روحانیت چین باستان ؛
مکتب اخلاقى کنفوسیوس با حوادثى مواجه شد؛ نخست آن که پس از مرگ کنفوسیوس ، شاگردانش پراکنده شدند. اندکى بعد در سوگ استاد گرد آمدند و آنچنان ضجه زدند و نعره کشیدند که دیگر رمقى براى ادامه کار او نداشتند، در کنار آرامگاه استاد، سه سال به عزادارى پرداختند. این عزادارى توسط شاگرد وفادار او تزوکونگ صورت گرفت . اما او نیز مانند دیگر شاگردان به وطن بازگشت و همه چیز تمام شد.
250 سال پس از مرگ کنفوسیوس ((هونگ تى )) امپراطور چین شد.
روحانیت خود خواه و حاشیه نشینان دستگاه امپراطورى که از آگاهى و هوشیارى مردم همیشهنگران بودند، به امپراطور توصیه کردند که آثار روشنگرى جامعه چین باید محوشود؛ دانشمندان و آگاهان زمان باید قلع و قمع شوند: دانشمندانمسول سرنوشت مردم به آن ها چیزهائى مى آموزند که ((ولایت و عظمت مقام معظم امپراطور))را ناچیز نشان مى دهد. خوب است دستور فرمایند کلیه آثار روشنگرانه سوخته شود وروشنفکران جامعه قتل عام شوند.
امپراطور این پیشنهاد را پذیرفت و فرمانقتل عام روشنفکران و سوزاندن کلیه آثار روشنگرى چین را صادر کرد. کتابها ورسائل کنفوسیوس و از جمله کتب ارزشمندى بود که سوخته شد، و آگاهان بسیارى گردنزده شدند. این حادثه در سال ۲۱۲ ق . م رخ داد. پس از مرگ امپراطور((تى ))، کتابهاىمخفى شده ، آشکار شد و یاد کنفوسیوس گرامى داشته شد. دایره پیروان آئینکنفوسیوس به مرز ۴۰۰ میلیون نفر رسید. هنگامى که خاقان چین ((دوک چنگ )) درسال ۲۲۱ ق .م به قدرت رسید و تصمیم به تغییر یا اصلاح خط چینى گرفت ، بهپیشنهاد وزیر اعظم لى سو، قرار شد آثار مکتوب گذشته سوزانده شود.
این کارتوسط ماءموران دولتى انجام شد. کلیه آثار مذهبى فلسفى باستانى چین طعمه حریقشد، از جمله آثار کنفوسیوس . مخصوصا دو کتاب معروف او از کتب ششگانه باستانىیعنى کتاب : ((شیه جینگ )) شعر و کتاب ((شوجینگ )) تاریخ بکلى از بین رفت .جستجو براى یافتن آثار کنفوسیوس در نزد پیروان او با شکنجه آغاز شد و ۴۶۰ نفر ازدانشمندان پیرو مکتب اخلاقى کنفوسیوس زنده به گور شدند. پس از مرگ خاقان چین ،دوباره برخى از آثار گذشته چین پدیدار شد، از جمله کتب کنفوسیوس رواجى بسزایافت . این حوادث و تحولات منجر به الوهیت کنفوسیوس گردید و براى او معجزات وکراماتى قائل شدند. براى او معبدى بزرگ و پرآوازه ساختند، و هدایا و نذورىفراوان روانه آن معبد کردند تا جیب گشاده و دهان باز روحانیون دولتى پر شود.
تحلیل فلسفه کنفوسیوس ؛
((الف : کنفوسیوس بر خلاف تائوتیسم که روح را به آخرت و بیرون از زندگى مادى به ارواح و به فردیت و رهبانیت مى خواند، به جامعه و زندگى اجتماعى و این جهانى دعوت مى کند و ضد عرفان گرائى و رهبانیت است … ب : سنت پرستى و محافظه کارى اجتماعى را که به نفع طبقه حاکم و زیان توده انجامید، تحکیم بخشید. از آثار قدرت و رواج فکر کنفوسیوس این است که در حدود دو هزار و چهار صد پانصد سال چین حالت عجیبى را مى گذارند که خاص چین است . در تمام این دوره ، جامعه چینى نه یک جامعه وحشى و عقب مانده است و نه جامعه اى رشد یافته و متکامل است .
نه نهضتى مترقى بوجود آورد و نه سقوطى با توحش ، بلکه در حالتى بینابین (نه بد و نه خوب ) و متوسط مى ماند. در این دوره ، چین صاحب تمدن و هنرى پیش رفته اما راکد، یکنواخت ، بدون حرکت و انقلاب است . این همه ، به خاطر مبناى سنت گرائى و محافظه کارى است که کنفوسیوس تحکیم بخشید…))
پنج اصل کنفوسیوس : ۱ اطاعت فرزند از پدرش ، ۲ اطاعت برادر کوچک از برادر بزرگ ، ۳ اطاعت زن از شوهر، ۴ اطاعت زیر دست از زبر دست ، ۵ اطاعت رعیت از حاکم ، که ((پنج اصل لى )) نام دارد، مبنا و اساس فضیلت فرد و جامعه است . و این دعوت ، عین گذشته گرائى است . یعنى بازگشت به گذشته باستانى و اساطیرى چین که خاقان هاى عادلى روى کار بوده اند و عدل و داد بر همه جا حاکم بوده است . ((پس باید به نیاکان و اجداد احترام گذاشت و سنتها را پرستید.))
((جان ناس )) کنفوسیوس را یک ((معلم اخلاق )) مى داند و بس ، که خلاصه و اساس عقیده دینى او در این بود که ((چون آدمى به درستى قواعد اخلاقى را به عمل آرد، بر حسب مشیت آسمان را رفتار کرده است .))
فیلسین شاله معتقد است که ((دین کنفوسیوس تمدن باستانى چین را تقلید کرده و نمایش مى دهد)).و در چنین نمایشى شگرف ، رگه هاى قوى ناسیونالیزم به چشم مى خورد که امپراطورى کهن چین را از حوادث روزگار مصون داشته است . دیوار چین و یورش ناموفق اقوام بیگانه ، شاهد آشکارى است .