نقش و سهم خطۀ پارس در غنای هنری ایران باستان – بخش اول

    هرچند در نگارش تاریخ ساسانیان سهم قابل توجهی از اثر به بررسی هنر ایران ساسانی در ابعاد گوناگون اختصاص داده شده است، ولی نگاهی به گذشته پارسها و مناسبات آنان با اقوام، ملل و دولتها و حتی حکومتها و امپراطوریهای جهان باستان در این مورد بی فایده به نظر نمی رسد. اگر نظری به اوضاع و احوال نظامی، اقتصادی و فرهنگی سرزمینهای با سابقه ای چون بین النهرین پیرامون ایران بیفکنیم و در قلمرو بین النهرین به ویژه به سرزمین آشور در شمال بین النهرین توجه کنیم، درخواهیم یافت که آشوریان خود در اصل آوارگان آکادی (اکدی) بوده اند و نخستین نشانه آنها در اوایل هزارۀ سوم پیش از میلاد به ثبت رسیده است. سارگون اول آشوری که به سارگون اکدی معروف است، از ۲۵۸۴ تا ۲۵۳۰ پیش از میلاد مسیح زمام دار بود[۱]. وی به عنوان سارگون آگاده ای که همان اکدی است در الواح بین النهرین معرفی شده است. او سرگذشتی همان گونه آموزنده چون سرنوشت حضرت موسی (کلیم الله) دارد که پرداختن به آن در حوصلۀ این سخن کوتاه نیست. مادر او پس از به دنیا آوردن کودک خود، آن را به دریا افکند و ماهیگیران او را از آب گرفته و سارگون بزرگ شد و ابتدا به شغل ساقیگری در دستگاه حاکم زادگاهش به کار مشغول شد و پس از ساقط کردن حاکم جبار به جای او نشست، ولی همان شیوه را دنبال کرد و از احوال مردم تهیدست بیرون از دربار خود اطلاعی گویا نمی خواست داشته باشد. وی اصلاً از تبار شاهان نبود. هرچند او به خاطر اعمال زور و جفا نسبت به مردم خوشنام نبود[۲]، ولی تاریخ او را به عنوان یک مبارز در خود ثبت کرده و می شناسد. دوران تاریخی سرزمین آشور به سه مقطع زمانی تقسیم می شود به این شرح : عهد قدیم آشور که از ۱۵۰۰ تا ۹۰۰ پیش از میلاد مسیح دوام داشت و عهد میانه آشور که از ۹۰۰ تا ۷۴۷ پیش از میلاد بود و عهد جدید آشور که از ۷۴۵ تا ۶۱۲ (۶۰۶) پیش از میلاد به درازا کشید. در کرونولوژیهای تاریخ جهان باستان سال ۶۱۲ ق.م سال سقوط نینوا به دست کیاکسارشاه ماد و سال ۶۰۶ ق.م سال انهدام آشور است. تیگلات پیلسر یکم[۳] یا تیگلات پالسر یکم یکی از امپراطوران عهد قدیم آشور در فتح نامه خود آورده است که چهل و دو ملت را مطیع خود کرده و سپاهیان دو تا منطقه پارسوماش در جنوب دریاچه ارومیه پیشروی کرده اند. گفتنی است که واژه آشوری تیگلات به معنای «دجله» است که عربها آن را «دجله» می نویسد.

شاه یهودیه اسرائیل در حال خاک‌بوسی در پیش شلمانسر سوم آشور.
شاه یهودیه اسرائیل در حال خاک‌بوسی در پیش شلمانسر سوم آشور.

پس از او سلمانسر سوم[۴] امپراطور عهد میانه آشور در کتیبه اش به سال ۸۳۷ پیش از میلاد مسیح آورده است : من از بیست و هفت سرزمین باج می گرفتم، از جمله از آمادای[۵] و پارسوماش که مراد سرزمینهای ماد و پارس می باشد. پارسوماش در آن زمان در جنوب دریاچه ارومیه بوده است. اهالی پارسوماش بنا به پژوهشهای تاریخی و باستان شناسی بر اثر فشارهای سیاسی، نظامی و اقتصادی از آن سامان به جنوب ایران آمده اند و در آنجا اسکان گزیدند. اینان همان پدران هخامنشیان می باشند و با خود نام پارس را از پارسوماش[۶] به جنوب ایران بردند. این خطه در منابع یونانی پرزیس «Persis» نامیده شده است. داریوش یکم (بزرگ) که از ۵۲۲ تا ۴۸۶ پیش از میلاد مسیح پادشاه هخامنشی بود و قلمرو فرمانروایش از رود دانوب در شمال اروپا تا حبشه در آفریقا در تاریخ به ثبت رسیده است، جهت قبولاندن مشروعیتش به مجلس هخامنشیان به استناد کتیبه بزرگ بیستون و سنگنبشته های دیگر خود را «پارسی» می داند و منظور داریوش در اینجا ایرانی و آریایی بودن اوست که شرط اصلی محسوب می شد و در غیر این صورت صلاحیت حکومت بر ایرانیان را نداشت.

تندیس مرمرین پریکلس در موزه بریتانیا، از رم سدهٔ دوم میلادی
تندیس مرمرین پریکلس در موزه بریتانیا، از رم سدهٔ دوم میلادی

    پریکلس[۷] خطیب مبارز و سیاستمدار یونان سده پنجم پیش از میلاد مسیح که فرماندار دریایی آتن نیز بود، به هنگام ایراد خطابه ای برای یونانیان از «قوانین پارسیان»[۸] سخن گفته است. آشیل[۹] تراژدی نویس و کمدی نویس یونان باستان که پایگاه رفیعی در قلمرو ادبیات کلاسیک، اجتماعی و انتقادی و اخلاقی یونان باستان دارد از مجموعه آثار خود منجمله «تراژدی پارسها»[۱۰] ارزش ویژه ای دارد. کتزیاس[۱۱] پزشک دربار داریوش دوم[۱۲] و پسرش اردشیر دوم[۱۳] که به ویژه جهت درمان و مراقبت پزشکی از درباریان و به ویژه خاندان شاهی و به طور اخص کلمه پروشات (پریساتیس)[۱۴] در ایران به می برد، از جمله دو اثر از خود به جای گذاشته است که به ترتیب «پرسیکا»[۱۵] و «ایندیکا»[۱۶] نام دارند. توماس هاید[۱۷] کشیش و استاد دانشگاه آکسفورد که اثری ارزشمند در طلیعۀ سدۀ هجدهم میلادی (۱۷۰۰ میلادی) از خود به یادگار گذاشته است، دارای عنوان « اساس تاریخ دیانت مادها، پارسها و پارتها»[۱۸] است. گزنفون[۱۹] و افلاطون[۲۰] در معرفی شخصیت کوروش بزرگ[۲۱] از نظر توان کشورگشایی، سیاستمداری و زمام داری، از او به عنوان «شاه پارسی»[۲۲] و «شاه پارسها»[۲۳] نام برده اند. استرابون[۲۴] از جغرافیادانان برجسته جهان باستان که دانش تاریخ و جغرافیا را مکمل همدیگر می دانست و خود به آموختن و دانستن تاریخ علاقمند بود، ایران را «سرزمین پارس» نامیده است و از نظر اقلیمی و آب و هوایی آن را در شمار مناطق سردسیر و معتدل دانسته است[۲۵].

وی در مورد پارس اظهار داشته است که در مناطق معتدل و به ویژه در خطۀ حاصلخیز پارس که وی عنوان «حاصلخیزترین» را به آن داده است و براین اساس میوه جات و فرآورده های باغی و بوستانی مناطق سردسیر و گرمسیر در پارس به هم پیوسته اند، به سخن دیگر در پارس همه نوع میوه در هر فصلی مناسب با آن از قبیل مرکبات، انگور، سیفی جات، سبزیجات و دیگر میوه ها به دست می آید و پارس در هیچ فصلی از سال بدون میوه نیست. به گفته سترابون عطر گلهای زیبا و دل انگیز پارس را در نقاط دیگر جهان نمی توان یافت. سترابون پارس را محل پرورش هنرمندان از جمله بافندگان و جواهرکاران دانسته و بافت فرشهای زیبا، محکم، خوش رنگ و بادوام را به مردمان پارس[۲۶] نسبت داده است. ناگفته نماند که نام ایران که برگرفته از واژۀ «آریانا»[۲۷] یعنی سرزمین آریاییها است، نخست بار در زمان اشکانیان (پارتیان) به کار برده شد. پارتیان به کشور ایران «اران شتر» می گفته اند که در مجموعه پیشین به آن اشاره شد.

بطلمیوس
بطلمیوس

    جغرافیادانان یونانی مانند بطلمیوس[۲۸]، اراتوستن[۲۹]، هکاته میلتی[۳۰] و مورخان آن سرزمین از جمله هرودت[۳۱]، کتزیاس[۳۲] و دیگران و حتی در اسناد سیاسی و پیمان نامه های اقتصادی و نظامی، حتی یکبار نام سلسله ای که در سال ۵۵۹ پیش از میلاد مسیح به وسیله کوروش دوم (بزرگ، ۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش از میلاد مسیح)[۳۳] بنیان نهاده شد و در سال ۳۳۰ پیش از میلاد مسیح در دورۀ زمامداری داریوش سوم (کُدمان، ۳۳۶ تا ۳۳۰ پیش از میلاد مسیح)[۳۴] به پایان کار خود رسید «هخامنشی»[۳۵] به کار نبرده اند، بلکه این سلسله را «پارسیان» دانسته و در نوشته های خود به کار برده اند و بدیهی است که این نام برگرفته از خطۀ تاریخ ساز پارس است، که دو سلسله بزرگ یونانی پیش از اسلام یعنی هخامنشیان و ساسانیان را در دامان خود پرورش داده است[۳۶]. همۀ استادان باستان شناسی که در قلمرو سرزمین پهناور ایران به حفاری پرداخته و به آثار و بقایای بناها و نمادهای آثار باستانی دست یافته اند، از جمله رُمان گیرشمن[۳۷] باستان شناس فقید فرانسوی، بر این باوراند که مهمترین و برجسته ترین آثار هنری و به ویژه در عرصه هنر معماری ایرانیان باستان در خطۀ پارس و به طور اخص در پاسارگاد[۳۸] و تخت جمشید[۳۹]، به یادگار مانده است. همین باستان شناسان متفقاً بر این باور پای می فشارند که این افتخارات سرزمین پارس بوده است، که نام پرافتخارش زینت بخش سلسله هخامنشی شده است. همه می دانند که داریوش اول (بزرگ، ۵۵۲ تا ۴۸۶ پیش از میلاد مسیح)[۴۰] در سنگنبشته هایش که از برجسته ترین آنها ۹ کتیبه در تخت جمشید[۴۱]، ۲۵ کتیبه در شوش[۴۲]، کتیبه بزرگ بیستون[۴۳]، سرزمین یا کشور بزرگی که در آن زمام درای خود آغاز کرده است «پارس» و خود را پارسی یعنی ایرانی و پایتخت تشریفاتی خود را «پارسه» نامیده است که بعدها نام تخت جمشید بر آن نهاده شد. با تأسیس سلسله ساسانی، اردشیر بابکان در سال ۲۲۴ میلادی نخست در دارابگرد اعلام حکومت خودمختار کرد و سپس در سال ۲۲۶ میلادی خود را شاه «پارس» خواند و سلسله ساسانی را تأسیس نمود. آخرین مسئولیت او در ارتش اردوان پنجم واپسین شهریار اشکانی نیز در دارابگرد پارس در مقام ارگبذی بود. بیشترین شمار از مجموعۀ بیکران آثار مکتوب ایرانیان پیش از اسلام به ویژه در دوره های هخامنشی و ساسانی از خطۀ پارس به دست آمده و به یادگار مانده است[۴۴].

در مبحث هنر اشاره شد که نگاهی به هنر ایران ساسانی تصویری روشن از اعتبار و عظمت پارس را به هر پژوهشگری در زمینۀ تاریخ و فرهنگ ایران باستان به دست می دهد. هنر در عصر ساسانیان هرچند در مواردی چشم گیر و به طور عمده برگرفته و تحول یافته در راستای سنت گرایی ایرانیان بوده است و هرچند گاه و بیگاه نشانه هایی از عناصر «هلنیستی»[۴۵] (یونانی) که مدتها بر جامعه هنری ایرانیان سایه افکنده بود و این متعلق به ادوار و مقاطع زمانی پیش از روی کار آمدن ساسانیان است، معذالک ساسانیان سعی بلیغ در تصفیه این نشانه ها و عناصر هنری بیگانه کردند و توفیق قابل توجه و تحسین برانگیزی نیز به گواهی تاریخ در این زمینه به دست آوردند. این پالایش تحسین برانگیز از دیدگاه کارشناسان هنر و آثار هنری جهان باستان و به ویژه مشرق زمین، تلاشی دامنه دار و بی مانند بوده است. آنچه به عنوان جاذبه ها و نشانه های هنری رومیان و نیز نشانه هایی از هنر رومیان و اقوام و مردمان آسیای میانه که بر اثر مهاجرت، جنگ، مبادلات تجاری، فرهنگی و سیاسی صورت گرفته است، بسیار اندک و ناچیز در برابر عظمت هنر ساسانیان است و تنها می توان پذیرفت که ایرانیان در موارد اندک و قابل چشم پوشی تحت این تأثیرات قرار گرفته اند.

 


[۱]  . ممتحن، حسینعلی، کلیات تاریخ عمومی، جلد ۱، ۱۳۵۶، ص ۶-۶۵.
[۲]  .  همان کتاب، همان صفحه.
[۳]  . Tiglat Pilesser I.
[۴]  . Salmanssar III.
[۵]  . Amaday.
[۶]  . Parusmas.
[۷]  . perikles (περicλεs).
[۸]  . Perserrechte.
[۹]  . Aichilos.
[۱۰]  . Persertragadie.
[۱۱]  . Ktesias.
[۱۲]  . Darius II. (424-404 v.ch).
[۱۳]  . Artaxerxes II. (404-358 v.ch).
[۱۴]  . Pristatis ( Prosal =  به فارسی).
[۱۵]  . Persica.
[۱۶]  . Indica.
[۱۷]  . Tomas Hyde.
[۱۸]  . Veterum medorum et Persarum et Parthorum religionis Historia (1700).
[۱۹]  . Aenophone.
[۲۰]  . Platon.
[۲۱]  . Kyros der Grosse (559-529 v.ch).
[۲۲]  . Persischer Konig.
[۲۳]  . Perserkonig.
[۲۴] . Strabon.
[۲۵] . مشکور، محمد جواد : جغرافیای تاریخی ایران باستان، انتشارات دنیای کتاب، ۱۳۷۱، ص ۵۴۲.
[۲۶]  . Persis.
[۲۷]  . Ariyana.
[۲۸]  . Ptolemy.
[۲۹]  . Erathostenes.
[۳۰]  . Hecataios ous Milet.
[۳۱]  . Herodotus.
[۳۲]  . Ctesias (Ktesias).
[۳۳] . Kyros II. (der Grosse, 559-529 v.ch.).
[۳۴]  . Darius III. (Codomanus, 336-330 v.ch.).
[۳۵]  . Achamenide.
[۳۶] . گیرشمن، پیشین، ص ۱۸۱.
[۳۷]  . Roman Ghirshman.
[۳۸]  . Pasargadea.
[۳۹]  . Persepolis.
[۴۰]  . Darius I. (der Grosse, 522-486 v.ch).
[۴۱]  . Persepolis – Inschriften.
[۴۲]  . Susa – Inschriftern.
[۴۳] . Behistun ~ Behistun ~ Bagistan – Grossinschrift.
[۴۴]  . گیرشمن، همان جا، ص ۳۸۲.
[۴۵]  . Hellenistisch.

منابع نوشته:
کتاب تاریخ ایران در دوره ساسانیان، اثر دکتر اردشیر خدادادیان
وبسایت تاریخ ما، اِنی کاظمی

عضویت
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها