زندگینامه هرمزان سردار ایرانی در زمان ساسانیان

هرمزان یکی از اسپهبدان ارتش ساسانی در زمان یزگرد سوم بود. او در اصل از نژاد هفت خاندان پارتی بود که در ارتش ساسانیان خدمت می کرد. هرمزان در شهر ماد (همدان) زاده شده بود و در شهر مهرگان زادگ (شهری در سرزمین بین النهرین که در زمان حمله اعراب نابود شد و از تنها نام آن در تاریخ باقی ماند) زندگی می کرد. (۶۴۲ میلادی) برادر هرمزان نیز مردی به نام شهریار بود که فرماندار شوشتر بود.

نخستین جایی که از هرمزان به میان می آید در زمان یزدگرد سوم آخرین پادشاه ایران است که یکی از اسپهبدان بود. هرمزان در جنگ قادسیه همراه رستم فرخزاد حضور داشت و فرمانده پیاده های ایران در جناح راست ارتش ایران بود که پس از شکست ایرانیان و کشته شدن رستم فرخزاد، بهمن جادویه و گلینوش و … سپاه شکست خورده ایران به فرماندهی بهرام رازی ، هرمزان و پیروز خسرو به سوی ایران بازگشتند، اما در راه بازگشت و در نزدیکی های شهر بابیروش (بابل) تصمیم گرفتند که بار دیگر با اعراب بجنگند و انتقام خون کشته شدگان را بگیرند و همچنین مانع حرکت اعراب به سوی تیسفون شوند ولی در این جنگ نیز سربازان تشنه لب و بی روحیه ایران نیز شکست دوباره خوردند. پس از آن نیز هرمزان با گرد کردن دوباره سپاه قادسیه همراه مهران رازی بار دیگر در نبرد جلولا با اعراب جنگیدند ولی در آن جنگ نیز سپاه ایران شکست خورد و مهران رازی در آن جنگ کشته شد.

پس از شکست ارتش ایران در قادسیه و سقوط تیسفون، و سپس نبرد جلولا، بیشتر شهرهای اطراف تیسفون با پرداخت مبلغ بسیاری طلا به مسلمانان با آنان صلح کردند. ولی پس از اندکی که خبرهای قتل و غارت مردم شهرهایی که اسلام را نپذیرفته بودند، به گوش آنان رسید، پیمانی که با اعراب بسته بودند را شکستند و به جنگ اعراب مسلمان رفتند. هرمزان که اوضاع خوزستان را چنین دید تصمیم گرفت به آن سرزمین برود و همچنین آگاهی یافت که مسلمانان در شهر تازه تاسیسان یعنی بصره نیروی آنچنان ندارند. هرمزان در دو درگیری خود با مسلمانان شکست خورد (۱۶ هجری) پس تصمیم گرفت به شوشتر، نزد برادرش شهریار برود و با استفاده از برج باروی مستحکم شهر شوشتر، جنگ را با اعراب ادامه بدهد. پس بدین منظور رو به شهر شوشتر نهاد و با جمع آوری مردم دوستدار شاهنشاه ایران و همچنین آذوقه بسیار وارد شهر شوشتر شد از آنجایی که شوشتر شهری آباد و دارای رودخانه بود توانست در اندک مدتی آذوقه فراوان برای سپاه در داخل شهر جمع آوری کند.

پس از آگاهی مسلمانان و همچنین خلیفه اعراب از تجمع نیرو های ایرانی در شهر شوشتر، خلیفه ابوموسی اشعری را با سپاهی بزرگ به جنگ هرمزان و ایرانیان فرستاد. ابوموسی اشعری و سپاه عرب پس از رسیدن به شوشتر سعی کردند شهر را تصرف کنند ولی از آنجایی که شهر دارای برج و باروی مستحکم بود و همچنین سپاهیان ایران که از خود جافشانی های بسیاری می کردند، مسلمانان موفق به تصرف شهر نشدند.

پس از مدتی که مسلمانان در حمله به شهر نومید و ناموفق بودند پیرمردی که اهل همان حوالی بود به نزد ابوموسی اشعری می رود و اظهار می کند که یک راه مخفی را مشناسد که سپاه مسلمانان می تواند بدون جنگ وارد شهر شود. اعراب پس از بررسی کردن آن راه، دسته دسته از همان راه وارد شهر می شوند و ایرانیان غافلگیر شده سپاه دشمن را داخل شهر می بینند ولی با این وجود به جنگ آنان می روند ولی در جنگی که در داخل شهر درمیگیرد سپاه کوچک ایران شکست می خورد و هرمزان همراه ۹۰۰ تن از سربازان خود به ارگ شهر پناه می رود و چون شهر را از دست رفته میبیند، ابوموسی به هرمزان پیغام فرستاد که اگر تسلیم شوند، از آنان خواهد گذشت و چون هرمزان بسیار نومید بود تسلیم می شود. ابوموسی اشعری هرمزان را پس از جنگ به عنوان اسیر به مدینه می فرستد و ۹۰۰ تن دیگر را گردن می زند.

پس از خیانت یکی از مردمان شوشتر که راه مخفی به شهر را به مسلمانان نشان داد که موجب سقوط آن شهر شد، به دنبال آن شهر گندی شاپور (جندی شاپور) نیز بدون جنگ خود را تسلیم اعراب می کند در نتیجه تمام ایالت خوزیا (خوزستان) به دست مسلمانان می افتد.

پس از رسیدن هرمزان به مدینه او را نزد عمر که در مسجد در خواب بود می برند، اعراب با دیدن لباس های فاخر هرمزان با دهانی باز به او می نگریستند، هرمزان از اعراب می پرسد امیر المومنین کجاست؟ اعراب می گویند مگر نمیبینی او امیر المومنین است. عمر از خواب بر می خیزد و پس از گفتگو با هرمزان، دستور قتل او را صادر می کند. هرمزان قبل از مرگ درخواست آب برای نوشیدن می کند، چون آب می آورند هرمزان در خوردن آب شتاب می کند. عمر با دیدن این کار او، دلیل شتاب او را در خوردن آب می پرسد. هرمزان پاسخ می دهد که بیم آن دارد که او را در هنگام خوردن آب بکشند. ولی عمر قول می دهد تا هنگامی که او آب را ننوشیده است کسی اجازه کشتن او را ندارد. هرمزان با گرفتن این قول از عمر آب را نمی نوشد و آن را بر زمین می پاشد و بدین ترتیب عمر طبق قولش او را نمی کشد و اجازه کار کردن در مدینه را به او می دهد. (رسم پاشیدن آب پشت سر مسافر از این واقعه به وجود آمده، البلاذری، فتوح البلدان، به تصحیح دکتر صلاح‌الدین المنجذ)

هرمزان در سال ۶۴۴ میلادی با پیروزان (فیروزان، فیروز، پیروز) که در جنگ نهاوند به اسارت مسلمانان در آمده بود، همکاری می کند و درنتیجه عمر خلیفه اعراب را به هلاکت می رسانند. خود هرمزان نیز در روز ۷ام نوامبر سال ۶۴۴ میلادی به دست عبید الله بن عمر (پسر عمر) به دلیل دست داشتن در قتل عمر کشته می شود.

منبع تاریخ پارسی

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ