نقش و سهم ساسانیان در نگارش و سامان دهی نوشته های دینی ایرانیان باستان

    هرگاه پژوهشگری بخواهد در زمینۀ موضوع فوق به تحقیق بپردازد، ابتدا با مشکلی به نام خط در نزد ایرانیان پیش از اسلام روبرو می شود. ما نیز ناگزیریم ابتدا پیرامون این مسئله و به ویژه نخستین خط ایرانیان با استناد به نشانه ها و مدارک تاریخی به پژوهش بپردازیم تا بتوانیم به موضوع بالا با دید علمی نگریسته و پاسخی برای آن بیابیم. مطالعه، تحقیق و تدریسم در زمینه های تاریخ، تمدن، فرهنگ، خطوط و زبانهای ایران پیش از اسلام مرا به این نتیجه رسانده است که به صراحت این نظر را ابراز نمایم :

خط میخی

    باورم سست است که بپذیرم، ایرانیان پیش از خط میخی پارسی باستان خط دیگری داشته و یا اقلاً شیوۀ نگارش دیگری را تجربه کرده باشند. بدیهی است که حتی محتوای برخی نوشته های به جای مانده از زمانهای گذشته را نمی توان صددرصد قابل اعتماد دانست، زیرا در این گونه نوشته ها همانند کارنامۀ اردشیر بابکان داستانها، خیالات و واقعیات تاریخی آنچنان درهم آمیخته اند که خواننده و پژوهشگر در پذیرفتن یا نپذیرفتن آن محتوا جداً دجار تردید است و گهگاه مستأصل. دریافتم در یک جمع بندی کوتاه چنین است : خط میخی پارسی باستان نخستین خط ایرانیان است که از خطوط میخی عیلامی، بابلی و اکدی (آکادی) گرفته شده است[۱]. پس از به فراموشی سپرده شدن این خط، در دورۀ اشکانی خط پارتی (پهلوی اشکانی) به وجود آمد که برگرفته از الفبای آرامی سریانی است. بی تردید خط پهلوی ساسانی دنباله همین خط پهلوی اشکانی به صورت اصلاح شده، بازسازی شده و متحوّل شده است.[۲] حتی این نکته را باید یادآور شد که چون برای اشکانیان این خط برای نخستین بار بکار گرفته می شد، نمی توان انتظار داشت که پارتیان در مقام آن بودند که با چنین خطو نوینی زیبا بنویسند، به احتمال زیاد همین خط پهلوی اشکانی پاسخگوی نیازهای کتابتی اشکانیان نبود و به اصطلاح هنوز نارسا بود. ساسانیان این نقیصه ها را در این خط از بین بردند و مانی نقاش سهم بزرگی در این تحول فرهنگی داشته است. با سقوط امپراطوری ساسانی خط عربی جای خط پهلوی ساسانی را گرفت که تا به امروز حفظ شده است. به همین مختصر می توان تاریخچه خط در ایران پیش از اسلام را بیان کرد. اگر ایرانیان پیش از خط میخی پارسی باستان دارای خطی بوده اند، تا به امروز نشانه ای از آن به دست نیامده است. تاریخ این اجازه را به پژوهشگران داده و دست آنها را باز گذاشته است که به محض دست یافتن به سند یا نشانه ای اعم از مکتوب به صورت کتیبه، لوح، دست نوشته و یا شیء، دیدگاه ها و دریافتهای نوین را به علاقمندان ارائه کنند و به این ترتیب خط اوستایی جوان تر از خط پهلوی ولی زبان آن قدیمی تر است، یعنی از روی الفبای خط پهلوی متناسب با نیاز زبان اوستا، الفبای آن و طبعاً خط اوستایی به وجود آمد و متنهای دینی ایرانیان باستان با آن به رشتۀ تحریر درآمد. جای تردید نیست که متون دینی باید قاعدتاً تا آن زمان به صورت سینه به سینه به طور شفاهی روایت شده و در حافظه ها مانده باشد. همین جا به دیدگاههای دیگر نیز در این زمینه اشاره خواهیم کرد.

اوستا    در نوشتۀ دینکرد که به خط و زبان پهلوی ساسانی است، به ویژه در کتابهای هفتم مهمترین کتاب از این مجموعه آمده است که مجموعه اوستا[۳] که در پراکندگی بود دارای دارایان که مراد داریوش سوم شهریار هخامنشی (۳۳۶ تا ۳۳۰ پیش از میلاد مسیح)[۴] دستور دارد آن را بازنویسی کرده و در گنجینۀ شایگان (گنج یاشاپیگان) که مهمترین بایگانی سلطنتی بئد بسپارند. قاعدتاً باید این مجموعه به خط میخی پارسی باستان باشد، ولی کمترین نشانه و گزارشی از آن در دست نیست. در متن پهلوی شهرهای ایران (شتریستانیهای ایران) نیز چنین آمده است : سپس محتوای دین زرتشت را بر یک هزار و دویست تختۀ (صفحۀ لوح) زرین نوشتند و در گنج (خزانۀ) آتشگاه نهادند و گجسته اسکندر رومی (یونانی) آن را سوزاند و خاکستر آن را به دریا ریخت[۵]. اصلاً معلوم نیست که این نوشته به چه خطی بوده و اگر این تخته ها یا الواح از زر (طلا) بوده اند، قطعاً بر اثر آتش سوزی از بین نمی روند، چنان که الواح زرین متعددی از دوران هخامنشی به دست آمده است، از جمله لوح زرین آریارمن[۶] پادشاه هخامنشی پدر جدّ داریوش بزرگ است و یا لوح طلایی سه زبانه (به خط و زبانهای پارسی باستان، عیلامی، بابلی) از داریوش یکم که در تخت جمشید کشف شده است[۷] و نمونه های دیگر. نوشته دینکرد بلاش یکم (ولخش اشکانیان)[۸] را نیز از همت کنندگان در این عرصه می داند، که به گردآوری متون پریشان و پراکنده فوق پرداخت و آنها را گردآوری، بازنویسی و بایگانی کرد. متأسفانه از آن نیز نشانه ای در دست نیست، باید چنین اوستایی قاعدتاً به خط پهلوی اشکانی بوده باشد. بعید به نظر می رسد که ساسانیان چنین مواریثی را از بین برده باشند. در تحقیقات نوین پژوهشگران به این نتیجه رسیده اند که حدس و گمان در این زمینه به وفور وجود داشته، ولی با اطمینان خاطر نمی توان پذیرفت که پیش از ساسانیان اوستای مکتوبی وجود داشته است. خانم پروفسور هاید ماری کخ[۹]، با تردید نگارش اوستا را به پیش از زمان ساسانیان نسبت داده است. وی چنین گفته است : متنهای گفته شدۀ زرتشت در اوستا نخست در سینه ها محفوظ مانده و احتمالاً از سدۀ چهارم پیش از میلاد تدوین کتبی آنها آغاز شده است. در این فاصله طولانی احتمالی دگرگونی و تغییر در اندیشه های اولیه او بسیار متحمل است[۱۰]. … گفتنی است که احتمال می دهم که این پژوهشگر برجستۀ معاصر در اینجا به کتاب دینکرد که در بالا به آن اشاره شد تکیه کرده باشد، زیرا سدۀ چهارم پیش از میلاد مسیح عصر زمام داری داریوش سوم بوده است. از سویی مورخان یونانی به جزیی ترین مسائل و مباحث تاریخ ایران عصر هخامنشی پرداخته اند، ولی حتی یکبار به نوشته های دینی آنان اشاره نکرده اند، لذا زرتشتی بودن هخامنشیان معضلی در قلمرو تحقیقات تاریخی ایران عصر هخامنشی است که به آسانی نمی توان آن را حل کرد و به این پرسش پاسخ داد. از زبان پروفسور کخ بشنویم : امروز دربارۀ شکل و محتوای نخستین دین زرتشت و نیز زرتشتی بودن یا نبودن هخامنشیان هماهنگی وجود ندارد. هرچند ستایش مکرر داریوش از اهورامزدا می تواند نشانی از پذیرش دین زرتشت به وسیلۀ او باشد …، زیرا دین باستانی هندویان و در میان بی شمار خدایان آنها نیز، خدایی به نام اهورامزدا وجود داشته است …[۱۱] .

خط پهلوی    اگر سیر تحول و تکامل خط پهلوی را در دورۀ ساسانی دنبال کنیم، به این نتیجه می رسیم که در عصر زمام داری اردشیر بابکان خط پهلوی اشکانی متداول بود. کارنامۀ اردشیر بابکان که در عصر خسرو یکم (انوشیروان) بازنویسی شد و در دورۀ یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی منتشر گردید، در آغاز به خط پهلوی اشکانی یعنی همان خطی که هنوز مدتها در دورۀ ساسانیان اعتبارش حفظ شده بود، نوشته بودند. این نوشته همان گونه که از محتوای آن بر می آید، آسانترین نوع خط پهلوی است. حال آنکه کتاب قانون ساسانیان به نام «مادگان هزاردادستان» که در عصر خسرو یکم موبدانی چون ویه شاپور و بخت آفرید متن آن را با افزودن فتاوی متعدد به پایان رساندند و در عصر خسرو دوم (پرویز) تدوین و منتشر گردید و در محاکم دعاوی به طور مستمرّ از آن استفاده می شود، به خط پهلوی بسیار دشوار و پیچیده ای است که پهلوی دانان و پهلوی خوانان با احتیاط واژه به واژه آن را مطالعه و پس از مقایسه و ارزیابیهای فراوان به خود جرأت ترجمه تقریبی آن را می دهند. کتیبه های حاجی آباد و فیروزآباد متعلق به شاپور یکم پسر و جانشین اردشیر بابکان به خط پهلوی اشکانی (پهلویک)[۱۲] است و خط پهلوی ساسانی هنوز آن پیچیدگیهای چشمگیر را پیدا نکرده بود. کتیبه پایکولی[۱۳] متعلق به نرسی هفتمین پادشاه ساسانی نیز از نظر خط و دستور زبان و سایر ویژگیها هنوز دشواری خط پهلوی ساسانی را ندارد. از زمان شاپور دوم (ذوالاکتاف) برای نخست بار خط پهلوی ساسانی جایگاه خود را یافته است. محققان بر این باوراند که شاپور دوم (۳۰۹ تا ۳۷۹ میلادی) فرمان داد تا اوستای پراکنده را گردآوری کرده و آن ساماندهی کنند و کانون و کادر مجربی برای این امر درنظر گرفته شد.

    به روایت نوشته دینکرد که در قرن نهم میلادی در دوران اسلامی تدوین و منتشر شده است، شاپور دوم فرمان داد تا این نوشته دینی را در بیست و یک کتاب به نام «نسک» بنویسند[۱۴]. بنا به دریافت همین محققان اوستای موجود تقریباً یک چهارم حجم اولیه و پیشین خود را دارد. ساسانیان نیز با تکیه بر بازمانده های این اثر که بنا به برداشتی بخش بزرگتر آن توسط اسکندر مقدونی طعمه آتش شده و از بین رفته است، به رشته تحریر درآمده و مورد بازنویسی قرار گرفته است[۱۵]. از آنچه در زمان ساسانیان نیز در دست بوده و در بایگانی نگهداری مش ده است، بخشی قابل توجه در دفعات طی حمله اعراب و یورش تاتاران نیز از بین رفته است. از سده چهارم میلادی به بعد خدمات ارزنده ای توسط صاحب نظران و پادشاهان علاقه مند ساسانی در این زمینه صورت گرفت که خشت نخستین بنای آن را بی هیچ تردیدی شاپور دوم گذاشت. اختلاف نظرهای گسترده گاه و بیگاه میان موبدان ساسانی بروز می کرده که بر سرنوشت این اثر دینی بی اثر نبوده است، لذا همۀ موبدان ساسانی در طول عمر افزون بر چهار سده زمام داری ساسانیان در گردآوری، بازنویسی و سامان دهی و تدوین آن سهیم نبوده اند. نظر اکثر مورخان و محققان بر این استوار است که هرگاه علیه دیانت ساسانی اقدامی صورت می گرفت مانند قیام مانی، ظهور مزدک و بروز اصطکاک و اختلاف میان موبدان ساسانی و کشیشان مسیحی، همت بیشتری در احیاء و تقویت این نوشته دینی می باشد.

 


[۱]  . Brandenstein, W.+ Mayrhofer, M. (1964), Hb. Des Altpesischen, S.14.
+ کخ، هایدماری : پیشین، تصاویر رنگی شماره ۱۱ و ۱۴، ضمناً نگاه کنید، همین کتاب، ص ۲۳، وی به جای اکدی، آرامی نوشته است که در اصل یکی است.
[۲]  . خدادادیان، اردشیر، پیشین، ص ۷۲ تا ۷۵.
[۳] . Avesta = از وازه = Abastag (Grundtext, RGG, 1 Unter ” Avesta”) به معنای «متن اصلی، متن مادر» است

Bertholet, A. Wb. D. Religionen, S. 67 آن را  “wissen” به معنای دانش و آگاهی ترجمه کرده است….Fundameut به معنای «زیربنا» نیز آمده است. [۴] . Darius III. (336-330 v.ch.) [5] . خدادادیان، پیشین، ص ۸۰-۷۲. [۶]  . Ariyaramna. [7]  . کخ، هایدماری، پیشین، تصویرهای رنگی، شماره ۱۱ و ۱۴ (در این مورد بخصوص، لوح طلایی شماره ۱۱ کشف شده در تخت جمشید). [۸]  . Valakhs – i – Askanan. [9]  . Prof. Heidemarie Koch. [10]  . کخ، هاید ماری، پیشین، ص ۴ – ۳۲۳. [۱۱]  . کخ، هاید ماری، پیشین، ص ۳۲۴. [۱۲]  . Nyberg, H.S. : A Manual of Pahlavi, S. 132-3. [13]  . Paikuli – Inschrift. [14]  . Bertholet, A. Wb. Der Religione. S. 67-8. [15]  . A.a.O. 67-8.

منابع نوشته:
کتاب تاریخ ایران در دوره ساسانیان، اثر دکتر اردشیر خدادادیان
وبسایت تاریخ ما، اِنی کاظمی

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ