خدمت ایرانیان در ایجاد فلسفه و کلام اسلامی

5(27)

موفقیت بزرگ ایرانیان اسلامی در ایجاد و تحکیم بنیان فلسفه در اسلام به‌واقع مرهون پیشرفتهای آنان در این زمینه در عهد پیش از اسلام و خاصه در دوران ساسانی بود. بعد از ترجمه آثار حکمای یونان و ایران به‌زبان عربی، و بعد از آنکه متکلمان اسلامی، خاصه «قدریه»و«جهمیه» و «معتزله»، که نزدیک به‌تمام آنها از ایرانیان بودند، شروع به القای مباحث کلامی و فلسفی در جامعه اسلامی نمودند، توجه و اقبال مسلمانان به مکتب‌های مختلف حکمت فیثاغوری و افلاطونی و ارسطوئی و نو افلاطونی و نو فیثاغوری و خسروانی آغاز شد و دیری نکشید که مباحثات فلسفی مراکز علمی و عقلی تمدن اسلامی را در بغداد و بلادمعتبر ایران فروگرفت و منجر به ایجاد نهضتی عظیم در زمینه کارهای حکمی گردید. بر اثر این نهضت بزرگ بود که از حدود اوایل قرن چهارم هجری، مخصوصاً تحت لوای سامانیان و بوئیان گروه بزرگی از فلاسفه ایرانی ظهور کردند و آثار متعدد بی‌نظیر در منطقه و حکمت و اخلاق به‌زبان عربی و بعد از آن به پارسی فراهم آوردند.

شرکت ملتهای دیگر اسلامی در زمینه فلسفه بسیار ناچیز و بی‌ارزش بود. تنها حکیم غیر ایرانی که در جمع آوری اجزای حکمت به‌زبان عربی نخستین گامها را برداشت و بعد از آن دیگر جانشینی در بین هم نژادان خود نیافت، یعقوب بن‌اسحاق الکندی(متوفای ۲۵۸ق) است؛ ولی کار او را شاگردان ایرانی‌اش با قوت تمام و با مهارت بسیار ادامه دادند. شاگرد این استاد، ابوزید احمدبن سهل بلخی(م۳۲۲ق) در نشر تعلیمات او خاصه در بلاد خراسان مؤثر بود.

یعقوب بن‌اسحاق و احمدبن سهل ناشران حکمت مشّاء بودند که به‌روش معتزله نزدیکی یافته بود؛ ولی فیلسوف معروف دیگری که بعد از آن دو آمد، یعنی محمد بن زکریای رازی (م۳۱۳ق)، اطلاعات فلسفی خود را هم از مآخذ یونانی و اسلامی (به ‌وسیله ابوزید بلخی) و هم از منابع ایرانی (به ‌وسیله ایرانشهری) گرفته و علاوه بر این به‌ صورت یک متفکر آزاد درآمده بود و چون تحقیقاتش را از کیمیا و علوم طبیعی و طب آغاز کرده بود، در تحقیقات فلسفی خود تحت تأثیر روش علوم تجربی مذکور قرار داشت. این علل و جهات باعث شده بود که او اولاً در بسیاری از موارد با روش قیاسی ارسطو و مشائین در حکمت و علوم مخالفت ورزد و ثانیاً در بسیاری از موارد دیگر با متکلمان اسلامی مخالف باشد. وی عقاید خاصی درباره «قدما» و موضوع «لذت» و «الم» و تحقیق درباره مبادی خلقت و نظایر این مطالب داشت. وی به مطالعه آثار مانوی علاقه خاص می‌ورزید و درباره قدمای خمسه تابع نظر حکمای قدیم ایران بود.

فیلسوف بزرگی که ظهور او در اواخر حیات رازی اتفاق افتاده، ابونصر محمد فارابی، از فاراب ماوراءالنهر نزدیک اسپیجاب بود. وی در سال ۳۳۹ ق درگذشت و اهمیتش بیشتر در آن است که توانست نخستین تفسیرهای جامع را بر منطق ارسطو به زبان عربی بنویسد و به همین سبب است که او را «معلم ثانی» لقب داده‌اند. غیر از این تفسیرها، فارابی کتب متعدد در شرح مقاصد افلاطون و ارسطو و گاه مقایسه و حکومت میان عقاید این استاد و شاگرد و همچنین شرح عقاید و نظرهای خاص خود نوشت مانند: آراء اهل المدینه الفاضله، الجمع بین الرأیین، اغراض مابعد الطبیعه در شرح مابعدالطبیعه ارسطو، فصوص الحکم، احصاء العلوم، العلم الاعلی، الطبیعیات و جز آنها که غالباً به دست مترجمان بزرگ لاتینی در قرون وسطی ترجمه شدند.

از دوران فعالیت فارابی تا ظهور ابوعلی سینا چندین تن از حکمای بزرگ در ایران سرگرم کار بوده‌اند، مانند ابوالحسن شهید ابن حسین بلخی (م۳۲۵ق)، ابوزکریا یحیی عدی، المنطقی (م۳۶۴ق)، ابوسلیمان منطقی سیستانی (متوفی بعد از سال ۳۹۱ق) شاگرد یحیی بن عدی و استاد نویسنده و متفکر بزرگ ابوحیان توحیدی شیرازی (م ۴۰۰ق)، ابوعلی احمد بن محمد معروف به ابن مسکویه (م ۳۵۲ق)، ابوالفرج بن طیب الجاثلیق (م۴۳۵ق)، ابن هندو (م۴۱۰یا۴۲۰ق)، ابوالخیر بن خمار، ابوریحان بیرونی و جز آنان.۱۸

در طول قرن چهارم هجری یک دسته بزرگ از متفکران ایرانی در خفا تعلیمات خاص فلسفی خود را همراه با تشکیلات خاصی از فتوت و اخوت منتشر می‌ساختند و اینان همان دسته معروف به «اخوان الصفا» هستند که دوران کمال ترقی آنان قرن چهارم هجری بود. اخوان الصفا در نزدیک کردن حکمت یونانی با دین اسلام و درآمیختن آن با تعلیمات اخلاقی و اجتماعی استوارترین قدمها را برداشتند و برای آنکه در این راه از مخالفتهای حکما و متشرعان برکنار بمانند، افکار خود را در رساله‌هایی بی‌نام و با زبانی ساده بیان می‌کردند و در همه آنها به برادران هم مسلک خود خطاب می‌نمودند؛ زیرا این رسالات در حقیقت برای آنان نوشته می‌شد.

اخوان الصفا علاوه بر اعمال نوعدوستانه که در جمعیت‌های سرّی خود می‌کردند، برای تعلیم عقلی طرفداران مسلک خود یک سلسله رسالات فلسفی و اخلاقی و اجتماعی به زبان ساده نوشته‌اند که مجموعه آنها به نام «رسائل اخوان الصفا» (به زبان عربی) به طبع رسیده و ترجمه‌ها و تلخیص‌هایی هم به فارسی از آن صورت گرفته است. عدد مجموع این رسائل به ۵۳ می‌رسد و تمام نویسندگان آنها که می‌شناسم، ایرانی بودند؛ یعنی ابوسلیمان بُسی، ابوالحسن علی بن هارون زنجانی، ابواحمد مهرجانی، ابوالحسن علی بن رامیناس عوفی و زید بن رفاعه. این رسالات در نشر عقاید فلسفی مقرون به مبانی مذهبی و اخلاقی در میان مسلمانان تأثیر عمیق داشته است.

بزرگترین حکیم مشاء و جانشین واقعی فارابی و تکمیل‌کننده کوششهای او در تمدن اسلامی، یک ایرانی بزرگوار دیگر است به نام ابوعلی حسین بن عبدالله بخارایی که به سبب اشهار زیادی که جد اعلای او «سینا»داشت، به «پورسینا» یا «ابن‌سینا» مشهور شده است. وفاتش به سال ۴۲۸ اتفاق افتاد و تألیفات او در حکمت و پزشکی از بیست سالگی شروع شد و تا پایان عمرش که ۵۸ سال بود، امتداد یافت. از مهمترین آثارش در حکمت کتاب الانصاف، الحکمه المعروضیه، الحکمه المشرقیه، الشفاء، النجاه، المباحثات، الاشارات، دانشنامه علائی و عده فراوان دیگری از کتب و رسالات است. اهمیت این فیلسوف کم‌نظیر در تاریخ فلسفه اسلامی بیشتر از آن جهت است که او نخستین کسی است که توانست تمامی اجزای حکمت را که در آن روزگار حکم دایره‌المعارفی از همه علوم معقول داشت، در کتب متعدد از مختصر و متوسط و مفصل مورد بحث و تحقیق قرار دهد و بر اثر نظم منطقی خاصی که در آثار خود داشت، موفق شد کلیه مباحث منطق و فلسفه را با بیانی روشن تدوین و توضیح نماید، به نحوی که بعدا از او، اقوال و آثارش همواره به عنوان نمونه واقعی حکمت در تمدن اسلامی شناخته شود.

ابن‌سینا چند شاگرد مبرز داشت که عقاید و آرا و افکار او را بعد از وی نشر داده و به نوبه خود شاگردانی تربیت کردند که در تمام قرن ششم در ایران به‌کار تعلیم و تألیف اشتغال داشتند. از میان آنان بهمنیار بن‌ مرزبان (م‌۴۵۸ق) صاحب کتاب التحصیل و طاهر ابن زیله اصفهانی (م۴۴۰ ق) و ابوعبید جوزجانی و ابوعبدالله معصومی را می‌توان نام برد. شاگرد بهمنیار، ابوالعباس لوکری صاحب کتاب مشهور بیان‌الحق است که چند تن از حکمای قرن ششم مانند قطب‌الزمان طبسی (م۵۳۹ ق) و محمد‌بن یوسف ایلاقی (م۵۳۶ ق) و فرید‌الدین غیلانی بلخی و عین‌الزمان قطان مروزی شاگرد او بوده‌اند.

در قرن پنجم و ششم فیلسوف بزرگ دیگری، که نسب تعلیم اوهم به ابن سینا می‌رسید، معروف‌است و او حجه‌الحق حکیم عمر الخیامی است؛ و دیگر عمربن سهلان ساوی؛ و دیگر محمد بن عبدالکریم شهرستانی (م۵۴۸ ق)؛ و دیگر امام فخر‌الدین رازی (م ۶۰۶ ق) که هر یک تألیفات گرانبهایی در فلسفه وگاه درکلام دارند و بعضی از آنان مانند فرید غیلانی و شهرستانی و فخررازی ردودی نیز بر ابن‌سینا نوشته‌اند.

فیلسوف بسیار معتبر تمدن اسلامی که بعد از این طبقات آمده و در راه تحکیم مبانی حکمت مشاء در تمدن اسلامی خدمات شگرف انجام داده، و نظیر همین خدمت را نیز به علم کلام در نزد شیعه نموده، خواجه نصیرالدین طوسی است. او با تألیف کتاب شرح اشارات ابن‌سینا حکمت او را به‌نحوی به اثبات رسانیده که بعد از آن در تمدن اسلامی به‌عنوان مثل اعلای دانش مورد مراجعه بود.

همعصران خواجه نیز کم و بیش در اجزای علوم و از آن‌ جمله منطق و حکمت آثار مهمی ایجاد کرده و از این راه به تمدن اسلامی خدماتی انجام داده‌اند، مانند قطب‌الدین شیرازی (م۷۱۰ ق)، و اثیرالدین ابهری صاحب «هدایه‌الحکمه» در منطق و طبیعی و الهی (که قاضی میرحسین میبدی متوفی۹۱۱ آن را شرح‌ کرد)، و نجم‌الدین دبیران (م ۶۷۵ ق) و نظایر آنان که آثارشان در ممالک اسلامی همواره مورد استفاده بوده و هست.

از حدودقرن دوازدهم میلادی که در جنوب ایتالیا و سپس در مراکز دیگر آن سرزمین شروع به نقل کتب علمی مسلمین به‌زبان لاتینی کردند، توجه مترجمان طبعاً به آثار معروف علمی تمدن‌اسلامی که همه آنها به وسیله ایرانیان ایجاد شده بود، معطوف گردید و با ترجمه آثار حکما و ریاضی‌دانان و اطبای معروف ایرانی دانشهایی که در زمان ساسانیان ریشه‌گرفته و در دوره اسلامی به وسیله ایرانیان به مراتب نسبتاً بلندی از ترقی رسیده بود، به میان دانش پژوهان اروپایی راه جست و کتابهای معتبر علمای ایرانی مانند آثار رازی و خوارزمی و فرغانی و فارابی و ابن‌سینا و نظایر آنان تا دیرگاه در دارالعلم‌های آن دیار تدریس شد و مبدأ جهشی برای شروع دوران جدید در تاریخ علوم گردید و گمان‌ نمی‌رود خدمتی از این شگرف‌تر بتوان برای ملت ایران به جهان متمدن جستجو‌کرد، زیرا همه تأثیرات دیگری که ایرانیان در تمدنهای مجاور کردند، در سطوح تمدن ملل قرار داشت و این تأثیر علمی تأثیری عمقی و اساسی بودکه بشریت هیچ‌گاه نباید آن را به دست فراموشی بسپرد.

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ