نقش افلاطون در فلسفه غرب ( قسمت سوم )

افلاطون و فلسفه غرب

نظر به مُثُل

نظریه مثل افلاطون کوششی است برای حل و فصل این مشکلات، و راه حلی که ارائه می کند راه حلی بنیادی است. او مدعی است که برای هر اصطلاح کلی ای که در نظر بگیرید، حقایقی راستین و مستقل از ذهن وجود دارد یعنی صورت های مثالی چیزهایی از قبیل عدالت، نیکی، زیبایی، مثلث، آبی، عرب و مانند آن.

مباحثات سقراطی به راستی با هدف دست یافتن به حقیقت صورت می گیرد؛ تعاریف وجود دارد؛ معرفت هست: واژگان را می توان آموخت: داوری بر معیارهایی استوار می شود؛ همه و همه به این دلیل که اموری سرمدی، ثابت، کامل، لایتغیر و قابل فهم، یعنی مثل در کارند. می توانیم امیدوار باشیم که به درک عدالت نائل شویم چرا که عدالت حقیقتا وجود دارد.

گرچه خود عدالت را در این محنت سرانمی یابیم، اما اعمال، مردمان، رویدادها و قوانینی را می بینیم که از برخی جهات به صورت مثالی عدالت شبیه است. با بهره ای از آن برده و یا در آن مشارکت دارد – و مسلما همین صورت مثالی است که تمامی این امور را عادلانه می سازد.

ما هرگز نمی توانیم عدالت راستین را ببینیم مگر تنها رو گرفت هایی سایه وار از آن را، اما می توانیم از طریق دیالکتیک سقراطی، که حالا دیگر هدفی هم برای خودش دست و پا کرده، به برداشتی ذهنی از آن دست پیدا کنیم هیچ چیز و هیچ کس نمی تواند به راستی مدعی داشتن معرفتی در باره این جهان ناکامل باشد اما صور مثالی ازلی معرفت راستین به نیک، زیبا و از این دست را میسر می سازد.

برای داوری نیز معیارهای کاملی وجود دارد: کسی که فی المثل برداشتی از زیبایی فراچنگ می آورد، در مورد بازتاب های سایه وار زیبایی در این جهان نیز بسیار بهتر حکم خواهد کرد.

نظریه مثل مورد انتقادات بسیار شدیدی قرار گرفته است اما این نکته را هم نباید فراموش کرد که این نظریه در مکالمات دوره میانی پدیدار می شود و افلاطون خود در مکالمات دوره پایانی آن را به نقد می کشد. مشهورترین ایراد به این نظریه یعنی استدلال شخص سوم ، به شرح زیر است: چیزهای زیبا در جهان تا آن اندازه زیبا هستند که در صورت مثالی زیبایی مشارکت داشته باشند یا به آن شبیه باشند.

افلاطون مدعی است که صورت مثالی امر زیبا، خود زیباست. آیا این امر مستلزم آن نیست که صورت مثالی سومی در کار باشد که این امر زیبا به آن شباهت داشته باشد؟ سقراط و میلو هر دو انسان هستند چرا که به چیز دیگری یعنی صورت مثالی انسان شبیه هستند.

اما انسان مثالی هم باید انسان باشد (یا در انسانیت سهیم باشد)، درست همان گونه که امر زیبا خود زیباست. آیا این امر مستلزم وجود شخص سومی نیست که انسان مثالی برای انسان بودنش به ناچار باید شبیه آن باشد؟ بنابراین تسلسلی بی پایان و باطل پدید می آید.

نظریه مثل، خواه بر این ایراد فائق بیاید و خواه نه، در بسیاری از مکالمات افلاطون خودنمایی می کند. برخی معتقدند که این نظریه برای او زمینه ای فراهم کرده که تقریبا تمام نوشته هایش درباره سایر امور را بر آن استوار کند و البته وسعت دامنه گرایش های فلسفی افلاطون به راستی حیرت انگیز است، گرچه چنین نظری می تواند به نوعی ساده کردن بیش از حد تمثیل غار: زندانیان افلاطون نشسته اند و بازی سایه ها را بر روی دیوار غار مشاهده می کنند و معتقدند آنچه که می بینند ، حقیقت دارد.

موضوع باشد. او یک نظریه متافیزیکی عام، برداشتی از روح به مثابه امری نامیرا (و لذا قادر به مشاعده قلمرومثل)،نظریه یادگیری به مثابه یاد آوری، معرفت شناسی ای پیچیده،نظریه ریاضیات،نظریه اخلاق هدف گرایانه ،فلسفه سیاسی ای مفصل منسجم (و احتما نگران کننده)، دیدگاه هایی درباره جامعه، نظریه ذهن، و نوعی روش شناسی، همه و همه را صورت بندی کرد. به هر زیرشاخ متعارفی از پژوهش فلسفی که نظر کنیم. افلاطون دست کم درباره بخشی از آن نظریه ای ارائه کرده است

اهمیت افلاطون

آلفرد نورث وایتهد جمله مشوری دارد به این مضمون که قابل اعتمادترین تو صیفی که می توان از تفکر غرب ارائه کرد این است که این تفکر «مجموعه ای از تحشیه هایی است بر افلاطون » می گویند گرچه این سخن اغراق آمیز است، اما باور نکردنی نیست. برخی دیگر نیز اعقاید افلاطون را اندکی سست و توخالی می دانند و تحلیل دقیق و محکم ارستطور را به زیاده روی های او در بهره گیری از تمثیل در مکالمات خود ترجیح می دهند.

برخی هرم غرولند می کنند و می گویند که ای کاش زیبایی استدلال این مکالمات به زیبایی استعاره آن ها می چربید. صرف نظر از هر نگاهی که نسبت به ارزش نوشته های افلایطون داشته باشیم. شکی نیست که این مکالمات مسافت های بسیاری را پشت سر گذاشته اند. هنوز هم بسیاری از موافقت ها و مخالفت ها در فلسفه، بر سر همان نکاتی است که دو هزار سال پیش افلاطون در هنگام نوشتن مکالمات مد نظر داشت.

دشوار بتوان تصور کرد کسی امروزه مطلبی بنویسد که دو هزار سال بعد هم خوانده شود. گاهی گفته می شود اگر در چنان زمانه دوری چیزی شبیه به دانشگاه وجود داشته باشد، می توان مطمئن بود که در آن دانشگاه باز هم خواندن افلاطون ضروری است.

منبع تاریخ فسلفه غرب

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ