مردم و زبان چینی
جمعیت – قیافه – پوشش – ویژگیهای زبان چینی – در باب خط چینی
باید ارقام را پیش از هر چیز مورد توجه قرار دهیم: چینیان بسیار فراوانند. کارشناسان حدس زدهاند که جمعیت امارات چین در ۲۸۰ قم در حدود ۰۰۰،۱۴۰۰۰، در ۲۰۰ میلادی نزدیک به ۰۰۰،۲۸۰۰۰، و در ۷۲۶ میلادی قریب ۰۰۰،۵۰۰،۴۱ تن بود، و در ۱۶۴۴ میلادی به ۰۰۰،۸۹۰۰۰، در ۱۷۴۳ به ۰۰۰،۰۰۰،۱۵۰، و در ۱۹۱۹ به ۰۰۰،۰۰۰،۳۳۰ تن رسید. در قرن چهاردهم یک مسافر اروپایی در چین «دویست شهر – همه بزرگتر از ونیز» یافت. بنابر قانون ثبت احوال چین، هر خانواده موظف است که نام افراد خود را بر لوحهای بنویسد و کنار در خانه بیاویزد. ما از درجه دقت این ارقام و گزارشهایی که بر اساس آنها تنظیم شده است آگاهی نداریم. اما سرشماری اخیر، که مبتنی بر این لوحهها بود، از وجود ۰۰۰،۰۰۰،۴۰۰ تن در خاک چین حکایت میکند.
مردم ناحیههای متفاوت چین، از لحاظ طول قامت، نابرابرند. چینیان جنوب کوتاهتر و ضعیفتر از شمالیها هستند. بر روی هم، مردم چین پرطاقتترین مردم آسیا به شمار میروند. بنیه جسمانی و شجاعت و تحمل آنان در مقابل سختی و درد و بیماری و ناملایمات محیط فوقالعاده است. به همین دلیل است که مهاجران چینی، در هر کشور، با محیط سازگار شده و بر رفاه دست یافتهاند. تریاک، ازدواج درونگانی، و سیفلیس هیچ کدام نتوانسته است به تندرستی آنان لطمه وارد سازد. انحطاط دستگاه اجتماعی چین به هیچ وجه زاده انحطاط بدنی یا دماغی مردم نیست.
چهره چینی در نظر هر قومی خوشایند نیست، ولی بیش از چهره ملتهای دیگر هوشنماست. از دیدگاه تعصب آلود غربیان، افراد طبقه فقیر چین قیافهای بسیار زشت دارند، و نگاه برخی از بزهکاران چینی چنان شیطانی است که به کار صورتسازی مبالغهآمیز سینما میخورد. اما چهرههای اکثر مردم اجزایی مرتب دارند و، به سبب پلکهای افتاده و همچنین به سبب قرنها تمدن، از ملایمت و آرامش برخوردارند. چشمان آنان، آن قدر که به گوش ما خواندهاند، مورب نیست؛ پوست آنان، با آنکه زرد به شمار رفته است، در اکثر موارد به رنگی سبزه و آفتاب خورده و خوشنما نزدیک است. زنان روستایی در قوت به پای مردان میرسند، ولی زنان طبقات–
مطالب این قسمت بیشتر مربوط به چین قرن نوزدهم است، و تحولات ناشی از تماس چینیان با اروپا بعداً مورد بحث قرار میگیرد. در هر حال، باید توجه داشت که اطلاعات ما مربوط به زمان و مکان معین است و مطلق نیست، و البته یک تمدن در طی دورهای دراز، یا در عرصهای وسیع، ثابت نمیماند.
بالا ظریف و لطیفند و به چهره خود پودر میمالند، لبان و گونهها را گلگون میسازند، و ابروها را سیاه میکنند و به شکل برگ بید یا هلال در میآورند.موی هر دو جنس زبر و محکم و بیجعد است. زنان معمولا گیسوان خود را دسته میکنند و به گل میآرایند. پس از هجوم منچوها به چین، مردان، برای خوشامد فرمانروایان جدید، به رسم آنان موی نیمه پیشین سر را میتراشیدند و، در مقابل، نیمه دوم را میبافتند، از پشت سر میآویختند و به آن میبالیدند. ریش مردان کوچک و منظم بود. اما کمتر کسی شخصاً دست به تراش ریش خود میزد. سلمانی فراوان بود و بازاری گرم داشت.
مردان چینی معمولا سر برهنه بودند. و فقط گاهگاهی از کلاه استفاده میکردند. در زمستان کلاههایی از مخمل یا پوستهای لطیف، با لبههایی برگشته، بر سر میگذاشتند، و کلاههای تابستانی خود را از حصیر ظریف و به شکل مخروط میساختند و حاشیهای ابریشمین و منگولهای رنگین بر آنها میافزودند. پایگاه اجتماعی هر کس از منگوله و حاشیه کلاه او معلوم میشد. زنان، اگر میتوانستند، نوارهای ابریشمین یا پنبهای، آراسته به پولک یا جواهر مصنوعی یا گل مصنوعی، بر سر میبستند. کفشها را معمولا از پارچههای گرم میساختند، و گویی در زیر هر یک از پاهای خود تکه فرش کوچکی میگستردند تا از سردی کف خاکی یا کاشی پوش اطاقها مصون مانند.
از زمان فغفور لیهوچو (حدود ۹۷۰ میلادی) این رسم برقرار شد که پای دختران را در هفت سالگی با نوارهای محکم بسختی ببندند تا رشد نکند و راه رفتن آنان، پس از بلوغ، در نظر مردان دلربا باشد. با اینهمه، نگاه کردن به پای زنان یا بحث درباره آنها از ادب به دور بود، و حتی ذکر کلمه «کفش» در حضور زنان پسندیده نمینمود. همه اقوام چین، جز منچوها و تاتارها، رسم کوچک کردن پاهای زنان را محترم میداشتند و به قدری در این باره سختگیری میورزیدند که اگر اندازه پاهای عروس با آنچه خانوادهاش اعلام داشته بود مطابقت نمیکرد، پیوند زناشویی فسخ میشد. فغفور کانگشی با این رسم درافتاد، اما توفیقی نیافت. بالاخره «انقلاب بزرگ» آن را از میان برد.
مردان نیمتنهها و شلوارهایی که تقریباً همیشه آبیرنگ بود میپوشیدند. در زمستان روی پاچههای شلوار مچپیچ میبستند و نیمتنههای اظافی بر تن میکردند. تعداد نیمتنهها گاهی به سیزده میرسید. در سراسر زمستان، این پوشاک را شب و روز بر تن داشتند. ولی با نزدیک شدن فصل بهار، نیمتنهها را یکایک از تن بیرون میآوردند. نیمتنهها به کفل و احیاناً به زانو میرسید و گاهی در زیر قبایی، که سراسر قامت را میپوشانید، از نظرها مخفی میماند. جامهها، با تکمه، تا زیر گردن بسته میشد و، به جای جیب، آستینهای فراخ داشت. در چین نمیگویند «کسی چیزی را به جیب زد»، بلکه میگویند «به آستین زد.» تقریباً هیچ کس پیراهن و زیر جامه نمیپوشید. زنان روستایی که در کارها شریک مردان بودند مانند آنان شلوار میپوشیدند، زنان شهری شلوار را در زیر دامن زنانه از نظرها نهان میساختند. اینان جامههای ابریشمین و نیز جامههای پنبهای در بر میکردند. اما با سینهبندها پستانهای خود را به بند نمیکشیدند، و با کمربندها به کمرهای خود فشار نمیآوردند. براستی جامههای چینیان مرتبهها سالمتر و راحتتر و خردمندانهتر از پوششهای اروپاییان کنونی بود. مد پرستی بر زنان چینی استیلا نداشت و به زندگی گزند نمیرسانید. جامههای همه طبقات شهری به یکدیگر میمانست و، در طی نسلهای
متمادی، تقریباً ثابت میماند. در جامعه چینی، اگر تفاوتی از لحاظ پوشاک به نظر میرسید، در جنس جامهها بود، و نه در هیئت و آسای آنها. هیچکس تردید نداشت که، تا زنده است، لباسهایش از مد نمیافتد.
زبان چینیان بیش از جامه آنان متمایز و غیر متعارف بود. نه الفبا داشت، نه هجی کردن، نه دستور و هنجار، و نه طبقات و تقسیمات. عجب است که این کهنترین و پرجمعیتترین ملت روی زمین توانسته است دیر زمانی، بدون گرفتاریهای زبان که نونهالان غرب را به زحمت میاندازد، به سر برد. شاید بتوان گفت که زبان چینی هم روزگاری گرفتار صرف و اشتقاق و ازمنه و وجوه فعلی و افراد و جمع اسمی بوده است. ولی، تا جایی که ما میتوانیم به عقب برویم، اثری از این عناصر نمیبینیم. هر یک از کلمات زبان چینی، مطابق محل خود در جمله، و با تغییر لحن گوینده، میتواند به صورت اسم یا صفت یا فعل یا قید درآید. لهجههای چینی از چهارصد تا هشتصد واژه یک هجایی دارند، ولی چون هر واژه با حرکات و لحنهای متفاوت ادا میشود و معانی متعدد را میرساند، واژههایی فراوان، که با ۰۰۰،۴۰ علامت مکتوب نمایش مییابد، به وجود میآید. واژه «ای» شصت و نه معنی دارد. «شی» بر پنجاه و نه، و «کو» بر بیست و نه معنی دلالت میکند. هیچ زبانی مثل زبان چینی در عین حال موجز و پیچیده و دقیق نیست.
خط چینی حتی از زبان چینی غریبتر است. در میان اشیایی که در هونان به دست آمده و به عصر سلسله شانگ تعلق دارد، نوشتههایی میبینیم همانند خط کنونی چین، و از این برمیآید که، صرف نظر از خط مصری قدیم که هنوز مورد استفاده معدودی از مردم قبطی است، خط چینی از همه خطها کهنهتر است. از این گذشته فراموش نباید کرد که این خط به پر جمعیتترین جامعه بشری تعلق دارد. چنانکه لائوتزه ذکر کرده است، در گذشتههای دور، چینیان با ریسمانهای گردهدار به یکدیگر پیام میفرستادند. اما محتملا احتیاج دین پیشگان به ثبت مطالب افسونی و حاجت سفالگران به تزیین ظرفها سبب شد که بتدریج نوعی خط تصویری به وجود آید. علامتهای اصلی خط چینی، که به ششصد میرسد، بازمانده خط تصویری دیرین به شمار میرود. تقریباً دویست و چهارده علامت از این علایم، به عنوان «عناصر سازنده»، کمابیش در همه علامتهای خط چینی کنونی انعکاس یافته است، و از این جهت، آنها را «اجزای اصلی» نامیدهاند. حرفهای کنونی علامتهایی پیچیده هستند مرکب از عناصر تصویری پیشین و افزودههایی برای نمایش ساخت صوتی کلمات. نه تنها هر کلمه، بلکه هر مفهوم برای خود علامتی خاص دارد. یک علامت بر «اسب» دلالت میکند: مدلول یک علامت دیگر، «اسب کهر با شکم سفید» است، و یک علامت دیگر دال است بر «اسب با لکه سفید بر پیشانی». برخی از علامتها نسبتاً ساده است: یک منحنی روی یک خط مستقیم (خورشید در افق) نمودار
«بامداد» است. اجتماع شکل خورشید و ماه نمایشگر «روشنایی» است. یک دهان و یک پرنده بر «آواز خواندن»، و یک زن در زیر یک طاق بر «صلح» دلالت دارد. یک زن و یک دهان و علامت اعوجاج به معنای «خطرناک»، و اجتماع یک زن و مرد به معنای «پرگو» یک زن با دو دهان به معنای «ستیزه جو»، و اجتماع علایم زن و جارو و طوفان به معنای «زوجه» است.
از جهاتی، زبان چینی زبانی ابتدایی است که بر اثر سنتپرستی چینیان تا عصر حاضر دوام آورده است. دشواریهای آن بیش از مزایای آن به چشم میخورد. میگویند که چینیان برای آموختن ۰۰۰،۴۰ علامت خط خود، از ده تا پنجاه سال وقت صرف میکنند؛ اما علامتهای خط چینی در حکم الفبا نیستند، بلکه هر یک از آنها اندیشهای را میرساند، و در میان ما هم آموختن ۰۰۰،۴۰ اندیشه یا حتی ۰۰۰،۴۰ لغت مستلزم سالها کوشش است. با یاد آوردن این نکتهها، در مییابیم که آموختن زبان چینی نباید برای چینیان دشوار باشد. در زندگی روزانه، سه یا چهار هزار علامت چینیان را کفایت میکند، و آموختن اینها نیز، به مدد اجزای اصلی، چندان دشوار نیست. بالاترین مزیت خط چینی این است که چون معرف مفاهیم (و نه اصوات) است، برای مردم کره و ژاپن نیز قابل خواندن است و از این رو زبان مکتوب مشترکی برای کشورهای خاور دور به شمار میرود. مزیت دیگر آن این است که مردم ناحیههای چین، با آنکه معمولا زبانهای محلی یکدیگر را نمیفهمند، به میانجی خط با یکدیگر ارتباط و اتحاد مییابند. ساکنان ناحیههای گوناگون چین هر علامت را به طرزهای گوناگون تلفظ میکنند، ولی به معنی واحدی میرسند. این ویژگی همچنانکه در مکان راست میآید، در زمان نیز صادق است: در جریان نسلها، کتابت به صورت نخستین خود باقی مانده است، حال آنکه تکلم به دهها لهجه محلی منشعب شده است. امروز هر چینی درس خوانده میتواند کتابهایی را که دو هزار سال پیش با این الفبا نگارش یافته است، مانند کاتبان کهن آنها، قرائت و فهم کند، هر چند که با تلفظی متفاوت از تلفظ آنان علامتها را بر زبان میراند. در بحبوحه آشفتگیها و دگرگونیهایی که در طرز بیان چینی پدید آمده است، ثبات خط چینی از طرفی سبب حفظ فرهنگ و اندیشه چین شده، و از طرف دیگر محافظهکاری و سنتپرستی را در آن سرزمین تثبیت کرده است. در نتیجه، مفاهیم کهنه پابرجامانده و در ذهنهای جوانان راه یافته است. کتابت چینی، که در میان تغییر و تکامل هویت خود را حفظ کرده و دیرپایی رقابت ناپذیری از خود نشان داده است، توفیق بزرگی برای جهان فرهنگ بوده است. به اقتضای این کتابت، سراسر جهان اشیا و افعال و کیفیات، تحت چند صد ریشه یا جزء اصلی رده بندی شده است، و از ترکیب این ریشهها و تقریباً ۱۵۰۰ علامت فرعی، اشکالی که همه مفاهیم زندگی و فرهنگ بشری را نمایش میدهد، به وجود آمده است. چندان نباید مطمئن باشیم که شیوههای گوناگونی که ما غربیان برای ثبت و ضبط اندیشههای خود به کار میبریم، برتر از این شیوه بظاهر ابتدایی است.
لایبنیتز در سده هفدهم، و دونالد راس در عصر حاضر خطی خواستهاند مستقل و آزاد از لهجهها و زبان گفتاری، خطی که بتواند افکار انسانی را به صورتی که برای همه اقوام و ملل روشن و قابل فهم باشد ثبت کند. چنین خطی هم اکنون در خاور دور وجود دارد و صد نسل و ربع جمعیت زمین را وحدت بخشیده است. حکم انسان خاور دور منطقی و قاطع است: جهان باید نوشتن خط چینی را بیاموزد.
منبع : تاریخ تمدن , جلد اول : مشرق زمین
نویسنده : ویل دورانت
نشر الکترونیکی سایت تاریخ ما