آموزش و پروش در دوره ساسانیان
نظری به ساختار دربار و سازمان اداری ساسانیان روشن میدارد که تحصیلات نمی توانست فقط ویژه شاهزادگان و اشراف زادگان باشد. زیرا فقط دربار پادشاه نیازمند دبیران نبوده است کشور به افرادی نیاز داشته که بتوانند سایر وظایف را مانند کارهای اداری و قضایی تاریخ نگاری و ثبت وقایع حسابداری و نسخه برداری از کتابها و غیره را انجام دهند این طبقه مهم دبیران نامیده میشدند و یکی از طبقات مهم اجتماعی ساسانیان به شمار می آمدند.
همین دبیران اگر در دربار راه می یافتند نقش بزرگی در امور سیاسی کشور و تصمیم گیری های مهم داشتند و اغلب همراه با موبد موبدان مورد مشورت پادشاه در امور مهم قرار می گرفتند به طبع برای آموزش دبیران و کسانی که آنان را در وظایفشان یاری دهند نیاز به وجود افراد تحصیل کرده و درس خوانده بوده و بدین ترتیب، تحصیلات فقط در علوم دینی خلاصه نمی شده است. بر اساس متون پهلوی دبیران در مدارسی ویژه که دبیرستان نامیده میشد توسط آموزگار آموزش میدیدند.
افزون بر دبیران گروه های بزرگ دیگری از پیشه وران تاجران صنعتگران و دهقانان بوده اند که آنان نیز در زندگانی هر روزه نیاز به سواد داشته اند. کریستن سن معتقد است: جماعت بسیاری از تجار شهرها لااقل قرائت و کتابت و حساب را میدانستند. از این رو میتوان استنباط کرد که آموزش های مقدماتی را بیشتر ، جماعت شهرنشین می آموخته اند که پس از گذراندن دوره ی ابتدایی، عده ای به منظور اشتغال به مشاغل آزاد ترک تحصیل میکردند و دسته ای بسوی آموزشگاه های حرفه یی کشیده میشدند. گروهی نیز خود را برای آموزش بالاتر در مدارس عالی مانند دانشگاه جندی شاپور
آماده میکرده اند.
در ادبیات پهلوی از محلی به نام فرهنگستان نام برده میشود که همان مدرسه معمولی و به ظاهر محل آموزش مطالب عمومی بوده است کسانی که در این مدارس تدریس میکردند فرهنگ بد نام داشتند. بیشترین مدارک را در زبان پهلوی برای نوعی مدرسۀ دینی به نام هیربدستان در دست داریم که محل تربیت مربیان مذهبی بوده است. هیربد آموزگار دینی بود که سوای حفظ کردن اوستا به زند نیز آگاهی دقیق داشت و میتوانست به شاگردان خود معانی دقیق متون مذهبی را بیاموزد.
در میان متون پازند به دو رساله کوچک دربارۀ تحصیل کودکان در مدرسه بر میخوریم:
خویشکاری ریدگان و اندرز خوبی کنم به شما کودکان. این دو رساله که مطالبی شبیه به هم و گاه یکسان دارند شامل اندرزهایی درباره وظایف کودکان است که از هنگام برخاستن از خواب و رفتن به مدرسه تا هنگام خوابیدن را در برمی گیرد از جمله وظایف دینی صبحگاهی ، فرمانبرداری از پدر و مادر و نیازردن ایشان ، رفتار ایشان در خیابان و در راه مدرسه ، احترام به آشنایان ، رفتار با آموزگار و آداب غذا خوردن. در اندرز خوبی کنم به شما کودکان چنین توصیه شده است چون که به روز نشوید به دبیرستان به شبان شوید به نزد استاد.
مطلب دیگری که در آثار پژوهندگان آموزش و پرورش در ایران باستان به آن اشاره میشود انحصار یادگیری در فرزندان طبقات بالای جامعه است باید پذیرفت که اگر چنین سنتی هم وجود داشته کم کم از میان رفته و در اواخر دوره ساسانی منعی برای رفتن اطفال عادی به مدارس نبوده است هیچ یک از رسالات پهلوی که در بالا به آنها اشاره کردیم اشاره ای به انحصار رفتن مدرسه به طبقه ویژه ای ندارد به طبع در آن دوران آموزش و پرورش به مانند امروز شیوع نداشته، ولی این امر ویژه ایران نبوده است و اصولاً در جهان تا قرن های اخیر مسأله ای به نام آموزش و پرورش عمومی یا اجباری وجود نداشته است.
کسانی که بر منع تحصیل برای کودکان طبقات عادی در زمان ساسانیان پافشاری می کنند داستان خسرو انوشیروان و فرزند کفشگر را که در شاهنامه آمده است گواه می گیرند. در حالی در این داستان در اصل انوشیروان اجازه نمی دهد که فرزند کفشگر به سبب پول ثروت پدرش دبیر شود و به نوعی با رشوه دبیر شود. این داستان حتی اگر حقیقت داشته باشد بیش از آنچه بازتاب وضع تحصیل فرزندان مردم عادی باشد گویای جدایی طبقات اجتماعی در عصر ساسانیان است. به ویژه که فردوسی کسی را چون کفشگر که در ادبیات پهلوی نماینده پایین ترین طبقات است برگزیده باشد؛ وگرنه تحصیل در فرهنگستان که نوعی مدرسه معمولی برای مردم عادی بوده نمی بایست نیازی به آن داشته باشد که کفشگری مخارج سنگین جنگ ایران و روم را تحمل کند.
در واقع پلوتارک و در پیروی از او بعضی از دانشمندان غربی مانند ویل دورانت اظهار نظر کرده اند که سواد داشتن در ایران باستان منحصراً مخصوص طبقه ی اشراف و بزرگان بوده است و طبقات دیگر مردم به هیچ وجه از آن بهره مند نبوده اند. گمان میرود اگر پلوتارک امروز زنده بود و دسترسی بیشتری به مدارک تازه تر و اکتشافات نوین باستان شناسی داشت از عقیده ی خود عدول میکرد.… و همچنین اگر آقای ویل دورانت نیز با مطالعات بیشتر و بررسی های علمی تری به حقایق نظر افکنده و از دیدگاه مثبت و واقع بینی و بررسی های نوین و تجزیه و تحلیل منطقی بدون استناد به گفته ی پلوتارک میخواستند تحقیق بیشتری در این باره بنمایند، مسلماً نظرشان غیر از این بود.
از دیگر عوامل گسترش و عمومیت آموزش در ایران باستان توجه دین بهی و تعالیم زرتشت به دانش و آموزش فرزندان و نوباوگان است که در اوستا به کرات بدان اشاره و توصیه شده و تقریباً سواد آموزی از فرایض دینی محسوب میشود لذا هر زرتشتی از هر صنف و طبقه یی ، موظف بوده تا آنجا که امکان داشته خواندن و نوشتن را به فرزندان خود بیاموزد. در گاتها آمده است: « هر مرد و زن و یا پسر و دختر باید در راه دانایی و بینایی خود بکوشد ، چه دانش دیده ی بیناست و هر که دانشمند نباشد کور و ناتوانست بخصوص درباره ی آموزش دختران دستورات و دقت خاص اعمال میشده است .
در آئینه ی آئین مزدیسنی چنین گفته شده : «بر گردن پدر و مادر است که فرزندان خود را به فراگرفتن دانش بگذارند به ویژه برای پرورش دختران و دانش یاد گرفتن آنان بیشتر کوشش نمایند. در آیین بھی ارزش و احترام خاصی برای آموزش و دانش دختران قائل شده اند چنانکه در اوستا فرشته دانش به نام «چیستا» که اسم مؤنث است ذکر شده است .دختران ، علاوه بر آموزش های مقدماتی ، ادبیات ، موسیقی و تحصیلات عالی نظری را نیز پابه پای پسران فرا میگرفته و به درجات عالی دانش نایل میشدند.