شهر دلفی در یونان باستان

دلفی پس از آنکه خایرونیا، شهر پلوتارک، را ترک میکنیم، از کوه‌های متعدد خطرناک میگذریم و به فوکیس میرسیم و از آنجا به دامنه کوه پارناسوس و شهر دلفی برمی خوریم. در فاصله هزار قدمی، دشت کریسایا گسترده است که در آن هزاران درخت زیتون با برگهای نقرهگون خود 

میدرخشند. پانصد قدم پایینتر، یکی از دهانه‌های بزرگ خلیج کورنت به نظر میرسد، و کشتیهایی که از راه‌های دور میرسند، با آرامش تمام از آبهای ظاهرا آرام آن میگذرند. در آن سوی این دهانه وسیع، چند رشته کوه وجود دارد که آفتاب غروبگاهی جامهای ارغوانی بر پیکرشان میپوشاند. پس از عبور از پیچی، به چشمه کاستالیا میرسیم که در شکافی میان صخره‌هایی پرشیب واقع شده است. به طوری که در افسانه‌ها آمده است، مردم دلفی، بیخردانه، ازوپ (آیسوپوس) را از بالای همین صخره به زیر افکندند و بدین طریق افسانهای بر افسانه‌های آن چشمه افزودند. همچنین به گواهی تاریخ، فیلوملوس، سردار شهر فوکیس، مردم لوکریس را در ((جنگ مقدس)) دوم از همین صخره‌ها تعقیب کرد و شکست داد. بالاتر از این صخره‌ها، قله‌های دوگانه کوه پارناسوس قرار دارد و موزها، پس از خستگی از اقامت در کوه هلیکون، در این محل سکنا گزیدند. یونانیان برای رسیدن به این قله‌ها صدها کیلومتر از روی صخره‌های دشوار بالا میرفتند. مه انبوه و دریایی که اشعه خورشید بر آن میتابید، به آن نقطه منظرهای زیبا و خوفانگیز میداد. از این رو یونانیان باور داشتند که آنجا خدایی وحشتناک سکونت میکند. اینان زلزله‌های متعددی را که در آن نقطه رخ داده و باعث ترس مهاجمانی چون ایرانیان و مردمان فوکیس و گل شده بود، دفاع خدایان از مقر خویش تلقی میکردند. مومنان از دیرباز به آنجا میرفتند تا از بادهایی که میان دره‌ها میوزد، یا گازهایی که از نهاد زمین برمیخیزد، آواز و اراده خدایان را بشنوند. سنگ بزرگی که کنار مخرج گازهای زمین قرار داشت، به نظر یونانیان مرکز یونان و ناف عالم بود.

نزدیک این سنگ بود که یونانیان در آغاز برای گایا، الاهه زمین، و بعدها برای آپولون معابدی ساختند.

مطابق روایات، در قدیم نگهبان زیارتگاه دلفی افعی وحشتناکی بود که مردان را از آن دور میکرد. بعدا فویبوس افعی را با تیر به قتل رسانید و خود معبود آن پرستشگاه شد پس از آنکه معبد قدیمی آنجا در ۵۴۸ بر اثر حریق از میان رفت، خانواده اشرافی آلکمایونیدای، که از آتن تبعید شده بود، با صرف اموال خویش و اموالی که از سراسر یونان برای همین کار گرد آمد، معبد را از نو بنیاد نهاد. در گرداگرد ساختمان معبد، که نمای آن از مرمر بود، رواقی به سبک دوری ساختند و در داخل آن ستونهایی به سبک ستونهای یونیایی به کار بردند و بارگاهی که یونانیان مانند آن را کمتر دیده بودند برپا کردند. راه مقدسی که 

به این زیارتگاه میانجامید بر گرد کوه پیچیده و در هر گام به وسیله مجسمه‌ها، رواقها، و معبدهایی کوچک زینت یافته بود. این معبدهای کوچک را مردم اولمپیا و دلفی و دلوس به عنوان هدایایی برای خدایان یا مخزنی برای اموال مردم آن سامان به وجود آوردند. صد سال پیش از جنگ ماراتون، مردم کورنت و سیکوئون ساختمانهایی از این نوع در دلفی بنا کردند. نظایر آنها در آتن و تب و کورنه ساخته شد، و مردم کنیدوس و سیفنوس دست به ساختن زیباترین معابد کوچک زدند. در میان هر یک از معبدهای کوچک دلفی، درست رو به روی کوه پارناسوس، تماشاخانهای وجود داشت، و از یاد نباید برد که در یونان، نمایش کاری دینی محسوب میشد. در بالای این اماکن، ورزشگاهی نیز ساخته شده بود که در آن یونانیان محبوبترین عبادت خود، یعنی سلامتی، دلاوری، زیبایی، و جوانی را تمرین میکردند.

ما میتوانیم اکنون منظره این محل را در عید آپولون تصویر کنیم و انبوه جمعیتی را در نظر آوریم که برای شرکت در مراسم عید در حرکتند و در سراسر راه این شهر مقدس، و همچنین کاروانسراها و چادرهایی که برای پذیرایی آنان برپا شدهاند، هیاهو به راه انداختهاند. زایران، با تردید و احتیاط، میان دکانهایی که بازرگانان زبردست متاعهای خویش را عرضه میکنند، میگردند، در اجتماعات دینی شرکت میجویند، و برای تحصیل خشنودی آپولون، به زیارت معبد او میروند و قربانیها و هدایایی تقدیم میدارند. همچنین آهنگهایی میسرایند و دعا میخوانند و با خشوع در تماشاخانه مینشینند و سپس، با گامهایی سنگین، برای تماشای بازیهای یونیایی میروند یا به نظاره کوه و دریا میپردازند. آری روزگاری زندگی بدین گونه میگذشت.

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ