رفتار، رسوم و منش در هند باستان

Ancient_ir-hindu-2.jpg (567×380)

حجب جنسی – بهداشت – لباس – صورت ظاهر – هنر ظریف هندوها – عیوب و فضایل آنها – بازیها – جشنواره‌ها – مرگ

برای فردی تنگ نظر، قبول این نکته خوار است که همان مردمی که نهادهایی چون ازدواج در خردسالی، روسپیگری معابد، و ساتی را تحمل می‌کنند در نرمخویی، رفتار شایسته و ادب، والاتر از دیگران باشند. صرف نظر از چند دیوه داسی، اصولا تعداد روسپیان در هند اندک بود و، بعکس، پاکدامنی و عفاف جنسی بسیار زیاد. دوبوا که از هندوان خوشش نمی‌آید می‌گوید «باید قبول کرد که قوانین نزاکت و ادب اجتماعی (هند) بسیار واضحتر[از اروپا] تدوین شده است، همه طبقات هندو، حتی پایینترینشان هم آنها را بسیار بهتر از وضع اجتماعی مشابه خود در اروپا رعایت می‌کنند.» در گفتگوها و لطیفه‌های غربی مسائل جنسی سهم اساسی دارد، اما این کار در رفتار هندوان کاملا بیگانه است، چه اینان هرگونه صمیمیت مردان و زنان را در ملاء عام منع می‌کنند، و به هنگام رقص تماس جسمی دو جنس مخالف را نادرست و وقیح می‌دانند. زن هندو می‌توانست در اجتماع هرجا که می‌خواهد برود بی‌آنکه از آزار یا اهانت بترسد؛ در واقع، از دید شرقیان، خطر همه در آن طرف (یعنی در مرد) بود. مانو به مردان هشدار می‌دهد که «سرشت زن همیشه گرایش به اغوای مرد دارد، پس، مرد نباید حتی با نزدیکترین خویش زن خود در جای خلوتی تنها بنشیند.»؛ مرد هرگز نباید به بالاتر از قوزک پای دختر عابر نگاه کند.

در هند پاکیزگی دقیقاً به معنای دینداری بود؛ بهداشت، چنانچه آناتول فرانس فکر می‌کرد، تنها اصل اخلاقی نبود، بلکه بخش اساسی تقوا نیز به شمار می‌رفت. مانو، قرنها پیش، قوانین سختی در باب پاکیزگی تن مقرر داشته بود. یکی از آن تعالیم این است: «برهمن پگاهان باید شستشو کند؛ تنش را بیاراید، دندانش را پاکیزه کند، سرمه به چشم بکشد، و خدایان را در بحث از رسوم بیگانه همواره باید این نکته را به یاد داشته باشیم که اعمال دیگران را نمی‌توانیم از نظر عقلی با معیار قوانین اخلاقی خودمان قضاوت کنیم. تاد در این مورد می‌گوید «ناظری سطحی و ظاهربین که بخواهد معیار خود را درباره رسوم همه ملل به کار گیرد، با نوعدوستی تصنعی بر روزگار تباه زن هندو افسوس خواهد خورد، و چنین تصور خواهد کرد که زن هندو گرایش به آن دارد که در این احساس به او بپیوندد.» برای تغییراتی که امروزه در این رسوم ایجاد شده به فصل ۲۲ کتاب حاضر مراجعه کنید.

بپرستد.» در مدرسه‌های بومی رفتار درست و نظافت شخصی اولین مواد برنامه درسی بود. هندوی عضو طبقه هر روز تنش را می‌شست و جامه ساده‌ای را که می‌بایست بپوشد شستشو می‌داد؛ به نظر او همان جامه را بیش از یک روز نشسته به تن کردن نفرت آور بود. سرویلیام هوبر می‌گوید«هندوان از نظر پاکیزگی تن در میان نژادهای آسیایی – و، اگر تعبیر را منظور بدارید، در میان نژادهای جهان – نمونه هستند. غسلهای هندوان ضرب‌المثل شده است.»

۱۳۰۰ سال پیش یوانگ چوانگ عادات غذا خوردن هندوان را این طور وصف می‌کند: آنان خود به خود پاکند، و کسی به این کار مجبورشان نمی‌کند. قبل از هر غذا باید شستشو کنند، خرده ریزها و پسمانده‌ها را دوباره نمی‌خورند؛ ظروف غذا را بین خود نمی‌گردانند؛ ظروف سفالی یا چوبی را پس از مصرف دور می‌ریزند، و ظروف طلا، نقره، مسین، یا آهنی را از نو صیقل می‌دهند. همینکه غذا تمام شد دندان را خلال، و خود را تمیز می‌کنند. پیش از اینکه شستشویشان تمام شود با یکدیگر تماس نمی‌گیرند.

برهمن معمولاً دست و پا و دندانش را قبل و بعد از هر غذا می‌شست؛ غذایی را که معمولا روی برگی بود با دست می‌خورد و مصرف مجدد بشقاب و کارد و چنگال را ناپاک می‌دانست؛ و چون غذا خوردنش تمام می‌شد، هفت بار دهانش را آب می‌کشید. مسواک همیشه تازه بود؛ و آن ترکه کوچکی بود که تازه از درخت کنده باشند؛ در نظر هندوها با موی حیوان دندانها را شستن، یا دوبار مسواک واحدی را به کار بردن مایه ننگ بود. پس، راههایی که مردم بتوانند یکدیگر را ریشخند یا تحقیر کنند بسیار بود. هندو تقریباً مدام برگ فوفل می‌جوید؛ که این عمل دندانها را سیاه می‌کرد و به صورتی در می‌آورد که برای اروپاییان ناخوشایند، ولی برای او خوشایند بود. برای هندو، که معمولاً از مصرف توتون و مشروبات الکلی خودداری می‌کرد، جویدن برگ فوفل و، گاه و بیگاه، خوردن افیون تسلایی به شمار می‌رفت.

در کتابهای قانون هندو قواعد صریحی درباره بهداشت قاعدگی و تخلیه آمده است. چیزی نبود که بتواند از نظر پیچیدگی یا تشریفات بر آداب تخلیه برهمنان برتری داشته باشد. «دوبارزاد»[=برهمن]، در این آداب، فقط باید از دست چپش استفاده کند و آن قسمتها را با آب بشوید؛ و صرف حضور اروپاییان، که خود را با کاغذ پاک می‌کنند، خانه را نجس خواهد کرد. اما افراد بیرون طبقه و خیلی از سودره‌ها کمتر به این جزئیات توجه می‌کردند، و ممکن بود هر کنار راهی را به هندوی بزرگ، یعنی لجپت رای، به اروپاییان خاطرنشان می‌کند که «مدتها پیش از آنکه ملتهای اروپایی چیزی از بهداشت بدانند، و باز مدتها قبل از آنکه آنان به ارزش مسواک و شستشوی روزانه پی‌ببرند، هندوها این هر دو کار را وظیفه و تکلیف حتمی خود می‌دانستند. تا همین بیست سال پیش، خانه‌های لندن وان حمام نداشت، و مسواک جزو اشیای تجملی بود.»

مستراح تبدیل کنند. شبکه فاضلاب محلاتی که این طبقات در اشغال خود داشتند محدود به یک مجرای فاضلاب روبازی می‌شد، آنهم در وسط خیابان.

در یک چنین اقلیم گرمی، پوشاک چیز زایدی بود، و فقرا و پارسایان در نپوشیدن جامه هماهنگ، و از این رو طبقه و مرتبه اجتماعی را زیر پا گذاشته بودند. افراد یک طبقه ساکن مناطق جنوبی، مثل دوخوبورهای کانادایی، تهدید کردند که اگر اعضای طبقه را مجبور به پوشیدن لباس بکنند مهاجرت خواهند کرد. تا اواخر قرن هجدهم احتمالاً در جنوب هند چنین بوده است (و هنوز هم دربالی رسم است) که بالاتنه مرد و زن عریان باشد. بیشترین قسمت تن بچه‌ها را فقط با مهره و حلقه می‌پوشاندند. اغلب مردم پابرهنه می‌رفتند؛ اگر هندوی مؤمنی کفش می‌پوشید، می‌بایست پارچه‌ای باشد، زیرا در هیچ شرایطی کفش چرمی به پا نمی‌کردند. تعداد بیشماری از مردان فقط به این بسنده می‌کردند که فوطه‌ای به میان ببندند؛ وقتی هم که حاجت به پوشاک بیشتری بود شالی به کمر می‌بستند و سر آزاد آن را روی شانه چپ می‌انداختند. راجپوتها شلواری به رنگها و شکلهای گوناگون، و نیمتنه‌ای می‌پوشیدند و شالی بر کمر، و شالی هم به دور گردن می‌بستند؛ صندل یا چکمه‌ای به پا، و دستاری بر سر داشتند – دستار با آمدن مسلمانان رسم شده بود، و هندوان آن را از مسلمانان گرفته بودند، به شیوه‌های گوناگون و متناسب با طبقه خود، بدقت دور سر می‌پیچیدند- این دستارها عموماً از سخاوت جادوگری که ابریشم بی‌انتهایی را باز می‌کند برخوردار بود؛ و گاه طول دستار باز شده به بیست و یک متر می‌رسید. زنان جامه راسته بلندی می‌پوشیدند به نام «ساری»، از ابریشم رنگین، یا از «کدر» دستباف، که از روی هر دوشانه می‌گذشت و محکم به کمر بسته می‌شد و تا پایین پا می‌رسید؛ اغلب چند سانتیمتر از گوشت مفرغرنگ زیر سینه را عریان می‌گذاشتند، به مویشان روغن می‌زدند تا آن را از آفتاب خشک کننده محفوظ بدارند؛ مردها فرق باز می‌کردند و موها را تا پشت گوش چپ می‌کشیدند و آنچا جمع می‌کردند. زنان قسمتی از گیسویشان را روی سر جمع می‌کردند، اما مابقی را افشانده رها می‌کردند و اغلب آن را به گل می‌آراستند، یا آن را با روسری می‌پوشاندند. مردان خوش قیافه، و زنان جوان زیبا بودند و رفتاری بسیار عالی داشتند؛ هندوی معمولی فوطه بسته، بیش از یک دیپلمات اروپایی سراپا ملبس، وقار و متانت داشت. از نظر پیرلوتی «مسلم است که زیبایی نژاد آریایی در میان طبقه بالای» هند «به عالیترین درجه شکوفایی کمال و پاکی می‌رسد.» زن و مرد در استعمال آرایه‌ها و «هرهفت کردن» ماهر بودند؛ و زنان چنانچه جواهر به خود نمی‌آویختند خویش را عریان می‌پنداشتند. حلقه‌ای در سوراخ چپ بینی نشانه ازدواج بود. در اغلب موارد، بر پیشانیشان نمادی رنگین، رمز ایمان دینی آنان بود.

نفوذ در لایه‌های زیرین این کیفیات سطحی، و توصیف شخصیت و منش فرد هندو کاری دشوار است، زیرا هر قومی همه عیبها و هنرها را در خود جمع دارد، و گواهان مایلند که آن نکاتی را انتخاب کنند که مبین اخلاق خود آنهاست و سخن آنان را می‌آراید. کشیش دوبوا می‌گوید«فکر یک فرقه مذهبی روسی بود که در سال ۱۷۸۵ در روسیه پیدا شد، و سپس هزاران تن از آنان، به علت آزاری که در آن کشور می‌دیدند، در سال ۱۸۹۸ به کانادا مهاجرت کردند. اینان هواخواه برهنگی بودند و، به هنگام مقاومت منفی، دست به «اعتصاب برهنگی» می‌زدند و عریان می‌گشتند.- م.

می‌کنم قابل اعتماد نبودن، دغلکاری، و دورنگی را … که در میان هندوان عمومیت دارد، باید بزرگترین عیب آنها بدانیم… مسلم است که در جهان ملتی نمی‌توان یافت که تا این حد سوگند یا پیمان شکنی را ناچیز بداند.» وستر مارک می‌گوید «دروغگویی را عیب ملی هندوان خوانده‌اند.» مکولی می‌گوید «هندوان محیل و نیزنگبازند.» بنا بر قوانین مانو و راه و رسم دنیا، دروغ اگر به انگیزه‌های خیر گفته شود بخشودنی است؛ مثلاً، اگر نتیجه راستگویی مرگ روحانی باشد؛ دروغ گفتن رواست.» اما یوان چوانگ می‌گوید «نیرنگباز نیستند و قولی را که بر آن سوگند خورده باشند به جا می‌آورند… چیزی را از راه نادرست بدست نمی‌آورند، و بیش از آنچه انصاف حکم می‌کند می‌دهند.» ابوالفضل [علامی دکنی]، که هیچ تعصبی به نفع هند ندارد، هندوان قرن شانزدهم را «دیندار، مهربان، شاد، عاشق دادگری، عزلت‌نشین، توانا در کسب و کار، ستاینده حقیقت، سپاسگزار، و با وفاداری بی پایان» می‌داند. کیرهاردی چنین متذکر می‌شود: «نجابت آنها ضرب‌المثل است. به اعتبار قولشان وام می‌دهند و می‌ستانند، و انکار وام تقریباً در میانشان کاری ناشناخته است.» یک قاضی بریتانیایی در هند می‌گوید«من با صدها مورد رو به رو شده‌ام که در آنها اموال، آزادی، و جان مردی بسته به دروغگویی او بود، اما راضی به دروغگویی نشد.» چگونه می‌توان این شهادتهای ضد و نقیض را با هم آشتی داد؟ شاید راه ساده‌اش این باشد که برخی از هندوان شریفند و برخی نیستند.

دیگر آنکه هندوان بسیار ظالم و نرمخو هستند. زبان انگلیسی یک واژه کوتاه و زشت، یعنی «Thug»، را از آن انجمن مخفی عجیب، که تقریباً یک طبقه است، گرفته است. تگها در قرون هجدهم و نوزدهم مرتکب هزاران قتل بیرحمانه شدند تا (به قول خودشان) قربانیان را به الاهه کالی پیشکش کنند. وینسنت سمیث درباره این تگها (که در لغت به معنای «دزد» است) با عباراتی که با زمان ما چندان بی ارتباط هم نیست چنین می‌گوید:

این گروهها چندان بیمی نداشتند، و تقریباً از مصونیت کامل برخوردار بودند؛… آنان همیشه حامیان قدرتمندی داشتند. احساس اخلاقی مردم چنان به پستی گراییده بود که در برابر جنایاتی که تگها با خونسردی مرتکب می‌شدند هیچ نشانی از سرزنش عمومی دیده نمی‌شد. آنان را به عنوان بخشی از نظام مستقر پذیرفته بودند؛ و تا موقعی که اسرار این سازمان به بیرون درز پیدا نکرده بود،… معمولاً امکان نداشت که حتی علیه بدنامترین افراد فرقه مدرکی به دست آید.

با اینهمه، جنایت و خشونت در هند، به طور نسبی، کم است. همه قبول دارند که هندوان تا سرحد جبن ملایم و نرمخو هستند؛ آنان والامنش و قابل احترامند، و چون مدتی طولانی در زیر چرخ کشور گشایی و استبدادهای بیگانه در هم شکسته‌اند، دیگر نمی‌توانند جنگجویان خوبی در لغت به معنای «گول زدن و دزدیدن» است. «تگها» اعضای یک انجمن اخوت مخفی دینی و‌آدمکشهای حرفه‌ای بودند که در بخشهایی از شمال و مرکز هند و دکن پراکنده بودند. گرچه خاستگاهشان معلوم نیست، چنان که یوان چوانگ می‌گوید، در قرن هفتم میلادی فعالیت داشتند. «تگها» دیری در هند رعب بسیار در دلها انداخته بودند، و سرانجام در سال ۱۸۶۱، کمابیش، از مناطق مسکونی هند رانده شدند.- م.

باشند؛ تنها رنج است که آن را با شجاعت بی‌نظیری تحمل می‌کنند. احتمالاً بزرگترین عیبشان بیحالی و تنبلی است؛ اما اینها عیوب هندوان نیست، بلکه ضرورتها و سازگاریهای اقلیمی است که می‌توان آن را با مثل «بیکاری خوش است» اقوام لاتین، و تب اقتصادی امریکاییها قیاس کرد. هندوان، حساس، باعاطفه، دمدمی مزاج، و خیالپرستند؛ از این رو بیشتر هنرمند و شاعرند، تا فرمانروا و کارگزار و مجری. آنان با همان شوق و شوری که مشخصه «مقاطعه کاران» همه جاست می توانند هموطنان خود را استثمار کنند؛ با اینهمه بغایت بخشنده‌اند؛ میهمان نوازترین میزبانها هستند. حتی دشمنانشان هم نزاکت آنان را قبول دارند، و یکی از رعایای سخی بریتانیایی تجربه طولانی خود را، با توصیف طبقات بالای کلکته، چنین خلاصه می‌کند: دارای «رفتار عالی، روشنی و جامعیت فهم، آزادگی احساس، و استقلال در اصولند؛ اینها خود عواملی است که در هر یک از کشورهای جهان می‌تواند مهر جوانمردی بر آنها بزند.»

هندو هم نبوغی دارد، ولی این نبوغ به چشم خارجیان غمگینانه می‌نماید؛ بیشک هندوان چندان دلیلی برای خندیدن نداشته‌اند. در گفتگوهای بودا نام بسیاری از بازیها[ی آن زمان] – از جمله بازی خاصی که به طرز عجیبی شبیه شطرنج است. -را می‌توان دید؛ اما نه اینها و نه بازیهای بعدی هیچکدام آن سرزندگی و نشاط بازیهای غربی را ندارد. در قرن شانزدهم اکبر شاه بازی چوگان را، که ظاهراً اصل آن ایرانی بوده است، به هند آورد؛ و این بازی بعداً، از طریق تبت، به چین و ژاپن راه یافت؛ او دوست داشت که «پچیسی» («پارچس» کنونی) بازی کند. گفت تا در حیاط چارگوش آگره خانه‌هایی درست کنند که، به جای مهره، مهره‌های زنده، یعنی کنیزکان را بگذارند.

Dolce far niente، عبارتی ایتالیایی است به معنی «کاری نکردن خوش است»؛ یعنی تنبلی و تن‌آسایی را راه خوشایند زندگی دانستن.-م.

شطرنج آنقدر کهنسال است که نیمی از کشورهای کهن مدعی زادگاه این بازی هستند. نظری که عموم باستانشناسان پذیرفته‌اند چنین است که این بازی در هند پیدا شد؛ مسلماً کهنترین شکل قطعی آن را در هند می‌یابیم (حدود ۷۵۰ میلادی). کلمه Chess (=شطرنج) از کلمه شاه فارسی می‌آید، و «checkamte» در اصل «شه‌مات» (شاه مرده) است. ایرانیان آن را شطرنج می‌نامیدند و این نام، و هم خودبازی، را از طریق اعراب، از هند- که در آنجا به «چتورنگه» یا «چهارگوشه» معروف است- آموختند.

هندوان در باب خاستگاه این بازی افسانه شیرینی نقل می‌کنند؛ می‌گویند در آغاز قرن پنجم میلادی، یکی از شاهان هندو ستایندگان دو طبقه براهمه و کشتریه را رنجاند؛ بدین معنا که مشورتهای آنان را نادیده گرفت، و از یاد برد که عشق مردم مطمئنترین حمایت تاج و تخت است. برهمنی سسه نام [یا، به روایتی، صصبه ابن داهر] بر عهده گرفت که چشم شاه جوان را باز کند، بدین معنا که بازیی اختراع کند که در آن مهره‌ای که نشانه شاه است، باید تنها و تقریباً بی یار و یاور بماند؛ گو اینکه شاه در شأن و ارزش بالاتر از همه است (چنانکه در جنگ شرقیها چنین است). از این رو شطرنج پیدا شد. فرمانروا را از این بازی چنان خوش آمد که از سسه خواست که پاداشی از او بخواهد. سسه فروتنانه چند دانه برنج [یا، به روایت ایرانی، گندم] خواست، به این شرط که مقدار آن بدین نحو تعیین شود که در اولین خانه از ۶۴ خانه شطرنج یک دانه برنج گذاشته شود و در خانه دوم دو برابر خانه اول، و در خانه سوم دو برابر خانه دوم، الی‌آخر. شاه بیدرنگ قبول کرد، اما چیزی نگذشت که با تعجب دریافت که تمام قلمروش را بر سر این قول گذاشته است. سسه فرصت را مناصب دید و به سرورش یادآور شد که شاه وقتی که مشاورانش را حقیر می‌شمارد چه آسان می‌تواند سرگشته شود.

جشنهای مذهبی گوناگون به زندگانی مردم رنگ و رویی می‌بخشید. بزرگترین جشن «دورگاـ‌ پوجا» بود که به افتخار بزرگترین الاهه مادر، یعنی کالی، برپا می‌شد. از هفته‌ها قبل از آ‎غاز این جشن، هندوان ضیافتهایی برپا می‌کردند و آواز می‌خواندند؛ اما اوج این آیین مراسمی بود که در آن هر خانواده‌ای پیکره‌ای از این الاهه را به گنگ برده، به آب می‌سپرد و پس از شادمانیها راه خانه در پیش می‌گرفت. جشن هولی را به افتخار الاهه واسنتی برپا می‌کردند و صفت ساتورنالیایی داشت: در راهپیمایی نشانهایی از آلت رجولیت (اهلیل) با خود می‌بردند و طوری آنها را حرکت می‌دادند که حرکات و جفت و خیز را نشان دهند. در چوته ناگپور هنگام برداشت خرمن موقعیتی برای عیش و عشرت عمومی بود؛ «مردان هرگونه ضابطه‌‌ای را به کنار می‌گذاشتند و زنان هر گونه پاکدامنی را، و به دختران آزادی کامل می‌دادند.» پرگنه‌ایها، که طبقه‌ای از دهقانان بودند و در تپه‌های راج محل می‌زیستند، یک جشن کشاورزی داشتند که سالی یک بار برگزار می‌کردند و افراد مجرد مجاز بودند که در آن آزادانه با یکدیگر روابط جنسی برقرار کنند. بیشک بار دیگر در اینجا بقایای سحر رویش گیاه را می‌بینیم، با این نیت که به باروری خانواده‌ها و کشتزارها بیفزاید. شایسته‌تر از همه اینها جشنواره‌های عروسی بود که نشانه رویداد بزرگی در زندگی هر هندو بود؛ ای بسا پدری که با ترتیب دادن ضیافت پر خرج عروسی دختر یا پسرش به خاک سیاه می‌نشست.

در آخر مسیر زندگی، مراسم فرجام کار بود، یعنی سوزاندن جسد. در زمان بودا زردشتیها جسد را طعمه مرغان شکاری می‌کردند و این راه و رسم معمولی وداع بود؛ اما بزرگان را پس از مرگ برتلی از آتش می‌سوزاندند و خاکسترشان را زیر «توپ» یا یک «ستوپا» که بقعه یادگار بود دفن می‌کردند. بعدها سوزاندن جسد امتیاز هر مرد شد؛ هر روز بر بلندیها هیزم گرد می‌‌آوردند و شب همه شب مرده‌ای را بر آن می‌سوزانیدند. در زمان یوان چوانگ عجیب نبود که پیران به پیشواز مرگ بروند. فرزندان، آنان را به میان گنگ می‌بردند، و اینان خود را به آب نجاتبخش می‌سپردند. خودکشی، در شرایط خاصی، همیشه در شرق بیش از غرب مورد تایید بود؛ بنابر قوانین اکبر شاه، پیران یا بیماران علاج ناپذیر، و کسانی که می‌خواستند خود را در راه خدایان قربانی کنند، مجاز به خودکشی بودند. هزاران هندو آخرین نذر و قربانی خود را بدین ترتیب به جا می‌آوردند که روزه می‌گرفتند تا بمیرند، یا خود را در برف مدفون می‌کردند، یا خود را در تپاله گاو می‌گرفتند و آن را آتش می‌زدند، یا می‌گذاشتند که در دهانه گنگ خوراک سوسماران شوند. در میان برهمنان هاراکیری پیدا شد؛ این نوع خودکشی برای آن بود که تاوان آسیبی یا خطاکاریی را داده باشند. وقتی یکی منسوب به ساتورنالیا- و آن جشنی است که به افتخار ساتورنوس، خدای خرمن، در روم قدیم برپا می‌شد. – م.

از شاهان راجپوت بر طبقه براهمه خراج بست، چند تن از متمولترین برهمنان در حضور آن شاه خود را کشتند، با این فرض که او را به وحشتناکترین و کاریترین لعنتها، که همان نفرین و لعنت برهمن در حال مرگ باشد، دچار کرده‌اند. بنابر کتابهای قانون براهمه، لازم است کسی که می‌خواهد خود را با دست خودش بکشد سه روز روزه بگیرد؛ و کسی که دست به خودکشی زد و ناکام شد باید سخت‌ترین توبه‌ها را به جا آورد. زندگی یک صحنه نمایش است که یک در ورودی دارد و چندین در خروجی.

منبع : , جلد اول : مشرق زمین

نویسنده :

نشر الکترونیکی سایت

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ