جون وو چی

جون وو چی (؟؟۱۴- ؟؟۱۵) محققی تائوئی در خلال سلسله کره ای چوسون بود. او توسط عده زیادی به عنوان مشهورترین جادوگر در تاریخ کره شناخته شده و در ادبیات کهن کره نمایانگر یک عیار می باشد. نام مستعار وی ووسا بود که معنی ” پرنده ” را می دهد. اگرچه وی یک رافضی تائویی به شمار می رفت، زیر نظر سو گیونگ دوک به مطالعه کنفسیوسیسم پرداخت.

سلسله چوسون در زمانی که او زندگی می کرد از قحطی شدید رنج می برد و دزدان دریایی مشغول غارت سواحل جنوبی کشور بودند. در نتیجه مردم عادی به سختی با یک غذای اندک به معاش پرداخته و زندگی بدبختانه ای داشتند.

وو چی تصمیم گرفت که به مردم فقیر کمک کند. او به سمت قصر پرواز کرده و از پادشاه خواست تا ستونی طلایی را برای ساختن یک قصر جدید در آسمان هبه کند. پادشاه بر این باور بود که این مرد عجیب پیام آوری از آسمان هاست و بلافاصله به وی مقداری طلا داد. سپس وو چی از آن طلاها برای کمک به افراد فقیر بهره برد. پادشاه بعد از دانستن این موضوع عصبانی شد. او به مقاماتش دستور داد تا آن مرد را به خاطر شیادی دستگیر کنند اما وو چی هرگز گیر نیفتاد زیرا هر بار ماموران را با قدرت جادویی خود فریب می داد. اما او نمی خواست تا از پادشاه نافرمانی کند و به همین سبب داوطلبانه به نزد وی رفت. مقامات درباری کوشیدند تا او را به قتل برسانند ولی ناموفق بودند. پادشاه که تحت تاثیر آن مرد عجیب و جالب قرار گرفته بود، به وی یک پست دولتی پیشنهاد کرد. ولی وو چی محترمانه این پیشنهاد را رد کرده و ناپدید شد.

 

 

وو چی با حرکت در اطراف یک ابر به انجام اعمال خیر استمرار بخشیده، به گرسنگان غذا داده و مشکلات درماندگان را حل می نمود. او حتی به منظور خشنود سازی پادشاه سردسته بدنام راهزنان را نیز دستگیر نمود. اما برخی از مقامات خبیث که به قدرت و شهرت وو چی حسادت می کردند، او را به طرح ریزی یک توطئه متهم نمودند. پادشاه خشمگین فرمان داد که مرد خائن بایست اعدام شود. وو چی در آرزوی آخر خود از پادشاه خواست تا به او اجازه ترسیم یک نقاشی را بدهد. او در نقاشی یک اسب کشید و مجددا با استفاده از قدرت جادویی خود به ناگهان سوار اسب موجود در نقاشی شده و از صحنه فرار کرد.

بر اساس کتاب آثار کاملی از اقامتگاه لاجوردی اثر یی دوک موو، جون زمانی که بسیار جوان بود به منظور مطالعه در خلوت به یک معبد کوهستانی رفت. یک روز شراب برنجی که در معبد دم شده بود ناپدید گشت. راهبان جون را سرزنش کرده و او را به نوشیدن آن متهم نمودند. جون ناراحت و محزون بود و از این روی تصمیم گرفت تا مقصر اصلی را پیدا کند. او تا سپیده دم در پشت بستوهای شراب منتظر ماند. یک روباه نه دم در هوای گرگ و میش از بیشه بیرون آمده و تا مستی کامل شراب را نوشید. جون پریده و آن روباه را با چند طناب بست. روباه به او پیشنهاد داد که در عوض آزادیش می تواند سحرهای خود را به او آموزش دهد. جون پذیرفت و از طریق دریافت سحرهای روباه به یک ساحر مبدل گشت.

در ویرایش دیگر این قصه در کتاب داستان جون وو چی اینگونه می خوانیم: جون جوان و یک روباه (که در هیبت یک زن ظاهر شده بود) عاشق یکدیگر بودند. روزی که آنها در حال بوسیدن همدیگر بودند، مهره جادویی روباه به دهان جون وارد شد و او آن را قورت داد. سپس روباه با حالت شرمساری فرار کرده و جون نیز قدرت مهره را جذب نموده و به یک ساحر تبدیل شد.

 

 

به گفته کتاب تاریخ غیر رسمی سرزمین شرقی، روزی در حدفاصل بین سال های ۱۵۲۲ تا ۱۵۶۶، مزرعه یی گیل (که در ناحیه بوپیونگ کنونی قرار داشت) از یک بیماری مسری رنج می برد و خدمه یی گیل و همسایگان در بستر بیماری بودند. آنگاه جون به ملاقات یی آمده و بلا را دفع کرد.

از این روی که او یک تائویی رافضی به شمار آمده و با فرض اینکه طرفدار هرج و مرج طلبی نیز نبود، برخی از افسانه ها وجود دارند که حاکی از مخالفت وی با دولت سلسله ای چوسون و شخص پادشاه می باشد. در یک شرح آمده است که زندگی وی با دستگیری و اعدام به پایان رسیده است. مدتی بعد، جون به ملاقات چا سیک که از همکلاسی های جون زیر نظر سو گیونگ دوک بود رفت. جون کتاب گلچین ادبی دو فو را از چا به امانت گرفته و دور شد. چا از فوت جون چیزی نمی دانست و به همین دلیل با همکلاسی دیگری در مورد این مسئله صحبت کرد. آنها که شگفت زده شده بودند، قبر جون را کنده و تابوت را باز کردند ولی جسدی در آنجا نبود.

منابع (ترجمه شده از):

۱- ویکی پدیا فارسی

۲- سایت kbs world radio

 

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ