نگاهی به یورش بربرها به امپراتوری رم و اروپای قرونوسطی
بعد از مرگ تئودوز و تقسیم امپراطوری رم بین دو فرزندش(۳۹۵م)، عملاً امپراتوری تجزیه شد. آلاریک فرمانده شاخههای گت های غربی دو سال پس از تجزیه امپراتوری تراس مقدونیه و پلوپونز را که از مناطق مهم امپراتوری بود تصرف کرد و بهعنوان پادشاه گت های غربی به تخت نشست. آلاریک که قبلاً موفق شده بود ونسی را در ایتالیا موردتهاجم قرار دهد، اینک با استفاده از غیبتهای فرمانده رمی آن استیلی کن از این شهر ، سواحل ثروتمند سی زالین را نیز غارت کرد(۴۰۳م). غیر از آلاریک که مناطق متفرقه خود را با امضا قرارداد صلحی با امپراطور تثبیت و تصاحب کرد، امپراتور با دشمن جدید و خطرناکتری به نام راداگیز از فرماندههای معروف ژرمن نیز روبهرو شد. این فرمانده صاحب سپاه منظم وکارآزموده ای بود که توانست شهر مهم فلورانس را در شمال ایتالیا تصرف کند. در پیشرویهای بعدی راداگیز کشته شد و جانشینانش از موقعیتهای تصرفشده عقبنشینی کردند و تن به امضای قرارداد صلحی با امپراتوری دادند(۴۰۶ م). از اواخر سال ۴۰۶ و اندل ها و آلن ها باوجود تلاش فرانکها که سعی در متوقف کردن آنان داشتند ، موفق شدند از روی رود رن عبور کنند و منطقه بورگوندی و بعضی از شهرهای بلژیک را اشغال نمایند. البته لژیونهای رمی که طی ۳۰۰ سال که مرزهای امپراتوری مورد تجاوز بربرها قرار میگرفت مقاومت کردند و از سقوط امپراتوری جلوگیری به عمل آوردند.
در این موقع و اند ال ها از سلسله جبال پیرنه گذاشتند و وارد اسپانیا شدند و دست به قتل و غارت رومیها زدند. امپراتوری هونوریوس فرزند تئودوز که مناطق غربی را به ارث برده بود استیلی کن فرمانده ایتالیا و اسپانیا را که در مقابل بربرها (ژرمنها) کوتاهی و بیکفایتی نشان داده بودند، اعدام کرد. مردم در مخالفت با این اقدام ، علیه امپراتور دست به شورش زدند. امپراتور فرمان سرکوب شورشیان و قتل زنان و فرزندان ژرمنهای مقیم ایتالیا را صادر کرد.
آلاریک که از این اقدام امپراتور به خشم آمده بود ، قرارداد صلحی را که با او امضا کرده بود یکطرفه لغو کرد. آلاریک در این قرارداد در مقابل دریافت باج سنگین و هدایایی از مردم و امپراتور ، قول داده بود به اهالی رم حمله نکند. آلاریک با تمام قوای خشمگین خود به رم حمله کرد. دروازههای شهر توسط بردگان ناراضی بهطرف سپاه آلاریک گشوده شد بهاینترتیب ثروتمندترین و زیباترین شهر جهان به دست فرمانده ویزگوت ها افتاد( ۴۰۸م). تا دو سال بعد تمام مقاومتهای رمیها را در هم شکست و کاملاً بر رم مسلط شد (۴۱۰). در همین سال او خود را برای حمله به شمال آفریقا مهیا میکرد که درنتیجه بیماری مشکوکی درگذشت(۴۱۰).
در سال ۴۱۳ بوروگوندها یکی از شاخههای بزرگ ژرمن، امپراتوری هونوریوس را دستگیر و نخستین نظام سلطنتی ژرمنها را در منطقه پادوآ به مرکزیت شهر لیون تأسیس کردند. شهری که تقریباً یک قرن بعد در پی تشکیل اولین سلسله سلطنتی در فرانسه توسط کلوویس سر فرمانده فرانک ها(۵۱۱ـ۴۸۱) و فرزندانش تخریب شد.
وندال ها پس از استقرار در اسپانیا به شمال آفریقا لشکر کشیدند و کارتاژ را تصرف کردند. گت ها در بخشهایی از جنوب فرانسه مسلط شدند و شهر تولوز را به پایتختی خود برگزیدند این پادشاهی را کلوویس منحل و ضمیمه پادشاهی بزرگ خود کرد۰. در سال ۴۵۵ رم یکبار دیگر به دست ژنزریک فرمانده و اندال ها که از آفریقا و از راه دریا آمده بود فتح و بیرحمانه غارت شد. خانوادههای سلطنتی مدتها قبل رم را ترک کرده بودند. رومولوس اوگوستول آخرین امپراتور نوجوان رم در یک ویلایی مخروبه و متروکه زندانی شد.
پس از ژنزریک یکی از سرکردگان بربرهای اجیر امپراتوری به نام ادوآکر اعلام کرد:«رم غربی دیگر نیازی به امپراتوری ندارد» ادوآکر نشانههای امپراتوری را به بیزانس فرستاد و خود را پادشاه ایتالیا خواند( ۴۷۶.).
بهاینترتیب بربرهای اجیری که بهفرمان امپراتور برای محافظت دستگاه امپراتوری استخدامشده بودند به دلیل گسترش «جنگ قدرت» میان مدعیان امپراتوری، قدرت را به دست گرفتند. پسازآنکه وقتی ویزیگت ها از مقابله هونها فرار کردند(۳۷۵) و از دانوب گشتند و به مرزهای شرقی امپراتوری نزدیک شدند،. ، توسط امپراتوران پذیرفته شدند و با آنان پیمان همزیستی امضاء شد . حتی تئودوز سرزمینهای جدیدی را در ترکیه و مقدونیه به ویزیگت ها داد تا آنان را آرام کند. ویزیگت ها که بهصورت پناهنده وارد امپراتوری شده بودند با بربرها ناراضی و کولون ها متحد شدند و قدرت بزرگ را در برابر امپراتوری به وجود آوردند. امپراتوران بهقدری گرفتار مرافعات خود بودند که کمتر فرصت پرداختن به قدرت گیری بربرها را داشتند.
بهاینترتیب پس از ۱۲۰۰ سال امپراتوری رم در غرب فروریخت (۴۷۶ )و این تاریخ سرآغاز عصر دیگری به نام« قرونوسطی» شد. اینک امپراتوری که وارث علم و فلسفه یونان– قانون ، بوروکراسی و نظامیگری بود جای خود را به دو فرهنگ و تمدن متفاوت و حتی متضاد یعنی قومیت ژرمنی و دیانت مسیحی داد که هیچکدام ریشه در هویت اروپایی نداشتند. اما به دلیل دشمن مشترک و بیگانه بودن ، ناچار شدند تن به همپوشی و همیاری دهند.
امپراتوری روم در شرق( بیزانس )حدود یک هزار سال پسازاین واقعه به حیات خود ادامه داد. این امپراتوری که خود را وارث فرهنگ و تمدن رمیها دانست همیشه در انتظار فرصتی بود که تا قسمت غربی امپراتوری را از غاصبین (ژرمنها و مسیحیان )پس بگیرد و بار دیگر وحدت امپراتوری را تحقق بخشد اما باوجود کوششهایی که از سوی بیزانس اتفاق افتاد این آرزو هیچگاه عملی نشد. زیرا امپراتوری بیزانس خود گرفتار اقوام بربر و دیگر غیر از ژرمنها شد که غالباً زیستبوم آنان خارج از اروپا بود. ازجمله هونها- آوارها- بلغارها که( احتمالاً شاخهای از هونها هستند. ).-اسلاوها -ایرانیان (ساسانیان )و حتی مسلمانان.
نکته جالب اینکه پس از فروپاشی امپراتوری در سال ۴۷۶ توسط ادوآکر،یکی از بازماندگان امپراتور به نام زنون که هنوز خود را امپراتور میدانست با تئودوریک پادشاه ویزیگت ها وارد مذاکره صلحآمیزی شد که گذاشتند تا بخشی امپراتوری را به مرکزیت رم به او واگذار کنند. درسال ۴۹۳ مقدمات این توافق فراهم آمد و مناطقی از دالماسی و حوزه دانوب و آاپ دوباره از گت ها پس گرفته شد، ولی به نتیجه مثبتی نرسید این در حالی بود که ژوستی نین امپراتوری بزرگ رم شرقی با احیاء رم غربی نیز نظر بازماندگان امپراتوری سابق مخالف بود زیرا او در سالهای میانه قرن ۶تصمیم به بازپسگیری امپراتوری غربی از ژرمنها گرفت، اما فقط موفق شد آفریقا و قسمتهایی از ایتالیا اسپانیا را تصرف کند ولی در بازپسگیری سرزمین گل بروتانی(فرانسه- انگلیس )توفیق پیدا نکرد
هرگاه بحث ژوستی نین پیش میآید، آدمی باید همسر او« تئودورا »هنرپیشه پیشین میافتد که براثر استعداد، قریحه و قدرت در پرتو حسن جمال شایان توجه بود. برخی منابع او را کلئوپاترای دوم مینامند او برای دختران گمراه شده نادرم بنگاههای خیریه تأسیس کرد. ژوستی تین به خاطر احترامی که برای همسرش قائل بود رسماً او را در امر حکومت شریک کرد ژوستی تین کوشش میکرد در پناه حفظ مسیحیت، علم یونانی و هنر و ادبیات رومی را احیاء کند. وی از فلسفه بهعنوان یک کرایش الحادی متنفر بود و بحث در مورد فلسفه یونان را ممنوع کرد.
ژوستی تین در ارتباط با کلیسا خود را وارث شایسته کنستانتین کبیر معروفی میکرد. ژوستی تین بحث درباره مذهب را از هر موضوع دیگری برتر میشمرد و افتخار خود را در آن میدانست که حکیم الهی بزرگی به شمار رود. او در انجمن کشیشها و اسقفها شرکت و سخنرانیهای پر شوری بیان میکرد بنا به گفته معاصرانش او صاحب لطف و جاذبه داوود، شکیبای موسی و مهربانی حواریون بود. ژوستی نین یک رابطه ناگسستنی میان تخت امپراتوری و محراب کلیسایی برقرار کرد و شعار او« یک دولت -یک قانون و یک کلیسا »تحقق یافت. این شعار در چارچوب آئین قیصر- پاپ موجب خودکامگی مطلق او شد.