ایران آغاز عصر هخامنشی در تاریخ هردوت بررسی تطبیقی گزارشهای هردوت با مستندات تاریخی
هردوت، مورخ نامی یونانی باستان میان سالهای ۴۹۰ تا ۴۸۰ پیش از میلاد در«هالیکارناس»،از شهرهای«کاریا» واقع در کنارههای آسیایی دریای اژه زاده شد.کاریا یکی از بیست و سه استان امپراتوری هخامنشی بود که در سال ۵۶۱ م پس از تسخیر«سارد»پایتخت«لیدی»توسط کوروش اول،همچون دیگر نواحی یونانینشین آسیای صغیر به اطاعت پارسها درآمد.«هردوت که ظاهرا به علل سیاسی مجبور به مهاجرت و ترک وطن گشته بود در دوران جوانی بسیار سفر کرد و از بخش شمالی کرانه دریای سیاه و آسیای صغیر و فنیقیه و مصر و بابل و شاید ماد و پارس و سپس مقدونیه دیدن کرد»۱و دیدهها و شنیدههای خود را درباره تاریخ و فرهنگ اقوام آن زمان در کتابی به رشته تحریر درآورد.این کتاب کهنترین کتاب تاریخی است که از گزند حوادث زمان مصون مانده و به روزگار ما رسیده است.منابعی را که هردوت برای نگارش کتاب خود از آنها سود جسته میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
۱-منابع مکتوب به زبان یونانی:مهمترین منبع مکتوبی که هردوت از آن سود جسته کتاب تاریخی بوده که توسط هکاته از اهالی«میلت»نگارش یافته بود،همچنین او با دیگر آثار مکتوب اسلاف خود از جمله هلانیک و دیونیس آشنا بوده است.
۲-مشاهدات هردوت در طول سفرهایش:«هردوت به مطالعه آداب و رسوم محلی توجهی خاص داشت و مشاهده ابنیه و آثار باستانی را به قدری ضروری و واجب میشمرد که گاه برای مشاهده یک بنای تاریخی خط سیر سفر طولانی و پر پیچ و خم،و رنج راه و مشقات سفر را دو چندان میکرد. مؤلف هر جا که مقتضی بوده مشاهدات خود را در کتاب بزرگ خود برای خوانندگان نقل کرده است و به همین جهت کتاب او نه تنها مجموعهایست از اطلاعات تاریخی بلکه مجموعهایست از تحقیقات مربوط به باستانشناسی و فولکلورهای محلی ادوار کهن»۲.
۳-روایات شفاهی که هردوت از زبان دیگران شنیده است:این روایات عمدهترین منبع هردوت در نگارش کتاب تاریخ اوست.با وجود اینکه دیدار او از سرزمینهای ماد و پارس مورد تردید است ولی با این وجود«درستی اطلاعات هردوت درباره نامهای ایرانی و شرح مبسوط او راجع به چگونگی امور و وقایع نشان میدهد که مورخ با افرادی ارتباط یافته بود که در باب مندرجات کتابش بصیرت تام داشتهاند».۳
«در مورد تاریخ ماد و پارس به عقیده قریب به اتفاق محققان،وی از گفتههای شفاهی اعیان پارس و از آن جمله زوپیر که به آتن مهاجرت کرده و نماینده یکی از مشهورترین خاندانهای پارسی بوده،بهره گرفته است.
محتملا او از اظهارات یکی از اخلاف هارپارگ(که یکی از بزرگان ماد بوده و صد سال پیش از آن تاریخ نقش مهمی در سقوط سلطنت ماد بازی کرده بود)استفاده کرده است حدس زده میشود که خاندان هارپاگ بعدها در ناحیه لیکیه آسیای صغیر نزدیک زادگاه هردوت مسکن گزیده و در آنجا املاکی داشتهاند.اینگونه مطلعین میتوانستهاند اطلاعات نسبتا موثق ولی یک جانبهای،درباره داستانها و روایات مربوط به خاندانهای خویش،در دسترس هردوت بگذارند»۴احتمالا هردوت سرگذشت پادشاهان ماد و افسانه زندگی کوروش را با توجه با اجزای این روایات از زبان یکی از اعضای خاندان هارپاگ شنیده است و یا وقایع زمان سلطنت داریوش اول و خشایارشا را از زبان زوپیر که ساکن آتن بوده شنیده،این دسته از ایرانیان که هردوت آگاهیهای خود را درباره ایران از آنها به دست آورده چون در دستگاه امپراتوری هخامنشی ذینفع بودهاند،رویدادها را با جابنداری از خاندانهای خود برای هردوت بازگو کردهاند، اما در کل اطلاعاتی که در تاریخ هردوت درباره دستگاه امپراتوری هخامنشیان مندرج است با یافتههای باستان شناسی همخوانی دارند.با این حال در مطالعه تاریخ هردوت باید بدین نکته توجه داشت که او از یونانیان آسیای صغیر بوده و در زمانی که او میزیسته نزدیک به یک سده از استیلای پارسها بر این نواحی و از دست رفتن استقلال سیاسی یونانیان این منطقه میگذشته و با روحیه بیگانه ستیزی که از یونانیان سراغ داریم او نمیتوانسته داوری درستی نسبت به ایرانیان داشته باشد.با این حال او در مقایسه با دیگر موخین یونانی و رومی ضدیت کمتری نسبت به ایرانیان از خود نشان داده است.با این وجود ما باید به واسطه آنکه هردوت بخشهای مهمی از تاریخ ایران را از ورطه فراموشی رهانیده از او سپاسگزار باشیم.آگاهیهای ما درباره تاریخ ماد براساس اطلاعاتی است که هردوت در کتاب خود نقل کرده.کتاب او تنها منبع باستانی مدونی است که میتوان به آن استناد جست و یا درباره دوران شاهنشاهی چهار پادشاه نخستین هخامنشی،در جاهایی که سنگ نوشتههای ایرانی خاموشند تاریخ او موثقترین و مطمئنترین منبع است.کتاب تاریخ هردوت در واقع تاریخ جنگهای ایرانیان و یونانیان است و همانگونه که در مقدمه کتابش عنوان داشته برای آنکه خاطره کارهای شگفت و قابل تحسین ایرانیان و یونانیان و علل جنگهای میان آنان از یادها نرود،مبادرت به نوشتن این کتاب نموده است.علاوه بر آن در کتاب او به سرگذشت اقوام و ملل دیگری همچون لیدیها،مصریها،بابلیها، سکاها و هندیها نیز اشاره شده و در واقع سرگذشت آنها در تاریخ هردوت در حکم پیش گفتاری برای ورود به بحث اصلی کتاب یعنی تاریخ جنگهای ایرانیان و یونانیان به شمار میآید.
هردوت هنگامی که میخواهد تسخیر شهرهای یونانی نشین آسیای صغیر به دست ایرانیان را شرح دهد،ابتدا به بیان چگونگی تسخیر لیدی که سرزمینی حایل میان ایرانیان و یونانیان بود،میپردازد.او نخست مختصری از تاریخ لیدی را بیان میدارد و در قالب آن پیشینه اختلافات و جنگهای ماد و لیدی را بازگو میکند.منبع آگاهیهای هردوت در این بخش از تاریخ او منابع لیدیایی است که با افسانههای یونانی آمیخته است.او با مهارتی که در آمیختن تاریخ با افسانهها و خرافات داشته از ابتدای بازگویی این روایت،به گونهای زمینهچینی مینماید که در پایان آن دچار تناقضگویی نگردد. دو شخصیت اصلی این روایت یکی کرزوس،پادشاه لیدی و دیگری کوروش،پادشاه پارس است.هردوت در این روایت از کوروش چهره پادشاهی آزمند و خودکامه ارائه میدهد که
به منظور روحیه ناآرام و سرکش خویش دست به کشورگشایی میزده و در مقابل،شخصیت دیگر این روایت،کرزوس پادشاه لیدی است که پادشاهی خردمند،دادگر و پارسا توصیف شده است.هردوت پس از شرح چگونگی تسخیر سارد و اسارت کرزوس به دست سپاهیان پارسی مینویسد:
«سربازان پارسی اسیر خود(کرزوس)را به پیشگاه بردند،کوروش فرمود او را در غل و زنجیر کنند و با چند تن نوجوان لیدیایی(بعدا توضیح میدهد که تعداد این نوجوانان چهارده تن بوده)برتل هیزمی که به فرمانش فراهم شده بود قرار دهند و گویا میخواست ایشان را در پیشگاه یکی از خدایان معبود خویش قربانی کند و شاید نذری داشت و اکنون در صدد ادا بود و شاید هم چون شنیده بود که کرزوس مرد پارسایی است دستور داده بود او را بر آن توده آتشزا بگذارند تا معلوم شود آیا معجزه آسمانی او را از زنده سوختن نجات میدهد یا نه.باری هر منظوری که داشته قصدش انجام دادن آن کار بوده است».۵
با توجه به آگاهیهایی که از باورهای دینی ایرانیان باستان داریم بسیار بعید به نظر میرسد که کوروش خواسته باشد کرزوس را به همراه چهارده نوجوان لیدیایی در پیشگاه یکی از خدایان معبودش به وسیله آتش قربانی کند.چرا که در نزد ایرانیان آتش به عنوان فروغ اهورا مزدا،خدای بزرگ و نشانه او بر روی زمین مقدس شمرده میشده و آلودن آن از گناهان بزرگ به شمار میرفته و از سوی دیگر هیچگاه قربانی کردن انسانها در میان ایرانیان مرسوم نبوده و نزد ایزدان ایران باستان نیز چنین خدای خونآشامی که با خون قربانیان انسانی سیراب شود،سراغ نداریم.کارهایی را که هردوت در این روایت به کوروش نسبت میدهد با رفتار جوانمردانه او نسبت به پادشاهان مغلوب مغایرت دارد و ساخته و پرداخته یونانیان است.قصد یونانیان از ساختن این روایت توجیه پیشگوییهای نادرست هاتف«معبد دلفی»بوده است. زیرا هاتف این معبد با پیشگوییهای نادرست خود،کرزوس را که از تسخیر ماد توسط کوروش به طمع چنگاندازی به متصرفات مادها در شمال بین النهرین افتاده بود تشویق به جنگ با پارسها کرده و به او وعده پیروزی در این نبرد را داده بود.
هردوت مینویسد:
«کرزوس پس از چهارده سال پادشاهی و چهارده روز محاصره به اسارت پارسها درآمد و کوروش دستور داد تا او را به همراه چهارده تن نوجوان لیدیائی برتلی از هیزم به آتش بکشند و هنگامی که کرزوس از نجات جان خود ناامید میشود،اشکریزان از درگاه آپولو میخواهد که در ازای تقدیمیهای سابقش به معبد دلفی او را از این مهلکه برهاند سپس در روزی که هوا صاف و آفتابی بوده ناگهان آسمان تیره و تار میشود به باریدن میکند و آتش به خواسته آپولو خاموش میگردد.»۶
تاکید هردوت بر عدد چهارده در این روایت برای ما روشن نیست و آمیختگی آنرا با افسانهها بازگو میکند.از سویی دیگر نجات معجزهآسای کرزوس از مرگ به خواست آپولو دلیل ارجمندی او نزد کوروش و درباریان او عنوان میشود.در حالیکه اسناد و مدارک بجای مانده از آن روزگار گواهی میدهند که پارسیان نسبت به پادشاهان مغلوب با بلند نظری رفتار مینمودهاند و احترام آنها را رعایت میکردهاند.حتی هردوت نیز در کتاب تاریخ خود به این نکته معترف است.او مینویسد:
نیم تنه هردوت
«ایرانیان رسمی دارند که نسبت به فرزندان سلاطین مخلوع رعایت قدر و احترام کنند و حتی با وجود سرکشی پدران،زمام امور را به دست فرزندان ایشان سپارند.قوانین فراوانی وجود دارد که دال بر بلند نظری ایرانیان بوده است».۷
پس به هیج وجه عجیب نیست که کرزوس تا پایان عمر در دربار کوروش و جانشین وی با احترام به سر میبرده و در همه جا به عنوان یکی از ملتزمین رکاب کوروش،همواره حضور داشته است.
پاسخ هاتف معبد دلفی به پرسشهای کرزوس درباره پیشگوییهای نادرست او،پس از شکست از کوروش و از دست دادن تاج و تخت پادشاهی لیدی،ریشههای یونانی این داستان را نمایان میکند.هردوت در این باره مینویسد:
«میگویند وقتی قاصدان لیدیا به دلفی آمده پرسشهای کرزوس را مطرح کردند کاهنه پاسخ داد: حتی خدایان هم تابع حکم قضا و قدر هستند.و راجع به خودش نیز کرزوس کفاره جد پنجم خود را پس میدهد… رب النوع حافظ اسرار علاقه بسیار داشت که سقوط سارد در دوره اخلاف کوروش پیش آید،نه در زمان پادشاهی خود او اما قدرتی نداشت که مسیر گردونه تقدیر را تغییر دهد.با وجود این تا حدی که مقدور بود سرنوشت کرزوس را تعدیل و تسخیر سارد را سه سال به تاخیر انداخت،از این رو باید او به تحقیق بداند که سه سال پیش از مدت مقرر از نعمت آزادی برخوردار بوده است.دیگر اینکه خدا او را از آتش سوزان نجات داده است.راجع به خود پیشگویی نیز کرزوس حق اعتراض ندارد.چه خداوند فرموده بود،اگر او به قلمرو پارس بتازد امپراتوری بزرگی از بین خواهد رفت.بعد از شنیدن چنین جوابی شرط حزم و دانایی آن بود که او باز قاصد بفرستد و سئوال کند منظور کدام امپراتوری است؟ دستگاه کوروش یا پادشاهی خودش.و بههرحال اگر تاریخ هردوت برای قرائت انفرادی نوشته نشده بلکه برای بازخواندن مطالب آن در مجامع شهر آتن تحریر یافته است و هردوت بیم آن داشته که چنانچه مطالب کتابش با تمایلات سیاسی و باورهای دینی یونانیان مغایرت داشته باشد با اقبال عمومی روبرو نگردد
آنچه را که شنیده بود درست نفهمیده و باز کسی را نفرستاده است که مقصود را تحقیق کند پس ملامت متوجه خود اوست….وقتی لیدیها پاسخ هاتف را در سارد به کرزوس اطلاع دادند وی اعتراف کرد که حق با خدا بوده و گناه از جانب خود او.»۸
هردوت پس از شرح تسخیر لیدی توسط کوروش بزرگ به نقل داستان زندگی کوروش میپردازد تا یونانیان با سرگذشت مردی که امپراتوری لیدی را نابود ساخته بود و پارسیان را به جایگاهی بلند در جهان آن روزگار رسانده بود بیشتر آشنا شوند.او اظهار میدارد که چهار روایت درباره زندگی کوروش از زبان ایرانیان شنیده است.ولی متاسفانه تنها یکی از این چهار روایت را که به گمان او کمتر با افسانهها آمیخته بوده نقل میکند.بدون تردید افسانه زندگی کوروش را هردوت از زبان ایرانیان شنیده است.زیرا مانند این افسانه در تاریخ اساطیری ایران بارها تکرار شده و شخصیتهای اساطیری همچون فریدون،زال،سیاوش و کیخسرو نیز دارای سرگذشتی کم و بیش همانند سرگذشت کوروش در این افسانهاند،و حتی برای شخصیتی تاریخی چون شاپور یکم ساسانی داستانی شبیه به این داستان نقل شده است.
در این داستان چهار شخصیت اصلی به همراه کوروش نقش دارند.نخست آستیاگ،آخرین پادشاه ماد و نیای مادری کوروش که پیش از به دنیا آمدن او خوابنما میشود و از ترس اینکه تاج و تخت خود را از دست بدهد،پس از به دنیا آمدن کوروش به توصیه مغان دستور مرگ او را صادر میکند،دوم هارپاگ،وزیر آستیاگ که کوروش به او سپرده میشود تا در کوهستان رها شود و سپس پیکر بیجان نوزاد نگون بخت را تحویل آستیاگ دهد.ولی او از این کار به دست خویش خودداری میکند و نوزاد را به مهرداد که چوپان گله پادشاه بوده میسپارد تا او فرمان شاه را اجرا کند و شخصیت چهارم همسر مهرداد است که سپاکو نام داشته،
هردوت فرقی میان آشور و بابل قایل نیست و از بابل به عنوان یکی از شهرهای آشور نام میبرد در حالیکه آشور و بابل همیشه دو ناحیه جدا از یکدیگر بودهاند.اگر همانگونه که هردوت ادعا میکند واقعا به این منطقه سفر کرده باشد نباید دچار چنین اشتباه فاحشی میشد.
او مهرداد را از کشتن نوزاد بیگناه بازمیدارد و به همسرش میگوید که پیکره بیجان فرزند خود را که همان روز مرده به دنیا آمده بود به جای جسد کوروش به هارپاگ تحویل دهد.بدین ترتیب کوروش از مرگ رهایی میابد و تا سن ده سالگی نزد مهرداد و همسرش به زندگی ادامه میدهد.اما بر اثر حادثهایکه در یک بازی کودکانه روی میدهد.راز کوروش برملا میگردد و آستیاگ پس از رایزنی بامغان،از کشتن کوروش منصرف میگردد و او را به نزد پدر و مادر حقیقیاش به پارس میفرستد.آستیاگ،سزای سرپیچی هارپاگ از فرمان شاهی را با کشتن فرزندش میدهد.و هارپاگ کینه آستیاگ را به دل میگیرد و در فرصتی مناسب از پادشاه ماد انتقام میگیرد.
آستیاگ و هارپاگ دو شخصیت تاریخی هستند.نام آستیاگ یونانی شده نام آژی دهاک است که معرب آن ضحاک شده است.در اینجا شباهتهای داستان زندگی کوروش با داستان زندگی فریدون قابل تامل است.هارپاگ از شاهزادگان مادی و از سپهسالاران آستیاگ بوده که در سقئط پادشاهی ماد نقش داشته و بعدها به پاس خدماتش به کوروش،شهربانی استان لیکیه به او واگذار میشود و بازماندگانش تا مدتها در آنجا فرمانروایی داشتهاند.دو شخصیت دیگر این داستان یعنی مهرداد و سپاکو هستند که نقش نمادینی در این داستان دارند.مهر(میترا)از ایزدان بزرگ آریایی است که یکی از وظایف او پشتیبانی از جنگآوران آریایی بوده و معنای نام سپاکو سگ ماده است. سگ در ایران باستان به واسطه نوع معیشت ایرانیان که غالبا از راه دامداری و کشاورزی امرار معاش میکردهاند جانوری مفید به شمار میرفته است.ایرانیان باستان بر این باور بودهاند که از چشمان سگ نوری ساطع میشود که راهنمای مردمان است.و در این داستان به صورت نمادین نشان داده شده است که کوروش از بدو تولد در پناه ایزد مهر و دیگر نیروهای آسمانی قرار داشته است.نکته دیگری که در
این داستان میتوان به آن اشاره نمود،این است که در این داستان کوروش از بدو تولد تا سن ده سالگی که در نزد مادر و پدر خوانده مادی خود به سر میبرده از او با نام کوروش یاد میشود در حالیکه میبایستی آنها برای فرزند خوانده خود نامی مادی برمیگزیدند.هرچند که میدانیم زبان مادها و پارسها به یکدیگر بسیار نزدیک بوده و این دو زبان گویشهایی از زبان آریایی بودهاند،ولی نکته اینجاست که تا به حال برای نام کوروش در زبان فارسی باستان معنای روشنی که مورد تایید زبانشناسان باشد پیدا نشده و احتمالا کوروش نامی عیلامی است که براثر همسایگی پارسها با عیلامیها،نامهای عیلامی در میان پارسها رواج پیدا کرده است،همانگونه که نام کمبوجیه نیز عیلامی به نظر میرسد و ریشه فارسی برای آن پیدا نشده است.بنابراین، اینگونه به نظر میرسد که کوروش از بدو تولد در کنار ماندانا،مادرش و کمبوجیه پدرش در پارس پرورش یافته باشد و آنها نام نیای پدریش را بر او نهاده باشند.
تسخیر بابل
هردوت پس از بیان داستان زندگی کوروش به موضوع اصلی کتاب خود یعنی جنگهای ایرانیان و یونانیان باز میگردد و چگونگی تسخیر شهرهای یونانینشین آسیای صغیر به دست سپاهیان ایرانی به فرماندهی هارپاگ را شرح میدهد.اما در مورد فتوحات کورش در نواحی شرقی ایران که پیش از فتح بابل صورت گرفته بود کتاب او اطلاعاتی به دست نمیدهد.او تنها با اشارهای گذرا به این موضوع مینویسد:«کوروش پس از تسخیر سایر نواحی قاره آسیا توجه خود را به فتح آشور همان سرزمینی که از لحاظ کثرت بلاد مشهور و به خصوص نامیترین و تواناترین آنها یعنی بابل که بعد از سقوط نینوا پایتخت شده بود معطوف داشت».۹ نکته قابل توجه در اینجا این است که هردوت فرقی میان آشور و بابل قایل نبوده و از بابل به عنوان یکی از شهرهای آشور نام میبرد در حالیکه آشور و بابل همیشه دو ناحیه جدا از یکدیگر بودهاند و در زمان هردوت هر یک جداگانه یکی از استانهای بیست و سه گانه امپراتوری هخامنشیان به شمار میرفتهاند.و اگر همانگونه که هردوت ادعا میکند واقعا به این منطقه سفر کرده باشد نباید دچار چنین اشتباه فاحشی میشد.
هردوت شرح مختصری از چگونگی تسخیر بابل به دست کوروش بیان میدارد و در مورد رفتار جوانمردانه کوروش با نبونید پادشاه بابل و ساکنین آنجا سکوت اختیار میکند.ولی یافتههای باستانشناسی و دیگر آثار مکتوب به جای مانده از آن روزگار ما را در پی بردن به وقایع این موضوع یاری میکنند.در کاوشهای باستانشناسان در بابل لوحهای به زبان بابلی به دست آمده که به فرمان کوروش پس از فتح بابل نگارش یافته و به نخستین فرمان آزادی حقوق ملل معروف شده است.این فرمان بیانگر رفتار کوروش با مردمان بابل بشمار میآید.در این لوحه کوروش چنین میگوید:«چون مهر سایه گستر به بابل آمدم.به شادی و خوشی در کاخ شاهان نشیمن گزیدم،«مردوک» خداوندگار بزرگ،مردمان آزاده بابل را به سوی من گردانید.سربازان بیشمار من به آرامش به بابل آمدند، در سراسر سومر و آکد رفتار دشمنانه اجازه ندادم،یوغ ننگین را از آنها برداشتم.خانههای فرو افتادهشان را از نوساختم، ویرانهها را پاک کردم،مردوک خداوند بزرگ از کارهای نیکم شاد گشت و از روی مهر مرا آفرین گفت،مرا کوروش شاهی که او را پرستش میکند و کمبوجی پسرم را و همه سربازانم را،و ما بیریا و با شادهی خداوندگاریش را ستودیم».۱۰در بخشی از فرمان کوروش درباره یهودیان بابل نیز دستوراتی صادر شدها ست.۱۱
مضامین این فرمانها بیانگر خصوصیات اخلاقی و رفتار کوروش با مغلوبین است،در حالیکه در آن زمان چنین سیاستی سابقه نداشته و پادشاهان فاتح از قتل و غارتهای خود در سرزمینهای مفتوحه در کتیبههای خویش با سرافرازی صحبت کردهاند.برای نمونه آشوربنی پال پس از تسخیر «عیلام»در کتیبهای که از او به یادگار مانده با افتخار چنین میگوید:«در طول یک لشکرکشی که پنجاه و پنج روز طول کشید من این سرزمین را به برهوت تبدیل کردم.روی چمنزارهای آن نمک و بته خار پراکندم.همسران و دختران شاهان عیلام،از خانوادههای قدیم و جدید،فرماندهان شهر،فرماندهان،تمامی افسران از جمله مهندسان، همه ساکنان چه ذکور و چه اناث،جوان یا پیر،اسبها و قاطرها، الاغها،رمههای بزرگ و کوچک بیشمارتر از یک گله ملخ، همه اینها را من به آشور انتقال دادم.»۱۲
کهنترین کتابی که از کوروش نام برده تورات، کتاب مقدس یهودیان است.در تورات از کوروش به نیکی نام برده شده و از او با نامهای«بازوی خداوند»۱۳، «برگزیده خداوند»۱۴و«مسیح خداوند»۱۵یاد گردیده است.
یقینا هردوت رفتار کوروش با ملل مغلوب را از زبان آنها شنیده بوده و با این روایات آشنایی داشته است.لیکن از نقل آنها خودداری کرده تا در میان هم میهنان خود متهم به ستایش از ایرانیان نگردد.«تاریخ هردوت برای قرائت انفرادی نوشته نشده بلکه برای بازخواندن مطالب آن در مجامع شهر آتن تحریر یافته است».۱۶و هردوت بیم آن داشته که چنانچه مطالب کتابش با تمایلات سیاسی و باورهای دینی یونانیان مغایرت داشته باشد با اقبال عمومی روبرو نگردد.
هردوت پس از شرح رویداد تسخیر بابل به بیان آخرین
نبرد کوروش میپردازد یعنی نبرد با ماساگتها.هردوت انگیزه کوروش از نبرد با ماساگتها را فزونخواهی کوروش میداند و مینویسد:
«بعد از تسخیر آشور سودای چیرگی بر ماساگتها در سر کوروش افتاد»۱۷،«او در این اقدام آخری و خطیر خود انگیزههای متعددی داشت یکی اصل و تبار ایزدی وی، دیگر پیروزیهای پی در پی قبلی او،چون تا آن زمان وی اراده تسخیر هیچ شهر و دیاری را نکرده بود که شاهد مقصود را در آغوش نکشیده باشد».۱۸
هردوت در این چند سطر از کتاب تاریخش انگیزه کوروش از نبرد با ماساگتها را،تسخیر سرزمینهای تازه میداند در حالیکه کوروش نیازی به چیرگی بر سرزمین و مردم چادرنشین و فقیر ماساگتها نداشت،بلکه انگیزه کوروش از این کار جلوگیری از تهاجمات این قوم چادرنشین به شهرها و نواحی آباد جنوب رودخانه جیحون بوده است.هردوت با نقل پیام توموروس،ملکه ماساگتها به کوروش در واقع عقیده خود را نسبت به کوروش از زبان این زن فرمانروا بیان میدارد و مینویسد:
«ای پادشاه مادیها تو را نصیحت میکنم که از این کار دست برداری چون به هیچ روی جای اعتماد و یقین نیست که اقدام تو سرانجام مطلوبی داشته باشد.به فرانروایی بر قوم و ملت خویش خرسند باش و سلطنت مرا نیز بر طایفه خودم روا دار،افسوس که حرفم را نخواهی شنود چون به آنچه کمتر از همه چیز توجه داری زندگی در صلح و صفاست»۱۹
ارائه چنین تصویری از کوروش با شواهد و مدارک تاریخی همخوانی ندارد.کوروش بیش از هر فرد دیگر متوجه بود که شهرهای متمدن و قبایل وحشی،از قوای داخلی که میکوشد همه را در یک جامعه انسانی مستهلک سازد به زحمت اطاعت میکند به همین خاطر او اندیشه آن نداشت که ممالک مفتوحه را به اتخاذ روشی واحد ملزم نماید،بلکه این خردمندی را داشت که مؤسسات هر یک از حکومتهایی را که به تاج و تخت خود ضمیمه میکرد.لایتغیر باقی گذارد.او هر جا که رفت.خدایان مذاهب مختلف را به رسمیت شناخت و تصدیق کرد.همواره خود را جانشین قانونی حکمرانان بومی معرفی مینمود.نسیمی جدید بر سراسر جهان وزیدن گرفت. شهرها را از قربانیها و قتلهای به ناحق نجات بخشید، حریق شهرهای غارت شده را خاموش نمود و اقوام را از اسارت و بردگی آزاد کرد».۲۰
کوروش به دنبال حوادثی که در مرزهای شرقی امپراتوری بر اثر تهاجمات ماساگتها روی داده بود،مجبور به انجام عملیات نظامی در آن حدود شد و در نبردی با اقوام چادرنشین در نواحی شرقی ایران کشته شد.درباره چگونگی مرگ کوروش،چندین روایت وجود داشته است.که هردوت تنها به نقل یکی از آنها بسنده مینماید.در این روایت پس از آنکه فرزند توموروس به اسارت پارسها درمیآید.برای رهایی از این ننگ،خودکشی میکند.توموروس پس از شنیدن این خبر از شدت خشم برای گرفتن انتقام با تمام نیرو به سپاهیان ایرانی میتازد و پس از جنگی سخت،ایرانیان شکست میخورند و کوروش نیز در جنگ کشته میشود«توموروس امر کرد مشگی از خون انسانی پر کنند و سپس جنازه کوروش را بین کشتهشدگان سپاه پارس بیابند. وقتی جسد کوروش پیدا شد ملکه سر او را در مشگ خون فرو کرد و در حالیکه با جسد چنین بدرفتاری میکرد خطاب به آن چنین گفت:
«ای پادشاه با اینکه من زندهام و سلاح بدست بر تو
درباره دوران شاهنشاهی چهار پادشاه نخستین هخامنشی،در جاهایی که سنگ نوشتههای ایرانی خاموشند،تاریخ هردوت موثقترین و مطمئنترین منبع است هردوت دیدهها و شنیدههای خود را درباره تاریخ و فرهنگ اقوام آن زمان در کتابی به رشته تحریر درآورد.این کتاب کهنترین کتاب تاریخی است که از گزند حوادث زمان مصون مانده و به روزگار ما رسیده است.
بدون تردید افسانه زندگی کوروش را هردوت از زبان ایرانیان شنیده است زیرا مانند این افسانه در تاریخ اساطیری ایران بارها تکرار شده و شخصیتهای اساطیری همچون فریدون،زال،سیاوش و کیخسرو نیز در این افسانهها سرگذشتی همانند کوروش دارند.
«فر و شکوه کورش در بابل»(حکاکی یک هنرمند ناشناخته ۱۸۲۰ م)
پیروز شدهام،چون با خدعه و نیرنگ بر فرزند من دست یافتی و در حقیقت مرا نابود کردی،من نیز به نوبه خود همانطور که تهدید کرده بودم تو را از خون سیراب میکنم».۲۱
«از روایت هردوت چنین نتیجه گرفته میشود که جسد کوروش بدست دشمنان او افتاد.در حالیکه امروز مقبره این پادشاه در قلب سرزمین پارس در دشت مرغاب قرار دارد و غیر قابل تصور است که با آنهمه دشمنی و کینهای که ملکه توموروس به او داشته پارسیان توانسته باشند جنازه او را باز گیرند و در پارس دفن کنند».۲۲لذا روایت هردوت در مضان تردید قرار میگیرد.
پانوشتها:
(۱)-دیاکونوف،ا.م،تاریخ ماد،ترجمه کریم کشاورز،تهران،پیام،۱۳۵۷، ص ۱۸
(۲)-هردوت،تاریخ هردوت،ترجمه هادی هدایتی،جلد اول،تهران، دانشگاه تهران،۱۳۳۶،ص ۹.
(۳)-هردوت،تواریخ،ترجمه ع وحید مازندرانی،تهران،دنیای کتاب، ۱۳۶۸،ص ۴
(۴)-دیاکونوف،پیشین،ص ۱۹
(۵)-هردوت،تواریخ،پیشین،ص ۵۲
(۶)-همان،صفحات ۵۳-۵۴
(۷)-همان،ص ۱۹۳
(۸)-همان،ص ۵۶-۵۵
(۹)-همان،ص ۸۸
(۱۰)-حکمت،علیرضا،آموزش و پرورش در ایران،تهران، مؤسسه تحقیقات و برنامهریزی علمی و آموزشی،۱۳۵۰،ص ۴۰
(۱۱)-همان،ص ۴۰
(۱۲)-هینتس،والتر،دنیای گمشده عیلام،ترجمه:فیروز فیروزنیا،تهران، انتشارات علمی و فرهنگی،تهران،۱۳۷۱،ص ۱۸۶
(۱۳)-تورات،کتاب اشعیانبی،باب چهل،بند ۱۰
(۱۴)-همان،باب چهل و دوم،بند ۱
(۱۵)-همان،باب ۴۵،بند ۱
(۱۶)-هردوت،تواریخ،پیشین،ص ۱۲
(۱۷)-همان،ص ۹۸
(۱۸)-همان،ص ۹۹
(۱۹)-همان،ص ۹۹
(۲۰)-گیرشمن،ر،ایران از آغاز تا اسلام،ترجمه محمد معین،تهران، انتشارات علمی و فرهنگی،۱۳۶۶،ص ۱۴۳
(۲۱)-هردوت،تاریخ هردوت،ترجمه هادی هدایتی،جلد اول،ص ۲۸۶
(۲۲)-همان،ص ۲۸۷
برچیده از کتاب ماه تاریخ و جغرافیا » دی ۱۳۷۷ – شماره ۱۵»
پژوهش از:همدانی، علی کرم
نشر الکترونیکی : تاریخ ما، اِنی کاظمی