سلسله نوزدهم مصر و فروپاشی امپراطوری جدید

هورم هب سردار قبطی با سرکوب بیرحمانۀ شورش های مردم مصر و بازگرداندن آرامش به کشور، به وسیلۀ روحانیان آمون به سلطنت رسیدو نخستین فرعون سلسله نوزدهم شناخته شد. نه تنها هورم هب، بلکه فراعنۀ خلف وی نیز توجه ویژه ای به کسب متصرفات جدید و بازگرداندن سرزمین های از دست رفته به قلمرو امپراطوری مصر داشته اند. فراعنۀ سلسلۀ نوزدهم توجه خود را به ویژه به استقرار سلطۀ مصر بر سوریه، فلسطین و جنوب سرزمین نوبی معطوف داشتند. به یاد آوریم که در زمان سلطنت آخناتون (آمنوفیس چهارم) در جنوب نوبی شورش های استقلال طلبانه گسترده ای به وقوع پیوسته بود. ستی اول (ختی یکم)[۱] و رامسس دوم[۲] در فلسطین و سوریه به نبرد های گسترده ای دست زدند، یک بار دیگر فراعنۀ مصر در سپاه خود متکی به سربازان مصری نبودند و از سربازان مزدور لیبیایی، حبشی و …استفاده می کردند و مزد آنان را از محل ذخایر غله، طلا، نقره و دیگر غنائم موجود در خزانۀ فرعون پرداخت می کرده اند. این امر ناشی از آن بود که به کار گرفتن سربازان قبطی در ارتش مصر برای فراعنۀ مصر دشوار شده بود، زیرا جوانان قبطی که در تاریخ مصر به عنوان وطن پرستان و زحمت کشان از آنان یاد شده است با حکومت فراعنه و روحانیان سخت مخالف بودند. در منابع تاریخ مصر دیدگاه این جوانان ضد فرعون و کاهنان این گونه بیان شده است که فرعون و کاهنان دست در دست هم علیه منافع مردم و فرهنگ و سنن مصریان به هر گونه اقدامات خیانت کارانه دست می زنند.

ستی اول (ختی یکم) با لشکر کشی خود به فنیقیه توانست نبور صور را که در زمان آمنوفیس چهارم (آخناتون) از مصر جدا شده بود، دوباره به زیر فرمان خود درآورد و بدین وسیله ارتباط دریایی مصر را به سوریه برقرار نماید، تا بتواند شمال فلسطین و سرتاسر لبنان را به تصرف خود درآورد. ستی پس از این پیروزی در آن سرزمین ها قلعه های مستحکمی ساخت و پایگاه های نظامی متعددی را برای استقرار سپاهیان خود جهت پیشروی به سوی شمال ایجاد کرد. ستی پیش از آنکه این بخش از برنامۀ جنگی خود را به اجرا درآورد، از دنیا رفت و جانشین وی دقیقا طرحی را که به وسیلۀ او تهیه شده بود،به اجرا گذاشت. رامسس دوم که از ۱۳۱۷ تا ۱۲۵۱ پیش از میلاد مسیح فرعون مصر بود موفق شد تا به خواست سلف خود ستی یکم جامۀ عمل بپوشاند. در این هنگام رامسس دوم در برابر وظیفۀ سنگینی قرار گرفت. نا آرامی های داخلی که به وسیلۀ توطئۀ گران سازمان دهی شده بود، توجه فرعون را نسبت به برنامۀ فتوحات جنگی اش منحرف کرد و از این فرصت هیتی ها بهره گرفته و سوریه را به تصرف خود درآورند. هیتی ها از دشمنان جنگجو و نیرومند فراعنۀ مصر به شمار آمده اند. رامسس دوم راهی جز جنگیدن با هیتی ها را نداشت، ولی در نخستین نبرد از آنان شکست خورد و موقتاً جنگ او با مردمان هیتی به پایان خود رسید. فرجام این جنگ به گونه ای بود که سپاهیان فرعون در کادش از جنگجویان هیتی به سختی شکست خوردند و رامسس نیز توان مقابله با آنان را با نیروی باقی ماندۀ مصری نداشت و تنها توانست  فرار اختیار کند. فرار فرعون از جبهۀ جنگ با هیتی ها را به سال ۱۳۱۲ پیش از میلاد نوشته اند. پیش از آغاز جنگ فرعون با جنگجویان هیتی به او توصیه شده بود که برنامۀ جنگی اش را به تأخیر اندازد، ولی فرعون توصیۀ رایزنان خود را نپذیرفت . زیرا او نگران پیشروی هیتی ها در سرزمین های مجاور سوریه بود.

فرعون پس از فرار و بازگشت به مصر به گردآوری نیرو پرداخت و با اطمینان خاطر و تجهیزات کامل به پیکار دوم اقدام نمود. رامسس نبرد دوم را با موفقیت به پایان رسانید، در این هنگام فرعون توانست به سرزمین های بخش علیای اورونت[۳] دست یابد و در آنجا مستقر شد.

همزمان با این پیروزی فرعون و شکست هیتی ها، اختلافات داخلی در میان هیتی ها بر سر تصاحب  تاج و تخت بروز کرده واین موضوع به مبارزه ای دامنه دار و سرانجام تغییر شاه هیتی منجر شد. هیتی ها ناچار شدند علی رغم میل باطنی شان از مصریان درخواست صلح کنند. هاتوزیل[۴] پادشاه هیتی بر آن شد تا با رامسس دوم  پیمان آشتی منعقد کند. این پیمان در سال ۱۲۹۶ پیش از میلاد مسیح میان پادشاه هیتی ها و فرعون مصر بسته شد. به موجب این پیمان صلح طرفین تعهد کردند که با یکدیگر در صلح و آشتی به سر برند و هرگاه یکی از طرفین مورد حملۀ دشمنی قرار گیرد، دیگری از او حمایت کرده و به کمک او بشتابد. این پیمان با ازدواج رامسس دوم با یک پرنسس هیتی استحکام بیشتری یافت. از سویی این پیمان صلح و این پیروزی بُعدی زیان بار نیز داشت و مانع شد که مصر قدرت خود را بر سوریه مستقر سازد. طغیان اسیران سوری و فلسطینی که در مصر نگهداری می شدند در زمان جانشینان رامسس دوم آغاز گردید و پیوسته گسترش یافت و توقف پذیر نبود.

در همبن زمان امواج جدیدی از مهاجران مردم عربستان و جزایر و دریای اژه موسوم به ملل دریایی به سوی فلسطین و سوریه روانه شدند و در اواسط سدۀ دوازدهم پیش از میلاد مسیح این دو ناحیه از مصر منتزع شد «رامسس دوم» یکی از نیرومندترین و مدبرترین فراعنه سلسلۀ نوزدهم قلمداد شده است. پس از مرگ وی در سال ۱۲۵۱ پیش از میلاد مسیح، قدرت فرعون نیز حتی در خود مصر به ضعف گرایید و تنها «مرنپ تا»[۵] (مرنپ تاه) جانشین بلافصل رامسس توانست این قدرت را موقتاً همچنان حفظ کند. مرنپ تا افزون بر این توانست مرزهای مصر را مستحکم و نفوذ ناپذیر نگهداشته و تهاجمات ملل دریایی را پیروزمندانه دفع کند و تاج و تخت خود را از هر آسیبی  مصون نگهدارد. پس از مرگ مرنپ تا مصر دستخوش هرج و مرج و آشوب گردید. شورش ها به اندازه ای گسترده و شورشیان آنچنان لجام گسیخته گزارش شده اند که -«هر که هر چه می خواست می کرد»- ارباب ها در نوم ها دارای اختیارات و قدرت بلامنازع و مطلق شدند. یک سوری به نام «یارسو»[۶] با استفاده از این موقعیت آشفته توانست قدرت را به دست گیرد. گزارش های تاریخی طول زمان این هرج و مرج و آشوب را حداقل پنج سال نوشته اند. برخی از محققان براین باورند که هرج ومرج و آشوب حاکم بر مصر بیشتر یک جنگ داخلی تمام عیار و همه جانبه بوده است.

سرانجام شخصی به نام «ست ناخت»[۷] توانست به این وضع پایان دهد و بر تخت سلطنت بنشیند. کرونیست ها او را از سلالۀ فراعنه سلسله نوزدهم و اصالتاً مصری دانسته اند. ست ناخت سلسلۀ بیستم را در مصر بنیان نهاد. فراعنۀ این سلسله خود را متعهد و وفادار به آمون و معابد او اعلام کردند و آیین های پرستش آمون را با آب و تاب و شکوه فراوان برگزارمی کردند. در سلسلۀ بیستم هر فرعونی با مشکلات داخلی و مسائل برون مرزی مواجه می شد و پیوسته باید فراعنۀ این سلسله در تدارک جنگ باشند، لذا سپاهیان مصر باید از هر زمان دیگر نیرومندتر باشند.  مصر از این زمان همزمان در آسیا و آفریقا با شورش ها و درگیری با دشمنان روبرو بود و همۀ فراعنۀ این سلسله توان و تدابیر لازم را برای مقابله با این مشکلات نداشته اند.

بیشتر این ناآرامی ها از جانب  تجزیه طلبانی  بود که درقالب گروه های منسجم و سازمان یافته در مستملکات آسیایی مصر وحتی در مرزهای مصر به مبارزه با فرعون برخاسته بودند، فراعنۀ سلسلۀ بیستم بیهوده می کوشیدند تا با این نهضت های تجزیه طلبان مقابله کنند. دستگاه حکومتی فرعون تنها از نظر قدرت سیاسی در موقعیت نابسامان و ناتوان نبود، بلکه خزانۀ دولت نیز در آستانۀ تهی شدن بود و کشاورزان دیگر توان کمک به اقتصاد فرعون جهت تقویت بنیۀ نظامی او را نداشتند.  کارگران و بردگان علاقه به کارکردن نداشته و در برابر کارفرمایان و اربابان خود تمرد می کردند، زیرا به آنان دستمزدی پرداخت نمی شد. این امتناع از کار دوباره در کارهای ساختمانی معابد تب نیز تکرار و استمرا یافت.کشاورزان و دامپروران و  نیروهای مولد که از قحطی و سختی شرایط کار و زندگی به جان آنده بودند، در روستاها وکارگاه سر به شورش برداشتند. شگفتی در این است که با این که فرعون توسط روحانیان آمون حمایت و تقویت می شد، قدرت وی همواره در حال تضعیف شدن بود و در مقابل نفوذ روحانی اعظم آمون پیوسته در حال افزایش بود. روحانیان آمون نه تنها از نظر نفوذ مذهبی پیوسته به اهداف خود نزدیک تر می شدند، بلکه از نظر مالی نیز در ردیف ثروتمندان بزرگ کشور قرار داشته اند.

در اواسط سلطنت سلسلۀ بیستم امپراطوری مصر جدید، روحانیان آمون دارای هشتاد هزار برده بوده اند و روحانی اعظم آمون خود دارای ارتش ویژه، کارمندان و کارپردازان بی شمار بوده است، این می رساند که معابد از چه میزان زمین و مراکز تولیدی و روحانی اعظم از چه نفوذ و اقتداری برخوردار بوده است. مقام روحانی اعظم به  صورت موروثی درآمد، چیزی که هرگز در تاریخ مصر پیش از سلسلۀ بیستم سابقه نداشته است. این مقام از این پس و برای همیشه از پدر به پسر می رسید، حال آنکه پیشتر مجمع کاهنان معابد کاهن اعظم [۸] (روحانی عظیم الشأن)[۹] را براساس سوابق و صلاحیت انتخاب می کرد. این روحانی اعظم منتخب بی درنگ به زیر فرمان پادشاه درمی آمد و متابعت خود را از فرعون طی مراسمی رسماً اعلام می نمود. هم اکنون این روحانی خود را منصوب از سوی آمون و مستقل از فرعون مصر می دانست. زمانی فرا رسید که قدرت کاهنان بی رابطه با قدرت سیاسی بود و هیچ کاهنی از مقامات حکومتی فرعون، فرمانبرداری نمی کرد. به این ترتیب هر اندازه قدرت فرعون تضعیف می شد، نیرو و نفوذ اشراف محلی، روحانیان، کارمندان عالیمرتبه و بازرگانان افزایش می یافت. املاک شخصی از طریق خرید زمین های کشاورزان ورشکسته و بدهکار و یا تصرف املاک اراضی تهیدستان که مقروض و ناتوان شده بودند، وسعت می یافت. این امر سبب از هم پاشیدن شیرازۀ امور اقتصادی و تولید گردید و کشاورزان تهی دست حق مالکیت بر زمین های خود را از دست می دادند.

از این زمان آنگونه که در سده های گذشتۀ تاریخ مصر معمول بوده، شورش کشاورزان آغاز و به سرعت به سراسر مصر گسترش یافت. از آنجائی که کارگران و بردگان و دیگر نیروهای مولد همان سرنوشت تلخ و شرایط زندگی اسف بار کشاورزان را داشته اند، آنان نیروی در این شورش ها به کشاورزان پیوستند، گسترش روزافزون دامنۀ این شورش ها، هرگونه امید و شانسی را ازحکومت فراعنه سلب کرد و سرنوشت سلسله بیستم همانند سلسله های پیشین به سوی سقوط و فروپاشی رقم خورد.

 


[۱] . Sethi I. (Khethi  I)

[۲] . Ramses II  ( حضرت موسی کلیم الله در زمان این فرعون ظهور کرده است.)

[۳]. Orontes

[۴] . Hattousil

[۵] . Mernep Tah

[۶] . Iasou

[۷] . Setnakht

[۸] . Grosspriester

[۹] . Ehrwurdiger Priester

منابع نگاره :

  1. عنوان کتاب : تاریخ مصر باستان
  2. نویسنده : اردشیر خدادادیان
  3. مشخصات نشر :تهران، سخن، ۱۳۸۸
  4. مشخصات نشر الکترونیکی : مصر باستان، تاریخ ما 1389

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
1 نظر
  1. سارا امیدوار می گوید

    ما از تبار کوروش و فرزند جمشیدیم

    پیروز بی برده ، بت نپرستیدیم

ارسال یک پاسخ