ایشتوویگو آخرین پادشاه ماد
ایشتوویگو (به اکدی:Iš-tu-me-gu، در تاریخ هرودوت: آستیاگ (Astuágēs)، در گزارش کتسیاس: Astuígas و Astuigâs [۱] آخرین پادشاه ماد بود که از سال ۵۸۵ تا ۵۵۰ پیش از میلاد حکومت کرد. او شوهر خواهر کرزوس، فرمانروای لیدیه بود. او ۳۵ سال حکومت کرد، که اطلاعات زیادی در مورد آن در دست نیست. از اقدامهای ایشتوویگو، لشکرکشی به قفقاز و جنگ با لیدیه بود که در نهایت، موجب پیمان صلح او با پادشاه لیدیه و ازدواج او با آرینیس، خواهر کرزوس شد. کوروش موسس امپراطوری هخامنشیان فرزند ماندانا شاهزاده ماد و نوه دختری آستیاگ پادشاه ماد بود که به دلیل عدم وجود جانشین پسر، سلطنت و حکومت ایران از آستیاگ به ماندانا و از ماندانا به کوروش رسید و کوروش تنها وارث ماد و پارس بر تخت نشست و بدین ترتیب حکومت ۱۲۸ ساله ماد پایان یافت و امپراتوری هخامنشی بنیان نهاده شد. کوروش مادها را مغلوب کرد، اما به آن لباس پارسی پوشاند. بهطوریکه خیلی از مقامات مادی، در حکومت هخامنشیان دارای جایگاه والایی بودند و استان ماد هم، دومین استان هخامنشی پس از استان پارس بود. روایات مختلفی در مورد تبار کوروش و چگونگی جنگ او با ایشتوویگو توسط یونانیها گفته شده که تماماً رنگ و بوی فولکلور میدهند از جمله این که او پدربزرگ کوروش بزرگ بود.
ریشهٔ نام
ایشتوویگو در یونانی Astuágēs (در تاریخ هرودوت) و Astuígas و Astuigâs (در فوتیوس به نقل از کتسیاس) و در متون بابلی به صورت Iš-tu-me-gu ضبط شدهاست. این واژهها به صورت مشترک بازتابی از کلمه ایرانی باستان *Ṛšti-vaiga- به معنی «نیزهانداز» هستند. صورت ایلامی این کلمه، Iš-ti-/Ir-iš-ti-man-ka، چندین بار در لوحهای استحکامات پرسپولیس دیده میشود که وابسته بودن آنها به نام ایشتوویگو، مورد مناقشه است.
منبعشناسی زندگانی ایشتوویگو
منابع کلاسیک تقریباً گزارشی در مورد حکومت ایشتوویگو ارائه نمیدهند. از آنجایی که گزارش منفی هرودوت (که ایشتوویگو را حاکمی بیرحم و مستبد معرفی کردهاست) و مثبت کتزیاس، هیچکدام بیطرف نیستند، قضاوت دربارهٔ شخصیت ایشتوویگو ناممکن است. آیسخولوس هیچ ذکری از نام آخرین پادشاه قبل از کوروش نمیآورد، تنها منابع کلاسیکی که دربارهٔ نبرد ایشتوویگو و کوروش گزارش دادهاند، نیکولاس دمشقی (به پیروی از کتزیاس) و ژوستین هستند. گزنفون در کوروشنامه، هیچ اشارهای به نبرد میان کوروش و ایشتوویگو نمیکند. با این وجود، دو گزارش موثق معاصر با این رخدادها، در کتیبههای بابلی شاه نبونعید داده شدهاست، که خیلی جزئی و مختصرند.[۴]
منابع از حوادث و رخدادهای سالهای نخستین حکومت ایشتوویگو چیزی نمیگویند. تنها از کم و کیف سقوط او خبر میدهند. اطلاعات حاصل از متون بابلی کوتاه است؛ و این در حالی است که منابع یونانی (هرودوت و کتسیاس)، روایاتی را با منشأ افسانهای مطرح میسازند. روایاتی که به دشواری میتوان از آنها حقایق تاریخی را استخراج کرد. طبق معمول، از میان این دو مورخ، باید هرودوت گزیده شود. چرا که تاریخ ماد هرودوت، حداقل در مهمترین ویژگیهایش از سوی منابع بابلی تأیید شدهاست. حال آنکه کتسیاس، از اسامی یاد میکند که محتملاً در تاریخ ماد وجود داشتهاند و از این طریق، یک سلسله کاملاً خیالی و دور از واقعیت را به دست میدهد. هدف او، وارونه کردن حقیقتی است که هرودوت مطرح میسازد. با این حال، کتسیاس هویت آخرین پادشاه مادی در تاریخ خود، یعنی «اسپنداس» را با «آستیاگس» یا «آستیگاس» هرودوت بازمیشناسد. آنچه گزنفون در کوروشنامه مطرح میسازد، یک داستان عاشقانه است. در اثر او، تاریخ و جغرافیا هیچ وجه مشترکی با حوادث و مکانهای واقعی ندارند. صرف نظر از اینکه وی در برخی موارد هم، اطلاعاتی را از هرودوت یا کتسیاس به عاریت میگیرد. دیگر نگارندگان یونانی همچون دینون نیز وجود داشتهاند که در باب تاریخ ماد و ایران بنویسند، اما از آثار ایشان هیچ اطلاعی نداریم.[۵] سه منبع اصلی دربارهٔ جنگ بین پارس و ماد وجود دارد: تاریخ هرودوت (و همچنین برخی منابع متاخرتر دیگر شامل استرابو)، گاهشماری بابلی و متون رؤیایی پادشاه نبونئید بابلی. ظاهراً تاریخ هرودوت بر پایه تاریخ شفاهی مادی پایهگذاری شدهاست و گاهی نمیشود آن را با گزارش تاریخی بابلی منطبق کرد.[۶] صرفنظر از عناصر واقعگرایانهٔ موجود در افسانههای بنیانگذار گزارشهای کلاسیک (هرودوت، کتسیاس، قطعههای پراکنده در آثار دیودوروس سیسیلی و ژوستین)، یگانه اطلاعات ما دربارهٔ درگیری کوروش و ایشتوویگو از اسناد بابلی دوران فرمانروایی نبونئید (۵۳۹–۵۵۵/۶ پ. م) به دست آمدهاست.[۷]
رویدادنامه نبونئید (یا رویدادنامه نبونئید و کوروش) از رویدادهای آغازین به تخت نشستن نبونئید در ۵۵۶ پیش از میلاد. شروع میشود و اندک زمانی پس از فتح بابل توسط پارسیان در ۵۳۹ پیش از میلاد، به پایان میرسد. حداقل بخشی از این رویدادنامه در دوران کوروش نگاشته شدهاست، چرا که لحن آن نسبت به نبونئید، پرخاشگرانه میشود. این متن همچنین از جنگی میان ایشتوویگو، شاه ماد، و کوروش و تسخیر شدن هگمتانه، پایتخت ماد، توسط ارتش پارسیان در ششمین سال تاجگذاری نبونئید، یعنی ۵۵۰ پیش از میلاد، سخن به زبان میآورد (خط های۱–۴).
پادشاهی
ایشتوویگو، فرزند هووخشتره است. وی پس از مرگ پدرش، بهجای او بر تخت نشست و بنا به گفتهٔ هرودوت، بهمدت ۳۵ سال یعنی احتمالاً در بین سالهای ۵۸۴ تا ۵۵۰ پیش از میلاد حکومت کرد.[۹][۱۰] در مورد نخستین حوادث حکومت ایشتوویگو (کتسیاس:اسپنداس، گزنفون:کیاکسارس) کتسیاس از لشکرکشی او به سرزمین «کادوسی» (در کوهستانهای جنوب رود ارس در آذربایجان) سخن به میان میآورد، در حالی که گزنفون از یک لشکرکشی به ارمنستان، آن هم به انگیزه پایان دادن به جنگ میان ارمنیها و قبیلهٔ گرجیزبان «کلدایی» سخن میگوید (کلدایی یا کالیبس یا چانی یا لازی کنونی را نباید با اورارتوییها، که خدای اعلیمرتبهشان «خَلَدی» بوده خلط کرد؛ همچنین با کلدانیها یا بابل سامی زبان). مشکل بتوان از تاریخی بودن این اطلاعات سخن گفت. برخی از جزئیات ظاهراً افسانهای هستند. هرودوت میگوید: «ایشتوویگو نسبت به مادیها بی رحم بود»، ولی بیدرنگ همانجا روشن میشود که منظور وی بزرگان ماد یا «نخستین کسان میان مادیها»، یعنی بازماندگان شاهان و رؤسای دهکدهها بودهاست. او ایشتوویگو را به عنوان فردی که مغان را طرف مشورت قرار میداده، توصیف میکند.[۱۱]
مهمترین اقدام سیاسی ایشتوویگو، ادامهٔ جنگهای زمان هووخشتره با کشور لیدیه بود که آن نیز به نتیجهای نرسید و سرانجام به دنبال این نبردهای بیحاصل، معاهده صلحی بین دو طرف منعقد شد که طی آن، دختر فرمانروای لیدیه، به همسری ایشتوویگو درآمد. بدین ترتیب، دشمنیها تبدیل به دوستی شد. این خویشاوندی سبب شد که مادها در مورد حاکمیت بر لیدیه، حقی برای خود قائل شوند. کرزوس، برادر همسر ایشتوویگو، در آیندهای نه چندان دور، فرمانروای لیدیه شد که این موضوع، در نبردهای بعدی بین پارسها و لیدیاییها تأثیر گذاشت.[۱۲]
تولد و جوانی کوروش در متون کلاسیک
در منابع کلاسیک یونانی (هرودوت، گزنفون، دیودوروس)، کوروش فرزند کمبوجیه اول و ماندانا است. بدین ترتیب فرزندشان (کوروش) نوه ایشتوویگو است. تاریخدانهایی چون کامرون، پیانکوف و وایسباخ این گزارش را صحیح و قابل اعتماد میدانند. اما والتر هینتس این گزارش را مشکوک میداند و میگوید که کوروش زمانی که به پانزده سالگی رسید، ایشتوویگو هنوز به تاج و تخت ماد دست نیافته بود. بدین ترتیب میتوان ادعا کرد که کوروش نمیتوانسته نواده ایشتوویگو باشد. هینتس میگوید کوروش در سن چهل سالگی به پادشاهی رسید و در نتیجه سی سال فرمانروایی کرد. از آنجا که منابع بابلی نشان دادهاند که کوروش در سال ۵۳۰ پ. م درگذشت، بنابراین میبایستی حدود سال ۶۰۰ پ.م. به دنیا آمده باشد.[۱۳] بریان میگوید که پیوند خانوادگی کوروش و ایشتوویگو محل تردید است، چون این ادعا میتواند توجیه ایدئولوژیکی هلنی از قدرت کوروش در ماد و حتی در لیدیا باشد. این بنمایهای است که آن را میتوان نزد هرودوت بازیافت، وقتی که میکوشد نخستین تماس کوروش و احمس و سپس علل فتح مصر به دست کمبوجیه را توجیه کند. در بیشتر موارد، توجیهات دودمانیای مطرح است که پس از وقوع رویدادها ابداع شدهاست.[۱۴]ریچارد فرای میگوید که تولد کوروش با افسانههای دینی هندواروپایی درآمیخته است.
نبرد کوروش و ایشتوویگو
به تاریخ ۵۵۸ پ. م، کوروش دوم شاه اقوام و طوایف پارسی شد. مرکز فرماندهی او در پاسارگاد، به سایر سرزمینها احاطه داشت. کوروش نیز مانند پدرش کمبوجیه اول، نسبت به شاهان ماد وفاداری داشت.[۱۶] در این دوران، ماد خود را برای حملهای به بابل آماده میکرد. ارتباط بین این دو امپراتوری تند و پرآشوب بود. با مطالعهٔ متون بابلی آن زمان، میتوان متوجه این موضوع شد. نشانههایی از این تیرگی روابط بین این دو حکومت در گفتههای ارمیای نبی، مشهود است. گفتههای وی چندین دهه پیش از حمله کوروش به ایشتوویگو تدوین شده بود. ارمیا پیشگویی کرد که مادها به همراه سیستیانها و همچنین مانیانها به بابل حمله کرده، آنجا را تسخیر خواهند کرد (به گفته او، مانیانها جنگجویانی بیرحم و با تیر و کمان و نیزه بودند) و پس از تسخیر، بابل را زیر و رو خواهند نمود و این سرزمین از انسانها تهی خواهد شد و جولانگاه شغالها خواهد گردید.[۱۷] در آغاز قرن شش پیش از میلاد، ارمیای نبی پیشگویی کرد که تعداد فراوانی از مادها و مردمان اورارو (آرارات)، مانویها و بالأخره ستیانیها (آشکنازها) انتقام یهوه را خواهند گرفت و بابل را ویران خواهند کرد. ارمیا با خوشحالی چنین اظهار داشت: «سلاح خود را تیز کنید، سپرها را برگیرید. خداوند روح پادشاهان ماد را به تلاطم درآوردهاست. زیرا ارادهٔ وی بر این قرار گرفتهاست که بابل را ویران کند… یک دونده میدود تا به دیگری برسد یک قاصد میرود تا به قاصد دیگر برسد برای گفتن این نکته به شاه بابل که شهر تو از هر گوشهای به تصرف درآمدهاست.» اندکی پس از آن اشعیای نبی چنین پیشگویی کرد: «مادها که هیچ چشمداشتی به طلا و نقره ندارند» علیه بابل به حرکت در خواهند آمد. این پیامبر اظهار امیدواری کرد که بابل مطلقاً ویران شود. بهصورتی که حتی شبانان نیز نتوانند گوسفندان خود را در ویرانههای آن بچرانند.[۱۸] ولی بابل به دلیل نبرد کوروش و ایشتوویگو، از حمله مادها در امان ماند.
بنابر تاریخ بابلی، در سال ششم سلطنت نبونئید، ایشتوویگو سپاهیان خود را گردآوری کرد و علیه کوروش پادشاه اَنشان به جنگ پرداخت. سپاهیان ایشتوویگو علیه وی شوریدند و او را اسیر کردند. آنها وی را تحویل کوروش دادند. آنگاه کوروش به سوی پایتخت یعنی شهر آگام تانو (که همان اکباتان است) پیش رفت. نقره، طلا و سایر اجناس گرانبهایی را که وی به عنوان غنیمت جنگی در آن شهر تصاحب کرد به اَنشان منتقل نمود.
ایشتوویگو در اساطیر ایرانی
در شاهنامه، کوروش همان کیخسرو است و ایشتووگو، افراسیاب است. بر طبق داستان شاهنامه، پس از آنکه به دستور افراسیاب، سیاوش در توران کشته میشود، همسر سیاوش، فرنگیس و دختر افراسیاب، پسری میزاید که کیخسرو نامیده میشود. به علت پیشگوییهایی که در مورد کیخسرو صورت می گیرد، افراسیاب قصد میکند تا کودک را از بین ببرد ولی سرانجام از این کار منصرف میگردد به این شرط که پیران کودک را به چوپانان سپرده و در نزد آنان رشد کند و از نژاد و خاندان خود آگاه نگردد. پس از آنکه کودک هفت ساله میگردد به نزد افراسیاب برده میشود. کیخسرو که پیشتر از قصد افراسیاب برای کشتنش آگاه گردیدهبود به توصیه پیران در پیشگاه افراسیاب، دیوانگی پیشه کرده و از مرگ نجات مییابد. پس از این ماجرا گیو آهنگ توران کرده و کیخسرو را بهمراه مادرش را به ایران میآورد. سرانجام با بر تخت نشستن کیخسرو در ایران، سپاهی فراهم کرده و به خونخواهی پدرش به توران یورش میبرد و پس جنگهای بسیاری، افراسیاب را شکست داده و او را میکشد.
ایشتوویگو در اساطیر ارمنی
اژدَهَک Aždahak فرم ارمنی وامواژه پارتی ʾjdhʾg از نام دیو اوستایی آژی دَهاکَ است در اساطیر ایرانی گفته شده که در کوه دماوند به بند کشیده شدهاست. در شاهنامه، ضحاک (معرب آژی دهاک) به عنوان یک حاکم بیگانه ستمگر ایران با جنبههای شیطانی توصیف شدهاست: از کتفهایش مار روییدهاست. در اساطیر ارمنی، گفته شده همانند آژیدهاک در دماوند، شاه اَرتَوَزد در کوه آرارات زندانی شدهاست. تاریخنویس ارمنی موسس خورناتسی در ضمیمهٔ کتاب اول تاریخ ارمنستان، افسانهٔ مشابه شاهنامه (ظاهراً در نوع ایرانیان شمالغربی Θraētaona، فارسی میانه: Frēdōn، که به صورت Hṙudēn آمدهاست) را بازگو میکند. او اَژدَهَک را با صفت Biwrasp (پهلوی: Bēwarasp، به معنی صاحب ده هزار اسب در بندهشن) با آستیاگ، شاه مادی همانند میکند. شاه ارمنی تیگران، علیه آستیاگ شورش کرده بود.
کاخ ایشتوویگو
بنابر نوشتههای هرودوت، این کاخ توسط هفت دیوار تو در توی دفاعی محافظت میشد، هر دیواری تا کنگره و باروی دیوار دیگر بالا میآمد، و کنگرههای هر دیواری رنگ خاصی داشت. دو دیوار درونی که محافظ کاخ بودند، با ورقههای طلا و نقره پوشانده شده بودند. بنا بر نوشتههای پولیبیوس، محیط کاخ به هفت استادیا (حدود یک کیلومتر) میرسیدهاست، سقف کاخ با چوب سرو ساخته شده و رویش را با ورقههای طلا و نقره پوشانده بودند.
جانشینی
به نظر میرسد که کوروش پادشاهی ماد را منسوخ نکرد. در عوض، انتقال قدرت از خاندانی به خاندان دیگر بود. به هر حال، کوروش و جانشینانش، عنوانهای رسمی شاهان ماد و سیستم مدیریتی آنها را پذیرفتند. در امپراطوری هخامنشی، ماد موقعیتش را به عنوان دومین استان بعد از پارس به دست آورد. اشرافزادگان مادی در همان جایگاهشان در حکومت کوروش و جانشینانش (به رغم شورش علیه داریوش یکم در ۵۲۱ پ.م. توسط گوبریاس[پانوشت ۱]) باقی ماندند. اولین حکمران بابل بعد از فتح توسط پارسها، یک مادی بود. در گاهشماری نبونئید، او به عنوان «حکمران دیار گوتیان» گواهی داده شدهاست که بابل را بدست آوردهاست. در اول هزاره پ.م. گوتیم نام ماد، یا حداقل، قسمت غربیاش بود. همچنین ذکر شده که علاوه بر پارسیها و عیلامیها، مادیها هم در گارد جاویدان ۱۰ هزار نفری هخامنشی خدمت میکردند. یهودیان، یونانیان و مصریان، و دیگر مردمهای دنیای باستان، پارسها را مادی خواندند و حکومت پارسها را ادامه ماد شمردند. به استناد برخی مدارک بابلی که بعد از فتح میانرودان توسط پارسها، نوشته شدهاست، خیلی از مادها در مقامهای عالیرتبه استانی، افسران نظامی، سربازهای سلطنتی، در بابل اشتغال داشتند. به علاوه، به نظر میرسد که مادها در بابل و دیگر شهرهای بزرگ به عنوان افراد خصوصی زندگی میکردند. اسناد میخی همچنین تأیید میکنند که تاجرهای بابلی با داد و ستدهای مختلفی در اکباتان و دیگر شهرهای مبادرت میورزیدند.[۲۷] کوروش پس از تسخیر سرزمین ماد، رسماً خود را فرمانروای ماد خواند و لقب شاهان ماد را به خود اختصاص داد: «شاه ماد (شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمینها)». اما در عمل، سرزمین ماد توسط یک فرماندار پارسی اداره میشد. گرچه هرودوت در بخشهای پژوهشی کارهایش با کمال دقت بین آداب و رسوم مادها و پارسها تفاوت قائل میشود، ولی در فصولی که به افسانهها و داستانها میپردازد، شیوههای این را با یکدیگر مخلوط میکند و درهم میآمیزد. تئوگنیس و سیمونید و سایر شاعران یونانی نیز پارسیها را اهل ماد خواندند.
سلام منابع این تحقیق کدام کتاب ها اس