سوشانس/ سوشیانس/ سوشیانت ، پایان جهان
سی سال مانده به پایان دهمین سده از هزارۀ اوشیدرماه، دوشیزۀ بهدین پانزدهسالهای از نسل زردشت به نام گَواگ پِد (کسی که دارای پدر فزاینده است) در آب کیانسه آبتنی میکند و از آن مینوشد. نطفۀ زردشت وارد بدن او میشود و سوشیانس از او به دنیا میآید. سوشیانس مانند خورشید درخشان است؛ با شش چشم به هر طرف مینگرد تا راه نابودی کامل دروجها را بیابد. در سیسالگی به مقام گفتگو با اورمزد و امشاسپندان میرسد و به برکت این گفتگو، خورشید به مدت سی شبانهروز در میان آسمان میایستد. در بازگشت از این گفتگو، کیخسرو، سوار بر ایزد وای (وَیو) به پذیرۀ سوشیانس میآید و از کارهای نیک پیشین خود که بتکدۀ کنار دریاچۀ چیچست را نابود کرده و افراسیاب تورانی را از میان برده است یاد میکند. سوشیانس از کیخسرو میخواهد که دین بِه را بستاید (آیین بهدینی را بپذیرد). کیخسرو این دین را میستاید و بدین ترتیب، او فرمانروا میشود و سوشیانس، موبد موبدان دوران میگردد. سوشیانس سپاهی برمیانگیزد و به کارزار دیو اشموغی (اهلّموغی) یعنی بدعت میرود و برای موفقیت در این کار نیایش میکند و آن دیو به بالا و پایین زمین میدود و سرانجام در سوراخی فرو میرود و شهریور امشاسپند بر این سوراخ فلز گداخته میریزد و او را محبوس میکند تا سرانجام به دوزخ افتد.
سوشیانش بدکاران را عقوبت میکند و نیایش بهجای میآورد که همۀ دیوان نابود شوند. دیو آز نخست دیو خشم و دیوان دیگر را میبلعد و بعد ایزد سروش دیو آز را نابود میکند. اومرمزد گنامینو را با تمام تاریکیها و بدی اینکه آفریده است، از طریق سوراخ در آسمان که در آغاز آفرینش ازآنجا حمله آغاز کرده است به بیرون آسمان میراند و به دوزخ روانه میسازد؛ بهگونهای که دیگر بازنگردد.
این دوره، دورۀ تکامل موجودات اورمزدی است. همۀ دیوان از نسل دوپایان و چهارپایان نابود میشوند. بیماری، پیری، مرگ، آزار، ستم و اشموغی از میان میرود. گیاهان همه سرسبزند و آفریدگان در خوشی به سر میبرند. سوشیانس وظیفۀ برانگیختن مردگان را دارد. هرکدام از این مردگان در طی زمان و پس از گذراندن داوری انجامین در حضور مهر و سروش و رشن ازپل چینوَد میگذرند. چینود یا چینور پلی است حدفاصل این جهان و آن جهان که بر بالای قلۀ دائیتی جای دارد و یک بازوی آن در بُن البرز در شمال و بازوی دیگر آن در سَر البرز در جنوب قرار دارد. این پل برای نیکوکاران فرسنگها پهن و برای گناهکاران همچون لبۀ تیغ است. نیکوکاران را ایزد دین به هیئت زیبارویی خوشبو پذیره میشود و آنها در منازل بهشت که ستاره پایه، ماه پایه، خورشید پایه و گَرزَمان (گَروتمان: محل سرودها و روشنیهای بیپایان) نام دارند، قرار میگیرند و بدکاران که آنان را عفریتهای پذیرا میشود، در چهار طبقۀ دوزخ که آخرین طبقۀ آن محل تاریکیهای بیپایان است جای میگیرند.
رو آنها در این منازل تا روز رستاخیز و بازسازی جهان جای خواهند داشت. چون دوزخی بودن ابدی برای پیروان آیین زردشتی متصوّر نیست و دوزخ در متنهای پهلوی همچون بیمارستانی توصیفشده است، انسان گناهکار که در حقیقت انسان ضعیف به کفّارۀ ضعفی که از خود نشان داده است در دوزخ به دست دیوان عذاب خواهد کشید.
سوشیانش پن روز آخر ما اسفند در پن نوبت نیایش بهجای خواهد آورد تا مردگان زنده شوند. مردگان بر خواهند خاست و همدیگر را بازخواهند شناخت.
در پاسخ اینکه بدنهای ازمیانرفته چگونه شکل نخستین خود را بازخواهند یافت، در متون زردشتی چنین آمده است که چون مردمان درمیگذرند، استخوان و رگ و پی آنها به زمین، خون به آبها و موی به درخت سپرده میشود، و امشاسپندان حافظ و نگهدار آنها هستند. چون اومرزد اراده میکند که مردگان را برانگیزد، فرمان میدهد که همه، آنچه در امانتدارند بازآورند. جانها دوباره در تنها میشوند و مردم برمیخیزند پانزدهساله و چهلساله.
اورمزد در نخستین روز از پنج روز از سال (مسۀ مُسترق یا پنۀ دزدید)۱ از آسمان پایین میآید؛ بر تخت مینشیند و داوری همگانی را رهبری میکند. درستکاران به بهشت میروند و دوزخیان برای باز پس دادن کفّارهای دیگر، برای سه روز دیگر دوزخ بازمیگردند و سرانجام سپندارمد، ایزد بانوی زمین، در پیش اورمزد برای گناهکارانی که هنوز در دوزخ هستند، شفاعت میکند و آنها دوباره به زمین بازمیگردند. درستکاران نیز بر روی زمین میآیند. زمین تا سپر ستارگان بلند میشود و گرزمان، بالاترین پایۀ بهشت، نیز تا سپهر پایین میآید و همهجا گرزمان میشود و همۀ جهان تغییر شکل میدهد. در آنوقت، مردمان بدنی درخشان خواهند داشت. آب گلآلود نخواهد شد و آتش بدون دود خواهد بود. مردان و زنان باهم آمیزش خواهند کرد، ولی زادوولدی نخواهد بود؛ جز برای آنهایی که در طی زندگی از لذت داشتن فرزند محروم بودهاند. خوشبختی بیپایان و بی حدومرز خواهد بود. این، بازگشت بهسوی وضع پیش از آفرینش نیست، بلکه بیشتر توصیفی از همۀ نیروهای بالقوۀ اورمزدی و فرمانروایی قطعی اوست. بدی کاملاً از میان خواهد رفت و زمان کرانه مند به زمان بیکران خواهد پیوست.
برای پیروان زروان، تاوان یکلحظه شک زروان به این صورت پرداخته میشود.
- ۱. در تقویم مزدیسنی، سال، دوازده ماه سیروزه است. پنج روز باقیمانده از۳۶۵ روز به نام پنجۀ دزدیده یا بِهزَک، آخرین روزهای سال است. این روزها مصادف با آخرین گاهانبار است که سالگرد آفرینش انسان است.
اساطیر در شاهنامه