اصول اخلاقی و ازدواج در هند باستان
درمه – کودکان – ازدواج در خردسالی – هنر عشق ورزی – روسپیگری – عشق رؤیایی – ازدواج – خانواده– زن – زندگی معنوی او – حقوق او – حجاب – ساتی – بیوگی
چنانچه نظام طبقاتی در هند از میان برود حیات اخلاقی این کشور هم دستخوش یک رشته دراز آشوب و بی نظمی خواهد شد، زیرا در این سرزمین قانون نامه اخلاقی تقریباً از نظام طبقاتی جدایی ناپذیر است. سلوک اخلاقی همان درمه بود، یعنی آن قانون زندگی که
درباره نظام طبقاتی رجوع کنید به فصل ۲۲، قسمت IV.
نظام طبقاتی برای هر کس تعیین میکرد. هندو بودن الزاماً به معنای پذیرفتن عقیدهای نیست، بلکه بیشتر به این معناست که جا و مقامی در نظام طبقاتی داشته باشد و درمه یا وظایفی را، که بنا به سنت و ضوابط باستانی به آن مقام بستگی دارد، بپذیرد. در بهاگاواد-گیتا چنین آمده است: «کار خویش[کردن]، هرچند با عیب کرده شود، نیکتر از دست زدن به کار دیگران است، حتی اگر آن نیکو کرده شود.» درمه برای فرد همچون نمو طبیعی است برای دانه، یعنی تکامل منظم سرشت ذاتی و سرنوشت اوست. این مفهوم سلوک اخلاقی چندان کهن است که حتی امروزه برای همه هندوان دشوار، و برای اکثرشان ناممکن، است که خود را اعضای طبقه خاصی ندانند، و به اطاعت از قوانین آن مکلف نباشند و آنها را هادی خود ندانند. یکی از مورخان انگلیسی میگوید «تصور جامعه هندوی بدون طبقه ممکن نیست.»
هندوان علاوه بر درمه هر طبقه یک درمه کلی هم دارند، و آن تعهدی است که در همه طبقات نافذ بوده است، و اساساً شامل احترام به برهمنان و حرمت گاو است. پس از این وظایف، وظیفه فرزند آوردن است. قانون نامه مانو میگوید «مرد آنگاه مرد کامل است که سه نفر باشد، خود، همسر، و پسرش.» فرزندان نه فقط سرمایه اقتصادی والدین و عصای روزگار پیری آنان هستند، بلکه عبادت خانگی نیاکانشان را انجام میدهند، و به تناوب آنها را اطعام میکنند، چه ارواح بدون این طعام گرسنه خواهند ماند. از این رو در هند مسئله نظارت بر ولادت در کار نبود؛ و سقط جنین را جنایتی برابر کشتن برهمن میشمردند. گاه و بیگاه نوزاد کشی اتفاق میافتاد، اما یک کار استثنایی بود؛ پدر از داشتن فرزند خوشحال، و به داشتن فرزندان بسیار سرفراز بود. مهر پیران به جوانان یکی از زیباترین جلوههای تمدن هندوست.
هنوز چیزی از تولد کودک نمیگذشت که والدین به فکر ازدواج او میافتادند، زیرا در نظام هندو ازدواج اجباری بود؛ مرد مجرد، بدون توجه به وضع اجتماعی یا هیچ ملاحظه دیگری، خارج از طبقه به شمار میآمد و فاقد مقام و عنوانی در جامعه تلقی میشد؛ باکره ماندن طولانی هم مایه ننگ بود. ازدواج را تابع انتخاب فرد یا عشق رؤیایی قرار نمیدادند، زیرا این کار از لحاظ جامعه و نژاد امری حیاتی بود، و عاقلانه نبود که آن را به اعتماد کوتهبینی شهوانی یا به عوامل همنشینی وخویشی رها کنند؛ والدین میبایست خود – قبل از آنکه تب شهوت فرزندان شدت یابد و دست به ازدواجی عجولانه بزنند – دست به کار شوند، چنین ازدواجی در نظر هندوان جز سراب و تلخکامی نبود. مانو به وصلتهایی که ناشی از انتخاب دو جانبه است نام «وصلت گندروه» میدند، و به این گونه زناشوییها رنگ «کامزاد» میزند. چنین وصلتهایی مجاز بود، اما از ارج و قرب چندانی برخوردار نبود.
اشعاری فلسفی به زبان سانسکریت، که جزئی است از «مهابهاراتا»، و متضمن تعالیم فلسفی کریشنا و فلسفه ودانت است.- م.
بلوغ زودرس هندوان، که دختر دوازده ساله را همسن دختر چهارده یا پانزده ساله امریکایی میکند، مسئله دشوار نظم اخلاقی و اجتماعی را به وجود میآورد. آیا باید ازدواج را همزمان با سن بلوغ ترتیب داد یا باید آن را، مثل آمریکا، به تعویق انداخت تا مرد به بلوغ اقتصادی برسد؟ راه حل اول ظاهراً بنیه ملی را ضعیف، رشد جمعیت را بیجهت تسریع، و کمابیش زن را به طور کامل قربانی زاد و ولد میکند؛ از راه حل دوم، مسائلی چون تأخیر غیر طبیعی، ناکامی جنسی، روسپیگری، و بیماریهای مقاربتی به وجود میآید. هندوان، از این دو راه، ازدواج در خردسالی را انتخاب کردند و آن را کم زیانتر دیدند؛ و برای اینکه از خطرات آن بکاهند، مقرر شد که میان ازدواج و نکاح مدتی فاصله بیفتد و در این مدت عروس در خانه پدر بماند تا اینکه به سن بلوغ برسد. این نهاد دیرینه سال بود، و از این رو مقدس تلقی میشد؛ اساس آن مبتنی بر این نظر بود که از ازدواج میان طبقه متفاوت، که خود ناشی از جاذبه جنسی اتفاقی است، جلوگیری کند؛ بعدها واقعیت دیگری هم این نظر را تأیید و تشویق کرد، و آن اینکه مسلمانان فاتح و بیرحم، بنا به حکم شرع، از برده کردن و اسیر گرفتن زنان شوهردار منع شده بودند؛ و بالاخره این کار، با تصمیم والدین به حفظ دختر از حساسیتهای شهوی جنس مرد، شکل سخت و خشکی به خود گرفت.
از ادبیات عاشقانه هندو آشکار میشود که این احساسات به طور معقولی تند و شدید بود، و مرد ممکن بود که به اندک تحریکی آتش خود را فروبنشاند. کامه سوتره یا کامنامه مشهورترین کتاب از یک رشته آثار بلندبالایی است که نوعی توجه و مشغولیت هندوها را در زمینه فنون روابط جنسی، از لحاظ جسمی و روحی، نشان میدهد. واتسیاینه مولف این رساله به ما اطمینان میدهد که «در ایامی که زندگی دانش پژوهی مذهبی را در بنارس میگذراند، و یکسره مستغرق اندیشه در باب الوهیت بود» این کتاب را «از روی دستورهای کتابهای مقدس و برای خیر جهانیان نوشته است.» این نویسنده زاهد میگوید «آن که میاندیشد فلان دختر بسیار کمروست، و از این رو از او غافل میماند، دختر در او به چشم چارپایی نگاه میکند که از کار دل و ذهن زن غافل است.» واتسیاینه تصویر دلنشینی از دختر عاشق به دست میدهد، اما فرزانگی او، بیشتر، یکی درباره هنر والدین است که دختر را به خانه بخت بفرستند، و دیگری در هنر شوهر است که جسم زن را راضی نگاه دارد.
نباید چنین فرض کرد که حساسیت جنسی هندوان آنان را به هرزگی غیرعادی میکشاند.
باید اضافه کنم که گاندی بر این نظر نیست که این بلوغ پیشرس اساس جسمی داشته باشد؛ مینویسد «من از ازدواج در خردسالی بیزارم. چون کودکی را بیوه میبینم به خود میلرزم، هیچگاه خرافهای فاحشتر از این نشنیدهام که میگویند اقلیم هند بلوغ جنسی را تسریع میکند. چیزی که موجب بلوغ نابهنگام میشود آن جو ذهنی و اخلاقی است که زندگی خانوادگی را احاطه کرده است.
ازدواج در خردسالی حصاری بود در برابر مناسبات پیش از زناشویی؛ احکام شدید دینی که در تلقین وفاداری همسر به کار میرفت، موجب میشد که زنا بسیار دشوارتر و کمتر از اروپا یا آمریکا صورت گیرد. روسپیگری به طور کلی محدود به معابد بود. در جنوب، نیازهای مرد تشنه را نهاد خدایی دیوه داسی فرو مینشاند – دیوه داسی در لغت به معنای «بندگان خدا» است؛ و این بندگان روسپیان بودند – در هر معبد تامیل گروهی از « زنان مقدس» وجود داشتند که کارشان، در مرتبه اول، رقصیدن و خواندن در برابر بتها، و شاید هم سرگرم کردن برهمنان بود. برخی از آنان گویا تقریباً معتکف صومعه بودهاند؛ دیگران مجاز بودند که با کسانی آمیزش داشته باشند که میتوانند پولی بدهند، به شرط آنکه بخشی از این درآمدشان به مقامات روحانی تحویل داده شود. بسیاری از روسپیان معابد، یا دختران ناچ مثل گیشاهای ژاپنی، در مجامع عمومی و محافل خاص به پایکوبی و دست افشانی و آوازخوانی میپرداختند. برخی از آنان کتاب خواندن را میآموختند، و نظیر هتایراهای یونان، در خانههایی که در آنجا زنان شوهردار را نه به خواندن تشویق میکردند و نه به آنان اجازه میدادند که با میهمانان درآمیزند، گفتگوها و مباحثات دانشورانه ترتیب میدادند. به طوری که از کتیبه مقدسی برمیآید، در سال ۱۰۰۴ میلادی، در معبد «راجه راجه» شاه چوله در تانجور، چهارصد دیوه داسی وجود داشت. این رسم به مرور ایام جنبه مقدسی پیدا کرد، تا آنجا که به نظر نمیرسد کسی آن را خلاف اخلاق دانسته باشد. گاه و بیگاه، زنان متشخص یکی از دختران خود را وقف پیشه روسپیگری معابد میکردند. و این درست به مثابه آن بود که پسری را وقف پیشه روحانیت کنند. دوبوا، در آغاز قرون نوزدهم، در توصیف معابد جنوب میگوید که در مواردی، «به روسپیخانههای محض تبدیل شده بود»؛ مردم دیوه داسیها را، صرف نظر از کارهای اصلیشان، آشکارا روسپی میخواندند، و به کار میگرفتند. کشیش آبه نظر خود را در این مورد چنین بیان میکند – و دلیلی در دست نیست که تصور کنیم وی در این مورد نوعی پیشداوری کرده باشد:
وظایف رسمی آنها این بود که روزی دوبار در معبد برقصند وآواز بخوانند… در تمام مراسم عمومی نیز همین عمل را انجام میدادند. اولی (یعنی، رقص) را با لطف کافی انجام میدهند، اگرچه حرکاتشان شهوانی و ناشایسته است. اما خوانندگیشان تقریباً محدود به شعرهایی است هرزه در وصف ماجرای شهوترانی تاریخ خدایانشان.
Nautch، مشتق از لفظ Nâch هندوست، به معنای رقاص.
در لغت به معنای «رفیقه» است و در اصطلاح از روسپی گرفته تا نشانده و معشوقه را شامل میشود. معمولا اینان بردگان فرهیخته بودند. اما در یونان باستان نه این پیشه ننگ شمرده میشود و نه بودن با اینان عیبی به شمار میآمد، و شرمساری به دنبال نداشت.- م.
Bhâvani، دستهای از زنان بودند که در برخی از نقاط هند وقف خدمت در معبد میشدند. در شهری نزدیک مدرس اعضای صنف بافندگان بزرگترین دختر هر خانواده را وقف معبد میکردند.- م.
در این شرایط روسپیگری معابد و ازدواج در خردسالی دیگر چندان مجالی برای آن چیزی که ما از آن «عشق رؤیایی» تعبیر میکنیم نمیماند. این عشق و سرسپاری خیالی یک جنس به جنس دیگر در ادبیات هند هم دیده میشود.- مثلاً در اشعار چندی داس و جیه دیوه – ولی معمولاً نمادی است از روح انسان که به خداوند تسلیم میشود؛ حال آنکه در زندگی عملی اغلب شکل عشق کامل همسر به شوهر را به خود میگرفت. شعر عاشقانه گاهی به گونه آن شعرهای ملکوتی است که امثال تنیسن و لانگفلو درباره نهضت پیرایگشری سرودهاند، و گاهی هم تماماً همچون اشعار دلچسب و شهوی عصر الیزابت ا ست. نویسندهای عشق و دین را یکی میکند و جذبه و خلسه هر یک از این دو را یکسان میبیند؛ دیگری سیصد و شصت عاطفه گوناگون را برمیشمارد که دل عاشق را سرشار میکند، و نشان دندانهایش را بر تن محبوب میشمارد، یا معشوق به عاشق نشان میدهد که چگونه پستانهایش را با خمیر صندل به گل و بوته میآراید؛ و مؤلف ماجرای نله و دمینتی، در مهابهاراتا آههای سوزناک و پریشانی عشاق را به بهترین سبک تروبادورهای فرانسوی وصف میکند.
بندرت اتفاق میافتاد که، در هند، این گونه تمایلات بلهوسانه در ازدواج مؤثر باشد. مانو هشت شکل متفاوت ازدواج را مجاز میداند، و از این هشت شکل، ازدواج از راه ربودن دختر و ازدواج «از روی عشق و عاشقی»، به مقیاس اخلاقی، پست تر از همه بود، و ازدواج از طریق خریدن عروس را راه عاقلانه ترتیب زناشویی میدانست. قانونگذار هندی میاندیشید که، در تحلیل نهایی، آن ازدواجهایی صحیحتر است که مبتنی بر شالوده اقتصادی باشد. در زمان دوبوا «ازدواج کردن» و «خریدن همسر» «در هند به یک معنا» بود. عاقلانهترین ازدواج آن است که والدین آن را با رعایت کامل قوانین درونگانی و برونگانی ترتیب دهند: جوان باید در داخل طبقه خود، ولی بیرون از گتره یا گروه خود ازدواج شاعر هندی، قرن دوازدهم، مؤلف منظومه غنایی «گیته- گووینده». این شاعر که نام اصلی او معلوم نیست از مخالفان سرسخت نظام طبقاتی بود.- م.
مراد «شاعران خنیاگر» است، که گروهی شاعر غنایی بودند که از قرن ۱۱ تا پایان قرن ۱۳ در جنوب فرانسه، خصوصاً در پرووانس، و شمال ایتالیا پیدا شده بودند.- م.
استرابون (در حدود سال ۲۰ میلادی)، با تکیه بر سخن آریستوبولوس، «بعضی رسوم نو و عجیب را در تکسیله» چنین وصف میکند: «آنهایی که به دلیل فقر نمیتوانند دخترانشان را شوهر بدهند، به حکم سنشان و به آواز کوس و کرنا (دقیقاً همان وسایلی که برای جمع کردن و فراخواندن به نبرد بهکار برده میشد)، آنها را به بازار میبرند، و به این ترتیب جماعتی را جمع میکنند؛ و به هر مردی که نزدیک شود اول قسمتهای پشت بدنش را تا شانه، و بعد قسمتهای پیش دختر را نشان میدهند؛ اگر مرد از او خوشش بیاید، و دختر هم به این کار رضایت داده باشد، آن وقت مرد، بنا به شروط توافق شده، با او ازدواج میکند.»
در لغت به معنای «طویله گاوان» یا «گله گاو» است، و از نظر جامعهشناسی هند باستان معنای روشنی ندارد. گتره به طور کلی، در یک طبقه، به آن خانوارهایی اطلاق میشود که یک نیای مشترک دارند، یا نام خانوادگیشان مشترک است. آن را به معانی «دودمان»، «نسل»، و «خاندان» هم دانستهاند. مرد هندو با زنی ازدواج میکند که تا هفت پشت با پدر او، نه از سوی پدر و نه از سوی مادر پدر، نسبت نداشته باشد. اجداد مادری مرد ملاک نیست. البته این قانون استثناهایی هم دارد.- م.
کند. او میتواند چندین زن بگیرد که فقط یکی از آنها از طبقه خود اوست، که بر زنان دیگرش برتری دارد. مانو میگوید: اما بهترین کار آن است که او فقط یک همسر داشته باشد. زن میبایست شوهرش را با محبت صبورانهای دوست بدارد؛ شوهر هم میبایست مشتاقانه از همسرش حمایت کند، نه آنکه او را با عشق رؤیایی دوست بدارد.
خانواده هندو نوعاً مبتنی بر اصل پدرشاهی بود؛ پدر بر همسر، فرزندان، و بردگانش سلطه کامل داشت. زن موجودی بود دوست داشتنی، اما پست؛ بنا بر یک افسانه هندو، در آغاز که توشتری، صنعتگر آسمانی، خواست به آفرینش زن بپردازد، دریافت که هرچه مصالح داشته در ساختن مرد به کار برده، و از عناصر جامد چیزی برایش نمانده است. برای حل این دشواری، زن را با آمیزهای از خرد و ریزها و ماندههای آفرینش شکل بخشید، بدینگونه:
گردی ماه و پیچ و خمهای گیاهان رونده،چسبندگی پیچکها، لرزش علف، باریکی نی، شکوفه گلها، سبکی برگها، انعطاف خرطوم فیل، نگاههای آهو، گرد آمدن دستههای زنبور، شادی پرنشاط فروغ آفتاب، گریستن ابرها، بی آرامی بادها، هراسانی خرگوش، رعونت طاووس، نرمی سینه طوطی، سختی خارا، حلاوت عسل، درنده خویی ببر، شعله گرم آتش، سرمای برف، چهچه کوتاه زاغ، نغمه کوکوی هندی («کوکیله») ، دورنگی درنا، و وفاداری غاز سرخ («چکره واکه») را گرفت و همه را به هم آمیخت و زن را ساخت و او را به مرد داد.
با اینهمه به رغم تمام این تجهیزات، زن در هند وضع خوبی نداشت. آن وضع عالی، که در روزگار ودایی داشت، تحت تأثیر روحانیان و نمونه زن اسلامی، همه برباد شد. قانون نامه مانو، با عباراتی از زن نام میبرد که یادآور دوره اولیه الاهیات مسیحی است: «سرچشمه ننگ زن است؛ سرچشمه ستیز زن است؛ سرچشمه وجود زیرین زن است؛ پس، باید از زن پرهیز کرد.» در عبارت دیگری آمده است که «زن میتواند در زندگی نه فقط مردکانا، بلکه مرد دانا را هم از راه راست به در کند، و میتواند او را به بردگی هوس یا خشم بکشاند.» بنابر همین قانون نامه، زن در تمام عمر باید تحت قیمومیت کسی باشد: نخست پدر، سپس شوهر، و سرانجام هم پسرش.
زن، شوهرش را با فروتنی «آقا»، «سرور» حتی «خدای من»خطاب میکرد؛ و در میان مردم چند قدم پشت سر شوهرش راه میرفت؛ بندرت از مرد سخنی میشنید. از او انتظار اگر قول تاد را باور کنیم، در میان راجپوتها رسم بود که امیر همسران گوناگونی داشته باشد، یعنی برای هر روز هفته یک زن.
میرفت که عشق را با حداکثر خدمتگزاری دقیق و صادقانه نشان دهد: غذا را آماده کند؛ پس از آنکه دیگران غذایشان را خوردند او پسمانده شوهر و پسرانش را بخورد؛ و در وقت خواب پاهای شوهرش را در آغوش بگیرد. بنا بر مانو: «زن وفادار باید به سرورش چنان خدمت کند که گویی او خداست؛ هرگز کاری نکند که رنجی از او به شوهرش برسد؛ وضع اجتماعی مرد و داشتن یا نداشتن فضایل تأثیری در این امر ندارد. همسر که سر از فرمانبرداری شوهرش بپیچد در تناسخ بعدی شغال خواهد شد.
زنان هند، مثل خواهرانشان در اروپا و امریکای پیش از زمان ما، تنها در صورتی از آموزش برخوردار میشدند که یا بانویی بزرگزاده یا اصیل باشند یا روسپی معابد. سواد داشتن و خواندن را مناسب زن نمیدانستند؛ سوادآموزی نه فقط موجب افزایش قدرت او در برابر مرد نمیشد، بلکه از جذابیت او هم میکاست. در نمایشنامه چیترا، اثر تاگور، چیترا چنین میگوید:«زن آنگاه زن است که با لبخندها و اشکها، و خدمات و نوازشهای محبتآمیز خود خویشتن را به گرد دلهای مردان بیاویزد؛ در چنین صورتی وی خوشبخت است. علم و دستاوردهای بزرگ او را به چه کار آید؟» در دانش ودا بر او بسته بود؛ مهابهاراتا میگوید: «آموزش وداها برای زن به منزله وجود آشوب در قلمرو اوست.» مگاستنس گزارش میدهد که در عهد چندره گوپته «برهمنان زنان خود را – که تعدادشان بسیار است- از هرگونه فلسفهای بیخبر نگاه میدارند؛ زیرا اگر زنان در رنج و راحت، زندگانی و مرگ، فیلسوفانه نگاه کنند، تباه خواهند شد و دیگر فرمان نخواهند برد.»
در قانون نامه مانو آمده است که سه کس سزاوار داشتن مال و منال نیست: همسر، پسر و برده؛ این سه هر چه به دست آورند در تملک سرورشان خواهد بود. اما همسر میتوانست جهیز و چشم روشنیهایی را که در وقت عروسی گرفته بود در تملک خود داشته باشد؛ و مادر شاهزادهای که در خردسالی به شاهی رسیده است میتواند به جای او پادشاهی کند. شوهر میتوانست زنش را به دلیل آلوده دامنی طلاق دهد؛ اما زن نمیتوانست، به هیچ علتی، از شوهرش طلاق بگیرد. زن اگر شراب مینوشید، یا بیمار، سرکش، اسرافکار، یا پرخاشجو میشد در این صورت مرد میتوانست (بیآنکه او را طلاق دهد) زن دیگری بگیرد. عباراتی در مانو هست که مدافع نرمخویی خردمندانه با زنان است: آنان را نباید زد«حتی با گل» در کارشان نباید خیلی سخت دقیق شد، چه آنگاه است که زیرکیشان راه گزندی بیابد؛ و اگر جامه نیکو میخواهند، عاقلانه است که برایشان فراهم کنند، زیرا «اگر همسر جامه نیکو به تن نداشته باشد، شویش را دلشاد نخواهد کرد.» و بدین گونه چون «همسری به گونهای شادیبخش
این نظر را نباید با نظرهای معاصر اروپایی یا امریکایی مقایسه کرد، بلکه آن را باید با توجه به مخالفت روحانیت قرون وسطایی سنجید، که به طور کلی خواندن کتاب مقدس یا تربیت معنوی زنان را با اکراه اجازه میداد.
آراسته باشد، تمام خانه آراسته و زیباست.» همان گونه که برای سالخوردگان و مردان دین راه میگشایند، برای زنان هم باید راه گشود و «به زنان باردار ، عروسان، و دوشیزگان باید پیش ازمیهمانان دیگر غذا داد.» زن اگر چه نمیتوانست در مقام همسر فرمانروایی کند، به عنوان مادر این حق را نسبت به اطفال خود داشت؛ هرچه تعداد بچههای زنی زیادتر بود، از نرمش و احترام بیشتری برخوردار میشد، و حتی قانون نامه مانو که مبنی بر اصل پدرشاهی است میگوید: «هرمادری از نظر حق احترام بر هزار پدر برتری دارد.»
بیشک، پس از روزگار ودایی جریان اندیشههای اسلامی در انحطاط وضع زن در هند مؤثر بوده است. رسم حجاب، یعنی پرده نشینی و مستوری و انزوای زنان شوهردار، با ایرانیها و مسلمانان به هند آمد، و از این رو در شمال این کشور سخت تر و محکمتر از جنوب بوده است. شوهران هندو، برای حفظ زنان از دست مسلمانان، نظام پرده نشینی را چنان سخت گسترش دادند که یک زن نجیب و محترم می توانست روی خود را فقط به شوهر و پسرانش نشان دهد، و در ملاء عام باید با روبنده سنگینی آمد و شد کند، که صورتش را پوشیده دارد؛ حتی پزشک معالج اگر میخواست نبض زن بیماری را بگیرد زن میبایست پست پرده بنشیند. در برخی از محافل، اگر مردی از احوال همسر مرد دیگری میپرسید، یا در مقام مهمان با بانوان منزل گفتگو میکرد، عملش دور از نزاکت تلقی میشد.
رسم به آتش افکندن زنان شوی مرده بر تل آتش شوهران (ساتی) نیز از بیرون به هند آمد. هرودوت آن را رسم سکاهای باستانی و تراکیاییها می داند؛ اگر قولش را باور کنیم، همسران مرد تراکیایی برای آنکه افتخار کشته شدن بر گور شوهر نصیبشان شود با یکدیگر نزاع میکردند. شاید این آیین از رسم اولیه دیگری که در سراسر جهان رواج داشت گرفته شده باشد، و آن اینکه یک یا چند تن از همسران یا صیغههای امیری یا مرد توانگری را، همراه با بردگان و سایر مال و منالش، با او قربانی میکردند، تا در آن سو [جهان دیگر] از او نگهداری کنند. اثروه-ودا آن را رسم کهن میداند، ولی در ریگ-ودا اشاره شده است که در روزگار ودایی این رسم ملایمتر شده و به آنجا رسیده بود که زن بیوه میبایست قبل از سوزاندن جسد شوهر لحظهای بر پشته هیزمی که برای سوزاندن شوهر گرد آمده دراز بکشد. از مهابهاراتا پیداست که این نهاد را به شکل اولش بازگرداندهاند، و در این نیز هیچ ندامتی نمیبینند؛ چندین نمونه از ساتی میآورد و این قانون را بنا مینهد که بیوه پاکدامن نمیخواهد بعد از مرگ شوهرش زنده بماند، بلکه با غرور پا به آتش میگذارد. قربانی با سوزاندن همسر در گودالی انجام میگرفت یا، چنان که در میان تلوگوهای جنوب مرسوم بود، او را زنده زنده در گور میکردند.
به انگلیسی Suttee میگویند که درست ترش Sati است، به معنای «همسر وفادار».
استرابون گزارش میدهد که در زمان اسکندر رسم ساتی در هند رواج داشته است، و یک قبیله پنجابی، به نام کتایی، ساتی را به شکل قانون در آورده بود تا همسران را از مسموم کردن شوهران باز دارد.
در مانو ذکری از این رسم نمیشود. در آغاز برهمنان با آن مخالف بودند، بعد آن را پذیرفتند؛ و سرانجام هم برایش یک ضمانت اجرایی دینی تراشیدند، به این معنا که آن را به پیوند ابدی زناشویی تعبیر کردند. زنی که یک بار با مردی وصلت کرد تا ابد از آن اوست، و در زندگانیهای بعدی هم به او خواهد پیوست. در راجستان تملک مطلق زن شکل جوهر به خود گرفت، و آن چنان بود که چون راجپوتی با شکست روبرو میشد، پیش از آنکه در نبرد به سوی مرگ رود، همسرانش را قربانی میکرد. این رسم در دوره سلسله تیموریان هند، به رغم تنفر مسلمانان، رواج یافت؛ و حتی اکبر شاه قدرتمند هم نتوانست آن را براندازد. یک بار خود اکبر کوشید که نوعروس هندویی را که میخواست خود را بر توده آتش نامزد مردهاش بسوزاند از این کار باز دارد؛ اگر چه برهمنان هم مانند شاه از آن زن خواستند که این کار را نکند، باز او بر آن اصرار ورزید؛ چون شعلههای آتش به او رسید، دانیال ، پسر اکبر، به گفتگوی با او ادامه داد، اما او پاسخ داد که «آزارم مکنید، آزارم مکنید.» بیوه دیگری که درخواستهای مشابهی را رد میکرد، انگشتش را روی شعله چراغ گرفت تا تمام انگشتش کاملا سوخت؛ و هیچ نشانی از درد از خود آشکار نساخت؛ و، به این طریق، تحقیر خود را به کسانی که او را به ترک این رسم اندرز میدادند نشان داد. گاهی در ویجیهنگر رسم ساتی شکل عمومی به خود میگرفت؛ نه یکی یا چند تن از همسران، بلکه تمام همسران بسیار امیری یا سرداری با او به کام مرگ میشتافتند. کونتی گزارش میدهد که رایه یا شاه سه هزار تن از دوازده هزار همسرش را سوگلی خود کرده بود «به این شرط که، به هنگام مرگ او، آنها هم داوطلبانه خود را با او بسوزانند، و این را برای آنان سرفرازی بزرگی می دانستند.» توضیح این نکته که چگونه بیوه هندوی قرون وسطایی را، با تلقین و اعتقاد و امید به وصل مجدد با شوهر در زندگانی دیگر، به ساتی راضی میکردند، امری دشوار است.
بتدریج که هند با اروپا تماسهای بیشتری پیدا کرد، رسم ساتی هم کم کم از رواج افتاد، اما بیوه هندو همچنان از ناتوانیهای بسیار رنج می برد. چون ازدواج، زن را به طور جاوید با شوهرش پیوند میداد، از این رو ازدواج مجدد او پس از مرگ شوهر، گناه کبیره به شمار میآمد، و در وجودهای بعدی شوهر آشفتگی پدید میآورد. از این رو، قوانین برهمنها از زن بیوه میخواست که شوهر نکند؛ سرش را بتراشد؛ و (اگر ساتی را ترجیح نداد) زندگی را در نگهدای بچهها و در کارهای خیر فردی بگذراند. او را تنگدست نمیگذاشتند؛ بلکه، برعکس، برای نگاهداری خود از نظر تصرف در اموال شوهرش حق تقدم داشت. از این قوانین فقط زنان هندوی متدین و متعصب طبقات متوسط و بالا- یعنی در حدود سی درصد جمعیت – پیروی میکردند؛ مسلمانان، سیخها، و طبقات پایین این قوانین را نادیده میانگاشتند. معتقدات هندو این بکارت و بیشوهری بار دوم زن را به تجرد راهبهها در جهان مسیحی تشبیه میکرد؛ در هر دو مورد، تعدادی از زنان دست از ازدواج میکشیدند، و برای خدمات خیریه آماده میشدند.
منبع : تاریخ تمدن , جلد اول : مشرق زمین
نویسنده : ویل دورانت
نشر الکترونیکی سایت تاریخ ما