ایران گروههایی بودند با گرایشهایی موافق اقدامات و مدرنسازی یا همچنان وفادار به رژیم سلطنتی با قواعد پیشین. هیچ یک از این احزاب هنوز ایدههای شفاف و مشخصی برای مدیریت جامعه نداشتند و دائماً هم تغییر میکردند. در سال نخست فتح تهران، یعنی سال ۱۲۸۶ هـ. ش دو حزب انقلابی و اعتدالی با اسامی «دموکرات» و «اجتماعیونـ اعتدالیون» بعد از افتتاح مجلس دوم رسمیت یافتند و خود را به مجلس معرفی کردند. احزاب کوچک دیگری، چون «اتفاق» و «ترقی» هم بودند که، چون در مجلس نماینده قدرتمندی نداشتند، کاری از پیش نبردند. این احزاب با فراز و فرودهای فراوان تا کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ هـ. ش دوام آوردند، اما حکومت کودتا بلافاصله سرجنبانان این احزاب از قبیل شیخ حسین یزدی، مدرس، حاج مجدالدوله، فرمانفرما، رهنما، دشتی، فرخی و بسیاری دیگر را بازداشت کرد.
احزاب پس از کودتای رضاخانی
پس از کودتا حزبی به نام حزب سوسیالیست به مجلس راه پیدا کرد و تقریباً جای دموکراتها را گرفت و عدهای از انقلابیهای قدیم و جوانان متجدد با آن همراهی کردند. حزب سوسیالیست به مسلک و سیاست سوسیالیستی تمایل داشت و در کنار آن حزب اصلاحطلب متشکل از اغلب رجال سیاسی و بسیاری از نویسندگان و برخی از دموکراتها و اعتدالیون قدیم، اکثریت مجلس را با سردمداری تیمورتاش و فیروز به خود اختصاص داد. به این ترتیب دو حزب سوسیالیست و اصلاحطلب در مجلسچهارم مشغول فعالیت شدند. اصلاحطلبان میخواستند با استفاده از کارشناسان خارجی به امور داخلی سر و سامان دهند و با روسیه و سایر دولتها روابط صریح و شفافی برقرار سازند. این تشکیلات انسجام کافی نداشت و از افراد متفرقهای پدید آمده بود. در مجلس پنجم، حزبی به نام حزب دموکرات که بعدها به حزب تجدد تغییر نام داد و میخواست لایحه جمهوریت را به مجلس ببرد، فعالیت خود را آغاز کرد. با حضور این حزب، دو حزب قبلی در اقلیت قرار گرفتند. ملکالشعرای بهار در این زمینه مینویسد:
«مجلس پنجم را مشیرالدوله باز کرد. در مجلس تشنجی عظیم میان موافقان و مخالفان جمهوری درگرفت. جراید متفقاً با یک لحن به هواداری جمهوری مقاله نوشتند و اکثریت بزرگی در مجلس پیرامون حزب تجدد به وجود آمد. علما و اشخاص بانفوذی که با مشروطه همراه شدند، با جمهوری موافقت نکردند. نزاع میان اکثریت و اقلیت و مردم بیرون مجلس جریان داشت. روزنامههای قانون، سیاست، سیاستاسلامی، شهاب، نسیمصبا و روزنامه نوبهار که ارگان حزب دموکرات بود، در این وهله با وجود سانسور شدید که بعد از ریاست وزرایی سردارسپه پیدا شده بود، هنوز هم انتشار مییافت. عشقی، شاعر جوان نیز که از عامه مردم و جمهوریخواهان و یاران سردارسپه سرخورده بود، به مخالفان جمهوری ملحق شد و در جراید اقلیت چیز مینوشت و مصمم شد روزنامه قرنبیستم را بار دیگر دایر کند که بعد از نشر اولین شماره به قتل رسید.»
بر اساس معیارهای امروزی، احزاب و جناحها در آن دوران کارکرد گروه واسط را داشتند، یعنی با آرا و نظرات متفاوت در مجلس حضور مییافتند و روزنامههایی هم به هواداری یا مخالفت با آنها بسیج میشدند. وجود احزاب و جدال آنها با هم نشان میداد که قشر وسیعی از مردم وارد حوزه سیاست شدهاند. گاه جراید به پشتیبانی از تودهها و توجه به معیشت آنها مینوشتند که مردم غیر از نان و امنیت چیزی نمیخواهند و مایلند کسی با دین آنها کاری نداشته باشد، اما واقعاً اینطورها هم نبود که اگر نان و امنیت مردم تأمین شود، دیگر با کسی یا چیزی کاری نداشته باشند، بلکه فشارهای سیاسی همچنان برای مردمی که بیدار شده بودند و بر جریان امور نظارت داشتند، بسیار مهم بود. علما، روشنفکران، دموکراتها، اصلاحطلبان، بازاریها و حتی کارگران، عدم رضایت خود را با شیوههای مختلف نشان میدادند. توده مردم با تلاش احزاب و گروهها و جناحهای سیاسی داخل و خارج هر روز آگاهتر میشدند. نیروهای مختلف سیاسی و اجتماعی از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۴ هـ. ش، یعنی تا زمان رسمیت یافتن پادشاهی رضاخان حضور پرشوری در عرصه حیات اجتماعی داشتند، اما این موج بیداری با به قدرت رسیدن رضاخان بهشدت سرکوب شد.
حضور رضاخان به بهانه ائتلاف ۴ حزب
چپ ها در دوران پهلوی اول
کمونیستها در سراسر ایران فعالیتهای گسترده و ویژهای برای زنان، جوانان و دانشجویان داشتند. مهمتر از همه شورای متحده بود که در سال ۱۳۰۰ هـ. ش با اتحادیههای چاپخانهداران، داروسازان، کفاشان، دلاکان، نانوایان، کارگران ساختمانی، کارکنان شهرداری، خیاطان، کارگران نساجی و کارخانه بافندگی تهران کارش را در تهران آغاز کرد و تا سال ۱۳۰۳ اعضای آن به بیش از ۸ هزار نفر رسیدند. این شورا توانست در مراسم روز کارگر در تهران، اتحادیه آموزگاران و اتحادیه کارگران پست و تلفن را نیز با خود همراه کند. در سال ۱۳۰۴ حدود ۳۲ اتحادیه زیر نظر شورا بود. هر چند کمونیستها برای ایجاد طبقه کارگر تلاش میکردند، کادر رهبری آن بیشتر متشکل از روشنفکران و غیرفارسی زبانان بودند. فعالیتهای کمونیستی، بهویژه در دوره رضاشاهی یکی از سازمان یافتهترین و فعالترین گروههای حزبی ایران است. این حزب در دوره مشروطه و پس از آن فراز و نشیبهای فراوان و در دورههای مختلف، موضعگیریهای متعددی داشته است. کاوه بیات میگوید:
«در سالهای نخست دهه ۱۳۰۰ هـ. ش، خطی مشی حاکم بر بسیاری از فعالیتهای کمونیستی مبتنی بر حمایت از سردار سپه بود. این حمایتها و همکاریها در ماجرای جمهوری ۱۳۰۳، ۱۳۰۲- هـ. ش به اوج رسید و با آزادی عمل نسبی کمونیستها در برخی شهرهای مهم شمال ایران اتحادیههای صنفی متعدد تشکیل شدند و جرایدی هم به تبلیغ مرام کمونیستی پرداختند. بعضی از عناصر کمونیست حول و حوش چهرههای وجیهالمله سیاسی تهران فعالیت میکردند. با تغییر سلطنت و همراه با تحولات سیاسی ایران در مسیری خلاف انتظار کمونیستها و تشدید اختلافات سیاسی و تجاری ایران و شوروی، اولین نشانههای دگرگونی در تعطیلی جراید کمونیستی و جلوگیری از فعالیتهای صنفی و سیاسی کمونیستها قابل ردیابی است. هر قدر قدرت رضاشاه بیشتر تثبیت میشد، در تحدید گروههای سیاسی و تعطیلی نشریات و احزاب اقدامات قاطعتری را انجام میداد. احزاب هم کمکم از اقدامات رضاشاه سرخورده شدند و با اینکه در ابتدا او را یاری کرده بودند، بهتدریج راهشان را از او جدا کردند که البته این فرآیند رهاسازی دوسویه بود. با تشکیل کنگره دوم حزب کمونیست در سال ۱۳۰۶ هـ. ش سرخوردگی از خط مشی ناموفق حزب، خود را به صورت جبههگیری مشخصتر علیه رضاشاه و صدور دستورالعملهایی برای بسیج هرچه گستردهتر تودههای کارگری و دهقانان برای سرنگونی حاکم بروز داد. حزب افرادی را به بعضی از شهرهای مهم شمال تا جنوب ایران فرستاد و برای احیای تشکیلات سابق سیاسی، صنفی، تأسیس حوزههای جدید و تشدید فعالیت گروههای مهاجر ایرانی در مناطق مجاور مرزهای شمال کشور فعالیتهایی را آغاز کرد، ولی به دلایلی، چون دشواریهای کار حزبی و تشکیلاتی در محیطهای بسته و محدود شهرستانها این اقدام حزب، جز شناسایی سریع شبکهها و دستگیری اعضا نتیجهای نداشت و اکثر چهرههای سرشناس دستگیر یا پراکنده شدند. تا سقوط رضاشاه دیگر از سوی جریان کمونیستی هیچ حرکت جدیای صورت نگرفت. کشتار و تصفیه عده زیادی از کمونیستهای ایران در خلال تصفیههای حزبی استالین در شوروی و اسارت و تحت نظر بودن کمونیستهای باقیمانده در ایران در این فترت مؤثر بود.»
بنابراین فعالیت کمونیستها در دوره رضاشاه چند مرحله را طی کرد؛ دوره اول همراهی و همکاری محض با رضاخان است و مرحله دوم تعارض با او و دستگیری اعضای کمونیست و کشف توطئه علیه رضاخان که لاجرم به تشدید حساسیت نظمیه نسبت به فعالیتهای کمونیستی و دستگیریها و تعقیبها منجر شد.
فعالیت حزب کمونیست تا سال ۱۳۰۷ هـ. ش ادامه دارد، اما خطمشیهایی که در کنگره دوم حزب (۱۳۰۶ هـ. ش) طراحی میشود، از سال ۱۳۰۹ هـ. ش به بعد خود را نشان میدهد. نخست در فروردین ۱۳۰۹ هـ. ش از فعالیتهای کمونیستهای متشکل در جمعیت فرهنگ رشت، گزارشهایی میرسد و برای جلوگیری از اقدامات آنها فرامینی صادر میشود. جمعیت فرهنگ رشت در ۱۲۹۵ شمسی به کوشش حسین جودت تأسیس شد. این تشکیلات که بسیاری از فعالیتهای هنری و فرهنگی رشت را شامل میشد، تا اواخر سال ۱۳۱۰ شمسی فعال بود. اگر چه این جمعیت را نمیتوان تشکیلاتی کمونیستی به شمار آورد ولی پارهای از گردانندگان آن در سالهای پس از شکست نهضت جنگل گرایشات کمونیستی داشتند. در یکی از گزارشات سیستم امنیتی آمده است: «سند شماره ۷۷: وزارت داخله به وزارت خارجه/۱۷ مهر /وزارت داخله- اداره اول، شماره ۱۸۳، تاریخ ۱۷ مهر ۱۳۰۹
وزارت جلیله امور خارجه، مطابق راپورت نظمیه گیلان، کریم کشاورز مترجم قونسولگری که سابقاً از عمال جمعیت فرهنگ و طرفدار مرام کمونیستی بوده و به واسطه تعقیب مأموران دولتی چندی به طرف روسیه فراری و فعلاً خودش را مترجم قونسولگری روس قرار داده و به نام «اتفاق جوانان» تشکیلاتی داده و به اسم بعضی از اعضا و جمعیت پریشان وجوهی اخذ و ما بین خودشان تقسیم میکنند و جلساتی هم دارند. اگرچه از طرف تشکیلات نظمیه، تعلیمات لازمه در جلوگیری و مراقبت از اعمال آنها داده شده ولی لازم است از طرف آن وزارت جلیله، در جلوگیری از رفتار و عملیات کشاورز، اقدامات فوری به عمل آمده و از نتیجه، وزارت داخله را مطلع دارند.»
در آبان سال ۱۳۰۹ هـ. ش نیز اداره نظمیه، گزارشهایی را درباره فعالیت کمونیستها در اردبیل و آستارا ارسال کرد. چندی بعد نیز گزارشاتی از تبریز رسید. با کشف و دستگیری اعضای این شبکهها فعالیت جدی و قابل توجه احزاب کمونیستی در دوره رضاشاه پایان پذیرفت. رضاخان در قبال فعالیتهای کمونیستی روش جالب و تا حدودی همراه با نرمش و انعطاف نسبی را اتخاذ کرد. مثلاً در مورد گروه کمونیستی تبریز در سال ۱۳۰۴ هـ. ش بعضی از سردمداران این جریان از قبیل ورامخان، استپانخان و سرتیپزاده که کارمند وزارت مالیه بودند، اندک زمانی پس از بازداشت آزاد شدند و افراد دیگری، چون ابوالقاسم اسکندرانی در مراحل بعدی در فعالیتهای کمونیستی منطقه حضور پیدا کردند. گاهی هم برخلاف تأکید وزارت جنگ در از بین بردن کمونیستها مخبرالسلطنه هدایت، نخست وزیر وقت بنا به توصیه علی منصور، وزیر داخله و استاندار سابق آذربایجان بر این باور بود: مسئله تعقیب اشخاص منورالفکر اردبیل و آستارا، مسئله کهنه و موارد تعقیب شده، مفسدین را تبعید کردهاند و زیاد بر آن شاید بیشتر اسباب تحریک افکار شود و قدری بیاعتنایی در این موارد به نفع است.
در جریان تعقیب و شناسایی کمونیستهای تبریز هم مقامات محلی نظمیه ملاحظات خاصی داشتند و معتقد بودند باید در این امر متانت بیشتری به کار برد، زیرا فعالیتهای آنان از نظر مقامات حکومتی، نگرانکننده نبود. با چیرگی فزاینده دولت بر کل امور کشور، عامل دیگری در برانگیختن حساسیت مقامات دولتی نسبت به فعالیتهای کمونیستی مؤثر واقع شد و آن عامل، ربط و پیوند این جریان با تحولات سیاست خارجی همسایه قدرتمند شمالی، یعنی شوروی بود.