روابط سیاسی ایران و یهود ( از تاج دار شدن کوروش هخامنشی تا مرگ داریوش هخامنشی)
بی تردید هخامنشیان بزرگترین امپراطوری منظم و قانون مند و با دوام دوران باستان بودند که جهان را بیش از دو قرن با ترتیب خاص سیاسی و اداری کنترل می کردند. جهان باستانی که در اطاعت شاهنشاهان هخامنشی بود، دارای ملل و مذاهب و ادیان گوناگون بود که در بسیاری از موارد نزدیکی بین این ملل و ادیان نبود اما مدیریت پارسی تمام این نژادها و تفکرات را دو قرن در کنار هم و در خدمت یک پادشاه وا داشت. یکی از این ملل، یهودیان بودند که در ابتدای کار هخامنشیان با ایرانیان آشنا گردیدند و در طول تاریخ شاهنشاهی هخامنشی قسمتی از روابط سیاسی ایران را با خود تشگیل دادند.در این پژوهش سعی برآن شده تا به روابط سیاسی یهودیان با شاهنشاهی هخامنشی در ادوار شاهی کوروش،کمبوجیه و داریوش پرداخته شود و پیرامون این موضوع با رویکردی نظری و استنادی به تحقیق پرداخته شود.
شاهنشاهی کوروش
پارسیها از اقوام آریایی بودند که از آغاز هزاره ی اول پیش از میلاد وارد ایران شدند و شماری از آنان در ناحیه ی پارس اقامت گزیدند؛نام این قوم اول بار در کتیبه های آشوری در قرن نهم پیش از میلاد آمده است.
آنها ابتدا مطیع آشور بودند و از قرن ششم پیش از میلاد به اطاعت مادیها درآمدند (مشکور،محمدجواد؛تاریخ ایران زمین؛ص۲۴).در همین اعصار بود که کوروش پسر کمبوجیه ی پارسی و نوه ی دختری آژدهاک در سال ۵۵۹ پ.م به دنیا آمد(صبوری فر،فرهاد؛روابط ایران و یهود در دوره ی هخامنشی؛ص ۵۳)خاندان وی از قبیله ی پاسارگاد بود که در میان قبایل پارسی منصب رهبری داشتند؛کوروش پس از مرگ پدرش در حدود سال ۵۵۸پ.م پادشاه قبایل پارسی شد وی در ابتدای دوران حاکمیت خود وابسته به پادشاه ماد بود ولی بعدها علیه وی شورش کرد و در سال ۵۵۰پ.م ماد را تسخیر نمود (مشکور،محمدجواد؛تاریخ ایران زمین؛ص۲۵) و از این به بعد ایران وارد عرصه ی تاریخ جهانی شد.
کوروش در سال ۵۴۶پ.م لیدی را تصرف نمود و در پی آن شهرهای یونانی آسیای صغیر را تحت مالکیت خویش درآورد و در سال ۵۳۹پ.م بابل نیز توسط کوروش فتح شد و با تصرف بابل حکومت ایران به رهبری کوروش به شکل یک امپراطوری جهانی در آمد (داماندایف،آ؛ایران در دوره ی نخستین شاهان هخامنشی؛ترجمه ی نعمت الله شکیبایی؛ص۵۳)
وسعت قلمروی شاهنشاهی کوروش از شمال به کوهای قفقاز و دریای خزر و از مغرب به داردانل و از جنوب به عربستان و از شرق به رود سند می رسید(مشکور،محمدجواد؛تاریخ اجتماعی ایران در عهد باستان؛ص۱۷۹)
تسخیر بابل
در اثر یک سلسله عوامل فتح بابل به دست کوروش به آسانی صورت گرفت که آنها را به اختصار بی لیاقتی زمامداران بابل،نارضایتی مردم و روحانیون از حکومت و نفاق درونی و وجود اسرای بیگانه ی مقیم در آن سرزمین می توان نام برد.
کوروش در سال ۵۵۹پ.م به قصد تصرف بابل حرکت کرد؛تصرف آن سرزمین از طریق حمله محال بود و محاصره ی آن هم لازمه ی اتلاف وقت زیاد بود زین رو کوروش دستور داد تا خندقی ساخته و آب را به آن منحرف نمایند و سپاه وی از بستر رودخانه وارد شهر شوند و این امر محقق گردید(گزنفون؛کوروش نامه؛ترجمه ی رضا مشایخی؛۲۶۱-۲۶۰ ) و کوروش پس از ورود به معبد این شهر بلافاصله تاج گذاری نمود؛پس می توان آغاز شاهنشاهی کوروش را از سال تاج گذاری وی در بابل محاسبه نمود(زرین کوب،عبدالحسین؛تاریخ مردم ایران؛ج۱؛ص۱۲۹-۱۲۸)
شیوه ی کوروش در برخورد با یهودیان مقیم بابل
کوروش پس از ورود به سرزمین بابل اصلاحات سیاسی،اجتماعی و فرهنگی را در این سرزمین آغاز کرد و یکی از اقدامات مهم وی آزادی اسرا و بازگرداندن خدایان به سرزمینهایی بود که شاهان خود کامه ی بابل آنها را در سرزمین خود حبس نموده بودند (ناس،جان بایر؛تاریخ جامع ادیان؛ترجمه ی حکمت؛ص۵۳۶-۵۳۵)یک گروه از این اسرا یهودیان بودند که کوروش در کنار آزادی تمام اقوام محبوس در بابل ایشان را نیز فرمان آزادی داد و بازتاب آن در کتاب مقدس نمود داشت :«یهوه خدای آسمانها،جمیع ممالک زمین را به من داد و مرا امر نمود که خانه ای برای او در اورشلیم که در یهود است بنا سازم؛پس کیست از شما از تمامی قوم او که خدایش با وی باشد تا او به اورشلیم برود و خانه ی یهوه را که خدای اسرائیل است در اورشلیم بنا نماید»(کتاب مقدس؛کتاب عزرا؛۱/۵-۲)
کوروش پس از مختار نمودن یهودیان به بازگشت یا ماندن در بابل اقداماتی جهت کمک نمودن به قوم یهود را آغاز کرد که این خدمات عبارتند از:
الف:کوروش به تمام یهودیان ساکن در بابل اجازه داد به سرزمین اجدادی خود بازگردند،با تصرف بابل سرزمین یهودا که مطیع بابل بود از قلمروی ایران محسوب می گشت و دولتی نمی توانست به ورود مجدد این قوم به سرزمین یهودا اعتراض نماید(بیانی ،شیرین؛تاریخ ایران باستان؛ص۱۰۴)
ب:کوروش تمام ظروف سیمین و وسایل زرین که بخت النصر از معبد جهودان گرفته بود و به بابل آورده بود به ایشان بازگردانید(صبوری فرد،فرهاد؛روابط ایران و یهود در دوره ی هخامنشی؛ص۶۰))
ج:کوروش از یهودیان خواست پس از بازگشت به اورشلیم کار بازسازی معبد ویران را شروع نمایند و هزینه ی آن را شاهنشاه قبول نمود(صبوری فرد،فرهاد؛روابط ایران و یهود در دوره ی هخامنشی؛ص۶۰)
اما تمام یهودیان مایل به بازگشت و استفاده از این موقعیت که کوروش پدید آورده بود نبودند و حدود پنجاه هزار نفر یهودی متعصب اقدام به هجرت از بابل به اورشلیم نمودند اما عده ای از یهودیان که در دوران اسارت سررشته ی برخی امور چون تجارت را در دست گرفته بودند در بابل ماندندزیرا ایشان مایل نبودند پایگاه اقتصادی خود را از دست بدهندو به ویرانه های اورشلیم بازگردند؛پس کوروش به این گروه اجازه داد در بابل بمانند و چون دیگر شهروندان بابلی به زندگی خود ادامه بدهند(آزاد،ابوکلام؛کوروش کبیر یا ذولقرنین؛ترجمه ی محمدابراهیم باستانی پاریزی؛ص۳۴ )
هرچند این گروه از یهودیان که اقامت در سرزمین آباد بابل را بر رفتن به سرزمین ویران یهودا ترجیح دادند اما ایشان نیز به نحوی از دعوت کوروش استقبال نمودند و از بخشش مال و تقدیم هدایای سیمین و زرین به مهاجرین امتناع ننمودند(کتاب مقدس؛کتاب عزرا؛۱/۶)
ظاهرا آن گروه از یهودیان به مهاجرت مایل بودند که آرمان گراتر و فقرا و پیشوایان قوم بودند،عزرا در کتاب خود مراجعین را چنین توصیف می کند:پس روئسای قوم یهود و کاهنان و لاویان و بنیامین با همه ی کسانی که خداوند روحشان را برانگیخته بود برخاستند و روانه شدند تا خانه ی خدا را که در اورشلیم است بنا نمایند(کتاب مقدس؛کتاب عزرا؛۱/۵)
هنگامی که یهودیان برای رفتن به سرزمین خود آماده می شدند کوروش از میان ایشان نماینده ای برگزید که معتمدش بود به نام”شیس بصر” وی از دربار ایران به دستور کوروش اعتبار لازم را برای بازسازی معبد اورشلیم دریافت نمود و یهودیان مهاجرت خود را آغاز نمودند(کتاب مقدس؛کتاب عزرا؛۱۱/۹) بدون شک بازگشت مهاجرین در نخستین سال تاج گذاری کوروش در بابل صورت نگرفت زیرا در مدت چهل و هشت سال اسارت ایشان در بابل،یهودیان صاحب کار و خانه و زندگی شده بودندکه برای جمع آوری آن وقت زیادی لازم بود برخی از مورخان حرکت یهودیان به سمت اورشلیم را دو سال پس از فرمان آزادی کوروش دانسته اند(شاندور،آلبر؛کوروش کبیر؛محمدقاضی؛ص۳۴۲) و نهایتا تعداد ۴۲۳۶۰۰نفر از یهودیان به سرزمین یهودا بازگشتند و علاوه بر این تعداد ۷۳۳۷غلام و کنیز و ۲۰۰نفر نوازنده ی مرد و زن نیز به وطن بازگشتند(کتاب مقدس؛کتاب عزرا؛۲/۶۸-۶۴)
یهودیان موفق شدند بعد از چهارماه رنج سفر از راه بیابانهای عربستان به یهودا برسند (مشکور،محمدجواد؛تاریخ اجتماعی ایران در عهد باستان؛ص۱۵۹) کتاب مزامیر با جملاتی به این بازگشت اشاره نموده که چیزی جز تعریف و شادی و مسرت بر آن نمی توان داد.
چون خداوند اسیران صهیون را باز آورد مثل آن بود که خواب می دیدیم آنگاه دهان ما از خنده پر شد و زبان ما از ترنم(کتاب مقدس؛کتاب مزامیر؛۱۲۶/۶-۱)
اما ورود آنان به سرزمین اورشلیم با با مشگلاتی همراه گشت که مهمترین آنها عبارت بود از:
الف)کشوری که قوم یهود به آن باز می گشت مانند گذشته ی خود آباد و غنی نبود بلکه اوضاع نابسامانی داشت برای همین مهاجرین یهودی در سالهای ابتدای اقامت با مشکلات متعدد روبرو شدند(آباسولومن،آبان؛قوم من،تاریخ بنی اسرائیل؛نعمت الله شکیبایی؛ص۸۷)
ب)مشگل دیگر یهودیان مهاجر اقوام سامی نژادی بودند که “اسراحدون” در سال ۷۷۲ پ.م ایشان را با خود بدین سرزمین آورده بود و در سامره واقع در قسمتهای شمالی سرزمین یهودا ساکن نموده بود؛آنها بعدها به دین یهود گرویدند اما همچنان باورهای آشوری خود را حفظ نمودند و وارد مذهب یهود کردند و دینی آمیخته از دو مذهب یهودی/آشوری داشتند(کلاپرمن،ژیلبرت ولینی؛تاریخ قوم یهود؛ترجمه ی مسعود همتی؛ص۱۵)
یهودیان مهاجر با کوشش خستگی ناپذیر خرابیهای شهر ویران اورشلیم را تعمیر کردند و گونه ای در این شهر مستقر شدند که گویی از هزاران سال قبل در آن می زیستند؛بدون شک اگر کمک و مرحمت شاهنشاه ایران،کوروش کبیر نبود هیچ گاه یهودیان نمی توانستند در آن شهر مستقر شوند(شاندور،آلبرت؛کوروش کبیر؛ترجمه ی محمد قاضی؛ص۲۱۴)
اما پس از مدت اندکی میان یهودیان بازگشته از بابل و مهاجرین سامی نژاد اختلاف رخ داد؛یهودیان که سالها درد دوری و اسارت و غربت را چشیده بودند به مقیمان شهر به دیده ی نفرت می نگریستند و ایشان را خارج از شریعت موسی می دانستندزیرا می پنداشتند ایمان آنها هنوز خالص نگشته و این مشکل در بنای معبد به اوج خود رسید.
بزرگان یهود از درهم آمیختگی نژادی با آن سامی نژادان ترس داشتند زیرا میهراسیدند در اثر این آمیزش موجبات سستی یهودیان مهاجر از بابل در دین و شریعت گردد؛اقوام تازه وارد نیز که شرایط را چنین دیدند روزگار را برای تازه واردان یهودی تنگ کردند(ناس،جان؛تاریخ جامع ادیان؛ترجمه ی حکمت؛ص۳۵۴)
با وجود تمام این دشواریها یهودیان بازسازی بنای معبد را آغاز کردند و قربانگاهی را در معبد برپا نمودند و صبح و شب به برپایی مراسم خود پرداختند اما تجدید بنا به دلایل بالا در زمان شاهنشاه بزرگ،کوروش کبیر به اتمام نرسید اما تشریفات و جشن رسمی برپا شد گویا اداره ی سیاسی/مذهبی بیشتر مایل بود تجدید بنای معبد به انجام رسد(بریان،پیر؛تاریخ امپراطوری هخامنشی؛ترجمه ی مهدی سمسار؛ص۱۳۵)
اما علت توجه کوروش به یهودیان یکی از ظریفترین مباحث را تشکیل می دهد؛مورخان اسلامی علت این توجه را نوعی خویشاوندی بین کوروش و یهودیان می دانند؛مسعودی در کتاب مروج الذهب می نگارد:هنگامی که بخت النصر به به قلمروی بنی اسرائیل حمله کرد شاهنشاه ایران نیز دختری از بنی یهود به زنی داشت،پس ایرانیان به یاری قوم یهود شتافتندو یهودیان اسیر را آزاد نمودندو به دیار خویش بازگرداندند(مسعودی،ابولحسن علی بن حسین؛مروج الذهب و معادن الجواهر؛ترجمه ی پاینده؛۱/۶۳).ابن بلخی در فارسنامه ی خود مادر کوروش را دختر یکی از پیامبران یهود می داند(ابن بلخی،فارسنامه؛به کوشش علی نقی بهروزی؛ص۶۳)
از متون مورخان اسلامی می توان به این نتیجه رسید که مسئله ی مذکور سندیت تاریخی ندارد زیرا در هیچ منبع عبرانی و یونانی هم زمان با کوروش اشاره ای به ازدواج کوروش یا پدر کوروش با دختری یهودی نشده است اما ممکن است یکی از علل حمایت کوروش از یهودیان نقش مثبت یهودیان در فتح بابل باشد(ناس،جان؛تاریخ جامع ادیان؛ترجمه ی حکمت؛ص۳۵۴و بریان،پیر؛تاریخ امپراطوری هخامنشی؛ترجمه ی مهدی سمسار؛ص۱۳۵).زیرا یهودیان برای موفقیت کوروش در فتح بابل بی تاثیر نبودند.
این پیامبران یهود بودند که با پیشگویی های خود فضای جامعه را برای حمله ی کوروش به بابل آماده می کردند و برای جلوگیری از جنگ مردم بابل با کوروش؛کوروش را چون پیامبر و مسیح جلوه می دادند تا مردم برای حفظ جان و مال خود به حمایت از حاکم بابل نپردازند و این عوامل در پیروزی کوروش بی اثر نبود و جامعه ی بابل را برای پذیرش وی آماده نمود و در ادامه ی این سیاست مهربانی با یهودیان کوروش خواستار آن بود ملتی با وفا به سلطنتش را در مقابل دشمن غربیش که همان مصر و اسپارت بود پرورش دهد تا پایگاه نظامی خوبی در مقابل آنها باشد(کلاپرمن،ژیلبرت ولینی؛تاریخ قوم یهود؛ ترجمه ی مسعود همتی؛ص۲۲۲) و در آینده ای نه چندان دور او یا پسرش می بایست به مصر بتازند وجود متحدی شاید وفادار لازم می نمود(توئین بی،آرنولد؛تاریخ تمدن؛ترجمه ی آژند؛ص۲۲۵) و علاوه بر تمام اینها وجود دولت دست نشانده ی وفادار یهود در ساحل شرقی مدیترانه شاهنشاهی هخامنشی را به تجارت دریایی مربوط می ساخت(بختورتاش،نصرت الله؛دیپلماسی دولت هخامنشی؛ص۵۴)
البته هیچ کدام از مطالب فوق بدان معنی نیست که کوروش احترام به اقوام را برای منافع سیاسی برپا می داشت زیرا او هر سرزمینی را که متصرف می شد به هیچ عنوان احساسات ملی و مذهبی ایشان را خدشه دار نمی نمود و سیاست مردم داری و آزادی عقیده از شاخصه های بارز وی بود(خلیلی،عباس؛کوروش کبیر؛ص۴۰۷) و این احترام حتی به ملل ضعیف و ناچیز از جانب شاهنشاه ایران برپا بود نمونه ی بارز آن پیروان ضعیف و زبون “زین” که ماه پرست بودند و در بابل معبدشان به شدت مورد اهانت قرار گرفته بودو علتش دشمنی پیروان مردوک با ایشان بود که کوروش از ایشان نیز دلجویی نمود(شاپورشهبازی،علیرضا؛کوروش کبیر؛ص۳۹)
همواره باید در نظر داشت کوروش با تمام اقوام تابعه ی خود خوب رفتار نمود و حتما تمام اقوام سپاس گذار وی بودند اما چون جز جهودان اقوام دیگر به ثبت رفتار و تاریخ خودنمی پرداختند در نتیجه جز از یهودیان از قوم یا ملل تابعه ی کوروش گزارشی به ما نرسیده است(شاپورشهبازی،علیرضا؛کوروش کبیر؛ص۳۹)
شاهنشاهی کمبوجیه
پس از مرگ کوروش کبیر پسر ارشدش کمبوجیه که در دوران حکومت پدرش حاکم بابل بود به تخت شاهی ایران نشست؛اما در ابتدای کار شورشهایی در کشور رخ داد که شاه جوان تصمیم گرفت ریشه ی این آشوبها که موجب تضعیف شاهیش بود را بخشکاند(گریشمن،رومن؛ایران از آغاز تا اسلام؛محمد معین؛ص۱۴۷).نوشته های هرودوت از کمبوجیه شاهی ستمگر به نمایش می گذارد که در چهار سال اول حکومتش تمام شورشهایی که در ولایتهای تحت حکومتش رخ داده بود را سرکوب نمود و سپس سپاهی بزرگ آراست برای نبرد با مصر(امستد،تاریخ شاهنشاهی هخامنشی؛ص۹۱و۱۲۰-۱۱۸)،اما قبل از حرکت به سمت مصر برادر خود بردیا را که در زمان پدرشان والی گرگان و خوارزم و پارت بود(مشکور،محمدجواد؛تاریخ ایران زمین؛ص۲۹) و صفات اخلاقیش بسیار به پدرش مانند بود و مردمان به او بسیار علاقه مند بودند از این رو کمبوجیه از برادرش بردیا هراسان بود تا مبادا در مدت غیبتش بردیا علیه او شورش نماید و شاهی را از او بگیرد؛پس مخفیانه و در خفا برادر خود بردیا را کشت(شارپ،رلف نارمن؛فرمانهای شاهنشاهان هخامنشی؛ص۲۸).کمبوجیه پس از این واقعه به مصر لشگر کشید و در سال ۵۲۶پ.م به غزه رسید و در کنار مدیدترانه از سپاه بزرگش سان دید؛در همین زمان شوربختی بر مصریها فر ارسید زیرا فر عون لایق ایشان آمازیس درگذشت و به جای او پسر جوان و ناآزموده اش فستمیخ فرعون مصر شد و کمبوجیه پسر کوروش کبیر به سرعت به پلوزیوم لشگریان خود را هدایت نمود و در کنار شعبه ی شرقی نیل سپاه مصر را درهم شکست(مشکور،محمدجواد؛تاریخ ایران زمین؛ص۲۹و پیرنیا،حسن؛تاریخ ایران باستان؛۴۸۴-۴۹۷)
در ابتدا رفتار کمبوجیه چون پدرش کریمانه بود اما پس از سه سال اخباری برای او رسید که روان شاه جوان را برهم ریخت؛….شورش در پایتخت و نشستن کسی به نام بردیا به جای او و خبر زیر طوفان شن ماندن سپاهیانش در بیابانهای مصر و حبشه شاهنشاه جوان را هرچه بیشتر درهم می ریخت.
شاه پس از سه سال اقامت در مصر چاره ای جز بازگشتن به ایران ندید؛از این رو به سمت ایران حرکت کرد اما در سوریه ی امروزی مرد و به قول داریوش خودکشی کرد(پیکولوسیکایا،ن،و؛تاریخ ایران در دوران باستان تا پایان سده ی ۱۸؛ص۲۱)
در برسی منابع می توان به این نتیجه رسید که کمبوجیه نیز مانند پدرش با یهودیان مدار ا فرمود و در تصدیق ادعاهای بالا همواره نام همواره نام کمبوجیه در کنار پدرش کوروش در منابع یهودی به عنوان شبان یهود و کامل کننده ی مسرت خدای قوم یهود آمده است(زرین کوب،عبدالحسین؛روزگار گذشته ی باستانی ایران؛ص۲۸۵)،همچنان از مستعمرات یهودی نشین در مصر اطلاعاتی به دست آمده که کمبوجیه شهریار ایران تمام معابد خدایان مصری را ویران کرد اما معابد یهودیان بی آسیب پاس داشت(پیرنیا،حسن؛تاریخ ایران باستان؛ص۵۰۶).اما کمبوجیه بود که برای نخستین بار یهودیانی ر ا که در کوهای ماد ساکن بودند را مجبور به مهاجرت به کوهای خالی از سکنه ی افغانستان نمود(هاکس،جیمز؛قاموس کتاب مقدس؛ص۶۷)و چون مشغول به جنگ با مصر گشت از رسیدگی و کمک به یهودیان سرزمین مقدس بازماند(لوی،حبیب؛تاریخ یهودایران؛ج۱؛ص۲۳۵-۲۳۴)
اما مهمترین اتفاق در این دوران را می توان مهاجرت یهودیان به سمت ایران دانست زیرا بنا به دلایل مطرح شده در قسمتهای پیشین بسیاری از یهودیان به علت شرایط بد مایل به بازگشت به سمت اورشلیم نبودند و بسیاری از ایشان مایل به ماندن در بابل هم نبودند از این جهت در این دوران شاهد مهاجرت یهودیان به سمت ایران هستیم که ایشان در مناطق گوناگون پارس و ماد اقامت گزیدندو در زمان خشایارشاشاه جمعیت بزرگی را در ایران تشکیل دادند(قائمی،محمد؛هخامنشیان در تورات؛ص۱۵۲)
شاهنشاهی داریوش
با مرگ بردیا در سوریه اسرار مرگ وی با اسرار مرگ برادر در هم آمیخت و اوضاع آشفته ای در ایران به وجود آمد(کتاب هرودوت،کتاب سوم؛بند۶۶)؛پس از گذر افسانه های پیچیده و با استناد بر کتیبه ی داریوش در بیستون می توان این واقعه را اینگونه تلقی نمود که گئوماتا همان مغی که از جانب کمبوجیه به مصدر کارها نشسته بود اما به دلیل شباهت زیادبه بردیا پس از نابودی مخفیانه ی او خود را بردیا نامید و بر تخت شاهی هخامنشی تکیه زد او برای پوشانده ماندن این راز خود در انظار عمومی نشان نمی داد و جز چند محرم حرمسرایی کسی او را ندید(گریشمن،رومن؛ایران از آغاز تا اسلام؛محمدمعین؛ص۱۲۹)،وی برای جذب دِل مردم مالیات سه ساله را بر ایشان بخشید و دست به اصلاحاتی زد که مورد توجه بزرگان قرار گرفت اما نهایتا داریوش پس از هشت ماه به حکومت او پایان داد و او را کشت و با این عمل غائله ی بردیای دروغین خاتمه یافت(شارپ،رلف نارمن؛فرمانهای شاهنشاهان هخامنشی؛ص۳۳-۲۸ و کتاب هرودوت،کتاب سوم؛بند۶۴-۶۱؛۷۰-۶۸،۶۷) و بامداد شاهنشاهی هخامنشی با تاج دارشدن داریوش آغاز شد با قلمرویی از سیحون تا نیل(بیانی،شیرین؛تاریخ ایران باستان ج۲؛ص۱۱۲)
داریوش در ابتدا در کمال قدرت شورشها را سرکوب نمود و نهایتا نظام شاهنشاهی را احیا نمود که در آن محدوده ی زمانی و مکانی بهتر از آن امکان پذیر نبود و فرمانروائیش به مدت ۳۶ سال ادامه داد(پیرنیا،حسن؛تاریخ ایران باستان؛ص۶۸۷)
امادر پیرامون تاریخ یهود در زمان داریوش کبیر می توان به اتمام ساخت معبد اورشلیم اشاره کرد که در زمان وی رخ داد (کلاپرمن،ژیلبرت؛قوم من،تاریخ بنی اسرائیل؛ص۸۷) و تصدیق این سخن نام بردن از دو نفر به نامهای زوربابل و یشوع می باشد که در عصر کوروش اسرای یهود را از بابل به اورشلیم رساندند و همین دو نفر ساختن معبد را به فرمان داریوش کبیر به پایان رساندند(پیگولوسکایان،ن،و،و؛تاریخ ایران زمین تا دوره ی باستان تا پایان سده ی ۱۸؛ج۱-ص۳۳-۳۲)
داریوش اول برای رشد و اعتبار حکومت هخامنشی دست به اقدامات گسترده زد؛تلاش برای رشد امورتجاری و بازرگانی شاهنشاهی هخامنشی و گسترش روابط هخامنشیان با دیگر اقوام و برای مهیا نمودن این شرایط اقدامات زیر را انجام داد:اصلاح راهها،تجارت،ضرب سکه و…نمونه های این اقدامات می باشند؛یهودیان نیز در بابل نقش مهمی در رشد اقتصادی آن ولایت ایفا نمودند و از گردانندگان اصلی بانکهای تجاری بابل بودند از این رو این عامل می توانست دلیل خوبی برای ملاطفت پادشاه ایران که دوستدار کشور ثروتمند بود با یهودیان گردد و همچنین کشور یهودیه در نزدیکی رود نیل و دریای سرخ و دریای مدیدترانه قرار داشت و تمام این دلایل اقتصادی توجیه مناسبی می تونست باشدبرای شاهی که خواهان نشان دادن هرچه بیشتر شوکت کشور خود بود که هزینه ی بسیار بسیار می خواست روی گشاده به یهودیان نشان دهد؛اما مسئله ی دیگر علاقه ی شخصی داریوش به حمایت روحانیون ادیان گوناگون از دولتش بود زیرا در امر حفظ یکپارچگی کشور گسترده اش تنها راه چاره ساز تامین ر ضایت روحانیون بود زین رو بود کمک فرمود تا معبد اورشلیم ساختنش به پایان رسد(پیگولوسکایان،ن،و،و؛تاریخ ایران زمین تا دوره ی باستان تا پایان سده ی ۱۸؛ج۱-ص۳۳-۳۲)
نتیجه گیری
در برسی تاریخ سیاسی یهودیان در زمان سه پادشاه بزرگ هخامنشی، یعنی کوروش،کمبوجیه و داریوش به این نتیجه می رسیم که سیاست کلی شاهنشاهی هخامنشی ملاطفت و احترام به تمام ادیان و مذاهب می بوده که به دین یهود نیز مانند سایر مذاهب این مهرورزی روی گردان نگردید.
اما به یهودیان در زمان این سه خسروی بزرگ شاید توجه بیشتری معطوف شد که به اختصار به دلایل آن می توان چنین نگریست که:در زمان کوروش و در قضیه ی فتح بابل کاهنان یهودی در پدید آوردن شرایط اجتماعی مناسب و آماده سازی مردمان بابل برای یورش کوروش به شکل یک منجی نقش بسزایی داشتند؛ پس کوروش ایشان را به چشم یک متحد مورد اعتماد همواره در عنایات شاهی خویش غرقه می نمود.
در زمان کمبوجیه برای فتح مصر و داشتن ملتی جز پارسیان که مورد اعتماد باشند بازهم به حضور ایشان نیاز می بود که شاه جوان نیز برای این خدمات الطاف خود را از آنها وا مداشت. در زمان داریوش به علت یک رشته اموراقتصادی که در دست یهودیان بابل بود و شاه همواره خواهان گسترش ثروت کشور بود یهودیان مورد عنایت بودند و جز این شاهنشاه ایران خواستار آن بود که در موقعیت حساس کنار دریای مدیدترانه و رود نیل و دریای سرخ ملتی مورد اعتماد ساکن باشد. به طور کلی می توان روابط سیاسی ایران و یهودیان را در عصر هخامنشیان در حد بسیار عالی و خوب توصیف نمود.