چندره گوپته در تاریخ هند
اسکندر در هند– چندره گوپته رهایی بخش- مردم- دانشگاه تکسیله- کاخ شاهی- روزی از زندگی یک شاه- ماکیاولی کهین- اداره حکومت- قانون- بهداشت عمومی- حمل و نقل و راهها- اداره شهرها
در سال ۳۲۷قم اسکندر کبیر از ایران به راه افتاد، از هندوکش گذشت و برهند فرود آمد. یک سال درایالات شمال غربی که یکی از استانهای ثروتمند شاهنشاهی ایران بود، مصاف میداد؛ برای سپاهش زاد راه و برای خزانهاش زر میستاند. در آغاز سال ۳۲۶قم از سند گذشت، و آرام آرام از راه تکسیله و راولپندی جنگید و به جنوب و خاور رسید، و با سپاه پوروس شاه روبهرو شد، و در نبردی ۰۰۰،۳۰ پیاده، ۴۰۰۰ سواره، ۳۰۰ ارابه و ۲۰۰ فیل او را شکست، و ۱۲۰۰۰ تن را هم به هلاکت رساند. پوروس شاه تا توان در تن داشت جنگید و سرانجام سپر انداخت. اسکندر، که دلیری و بالای بلند و سیمای نیکوی او را میستود، گفت بگوید که میخواهد اسکندر با او چه رفتاری در پیشگیرد. پوروس در پاسخ او گفت «ای اسکندر، با من شاهانه رفتار کن.» اسکندر گفت «به خاطرخودم با تو چنین رفتار خواهد شد؛ اما تو به خاطر خودت، آنچه شادت میکند بخواه.» ولی پوروس گفت در آنچه او خواسته همه چیز هست. اسکندر را این پاسخ بسیار خوش آمد؛ و سلطنت تمام نواحی فتحشده هند را، به عنوان خراجگزار مقدونیه، به وی واگذاشت. پوروس همپیمانی وفادار و کوشا بود. سپس اسکندر خواست که به سوی دریای خاور برود، اما سربازانش سرباز زدند. اسکندر پس از گفتگوها و سخنهای بسیار گردن نهاد، و آنان را- از میان قبایل وطنپرست دشمن، که سربازان نگران اسکندر را در هر گام به جنگ وا میداشتند- به پایین رود هوداسپس، و بالای ساحل، از طریق گدروسیا، به بلوچستان هدایت کرد. وقتی که بیست ماه پس از فتوحاتش به شوش رسید، از ارتشی که سه سال پیش با او به هند رفته بود جز پارهای درمانده و بینوا نمانده بود.
نام دیگر رود جهلم، یکی از پنج رود پنجاب. – م.
مملکت قدیم، گدروسیا مطابق مکران حالیه – م.
هفت سال بعد، هر گونه آثار سلطه مقدونیه از هند برچیده شد. عامل اصلی این دگرگونی یکی از ماجراجوترین چهرههای تاریخ هند بود، که جنگاوری کوچکتر از اسکندر اما فرمانروایی بزرگتر از او بود و چندره گوپته نام داشت. وی از بزرگزادگان طبقه کشتریه بود که توسط خاندان ننده که در آن موقع حکومت میکرد، علیرغم وابستگی به آن خاندان، از مگده تبعید شده بود. این جوان به یاری رایزن زیرک ماکیاولی مانندش، یعنی کئوتیلیه چانکیه، سپاه کوچکی سازمان داد، و برپادگانهای مقدونی غلبه یافت و هند را آزاد اعلام کرد. سپس راه پاتلیپوتره ، پایتخت پادشاهی مگده، را در پیش گرفت، آشوبی بهپا کرد و تخت شاهی را به چنگ آورد، و سلسله ماوریا را بنیاد نهاد که میبایست یکصدوسیوهفت سال بر هندوستان و افغانستان فرمان براند. چیزی نگذشت که چندرهگوپته، که دلیریش تابع فرزانگی بیمرام کئوتیلیه بود، حکومتش را نیرومندترین حکومتی کرد که جهان تا آنروز به خود ندیده بود. زمانی که مگاستنس، از سوی سلوکوس نیکاتور، پادشاه سوریه، به سفارت به پاتلیپوتره آمد، تمدنی در آنجا یافت که حیرتزدهاش کرد. مگاستنس آن را برای یونانیان دیرباور- که خود هنوز نزدیک به اوج تمدنشان بودند- وصف کرد و آن را کاملا همسنگ تمدن خودشان دانست.
این یونانی از زندگی هندی عصر خویش شرحی دلنشین، و شاید هم با مدارا، به دست داده است. وی از دو چیز به شگفت آمده بود: یکی آنکه در هند اثری از بردگی نیافت؛ و این شیوه مرضیهای بود که در کشور وی از آن نشانی دیده نمیشد. دو دیگر آنکه جامعه هند، که جمعیتش بنا بر پیشههای گوناگون به چند طبقه تقسیم میشد، این تقسیمات را طبیعی میدانست و در برابر آن بردبار بود. بنابر گزارش این سفیر یونانی:
آنان چنان که باید زندگی سعادتمندانهای دارند، چون ساده رفتار و میانهروند. هرگز شراب نمیخورند مگر در مراسم قربانی… سادگی قوانین و پیمانهایشان با این حقیقت ثابت میشود که بندرت کارشان به دادگاه میکشد. بر سر وثیقه و اماناتشان هیچ شکایتی به قاضی نمیبرند، نه به مهری نیاز دارند و نه به شاهدی، امانتشان را نزد یکدیگر میگذارند و به یکدیگر اعتماد دارند… حقیقت و فضیلت را یکسان محترم میدارند… بیشترین بخش خاک را برای کشت آبیاری میکنند و، در نتیجه، سالی دوبار محصول بر میدارند… به همین لحاظ است که هند هرگز دچار خشکسالی نشده است، هیچ گاه در مقدار قوت آنان کمبود کلی نبوده است.
از دوهزار شهر هند شمالی زمان چندره گوپته، تکسیله کهنتر از همه بود. این شهر در سی و دو کیلومتری شمال غرب راولپندی کنونی واقع بود. آریانوس آن را «شهری عظیم و
همان شهر پاتنای کنونی (کرسی ایالت بهار).
آریانوس، مورخ یونانی، میگوید «این مسئله بسیار بزرگی است که تمام ساکنان هند آزادند، و هیچ فردی برده نیست.»
کامیاب» وصف میکند؛ استرابون میگوید شهری «بزرگ است، و عالیترین قوانین را دارد.» تکسیله هم یک شهر نظامی بود و هم یک شهر دانشگاهی؛ از نظر سوقالجیشی بر مهمترین راه آسیای باختری قرار داشت، و نامورترین دانشگاههای هند آن زمان در این شهر بود. دانشجویان دسته دسته به تکسیله میرفتند، همچنانکه در قرون وسطی به پاریس میرفتند. در آنجا تمام هنرها و علوم را میتوانستند نزد استادان برجسته بیاموزند، خصوصاً مدرسه طب آن در سراسر جهان شرق بلند آوازه بود.
مگاستنس پاتلیپوتره، پایتخت چندره گوپته، را چنین وصف میکند: چهارده کیلومتر و نیم طول و نزدیک به سه کیلومتر عرض دارد. کاخ شاه از چوب بود، اما سفیر یونانی آن را از کاخهای شاهی شوش و اکباتان عالیتر میدانست؛ فقط کاخهای تختجمشید بر آن برتری داشت. ستونهایش را به زر گرفته، و با نقوش پرندگان و برگها آراسته بودند؛ درونش باشکوه تمام به فلزات و سنگهای گرانبها مزین بود. در این فرهنگ نوعی جلوهفروشی شرقی بود، مثلا ظروفی طلایی داشتند به قطر ۱۸۰ سانتیمتر؛ اما یک مورخ انگلیسی، به استناد آثار مکتوب، تصاویر، و عین آثار به دست آمده، چنین نتیجه میگیرد که «در قرون چهارم و سوم قبل از میلاد شاه ماوریا همه گونه اشیای تجملی و صنعتگری استادانه، در همه هنرهای دستی، در اختیار داشت، که ارزش هیچ یک از آنها کمتر از آثاری نبود که، هجده قرن بعد، امپراطوران گورکانی از آن بهرهمند شدند.»
چندره گوپته، که با خشونت تاج و تخت را به چنگ آورده بود، در این کاخ، بیست و چهار سال در زندانی زراندود میزیست. بندرت در میان مردم دیده میشد، جامهای عالی میپوشید که با ارغوان و زر قلابدوزی شده بود؛ اگر از کاخ خارج میشد، بر تخت روانی زرین، یا بر فیلی که بسیار با شکوهش آراسته بودند، مینشست. جز هنگامی که به قصد شکار بیرون میرفت، یا به نحوی به رامش و تفریح میپرداخت، اوقاتش کاملا مصروف سروسامان دادن به امور کشورش میشد که دایماً در حال گسترش بود. هر روز را به شانزده بهر نود دقیقهای تقسیم کرده بود. در بهر اول از خواب برمیخاست و برای تفکر آماده میشد؛ در بهر دوم گزارش کارگزارانش را میخواند، و دستورهای محرمانه صادر میکرد؛ بهر سوم را با مشاورانش در ایوان بار خاص میگذراند؛ در بهر چهارم به امور مالی کشور و دفاع ملی میپرداخت؛ در بهر پنجم به شکایات و دادخواهی رعایایش گوش میداد؛ کاوشهای سر جان مارشال در محل تکسیله سنگهایی با کندهکاری ظریف، مجسمههایی پرجلا، سکههایی مربوط به ۶۰۰ قم، و ظروف شیشهای بسیار مرغوبی از خاک در آورده است که هیچ گاه بهتر از آن در هند نبوده است. وینسنت سمیث میگوید «آشکار است که به درجه عالی تمدن مادی رسیده بودند، و با همه هنرها و فنونی که لازمه زندگانی یک شهر ثروتمند و با فرهنگ است آشنا بودند.»
در بهر ششم شستشو میکرد و ناهار میخورد، و کتابهای دینی میخواند؛ در بهر هفتم مالیات و خراج را میگرفت، و کارگزاران را به حضور میپذیرفت؛ در بهر هشتم دوباره در شورا حضور مییافت، و گزارش منهیان و روسپیانی را که برای کسب خبر به خدمت خود درآورده بود میشنید؛ در بهر نهم به استراحت و نماز مینشست؛ در بهر دهم و یازدهم به مسائل نظامی، و در بهر دوازدهم باز به گزارشهای محرمانه، و در بهر سیزدهم به شستشوی شبانه و در بهر چهاردهم و پانزدهم و شانزدهم به خواب میپراخت. شاید این مورخ میخواهد به ما بگوید که چندره گوپته چگونه باید باشد، یا چگونه کئوتیلیه میخواست مردم شاه را، نه آنچنان که واقعاً هست، بلکه آن طور که او میخواهد در نظر مجسم کنند. معمولا حقیقت از کاخها بیرون نمیآید.
زمام حکومت عملا در دست کئوتیلیه بود، و او وزیر و برهمن کاردانی بود که از ارزش سیاسی دین آگاه بود، اما هیچ رهنمود اخلاقیی از آن نمیجست؛ مثل خودکامگان جدید عقیده داشت که هر دستاویزی اگر در خدمت دولت باشد مجاز است. پای بند اصول اخلاقی نبود، دغلباز بود، اما هرگز با شاهش چنین نمیکرد؛ در تبعید و شکست و ماجراجویی و دسیسه و قتل و پیروزی به چندره گوپته خدمت میکرد، وبا فرزانگی و حیلهگری قلمرو مخدوش را به صورت بزرگترین امپراطورییی درآورد که هند تا آن زمان به خود دیده بود. کئوتیلیه هم، مثل (ماکیاولی) مؤلف شاهزاده، بهتر دید که نظرات خود را درباره جنگ و سیاست به رشته تحریر درآورد؛ بنابر روایات، کتاب ارتهشاستره، کهنترین کتاب موجود ادبیات سانسکریت، منسوب به اوست. برای نمونه درباره واقعبینی دقیق این کتاب، صورت وسایلی را که برای تسخیر یک دژ لازم دانسته است نقل میکنیم: «دسیسه، جاسوسی، تطمیع قلعه نشینان، محاصره، و حمله» که خود صرفهجویی عاقلانهای در نیروی بدنی است.
این حکومت هیچ تظاهری به دمکراسی نمیکرد، و احتمالا کار آمدترین حکومتی بود که هند تا آن روز به خود دیده بود. اکبر، که بزرگترین پادشاه گورکانی بود، «چیزی مانند این نداشت، و شاید بتوان تردید کرد که هیچ یک از شهرهای باستانی یونان سازمانی بهتر از این داشته باشد.» شالوده این حکومت آشکارا بر قدرت نظامی بود. چندره گوپته – اگر به قول مگاستنس اعتماد کنیم، حال آنکه به او هم، مثل هر گزارشگر بیگانه دیگر، باید مشکوک بود – ارتشی مرکب از ۶۰۰۰۰۰ پیاده، ۳۰۰۰۰ اسب، ۹۰۰۰ فیل، و تعداد نامعلومی ارابه داشت. دهقانان و برهمنان از خدمت نظام معاف بودند؛ و استرابون کشاورزانی را وصف میکند که در گیرودار جنگ، در آرامش و امنیت، مشغول کشت و زرع بودند. قدرت شاه از لحاظ ظاهری نامحدود بود، اما در عمل شورایی آن را محدود میکرد – این شورا، که گاهی در حضور شاه، و گاهی در غیاب او تشکیل میشد، قوانین تازه وضع میکرد؛ امور مالی داخلی و امور خارجی را سر و سامان میداد؛ و همه کارگزاران والامقام دولت را منصوب میکرد. مگاستنس «منش بلند و فرزانگی» رایزنان چندره گوپته و قدرت مؤثر آنان را تأیید میکند.
دولت به دیوانهایی تقسیم میشد که هر یک وظایف کاملا مشخصی داشت؛ مقامات رسمی آنها، با رعایت دقیق سلسله مراتب، دستهبندی شده بودند، و به ترتیب درآمد، گمرکات، مرزبانی، گذرنامه، ارتباطات، رسومات، معادن، کشاورزی، دامداری، تجارت، انبارها، دریانوردی، جنگل، سرگرمیهای عمومی، فحشا، و ضرابخانه را اداره میکردند. ناظر رسومات بر فروش دارو و مشروبات الکلی نظارت داشت، تعداد و محل میکدهها و مقدار شرابی را که میبایست بفروشند تعیین میکرد. ناظر معادن، مناطق معدنکاوی را به اشخاص غیردولتی اجاره میداد، آنها هم اجارهای ثابت و هم سهمی از سود حاصله را به دولت میپرداختند؛ نظام مشابهی در کشاورزی به کار میرفت، زیرا دولت مالک تمام زمینها بود. ناظر سرگرمیهای عمومی بر قمارخانهها نظارت داشت، طاس فراهم میکرد، که برای استفاده از آنها مبلغی پرداخت میشد، و پنج درصد از تمام پولی را که در «بانک» جمع میشد برای خزانه میگرفت. ناظر فحشا از روسپیان مراقبت، و بر خرج و دخل آنان نظارت میکرد، درآمد دو روز هر ماه آنها را برمیداشت، و دو تن از آنها را برای مجلسآرایی و جاسوسی در کاخ شاه میگماشت. به هر کار و پیشه و صنعتی میبایست مالیات تعلق گیرد، وانگهی توانگران را گاه گاه تشویق میکردند که برای شاه «پیشکشهایی» بیاورند. دولت قیمتها را تنظیم میکرد و متناوباً اوزان و مقیاسات را میسنجید؛ در کارخانههای خود محصولاتی تهیه میکرد؛ ترهبار میفروخت؛ معادن نمک، الوار، پارچههای عالی، اسب و فیل را در انحصار خود داشت.
در روستاها اجرای قانون یا با کدخدا بود یا با پنجایت، یعنی شورای پنجنفره؛ و در شهرها، بخشها، و ایالات، با دادگاههای پایینتر و عالیتر؛ و در پایتخت یا با شورای دربار بود، که دادگاه عالی به شمار میآمد، و یا با شاه که دادگاه آخرین با مرحله فرجام تلقی میشد. مجازاتها سخت، و مشتمل بود بر: قطع عضو، شکنجه و مرگ، که معمولا براساس قانون قصاص انجام میگرفت. اما دولت فقط دستگاه سرکوب نبود، بلکه به درمان و بهداشت عمومی نیز میپرداخت؛ بیمارستان و نوانخانه میساخت؛ در سالهای قحط ارزاقی را که برای چنین ضرورتهایی در انبار دولت نگاه میداشتند توزیع میکرد؛ و ثروتمندان را وا میداشت که به تنگدستان یاری کنند؛ و کارهای بزرگ عمومی ترتیب میداد تا در سالهای رکود اقتصادی بیکاران را به کار گیرد.
دیوان کشتیرانی مقررات مربوط به حمل و نقل آبی را تنظیم میکرد؛ و حفظ جان مسافران را در رودخانهها و دریاها بر عهده میگرفت؛ این دیوان از پلها و بنادر نگاهداری میکرد، و جالههایی دولتی تهیه میکرد، و این سوای جالههای خصوصی متعلق به اشخاص بود که خودشان آنها را اداره میکردند. – و این ترتیبی ستودنی بود، چه دولت، با این رقابت، میتوانست مانع غارتگری افراد غیردولتی بشود، و رقابت غیر دولتی هم میتوانست مقامات رسمی را از افراط در کارها مانع شود. ساختن و مرمت راههای سراسر امپراطوری، از راههای تنگ گاریرو روستاها گرفته تا راههای تجاریی که عرض آن ده متر بود، و راههای شاهی که بیست متر عرض داشت، با دیوان ارتباطات بود. یکی از این شاهراههای شاهی حدود یکهزار و نهصد کیلومتر- مسافتی برابر نصف جاده تراقارهای امریکا- طول داشت و از پاتلیپوتره تا مرز شمال غرب امتداد داشت. مگاستنس مینویسد که در این راه، تقریباً در هر ربع فرسنگ، ستون فرسنگساری برآورده بودند که جهت و فاصله مقصدهای گوناگون را نشان میداد. در فواصل منظم درختان سایهدار، چاه آب، پاسدارخانه، و کاروانسرا ساخته بودند. حمل و نقل با ارابه، تخت روان، گاری گاوکش ، اسب، شتر، فیل، خر، و انسان صورت میگرفت. فیل از تجملات بود و معمولا منحصر به دربار و صاحبان مقامات دولتی میشد، و آن قدر با ارزش بود که عفت زن را قیمت متوسط خرید یکی از آنها میدانستند.
همین روش اداره دیوانی را در اداره شهرها هم به کار میبستند. انجمنی مرکب از سیمرد، که به شش گروه تقسیم میشدند، بر پاتلیپوتره حکومت میکرد. یک گروه صنعت را اداره میکرد؛ گروه دیگر بر کار بیگانگان نظارت داشت، خانه و خادم به آنها میداد، و اعمال و رفتارشان را زیر نظر میگرفت؛ گروه دیگر گزارش تولد و مرگ را مینوشت؛ دیگری به بازرگانان جواز تجارت میداد، فروش محصولات را نظم میبخشید و مقیاسات و اوزان را میسنجید؛ گروه دیگر فروش محصولات کارخانهها را در ضبط خود داشت؛ گروه دیگر از همه کالاها دهدرصد مالیات میگرفت. هاول میگوید «خلاصه، به نظر میرسد که پاتلیپوتره در قرن چهارم قم شهری بود کاملا سازمانیافته، و برطبق بهترین اصول علم اجتماع اداره میشد.» وینسنت سمیث میگوید «کمال ترتیباتی که نشان داده شد، حتی موقعی که طرح آن دیده شود، حیرتآور است. بررسی جزئیات این سازمانها آنگاه به تعجب ما میافزاید که طرح چنین سازمانی میتوانسته در ۳۰۰ قم در هند ریخته شود و به صورتی مؤثر و کارآمد به عمل درآید.»
تنها نقص این دولت حکومت مطلقه آن و، از این رو بستگی مدام آن به اعمال زور و جاسوسی بود. پایه قدرت چندرهگوپته، مثل هر خودکامه دیگری، برآب بود؛ همیشه از شورش و کشتهشدن میترسید. دو شب پیاپی در یک اطاق نمیخوابید، و همیشه گرد او را نگهبانانی گرفته بودند. روایات هندیی که مورد قبول مورخان اروپایی قرار گرفته، میگوید (به نقل از مگاستنس) وقتی یک قحطی طولانی بر قلمرو چندرهگوپته افتاد، او نومید و درمانده شد؛ تخت و تاج را رها کرد؛ و بیست سال چون مرتاضان جین زیست؛ آنگاه آنقدر چیزی نخورد تا بمرد. ولتر میگوید: «با در نظر گرفتن همهچیز، زندگی زورقران ونیزی برزندگی دوج ترجیح دارد؛ اما من معتقدم که این تفاوت آنقدر ناچیز است که در خور زحمت بررسی هم نیست.»
منبع : تاریخ تمدن , جلد اول : مشرق زمین
نویسنده : ویل دورانت
نشر الکترونیکی سایت تاریخ ما