زنی که موجب بدنامی زنان شاهنامه شده!

محمدعلی اسلامی ندوشن در معرفی سودابه می‌نویسد: وی نمونه برجسته یک زن نابکار است، هم شهوت‌ران است و هم حسابگر. حتی در اظهار عشق خود به سیاوش هم نظر سیاسی دارد و هم قصد کام‌طلبی، تنها زن شاهنامه است که مانند هلن یونانی فاجعه‌آفرین است.

 

نویسنده و پژوهشگر محمدعلی اسلامی ندوشن، در کتاب «آواها و ایماها» درباره سودابه نوشته است: زنی که موجب بدنامی زنان شاهنامه شده سودابه است، وی دختر پادشاه هاماوران است که آن را با سرزمین یمن کنونی تطبیق داده‌اند، و چون کاووس بدانجا لشکر می‌کشد و آن را تسخیر می‌کند او را به زنی می‌گیرد. پس از مدتی پادشاه هاماوران، به نیرنگ، کاووس و همراهانش را اسیر کرده، و مدتی در بند می‌کشد. سودابه در کنار شوهرش در زندان می‌ماند در تمام این مدت و از او پرستاری می‌کند. چندی بعد نیز، رستم به نجات کاووس می‌شتابد و او را آزاد میکند و هاماوران را از نو به تسلط ایران درمی‌آورد. کاووس، سودابه را با خود به ایران می‌آورد. سودابه زنی است که از زیبایی و رعنایی و مکّاری و لوندی و زیان‌آوری به نحو کامل برخورداری دارد، و چه بدین سبب، و چه به سبب وفاداری‌ای که هنگام اسارت به کاووس نشان داده، مورد محبت و عنایت خاص پادشاه است، و در واقع می‌شود گفت که زن سوگلی اوست.

اما زمانی نابکاری سودابه بروز می‌کند که عشقی گناه‌آلود نسبت به ناپسری خود سیاوش در دل می‌پروراند. در این زمان سیاوش خیلی جوان است، شاید کمتر از بیست سال دارد. سودابه با زمینه‌چینی، او را به شبستان خود فرامی‌خواند و عشق خروشان خود را به وی ابراز می‌کند. لیکن سیاوش که جوان مهذّب و پارسایی است دست رد نیز بر سینه او می‌نهد.

اما سودابه اصرار می‌ورزد و چون کام نمی‌یابد، هم از بیم رسوایی و هم برای آنکه انتقام خود را از سیاوش گرفته باشد، وی را در نزد پادشاه به قصد تجاوز به خود متهم می‌کند. درست مثل زلیخا که نیز بر اثر نومیدی و سرخوردگی به یوسف تهمت زد. درست مثل فدر، ملکه یونانی که بر ناپسری خود هیپولیت عاشق شد و چون از او جواب رد شنید تهمت ناپاک‌چشمی و دست‌درازی بر او بست.

سیاوش برای اثبات بی‌گناهی خود نیز از میان توده آتش می‌گذرد و تندرست از آن بیرون می‌آید، اما چون سودابه از توطئه و تحریک دست‌بردار نیست، شاهزاده برای دور شدن از محیط مسموم دربار کاووس، داوطلبِ سپهسالاری لشکری می‌شود که برای جنگ با افراسیاب عازم است. چون راه بازگشتی برای خود نمی‌بیند سرانجام به توران‌زمین نزد افراسیاب پناه می‌برد و همین امر چنان‌که داستانش را می‌دانیم موجب تباهی او می‌گردد. پس از قتل سیاوش، سودابه به انتقام خون او به دست رستم کشته می‌گردد.

در واقع سبب مرگ سیاوش، سودابه است. این زن که نمونه برجسته یک زن نابکار است، هم شهوت‌ران است و هم حسابگر. در اظهار عشق خود به سیاوش هم نظر سیاسی دارد و هم قصد کام‌طلبی، تنها زن شاهنامه است که مانند هلن یونانی فاجعه‌آفرین است. در حق اوست که رستم به کاووس می‌گوید:

کسی گاو بود مهتر انجمن

کفن بهتر او را ز فرمان زن

سیاوش ز گفتار زن (سودابه) شد به باد

خجسته زنی کاو ز مادر نزاد

و باز در اشاره به اوست که راجع به زن گفته است:

زبان دیگر و دلش جای دگر

از او پای یابی که جویی تو سر

و باز درباره سودابه گفته شده است:

چو این داستان سربسر بشنوی

به آید تو را گر به زن نگروی

به گیتی به‌جز پارسا زن مجوی

زن بدکنش خواری آرد به روی

اشاره‌های بدبینانه دیگر نیز جابه‌جا راجع به زنِ بد می‌بینیم:

دل زن همان دیو را هست جای

زِ گفتار باشند جوینده‌رای

و یا:

به اختر کسی‌دان که دخترش نیست

چو دختر بود روشن‌اخترش نیست

و یا:

که را از پس پرده دختر بود

اگر تاج دارد بد اختر بود

این بود زن بد.

منبع ایسنا

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ