حماسۀ گیل گمش
حماسۀ گیل گمش /The Gilgamesh Epic/ _(_ تصویر ۳۷)
این حماسه بهصورتی که در ترجمههای جدید عرضه شده است مرکب از چندین منبع است. مفصل ترین متن حدود هزار و پانصد سطر تجدید چاپ گونه ای موسوم به نینوایی از کتابخانه آشور بانی پال است و به دوازده لوح تقسیم میشود.
این داستان حماسی مربوط به یک متن بابلی میانه است که معمولاً آن را به دبیری به نام سین لقه اونی نی sin liqqe – unnini نسبت داده میشود به جز لوح دوازدهم که تنها گونۀ نینوایی آن یافت میشود.
مهمترین ویرایش دوم و همچنین قدیمترین آنکه به زبان اکدی نوشتهشده به بابلی کهن در حدود چهارصد و هفتاد سطر است. یکگونۀ بابلی بر روی قطعات پراکنده ( حدود ۴۰ تا ۵۰ سطر) باقی مانده و یکگونۀ نو _ آشوری قدیم تر از متن نینوایی نیز در چندین بخش وجود دارد. گذشته از این متون، چندین متن بینالنهرینی، چندین لوح با بخشهای کوچکی از متن از روی بایگانی به خط میخی که در بغازکوی( از هات توسا Hattusa پایتخت باستانی هیتی ها)، شهر سلطان تپه و مجدو megiddo در اسرائیل یافت شده است_ همۀ این ها مربوط به نیمۀ هزارۀ دوم پیش از میلاد است.
این متن هنوز دارای دشواری های است و حتی طرح آن از بعضی جهات، نامحقق است. داستان گیل گمش، بیش از هر متن ادبی دیگر خاورمیانۀ باستان، بهعنوان محملی جهت مطالب دینی و پیش_ فلسفی به کار رفت که کاتبان در دوره های مختلف این داستان حماسی را برانگیخت. گذشته از این، براثر باز گویی این قصه از طریق شفاهی، تغییراتی به وجود آمد. مفهوم هرگونه ای به همان ترتیب که در بخشهای مختلف و داستانهای حماسی خاورمیانه باستانی گفته شد، کاملاً مشخص بود و هرگونه « ترجمه» جدید باعث ابهام هدف اصلی و چاشنی تصنیفات فردی میشود.
طرح باقی مانده از گیل گمش
خلاصۀ زیر متکی بر تجدید چاپ گونه نینوایی است. سپس شرح مختصری از گونۀ بابلی کهن به دنبال میآید.
لوح (۱) مقدمه (۱_۱۲) مأموریت گیل گمش را توصیف میکند و او بهعنوان کسی است که همهچیز را دید و دریافت و تجربه کرد، به سفری طولانی رفت و همۀ زحمات خود را بر روی لوحی نقل کرد. دیوار ِا آنا E- Anna را در اوروک ساخت که هیچ بشری بعد از آن، نمیتواند با آن رقابت کند. خود قصه بر روی ستون دوم آغاز میشود. گیل گمش، که دو سوم او بشر است فرمانروای اوروک است. وی به شهروندان خود، براثر اصرار او در مورد مالکیتش دربارۀ دختران جوان و پسران جوان ظلم میکند. آنو شکایت های مردم را میشنود و به آرورو مادر _ الهه دستور میدهد که جفتی برای گیل گمش بیافریند و این زن انکیدو، مرد وحشی دشت را میآفریند که چیزی دربارۀ مردم یا سرزمین نمی داند. یک نفر شکارچی این مرد شگفتانگیز را که بدنش از مو پوشیده و با حیوانات گیاه میخورد و جانوران به دام افتاده را آزار میکند، میبیند. او با پدرش مشورت میکند که وی را نزد گیل گمش بفرستد با پیامی دربارۀ نیروارزش انکیدو همچنین به او میگوید که با آن مرد وحشی چه کار کند و میخواهد که با فرستادن زنی روسپی به نام شام هات shamhat ، یعنی« شهوت انگیز» او را مسحور سازد. شکارچی همانگونه که به او گفتهشده است رفتار میکند و همۀ مطالب را به پادشاه اوروک میگوید و این پادشاه او را با آن زن روسپی میفرستد. آنها بهجای ویژۀ آبتنی می رسند. آن زن جامۀ خود را از تن به در میکند و هنگامیکه انکیدو نزدیک آن زن میشود آن زن او را در آغوش میگیرد و شش روز و هفت شب به عشقبازی میپردازند. تأثیر این معاشقه بدان گونه بود که پدر شکارچی پیشبینی کرده بود، یعنی: او ازهمراهان پیشین خود، یعنی حیوانات وحشی جدا شده است. زن روسپی انکیدو را تسلی میدهد با گفتن این مطالب که گیل گمش در این لحظه در اندیشۀ اوست. مطلب در این وقت به اوروک بازمیگردد جایی که گیل گمش رؤیاهای خود را به مادرش نین سون Ninsun میگوید. در رؤیای اول گیل گمش، شیء سنگینی را میبیند که از آسمان میافتد و او نمیتواند از آن را بردارد و ازلحاظ جنسی مجذوب آن میشود. رؤیای دوم، عملاً، مانند رؤیای اول است به جز اینکه آن شیء در اینجا بهصورت تبری است ( برای دانستن این مفهوم شاید این شی بهعنوان یک اشارۀ جنایی به هم جنس بازی است.) نین سون توضیح میدهد که آنچه او میبیند مردی است که میتواند بهترین دوست و مصاحب او به هنگام نیاز باشد.
لوحهای دوم و سوم و چهارم بسیار جزء جزء هستند و حاوی سرگذشت لشکر کشی بر ضد هوم بابا Humbaba است ( _ گیل گمش سومری و سرزمین زندگان در بالا). گیل گمش و انکیدو تصمیم میگیرند که بهسوی جنگل سدر بروند تا هوم بابای ترسناک را بکشند که همانگونه که قبلاً گفته شد تحت حمایت انلیل قرار داشت. افراد مسن احتیاط را توصیه میکنند و با دستهای بر افراشته بهسوی معبد ِا_ گالماه میروند تا از نین سون بخواهند از سوی پسر خود نزد شمش وساطت کند، زیرا هدف مسافرت آنها از بین بردن همۀ بدی ها از سرزمینی است که شمش از آنها نفرت دارد. نین سون بخور عرضه میکند. در اینجا متن، دوباره ناقص میشود ( یک قطعۀ بابلی متأخر آن سفر طولانی را شرح میدهد).
در لوح چهارم، قهرمانان به دروازههای جنگل سدر می رسند. دروازه ها تحت یک ورد جادویی انکیدو قرار دارند و چون دست آنها برسد، خشک میشوند.
در لوح پنجم آنها کوه سدر و جایگاه خدایان و تخت( ایشتار ؟) را میبینند، دوباره متن، ناقص میشود. احتمالاً این متن شامل سه رویای گیل گمش بود که انکیدو آنها را تعبیر میکند. بعضی از این رویاها و مواجه با هوم بابا، بر روی الواحی از بایگانی هیتی ها حفظشده است. دو قهرمان با کمک شمش و بادها بر هوم بابا غلبه میکنند. انکیدو سر او را قطع میکند، اگرچه مانند گونۀ سومری هوم بابای بی دفاع برای نجات جان خود استغاثه میکند و گیل گمش مایل به بخشیدن جان اوست. هوم بابا به انکیدو لعنت میفرستد و سر او را قطع میکند و قهرمانان آن را به اوروک میبرند.
نوشته هایی از حماسه گیل گمش
در لوح ششم، دوستان پیروزمند به اوروک باز میگردند گیل گمش جامۀ فاخر بر تن میکند و تاج بر سر مینهد و الههایشتار ظاهر میشود. این الهه از او میخواهد که همسرش بشود و قول موفقیت در جنگ، باروری گله هایش را به او میدهد. گیل گمش با پاسخی غیر عادی، پیشنهادهای او را رد میکند و تعدادی ضربالمثل مناسب میآورد و سرانجام، عاشقان انسانی و حیوانی آن الهه را ذکر میکند که همگی سرنوشت غم انگیزی داشتهاند. گیل گمش نتیجه میگیرد که مسلماً آن الهه با او مانند دیگران رفتار میکند. الهۀ خشمگین نزد پدرش آنو می شتابد و تهدید میکند که درب جهان فرودین را خواهد شکست مگر آنکه آنو برای او گاو آسمانی را بیافریند. آنو از ایشتار میخواهد که غذا و غله کافی برای هفت سال آینده تهیه کند و سرانجام، با تقاضای دخترش موافقت میکند. گاو نر آسمانی فرود میآید و صدها نفر از مردم را با خورناس کشیدن میکشد. اما انکیدو گیل گمش برآن حیوان عظیم غلبه میکنند و دلش را بیرون میآورند و به شمش تقدیم میکنند. ایشتار دوباره ظاهر میشود و به دو نفری که گاو را کشته اند، لعنت میفرستد. انکیدو، ران راست حیوان کشته را میکند و آن را به جلو ایشتار می افکند و فریاد برمیآورد که با آن به او به هر اندازه که میتواند خدمت خواهد کرد. ضمن آنکه ایشتار و خدمه هایش زاری میکنند، دو دوست مورد تشویق ساکنان ( اوروک قرار میگیرند و برای برپا کردن جشن عزیمت می نمایند.)
در لوح هفتم انکیدو کابوس بدی میبیند و حاکی از آن است که وی توسط خدایان بزرگ به سبب شرکتش در کشتن هوم بابا و گاو آسمانی به مرگ محکوم خواهد شد. این مطلب تنها، از گونۀ هیتیایی برمیآید. در هر صورت، انکیدو بیمار میشود و با در نظر گرفتن مراحل مهم زندگی خودش از شمش برای لعنت فرستادن بر عاملان وضع کنونی خود استمداد میکند، از دروازۀ جنگل سدر گرفته که دست او را چلاق کرده تا روسپی و آن شکارچی که برای نخستین بار او را در جلگه دیده بود. شمش جنبههای شکوهمند دوستی او را با گیل گمش یادآور میشود و به او میگوید که چگونه دوستش با پوشیدن پوست شیر و سر گردان شدن در جلگه برای او سوگواری خواهد کرد. انکیدو که آرام شده بود دیگر لعنت نمیفرستد و اظهار خوش وقتی میکند.
اما در لوح هشتم، او هنوز از رؤیاها رنج میبرد. جهان فرودین و ساکنان آن را در رویا میبیند و آنها را برای گیل گمش بازگو میکند. هنگامیکه می میرد گیل گمش سخت اندوهگین میشود و به مشایخ اوروک ناله کنان خطاب میکند و از روزهای شادی سخن میگوید که با انکیدو گذرانده بود و از ماجراهای مشترک خودشان نیز سخن به میان میآورد ( تشریفات مربوط به سوگواری و تدفین از بین رفته است). گیل گمش همچون در رویای انکیدو، جامه های شاهوار خود را به دور می افکند و پوست شیر بر تن میکند و برای خورشید_ خدا هدایایی میآورد ( بقیۀ لوح خراب شده است).
لوح نهم با نخستین خطابه از چند خطابه توسط گیل گمش آغاز میشود در خطابه هایی که او ضمن سر گردانی ها به هنگام تنهایی برای افراد مختلف گفته استو دلیل سفر و هیئت غیر عادی خود را باز گو میکند و میگوید که « هنگامیکه بمیرم آیا مانند انکیدو نخواهم بود؟» از مرگ می ترسم و در بیابان حرکت میکنم تا به اونتاپیش تیم untapishtim قهرمان سیل بابلی برسم که خدایان به او زندگی عطا کردهاند. با کمک سین، ماه_ الهه، او قادر است بر ترسی که از شیران داشت غلبه کند و از سرزمینهای شگفتانگیز بسیار بگذرد. کوههای ماشو Mashu که اول به آن میرسد، زیر فرمان کژدم_ مردها است ولی هنگامیکه آنها از جستجوی او با خبر میشوند به او اجازۀ عبور میدهند و او از سرزمین آنها در تاریکی محض میگذرد و شاید بایستی از نوعی دالان عبور کند و سرانجام، از باغی زیبا و ارای سنگهای گرانبها بیرون میآید یعنی جایی که سیدوری siduri « دختر آبجو» در کنار دریا زندگی میکند. این دختر، از نزدیک شدن گیل گمش می هراسد و درب ها را میبندد. سپس گیل گمش سرگذشت خود را بهتفصیل برای او میگوید و نگرانی خود را دربارۀ مرگ و زندگی بر زبان میآورد و از او میخواهد راه اونتاپیش تیم را به وی نشان دهد. آن دختر او را از خطر هایی که با آن مواجه میشود آگاه میکند و خاطرنشان میسازد که تنها شمش است که قادر به گذشتن از آبهای مرگ آور است، اما به او توصیه ای نمیکند و این دقیقاً، موضوعی است که به علت خرابی متن روشن نیست.
لوح دهم، با مکالمۀ ای میان اوراشانابی urshanabi، قایق ران آبهای مهلک و گیل گمش آغاز میشود که دوباره علت جستجوی خود را شرح میدهد. اوراشانابی از وی میخواهد که در حدود صد و بیست پاروی قایق و تجهیزات مشابه آن را بتراشند. آنها سوار کشتی میشوند و گیل گمش آن پاروها را یکی پس از دیگری به کار میبرد. اونتاپیش تیم، آمدن او را میبیند و شگفت زده میشود از اینکه بیگانه ای کشتی را می راند. هنگامیکه به خشکی می رسند، گیل گمش مجبور است سرگذشت خود را بار دیگر بگوید و اونتاپیش تیم، با یک سلسله ضربالمثل به او پاسخ میدهد که حاکی از گذرا بودن همهچیز در جهان است. وی به گیل گمش میگوید که خدایان زندگی و مرگ می بخشند و روز مرگ را آشکار نمیکنند.
در لوح یازدهم گیل گمش شگفت زده است از اینکه اونتاپیش تیم، فردی مانند افراد دیگر است و از او میپرسد چگونه به حیات جاودان دست یافته است؟ اونتاپیش تیم در پاسخ داستان سیل را برای او میگوید و خاطرنشان میسازد که او همسرش زنده ماندند ، زیرا ااِ به آنها کمک کرد. وی نتیجه میگیرد که در مقابل این انهدام شگفتانگیز بود که به او حیات جاودان داده شد و او بار دیگر خدایان را گرد خواهد آورد که به گیل گمش همان را عطا کنند. اما بهعنوان آزمایش به گیل گمش میگوید که مدت شش روز و هفت شب از خوابیدن اجتناب کند. گیل گمش بیدرنگ به خواب میرود و همسر اونتاپیش تیم، قرص نان تازهای را در کنارش میگذارد؛ یک قرص نان برای هرروزی که او خفته است. قرص اول در هنگامیکه او بیدار میشود، کپک زده است. گیل گمش با حالتی افسرده درک میکند که جستجوی او بهجایی نرسیده است و اونتاپیش تیم بعد از طرد اوراشانابی، برای آوردن یک فرد فانی به او میگوید که خود را در رود بشوید و به او جامه های تازه ای بهجای پوست کهنۀ شیر میدهد. این لباس ها تا زمانی که سفرش به پایان میرسد کهنه نخواهد شد. درست درزمانی که هر دو می خواهند با کشتی خود دور شوند، همسر اونتاپیش تیم که دلش به حال گیل گمش می سوزد، از شوهر خود میخواهد که آخرین لطف را در حق گیل گمش بکند در پاسخ، وی راز یک گیاه سحرآمیز را برای گیل گمش فاش میکند و این گیاه به او کمک خواهد کرد که حیات تازه ای بیابد. گیل گمش مقداری سنگ بهعنوان وزنه به پای خود میبندد و برای یافتن گیاه در آب غوطه میخورد و میخواهد آن را برای اوروک به ارمغان بیاورد زیرا« پیران را دوباره جوان میکند.»در راهشان هنگامیکه گیل گمش توقف میکند که در آبگیری خنک آبتنی کند، ماری بوی گیاه را استشمام میکند و آن را میرباید و پوست کهنۀ خود را برجای میگذارد. گیل گمش مینشیند و زاری میکند و هنگامیکه میبیند « کرم خاکی ( مار) تنها مایۀ سعادتی را که او موفق به یافتن آن شده بود ربوده است،»بیدرنگ تصمیم میگیرد کشتی را ترک بگوید و بعد ازچند روزبا اوراشانابی وارد اوروک میشود. گیل گمش به او میگوید که از دیوار اوروک بالا برود و به اطراف بنگرد تا آجرهای سوختۀ دیوار و زمینهای شخم زده وشخم نزده شهرش را بنگرد.
لوح دوازدهم را به تازگی یافته اند وار نزدیک، سرگذشت سومری سیل، گیل گمش، انکیدو جهان مردگان را دنبال میکند و قصه را هنگامی از سر میگیرد که پوکو مومو به جهان فرودین افتادهاند. این سرگذشت که حاوی توصیف طبقات مختلف ارواح و جهان فرودین است، ناگهان پس از شرح سرگذشت غم انگیز کسی که بدنش در دشت دفن نشده است، به پایان میرسد.
در مورد اینکه آیا یک سرگذشت بابلی کهن دربارۀ گیل گمش، بهصورت مکتوب وجود داشته است، بخشهای باقی ماندۀ الواح پنسیلوانیا و بیل به اضافۀ متونی از ایش چالی Ishchali را میتوان تقریباً حماسۀ انکیدو دانست زیرا، قسمت عمدۀ حوادث بر آن متمرکز است. آن زن روسپی او را با جهان متمدن آشنا میسازد و نیمی از جامه های خود را بر تن او میپوشاند و او را به آغل گوسفندان میبرد و نان برای خوردن و شراب جهت آشامیدن به او میدهد. پس از دیداری با سلمانی که موهای پر پشت او را می تراشد، سلاح بر میداردو شیرها را میکشد و اکنون در کنار چوپانان بهعنوان حامی آنها به راه میافتد. وی کاملاً انسان شده و مصاحب شایسته ای برای گیل گمش شده است و در اوروک، به جستجوی او میپردازد. مردم او را میبینند و شادی میکنند. او مانند گیل گمش و همتای اوست. سپس جنگی میان دو قهرمان در میگیرد و به نظر میرسد که گیل گمش پیروز خواهد شد ولی انکیدو را، بهعنوان نیروی او، ستایش میکنند. لوح دانشگاه ییل، شرحی مفصل و گاهی مبهم، دربارۀ تدارکات لشکر کشی آنها به جنگل سدر ارائه داده است. بخش مهم دیگر، سخنرانی سیدوری siduri است که بر روی بخشی معروف به meissner حفظشده است ( میلارد ۱۹۶۴). دختر آبجو به گیل گمش میگوید که خدایان در زمان آفرینش بشر، مرگ را برای نوع بشر و حیات را، در اختیار خود قرار دادند. آن دختر به او توصیه میکند که شاد باشد و از زندگی سادۀ افراد بشر و آواز و رقص و جامه های پاکیزه و لذایذ پدری و مادری و ازدواج لذت ببرد.
متون هیتیایی Hitties ، بخش هائی از یکگونۀ مفصل تر را ارائه میدهد. آنها شامل بخشهایی از سفر به کوه سدر و حوادث بعد از کشتن هوم باباست که در آنجا، الیل Elil، شمش را متهم میکند که با گیل گمش همدست است. در قصۀ گاو نر آسمانی ( مقایسه شود با لوح هفتم) مکالمه با ایشتار کاملاً متفاوت است. به نظر میرسد که الهه نصیحتی را که سیدوری در گونۀ بابلی کهن کرده است، پیشبینی میکند. همچنین فراوان است که موضوع رؤیاها بخش برجستهای در قطعات پراکندۀ هیتیایی و همچنین اکدی از بغازکوی را تشکیل میدهد.