تاریخ فرانکها : ۲۴۰-۵۱۱
با مرگ سیدونیوس، شام تیره بربریت گل را فرا گرفت. ما نباید درباره تیرگی آن شب راه اغراق بپوییم. مردم هنوز مهارتهای اقتصادیشان را داشتند، کالا مبادله میکردند، مسکوک ضرب میکردند، شعر میساختند، و به کارهای هنری میپرداختند؛ در دوران فرمانروایی ائوریک (۴۶۶-۴۸۴) و آلاریک دوم (۴۸۴-۵۰۷) قلمرو ویزیگوتها در جنوب باختری گل چندان منظم، متمدن، و مترقی بود که حتی تحسین خود سیدونیوس را نیز جلب کند. در ۵۰۶، آلاریک خلاصهای از قوانین سرزمین خود را انتشار داد؛ این خلاصه قانون نامه نسبتاً
بیش از آن ما مردم متمدن نبود، و از حیث وسعت و نهب هرگز به گرد این نمیرسید. چنانکه از قوانینشان برمیآید، به کشاورزی و صنایع دستی اشتغال داشتند و شمال خاوری گل را به ناحیهای مرفه و آرام تبدیل کرده بودند.
قانون سالیک در اوایل قرن ششم، شاید در دوران همان نسلی که تحول کامل قانون رومی را به دست یوستینیانوس دیده بود، وضع شد. گویند که «چهار سردار ارجمند» آن را نوشتند و سه مجمع متوالی از مردم آن را بررسی و تصویب کردند. محاکمه معمولا به وسیله اوردالی یا «ادای سوگند از طرف شهود» همراه بود. چنانچه یک عده کافی از شاهدان ذی صلاحیت به حسن اخلاق متهم شهادت میدادند، وی از هر اتهام غیر محرز مبرا میشد. شماره شارمندان مورد لزوم بر حسب شدت جرم فرق میکرد: هفتاد و دو شاهد میتوانستند فردی متهم به قتل را از بند آزاد کنند، اما اگر عفت ملکه فرانسه مشکوک واقع میشد، سیصد تن از اصیلزادگان میبایست هویت پدر فرزند او را تصدیق کنند. اگر موضوع اتهام باز هم مشکوک بود، مراسم اوردالی اجرا میشد: متهم را یا دست و پا بسته به رودی میانداختند تا اگر بیگناه است فرو رود و اگر گنهکار است بر روی آب بماند (زیرا آب، که با مراسم مذهبی از ارواح شریر عاری شده بود، بزهکار را نمیپذیرفت)، یا وادارش میکردند پابرهنه از میان آتش یا از روی میلههای آهنین گداخته بگذرد، یا میلهای از آهن گداخته را به مدت معینی در دست نگاه دارد، یا بازوی برهنهخود را در ظرفی از آب جوشان فرو برد و چیزی را از ته آن در بیاورد؛ یا فرد مورد اتهام و اتهام زننده بازوهای خود را به شکل صلیب دراز میکردند تا یکی از آنها بازوی خسته خود را فرود آورد و بدین ترتیب بزه خویش را اعلام کند؛ یا متهم ممکن بود نان مقدس عشای ربانی را بخورد،که در آن صورت اگر مجرم بود، سزای خود را به طور حتم از جانب خدا میدید؛ یا وقتی که مدارک و شواهد قانونی از رفع شک قاصر میماند، رزم تن به تن بین دو مرد آزاد فرجام محاکمه را تعیین میکرد. برخی از این مراسم اوردالی دارای سابقه تاریخی کهن بودند: اوستا نشان میدهد که اوردالی به وسیله آب جوشان در میان ایرانیان قدیم معمول بوده است؛ قوانین مانو (پیش از ۱۰۰ قم) از اجرای اوردالی هندیان به وسیله به آب انداختن متهم یاد میکند؛ و اوردالی به وسیله آتش یا آهن گداخته در آنتیگونه سوفوکلس آمده است. سامیها اوردالی را به منزله عملی کفرآمیز طرد کردند، رومیان، به این عنوان که خرافی است، به آن بیاعتنا ماندند؛ ژرمنها آن را تمام و کمال به کار بردند؛ کلیسای مسیحی آن را با کراهت قبول کرد و با مراسم مذهبی و سوگند مؤکد همراه ساخت.
داوری به وسیله رزم نیز قدمتی به همان اندازه اوردالی دارد. ساکسو گراماتیکوس میگوید که این شیوه داوری در قرن اول قم در دانمارک اجباری بود؛ قوانین آنگلها، ساکسونها، فرانکها، مردم بورگونی، و لومباردها مؤید استعمال عام این داوری در میان آن
اقوام است. چون یک مسیحی رومی به گوندوباد، شاه بورگونی، شکایت کرد که این گونه داوری برای تعیین مهارت مناسب است نه اثبات جرم، آن شاه پاسخ داد: «آیا راست نیست که سرنوشت جنگها و رزمها به حکم خدا معلوم میشود، و مشیت او فتح را نصیب آن کس میکند که به خاطر حق میجنگد؟» گرویدن بربرها به مسیحیت فقط نام خدایی را که داوریش خواسته میشد عوض کرد. ما نمیتوانیم این عادات را قضاوت کنیم یا بفهمیم، مگر اینکه خود را جای مردانی بگذاریم که مداخله علی خدا را در هر واقعهای مسلم میدانستند و حتم داشتند که او هیچ حکم ناعادلانهای را نادیده نمیگیرد. با چنین آزمایش موحشی، متهم کنندگانی که از درستی ادعای خود یا کفایت دلایل و امارات مطمئن نبودند، پیش از زحمت دادن به دادگاهها، بر شکایات خویش قدری تأمل میکردند.
تقریباً هر بزهی کفارهای داشت: شخص متهم یا محکوم میتوانست معمولا با پرداخت مبلغی که به آن ورگیلد یا خونبها میگفتند، خود را از مجازات برهاند ـ ثلث این پول به دولت، و دو سوم آن به مجنی علیه یا خانواده او داده میشد. مبلغ آن با مقام اجتماعی مجنی علیه فرق میکرد، و یک مجرم مقتصد میبایست نکات بسیاری را در نظر گیرد. اگر مردی بر خلاف نزاکت دست به دست زنی میمالید، میبایست پانزده دناریوس (۲,۲۵ دلار)جریمه پردازد؛ اگر به این ترتیب بازوی او را لمس میکرد، میبایست سی و پنج دناریوس (۵,۲۵ دلار) بدهد؛ و اگر دست به سینه او میمالید، چهل و پنج دناریوس (۶,۷۵ دلار) جریمه میشد. این مبالغ در مقایسه با جریمههای دیگر قابل تحمل بود: ۲۵۰۰ دناریوس (۳۷۵ دلار) برای زدن یک فرد فرانکی و ربودن مال او توسط یک تن رومی، ۱۴۰۰ دناریوس برای زدن یک فرد رومی و ربودن مال او توسط یک تن فرانکی، ۸۰۰۰ دناریوس برای کشتن یک فرد فرانکی، ۴۰۰۰ دناریوس برای کشتن یک فرد رومی؛ آری، یک شارمند رومی تا این حد در نظر فاتحان خود پست شده بود. اگر، به طوری که کراراً اتفاق میافتاد، بهای رضایتخبش از طرف مجنی علیه یا خویشانش دریافت نمیشد، ممکن بود کار به انتقام شخصی بکشد؛ بدین گونه، خونخواهی ممکن بود در چندین نسل دوام یابد. ورگیلد و رزم قضایی بهترین وسیلهای بود که ژرمنهای بدوی میتوانستند، برای کشاندن مردم از میدان انتقام به حیطه قانون، مورد استفاده قرار دهند.
مشهورترین ماده قانون سالیک این بود: «هیچ قسمت از اراضی سالیک به ارث به زن تعلق نمیگیرد؛» بر این اساس بود که در قرن چهاردهم فرانسه ادعای ادوارد سوم، شاه
انگلستان، را بر تاج و تخت فرانسه به واسطه مادرش، ایزابل دو فرانس، رد کرد؛ و بر اثر همین موضوع بود که «جنگ صد ساله» شروع شد. این ماده قانون فقط ناظر بر املاک و مستغلات بود، که تصور میشد حفاظت از آن تنها با نیروی نظامی مردان میسر است. به طور کلی، در قانون سالیک، منافع زنان رعایت شده بود؛ اما خونبهای آنان را دو برابر میخواست، زیرا زنان مقتوله را مادران احتمالی بسیاری از مردان به شمار میآورد. ولی (مانند قانون رومی) زن را تحت حراست دایمی، پدر، شوهر، یا پسر میدانست؛ مجازات زن زناکار مرگ بود، اما شوی زناکار مجازاتی نداشت، و طلاق بسته به هوس مرد بود. پادشاهان فرانک ـ نه به موجب قانون، بلکه بنا به عرف ـ میتوانستند چند همسر اختیار کنند.
نخستین پادشاه فرانک که به نام شناخته شده است کلودیو بود که در سال ۴۳۱ به کولونی حمله کرد؛ آیتیوس مغلوبش ساخت، اما کلودیو موفق شد که گل را رو به مغرب تا ساحل رود «سوم» تسخیر کند و تورنه را پایتخت خود سازد. جانشین او، که محتملا جنبه افسانهای دارد، مرووه («پسر دریا»،؟) بود که نام خود را به سلسله مروونژیان داد که تا ۷۵۱ بر فرانکها فرمانروایی میکردند. پسر مرووه، که شیلدریک نام داشت، باسینا، زن شاه تورینگن، را از راه به در برد. باسینا ملکه او شد و گفت که هیچ مردی را عاقلتر، قویتر، و زیباتر از وی نیافته است. فرزندی که از اتحاد آن دو به وجود آمد کلوویس نام داشت که کشور فرانسه را بنیاد گذاشت و نام خود را به هجده تن از شاهان فرانسه داد.
کلوویس به سال ۴۸۱، در پانزده سالگی، وارث تاج و تخت مروونژیان شد. سرزمین او فقط گوشهای از گل بود، سایر قبایل فرانک بر راینلاند فرمانروایی میکردند، و قلمروهای ویزیگوتها و سرزمین بورگونی در جنوب گل با سقوط رم کاملا مستقل شده بودند. گل شمال شرقی، که هنوز اسماً زیر فرمان رم بود، بلادفاع بود. کلوویس به آن تجاوز کرد، شهرها را تسخیر و بزرگان آنها را اسیر کرد، فدیههایی که برای نجات اسیران به او داده میشد پذیرفت، اموالی را که غارت کرده بود فروخت و با پول آنها سرباز استخدام کرد، آذوقه و اسلحه خرید و به سوی سواسون پیش رفت و ارتش «روم» را شکست داد (۴۸۶). آنگاه ظرف ده سال دامنه فتوحات خود را بسط داد و آن را به برتانی و لوار رساند. وی، با واگذاشتن مالکیت زمینها به گلها و محترم داشتن ایمان و ثروت روحانیت مسیحی اصیل آیین، از طرفداری و پشتیبانی جمعیت گل و روحانیان برخوردار گشت. در ۴۹۳، دختری مسیحی به نام کلوتیلد را به زنی گرفت؛ این زن بزودی او را از شرک به مسیحیت «نیقیهای» گرواند. رمی، اسقف و قدیس، او را در رنس، در حضور گروهی از بزرگان و روحانیان عالیمقامی که بدقت از سراسر گل انتخاب شده بودند، تعمید داد؛ سه هزار سرباز کلوویس را تا حوض تعمید بدرقه
کردند. کلوویس، که شاید آرزوی رسیدن به مدیترانه را داشت، فکر کرده بود که فرانسه آن قدر ارزش دارد که شخص به خاطر آن مسیحی شود. مردم اصیل آیین در گل ویزیگوتی و بورگونیی اینک بر فرمانروایان خود، که پیرو آریانیسم بودند، با خشم مینگریستند و آشکارا یا پنهانی متحد شاه جوان فرانک شده بودند.
آلاریک دوم موج خطری را که به سویش روان شده بود احساس کرد و کوشید تا این موج را با سخنان زیبا باز گرداند. کلوویس را به گفتگو دعوت کرد؛ هر دو در آمبواز با یکدیگر ملاقات کردند و سوگند خوردند که دوستی پایداری را پیشه کنند. اما آلاریک در بازگشت به تولوز چند تن از اسقفان اصیل آیین آن شهر را به اتهام توطئه چینی و همدستی با فرانکها دستگیر کرد. کلوویس شورای نظامی خود را فرا خواند و گفت: «سلطه پیروان آریانیسم بر قسمتی از گل بر من گران است. بیایید با یاری خداوند بر آنان پیروز شویم.» آلاریک با مردمی که میان خود نفاق داشتند، تا آنجا که میتوانست، در برابر حریف پایداری کرد، اما در وویه واقع در نزدیکی پوایته شکست خورد (۵۰۷) و به دست کلوویس کشته شد. قدیس گرگوریوس توری گوید: «کلوویس پس از به سر آوردن زمستان در بوردو و خارج کردن خزاین آلاریک از تولوز، عازم محاصره آنگولم شد. خداوند چنان عنایتی به وی مبذول داشت که تمام باروهای شهر خود به خود در برابرش فرو ریخت.» در این جملهها،از همان اوان، خصوصیات نوشتههای وقایعنگار قرون وسطایی نمودار میگردد. سیژبر، شاه پیر فرانکهای ریپوئر، مدتی دراز متحد کلوویس بود. حال کلوویس مزایای مرگ سیژبر را به پسر او خاطر نشان ساخت. آن پسر پدر خود را کشت؛ کلوویس همراه با پیامهای دوستانه مأمورانی برای کشتن آن پدر کش گسیل داشت؛ چون این کار انجام گرفت، کلوویس روانه کلونی شد و سرکردگان ریپوئر را تحریض کرد تا وی را به شاهی خود برگزینند. گرگوریوس میگوید: «هر روز خداوند دشمنان او را به دست وی از پا میافکند … زیرا او با دلی درست در راه خدا گام بر میداشت و کارهایی میکرد که در نظر یزدان پسندیده بود.»
پیروان آریانیسم، که شکست خورده بودند، بسهولت به کیش اصیل آیینان گرویدند و کشیشانشان، به شرط حذف یک حرف، رخصت یافتند که مقام روحانی خود را حفظ کنند. کلوویس، که حال با انبوهی از اسیران و بردگان و غنایم و برکات به ثروت رسیده بود، پایتخت خود را به پاریس منتقل کرد. چهار سال بعد، در چهل و پنجسالگی، در آن شهر در گذشت. ملکه کلوتیلد، که در تبدیل گل به فرانسه یاری کرده بود، «پس از مرگ شوهرش به تور آمد و بقیه عمر را در آنجا ماندگار شد و، با عفاف و محبت بسیار، به خدمت در کلیسای قدیس مارتن پرداخت.»