غرایب دینی هندیان باستان
خرافات – علم احکام نجوم – فالیسیسم – شعایر – قربانی – تطهیر – آبهای متبرک
در میان این الاهیات آمیخته با بیم و رنج، خرافات – که نخستین یاری عالم مافوقالطبیعه برای بیماریهای کوچک زندگی بود – برگ و بار یافت و شکوفا شد. نذرها، افسونها، جن گیریها، علم احکام نجوم، غیبگوییها، اوراد، سوگندها، کفبینی، پیشگویی، ۸۱۲،۷۲۸،۲ مرد دین، یک میلیون فالبین، یکصد هزار مار افسا، یک میلیون «فقیر» و جوکی و مردان مقدس دیگر، جملگی، بخشی از تصویر تاریخی هند را نشان میدهند. هندوان به مدت هزار و دویست سال تعداد زایدی تنتره (جنگ) داشتند که شرح علم اسرار، پیشگویی، و جادوگری بود، و منتره (افسون و ورد) های مقدسی را بیان میکرد که تقریباً میشد با آنها، از راه سحر و جادو، به هر قصد و نیتی رسید. برهمنان با چشم تحقیر به این دین جادو نگاه میکردند و دم بر نمیآوردند؛ و علت این تساهل را میتوان تاحدی معلول این واقعیت دانست شاعر و دستوردان نامدار قرن هفتم میلادی، که شعرهای کوتاه بسیار درباره عشق و فرزانگی این جهانی سروده است. – م.
که فکر میکردند رواج این خرافات برای تثبیت قدرت خود آنها ضروری است؛ از این گذشته، شاید هم معتقد بودند که خرافات از میان رفتنی نیست، و چنانچه امروز بساط آن برچیده شود، فردا به شکل دیگری نمودار خواهد شد. آنان حس میکردند که هیچ ذیشعوری با نیرویی که میتواند به اشکال گوناگون تجلی کند در نمیافتد.
هندوی ساده دل، مثل بسیاری از امریکاییهای با فرهنگ، علم احکام نجوم را قبول داشت، و این امر را مسلم میدانست که هر ستاره بر آنان که زیر نفوذ آن متولد شدهاند تأثیر خاصی دارد. زنان حایضه مانند اوفلیا [در نمایشنامه هملت شکسپیر] میبایست خود را از آفتاب دور نگاه دارند، زیرا ممکن بود که آبستن شوند. در کوشیتکی اوپانیشاد آمده است که راز بهروزی مادی ستایش منظم ماه نوست. ساحران، احضارکنندگان ارواح، و رمالان، با گرفتن مختصر پولی، گذشته و آینده را از روی کف دست، نجاست، رؤیاها، علایمی که در آسمان ظاهر میشود، یا موش خوردگیهای پارچه تعبیر میکردند. با خواندن اورادی که فقط خودشان بلد بودند، ارواح را ناپدید میساختند؛ کفچه ماران را افسون میکردند؛ پرندگان را به دام میانداختند؛ و خود خدایان را مجبور میکردند که نیازدهنده را یاری دهند. جادوگران، در قبال دستمزد حسابی، جنی را به تن دشمن داخل میکردند، یا جن خود شخص را میگرفتند؛ مرگ ناگهانی دشمن را موجب میشدند، یا او را با درد بیدرمانی، زمینگیر میکردند. حتی برهمن هم وقتی که دهن دره میکرد انگشتانش را به راست و به چپ میشکست تا ارواح خبیثه را، که ممکن بود وارد دهانش بشوند، بترساند و دور کند. فرد هندو؛ مثل بسیاری از دهقانان اروپایی، در کلیه ادوار و قرون از چشم زخم میترسید؛ در هر حالی ممکن بود با بدبختی یا با مرگی که دشمنان با سحر و جادو بر سرش میآوردند روبهرو شود. از اینها گذشته، جادوگر میتوانست قوه باه را تجدید و تقویت کند؛ یا عشق این را به دل آن بیندازد؛ یا زنان نازا را بچهدار کند.
شوق هندو به داشتن فرزند از همه چیز، حتی نیروانه، شدیدتر است. به همین مناسبت به قدرت جنسی خود فوقالعاده علاقهمند است و شعایر پرستش نمادهای تولیدمثل و بارآوری از همین علاقه سرچشمه میگیرد. فالیسیسم یا ذکرپرستی، که در بیشتر کشورها در دورههای متفاوت رواج داشته، از قدیمیترین ازمنه تا قرن بیستم در هند پابرجا مانده است. شیوا، خدای این پرستش،آلت رجولیت شمایل او، و تنترهها تلمود آن بود. شکتی، یا نیروی توانبخش شیوا را، گاهی به عنوان همسرش کالی تصور میکردند، و گاه چون عنصر مادینه سرشت شیوا، مقایسه کنید با پانوشت صفحه ۹۷.
همین طور هم اروپاییان ساده بر هر عطسه با یک دعای خیر سرپوش میگذارند. این کار در اصل برای آن بود که روح خود را حفظ کنند که مبادا با فشار بازدم به بیرون پرتاب شود.
که هم قوه نرینه و هم مادینه را در خود داشت؛ این دو نیرو را با دو بت نشان میدهند که آنها را لینگه و یونی میخوانند، که آن نشان شرم مرد، و این نشان شرم زن است. نشانههای این پرستش جنسیت را در سراسر هند میتوان دید: به اشکال آلت رجولیت در معبد نپالی و معابد دیگر بنارس؛ به شکل لینگههای عظیمی که درون معابد منسوب به شیوا را در جنوب هند میآرایند یا پیرامون آنها را احاطه کردهاند؛ یا در دستهها و تشریفات مربوط به ذکرپرستی و در تصاویر آلت رجولیت که به بازو میبندند یا به گردن میآویزند. لینگههای سنگی را در بیشتر شاهراهها میتوان دید؛ هندوها نارگیلهایی را که بناست در قربانی پیشکش کنند روی این سنگها میشکنند، لینگه سنگی معبد رامشورام را هر روز با آب گنگ میشویند، و بعد آن را – نظیر آب متبرک یا آب باطلالسحری که در اروپا میفروختهاند – به مؤمنان میفروشند. معمولاً آیین ذکرپرستی به صورتی ساده وزیبنده انجام میگیرد، بدین نحو که سنگ را با آب یا روغن متبرک مالش میدهند، سپس آن را با برگ میآرایند.
بیشک مردم طبقات پایین از دستههای ذکرپرستی تفریح و حظی جسمانی میبرند؛ ولی بیشتر مردم گویا هیچ انگیزه زشت و وقیحی در لینگه و یونی نمیبینند، و این عیناً نظیر هر مسیحی مؤمنی است که تصویر مریم عذرا را، در حالی که مشغول شیردادن به پسرش میباشد، نظاره میکند؛ آداب و رسوم به هر چیزی رنگ دستی میدهد، و زمان هم به آن تقدس میبخشد. ظاهراً مدتهاست که مردم رمز جنسی این اشیا را ازیاد بردهاند؛ تمثالها اکنون صرفاً طریقههای سنتی و مقدس نشان دادن نیروی شیواست. شاید تفاوت مفهوم هندو و اروپایی، در این زمینه، از اختلاف در سن ازدواج پیدا شده باشد؛ ازدواج در خردسالی آن انگیزههایی را آزاد میکند که چون مدت مدیدی ناکام بمانند، به خود باز میگردند و انحرافات شهوانی و نیز عشق رؤیایی را به وجود میآورند. به طور کلی، اخلاقیات و رفتار جنسی در هند بالاتر از اروپا و امریکا، و بسیار شایستهتر است و قید و بند بیشتری دارد. پرستش شیوا از همه آیینهای هندو سختتر و مرتاضانهتر است؛ و دیندارترین لینگه پرستان، لینگایت خوانده میشوند، و این «پیرایشگر»ترین فرقه هند است. گاندی میگوید:«همین مانده بود غربیانی که از هند دیدار میکردند ما را با شناعت بسیاری از اعمالمان، که تا آن زمان معصومانه بدان میپرداختیم، آشنا کنند. نخستین بار، در کتابی از مبلغان غربی بود که یاد گرفتم که شیوا لینگم [لینگه شیوا] معنای زشت و وقیحی دارد.»
رسم لینگه و یونی فقط یکی از آیینهای بیشماری بود که، از نظر زودگذر بیگانه، نه فقط شکل، بلکه نیمی از ذات دین هند به نظر میآمد. تقریباً هر یک از اعمال زندگی، حتی دست و رو شستن و لباس پوشیدن هم مراسم دینی خاصی داشت. در خانه هر دینداری خدایان شخصی و خاصی بودند که میبایست هر روز آنان را بپرستند، و نیز نیاکانی بودند که میبایست به آنان حرمت نهند. در واقع برای هندو عبادت دینی میبایست بیشتر در خانه انجام بگیرد تا در مراسم معبد، که در ایام مقدس صورت میگرفت. و اما مردم در جشنهای بسیاری که نشانه [آغاز] سال مذهبی بود شادی میکردند و این خود موجب میشد که در دستههای بزرگ به راه افتند یا به زیارت بقاع باستانی بروند. آنان در آنجا نمیتوانستند آنچه را خوانده میشد بفهمند، چون به زبان سانسکریت بود، اما میتوانستند بت را درک کنند. آن را با پیرایهها میآراستند؛ با رنگ میپوشاندند؛ و گوهرآگینش میکردند. گاهی با آن چون انسان رفتار میکردند، یعنی او را بیدار میکردند؛ حمامش میکردند؛ لباس بر او میپوشانیدند؛ خوراکش میدادند؛ سرزنشش میکردند، و شب او را در رختخوابش میگذاشتند.
مراسم بزرگ همگانی، قربانی یا پیشکش بود، و شعایر بزرگ شخصی، تطهیر. قربانی نزد هندو، یک صورت تهی بیمحتوا نبود؛ او معتقد بود که اگر به خدایان غذا پیشکش نشود از گرسنگی خواهند مرد. زمانی که انسانها آدمخوار بودند در هند هم، مثل هر جای دیگری، انسان را هم قربانی میکردند. خصوصاً کالی اشتهایی به انسان داشت، ولی برهمنان توضیح میدادند که او فقط افراد طبقات پایین را میخورد. ۶۳ با پیشرفت اخلاق، آن خدایان هم میبایست به حیوانات قانع شده باشند، چه تعداد کثیری از آنها را به آنان پیشکش میکردند. در این مراسم بز از التفات خاصی برخوردار بود. آیین بودا و آیین جین و «اهیمسا» در هند به قربانی جانوران پایان دادند؛ اما پس از آنکه آیین هندو جای آیین بودا را گرفت این رسم دوباره معمول شد، و به زمان ما هم رسید، گرچه تا حدی از شدت آن کاسته شده است. برهمنان افتخار میکردند که از شرکت در هر قربانی که لازمهاش خون ریختن است خودداری میکنند.
مراسم غسل و تطهیر ساعتها از زندگی هندو را میگرفت، زیرا ترس از آلودگی در دین هند همان قدر فراوان بود که در بهداشت جدید دیده میشود. هر آن ممکن بود که هندو از غذای ناشایست، از فضولات، از دست زدن به یک سودره یا فردی خارج از طبقه، یا جسدی یا زن حائضهای، یا به صدها طریق دیگر، نجس شود. البته خود زن هم بر اثر خونریزی ماهانه یا زایمان ناپاک میشد؛ در این موارد، قانون برهمنی انزوای زن و احتیاطات بهداشتی پیچیدهای را لازم میشمرد. بعد از هر یک از این آلایشها – یا، به اصطلاح کنونی ما، عفونتهای ممکن – هندو میبایست مراسم تطهیر را انجام دهد: در موارد جزئی کافی بود که آب متبرک بر سر و صورت پاشیده شود؛ در موارد بزرگتر روشهای پیچیدهتری بود که با عمل وحشتناک « پنجه گزارشی در دست است که قربانی انسان تا این اواخر، یعنی تا سال ۱۸۵۴، انجام میگرفت. قبلا عقیده داشتند که پرستندگان متعصب خود را به عنوان قربانی پیشکش میکنند، کما اینکه خشکه مقدسهایی خود را زیر چرخهای ارابه جاگرنات (هندی، جاگانات) میانداختهاند؛ اما اکنون بر این نظرند که این موارد نادر، از یک «خود قربانی» آشکار، شاید تصادفی بوده باشد.
گاویه» پایان میگرفت. این تطهیر، به عنوان مجازات در مورد نقض قوانین مهم طبقه (مثلاً ترک هند) انجام میگرفت، و آن عبارت بود از خوردن «پنج چیز» گاو مقدس: شیر، ماست، روغن، پیشاب، و تپاله.
آنچه بیشتر با سلیقه امروزی مغرب زمین نزدیک است استحمام روزانه است؛ در این مورد هم، به منظور اینکه این رسم بهداشتی، که در یک اقلیم نیمه گرمسیری بسیار مطلوب است، به صورت بهتری انجام گیرد، جامه دینی بر آن پوشاندند. استخرها و حوضهای «متبرک» ساختند؛ رودهای بسیاری را مقدس و متبرک دانستند؛ و به مردم گفته بودند که اگر در این رودخانهها غسل کنند، تن و جانشان پاک خواهد شد. قبلاً در زمان یوان چوانگ هر صبح میلیونها نفر در گنگ غسل میکردند؛ از آن قرن تا زمان ما هر بامداد، هنگام تابیدن اشعه خورشید بر آبهای رودخانه، بانگ دعا و سرود مؤمنان شنیده میشد، در حالی که دستهایشان را به سوی آن گوی مقدس به دعا برداشته، صبورانه زمزمه میکردند«اوم، اوم، اوم». بنارس، شهر مقدس هند، مقصد میلیونها زایر، مأمن پیرمردان و پیر زنانی شد که از سراسر این کشور برای غسل در رود گنگ میآمدند تا بیگناه و پاک با مرگ روبهرو شوند. تصور اینکه این مؤمنین طی مدت دوهزار سال به بنارس آمده و، حتی در سپیده دم زمستان، لرزان به آب گنگ پا نهادهاند، و در حالی که بوی گوشت مردگانی را که بر سکوهای مردهسوزی میسوختهاند بوییدهاند، و همان عبادتهای نویدبخش را برای همان خدایان طی قرنها به عمل آوردهاند، ترسآور، بلکه وحشتناک است. اگر خدایی این ادعیه را اجابت نکند، چیزی از ارج و قربش کاسته نخواهد شد؛ هند هنوز هم به همان شدت به خدایانی که در طی این مدت طولانی با آرامش خیال به فقرو ویرانی او فرونگریستهاند اعتقاد دارد.
منبع : تاریخ تمدن , جلد اول : مشرق زمین
نویسنده : ویل دورانت
نشر الکترونیکی سایت تاریخ ما