سازمان حکومت سومریان
شاهان- آیین جنگاوری – اشراف و زمینداران – قانون
هر شهر تا آنجا که میتوانست خود را برای نگاهداری استقلال خویش غیور و متعصب نشان میداد و برای خود شاه خاصی داشت به نام پاتسی یا کاهن- شاه؛ از همین کلمه آشکار میشود که حکومت تا چه حد با دین پیوستگی داشته است. در حدود ۲۸۰۰ قم، با توسعه تجارت، دیگر امکان آن نبود که این جدایی میان شهرها برقرار بماند؛ به همین جهت، از مجموعه آنها «امپراطوریهایی» به وجود آمد، و شخصیت نیرومندی توانست بر شاهان و کاهن- شاهان مسلط شود و از این شهرها یک وحدت سیاسی و اقتصادی ایجاد کند. پادشاه بزرگ قدرت فراوان و مطلق داشت، و اطراف او را محیطی از شدت عمل و ترس فرا گرفته بود، درست مانند حالتی که سلاطین مستبد اروپا مقارن دوره رستاخیز علم و هنر (یا رنسانس) داشتند؛ هر آن احتمال آن میرفت تا، با همان وسایل که شاه تازه بر اریکه سلطنت نشسته، کسی قصد جان او کند و وی را به سرنوشت گذشتگان دچار سازد. شاه در قصر مستحکمی به سر میبرد که بیش از دو در تنگ نداشت، و از هر در بیش از یک نفر نمیتوانست داخل شود. در چپ و راست در ورودی، نهانگاههایی بود که پاسبانان مخفی شاه در آنها به سر میبردند و میتوانستند واردشوندگان را بازجویی کنند، یا با خنجر جانشان را بگیرند. حتی نمازخانه شاه نیز در کاخ او جای پنهان و پوشیدهای داشت و شاه در آن وظایف دینی خود را انجام میداد، بیآنکه کسی بتواند وی را ببیند، یا اگر از انجام چنین تکالیف سرباز زند متوجه آن شوند.
شاه، به هنگام نبرد، بر ارابهای مینشست و در پیشاپیش لشکری مخلوط و درهم، مسلح به تیر و کمان و سرنیزه، حرکت میکرد. جنگ را آشکارا برای به دست آوردن راههای بازرگانی، یا دستبرد زدن به کالاهای تجارتی، به راه میانداختند و هیچ دربند آن نبودند که این هدف را در زیر پردهای از الفاظ فریبنده و رنگین بپوشانند و کسانی را که دنبال کمال مطلوبهایی میگردند به آن گول بزنند. مانیشتوسو، شاه اکد، با کمال صراحت اعلان کرد که برای دست یافتن به کانهای نقره و رسیدن به سنگ دیوریت به سرزمین عیلام حمله میکند تا پس از به دست آوردن این سنگ مجسمههایی از خود بسازد و نام خویش را جاویدان کند- و این تنها جنگی است که در آن سربازان برای منظورهای هنری به نبرد برخاستهاند. ملتهای مغلوب را علیالرسم به عنوان برده میفروختند و، اگر امید به سودی از فروختن ایشان نمیرفت، آنان را در میدان جنگ سرمیبریدند. بعضی اوقات چنان اتفاق میافتاد که ده یک اسیران را در تنگنایی قرار میدادند که هر چه دست وپا میزدند راه فرار نبود، آنگاه آنان را در راه خدایان تشنه به خون قربانی میکردند. در این شهرها همان چیزی اتفاق افتاد که بعدها، برای شهرهای ایتالیا، در دوره رستاخیز پیش آمد؛ به این معنی که استقلالخواهی شدید شهرهای سومری انگیزه نیرومندی برای زندگی و پرورش هنر بود، ولی، در عین حال، سبب پیدایش فشار و نزاعهای داخلی گردید؛ به این ترتیب دولتهای کوچک محلی ضعیف شدند و دولت سومر بکلی سقوط کرد.
سازمان ملوکالطوایفی، در امپراطوری سومری، وسیله حفظ نظام اجتماع بود. شاه، پس از هر جنگ، به سرداران شجاع خود قطعات بزرگی از اراضی را میبخشید و آن زمینها را از پرداخت مالیات معاف میکرد؛ این صاحبان اراضی، در مقابل، موظف بودند امنیت را در ابوابجمعی خود حفظ کنند و، آن اندازه که شاه نیازمند است، سرباز و ساز و برگ به او بدهند. درآمد دولت از مالیات جنسی بود، که در انبارهای شاهی ذخیره میشد و به مصرف حقوق کارمندان و کارگران دستگاه دولتی میرسید.
علاوه بر این دستگاه شاهی و دستگاه زمینداران، یک رشته از قوانین وجود داشت که وقتی اور- انگور و دونگی دست به تدوین احکام و قوانین اور زدند، سوابق فراوانی برای آنها فراهم شده بود. از همین سرچشمهها بود که حموربی قانوننامه معروف خود را استخراج کرد و به یادگار گذاشت. البته این قوانین از قوانینی که پس از آنها آمده ناقصتر و سادهتر است، ولی شدت و قساوت آنها نیز به همین ترتیب کمتر است. به عنوان مثال باید گفت که در قوانین سامی، چون زنی زنا دهد حکمش کشتن است، ولی در قانون سومری تنها آن است که شوهر جفا کشیده حق دارد زن دیگری بگیرد و پایگاه زن اول خود را از آنچه بود پایینتر آورد. در قانون سومری از روابط بازرگانی و ارتباطات جنسی سخن رفته؛ برای وام گرفتن شرایطی گذاشته، و ترتیب قرارداد بستن و عقود مختلف و خرید و فروش و قبول کردن فرزند و وصیت را معین کرده است. مجالس محاکمه و داوری در معبدها تشکیل میشد و داوران معمولا کاهنان معابد بودند، ولی برای دادگاههای عالیتر قاضیان متخصص برگزیده میشدند. بهترین چیزی که در قانون سومری مشاهده میشود آن است که کار به صورتی بوده که، حتیالمقدور، مردم از مراجعه به محکمه خودداری کنند؛ به این معنی که هر اختلاف، در ابتدای امر، به داوری عمومی مراجعه میشده، و او به طرفین دعوی تکلیف میکرده است که، پیش از آنکه به حکم قانون توسل جویند، دعوای میان خود را از راه دوستانه حل کنند. چنین است حال یک مدنیت فقیری که نمیتوانیم از آن درسی بگیریم و تمدن خود را اصلاح کنیم.
منبع : تاریخ تمدن , جلد اول : مشرق زمین
نویسنده : ویل دورانت
نشر الکترونیکی سایت تاریخ ما