انمرکار و فرمانروای آراتا، داستان حماسی سومری

انمرکار و فرمانروای آراتا /Enmerkar and Lord of Aratta/

این‌یک داستان حماسی سومری است که بر روی بیست لوح مربوط به دورۀ بابلی کهن حفظ‌شده و از نیپور نشأت گرفته است. متن، دشوار است و چندین تعبیر برای آن وجود دارد که به‌طور فراوانی فرق دارند. خلاصۀ زیر از قول آلستر Alster است.

سی سطر اول که به‌طور بدی خراب شده است، به نظر می‌رسد که حاوی مقدمه‌ای دربارۀ اصل اوروک بوده باشد. سطرهای ۳۰_۳۲ ظاهراً نتیجۀ سرگذشت را خلاصه می‌کند اما (اینانا)، به او توجه نمی‌کند، بدان صورتی که به فرمانروای کولاب Kullab توجه می‌کرد. مردم آراتا، برای ساختن  ِا_ آنا E_anna سنگ را پایین آوردند….. را برای اینانای پاک ساختند. داستان واقعی با گفتار انمرکار پادشاه اوروک آغاز می‌شود. (او را پسر اوتو برادر اینانا می‌نامند). وی از مردم آراتا می‌خواهد که با لاجورد و جواهر و سنگ‌های کوه‌ها به شهر او بیایند و برای او پرستشگاه و محراب‌هایی در اوروک  و همچنین در معبد آپسو در اریدو بسازند .اینانا موافقت می‌کند که به او کمک کند و اعلام می‌دارد که همه‌چیز بر طبق آرزوی او خواهد بود. اینانا توصیه می‌کند که قاصدی از راه کوهستآن‌ها و بیابان‌ها به آراتا بفرستد در آنجا تعظیم کند و پیام را که بخشی از آن تهدید علنی است اعلام دارد.

 

«مسلماً این محل را چنان ویران خواهم کرد که هرگز بدان صورت خراب نشده بود». و بخشی از آن، وردی است ورد انکی؛ (۱۳۵_۱۵۰).[ افتادگی متن ]. قاصد از هفت کوه به خوبی می‌گذرد و پیام خود را در برابر فرمانروای آراتا تقدیم می‌کند. این فرمانروا که در این متن اسماً نامیده نشده است، تقاضای اوروک را رد می‌کند و می‌گوید که او نیز رابطه ای ویژه با الهۀ اینانا دارد. پیک پاسخ می‌گوید که اگر هم این نکته درست باشد، اینانا در اوروک ملکه ِا_ آنا Eanna شده است و به پادشاه آن انمرکار قول داده است که آراتا تسلیم خواهد شد. این موضوع باعث نارضایی فرمانروای آراتا می‌شود، ولی او اعلام می‌دارد که باید از جنگ احتراز کرد و هر دو رقیب بایستی به کشمکش تن در دهند. وی کارهایی به او پیشنهاد می‌کند که ظاهراً انجام آن‌ها محال است، اگر انمرکار به حل آن‌ها توفیق یابد او به آسانی تسلیم وی خواهد شد، زیرا نشان خواهد داد که اینانا درواقع، او را ترک گفته است‌ او در آغاز از انمرکار می‌خواهد که مقادیر زیادی غله بفرستد و آن‌ها را فقط بر پشت الاغ هایی در کیسه هایی با سوراخ های بزرگ حمل کند. انمرکار این معما را حل می‌کند. بدین وسیله که کیسه ها را با جگن بافته و سوراخ‌های ریزی در آن تنبیه می‌کند و یک خود را با غله به آراتا می‌فرستد. همچنین به او عصایی می‌دهد که می‌بایستی به آن فرمانروا به‌عنوان علامت بردگی خود تسلیم کند.

 

عکس Image result for Enmerkar %d8%a7%d9%86%d9%85%d8%b1%da%a9%d8%a7%d8%b1-%d9%88-%d9%81%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%b1%d9%88%d8%a7%db%8c-%d8%a2%d8%b1%d8%a7%d8%aa%d8%a7%d8%8c-%d8%af%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-%d8%ad%d9%85%d8%a7 Tarikhema.org

انمرکار

مردم قحطی زدۀ آراتا، از بابت غله شاد و آمادۀ رفتن به اوروک می‌شوند، اما فرمانروای آراتا تقاضا می‌کند که عقیق جگری رنگ و عصایی که از چوب ساخته نشده وعصای سلطنتی نیست را به او تحویل دهند. پیک به اوروک بازمی‌گردد و انمرکار با غیبگوها مشورت می‌کند. وی تعدادی نی می کارد که پس از گذشت پنج تا ده سال آن‌ها را می‌برد. سپس پیک خود را دوباره با عصای سلطنتی که احتمالاً از پی ساخته شده بود، می‌فرستد. پیک پس از رسیدن به آراتا، عصا را بالا نگه می‌دارد و منظرۀ آن، خوف را بر می انگیزد و فرمانروا  را متقاعد می‌سازد که اینانا طرفدار اوروک است. با وجود این، حاضر به تسلیم شدن  نیست، زیرا انمرکار را به مبارزه می‌طلبد که سگ (یا مرد) جنگنده را بدون هیچ‌گونه رنگ طبیعی بفرستد تا با یکی از افراد بجنگد. انمر کار پس از ورود به اوروک مبارزه طلبی را می‌پذیرد و پیک خود را با یک پیام سه‌گانه و نوشته‌شده بر روی یک لوح گلی اعزام می‌دارد، زیرا پیک نمی‌تواند همۀ پیام را به خاطر  بسپارد. از اینجا اختراع خط به انمرکار نسبت داده می‌شود. نخست آن‌که او با مبارزه موافقت می‌کند، دوم آن‌که طلا و نقره و سنگ‌های گرانبها و لاجورد را برای آن الهه در اوروک مطالعه می‌نماید و سوم آن‌که این تهدید را تکرار می‌کند که اگر آراتا موافقت نکند و مردم خود را برای ساختن ضریح های او نفرستد، با انهدام کلی مواجه خواهد شد.

 

پیک، لوح را سالم می‌برد، سپس واقعه‌ای غیر منتظره روی می‌دهد. ایشکور Iškur خدای باران، گندمی را که در حیاط «خودبه‌خود روییده» است گرد می‌آورد. این امر فرمانروای آراتا را بسیار شاد می‌کند و اعلام می‌دارد که این عمل دلیل آن است که الهۀ اینانا، او شهرش را کاملاً ترک گفته است‌. باقی داستان به سبب وضع خراب لوح‌ها نا معلوم است. یک قهرمان یا یک سگ ظاهر می‌شود که آن را با پارچه ای بدون رنگ های طبیعی پوشانده اند. مراسم دو موزی ذکر می‌شود و دوشیزه ای را به جامۀ سفید ملبس است می‌آورند. بقیۀ این موضوع حتی بیشتر پراکنده اما نتیجه، بنا بر «خلاصه» اول، ظاهراً این است که مردم آراتا سنگ‌ها و جواهر ات لازم را می‌آورند و پرستشگاه‌های اوروک و اریدو را می‌سازند و بدان وسیله مبادلۀ سودمند کالاها میان دو سرزمین را برقرار می‌سازند.

 

 

منبع:

  • کتاب  اساطیری ، اثر ژاله آموزگار،
    انتشارات سمت، چاپ شده در مهر ۱۳۹۵
  • تهیه الکترونیکی: سایت ، اِنی کاظمی
عضویت
اطلاع از
guest

1 نظر
پرامتیازترین
جدیدترین قدیمی‌ترین
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها
امیر

با سلام یا اراتا سرزمینی پهناور از چین تا ایران بوده و با چهار مرکز شهری در شرق جیرفت و شهر سوخته و در غرب اردبیل و شوش